هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

عوامل نجات انسان

اخلاق در حوزه - شماره 690

عوامل نجات انسان

حضرت آیتالله علوی گرگانی
قال رسول‌الله(ص): «یَا عَلِیُّ، ... ثَلَاثٌ مُنْجِیَاتٌ: ... خَوْفُ اللَّهِ فِی‌السِّرِّ وَالْعَلَانِیَةِ، وَالْقَصْدُ فِی‌الْغِنَى وَالْفَقْرِ وَ کَلِمَةُ الْعَدْلِ فِی‌الرِّضَا وَالسَّخَط، یَا عَلِیُّ، سِرْ سَنَتَیْنِ بَرَّ وَالِدَیْکَ»
وجود مبارک رسول‌الله(ص) در یکی از سفارشات خود به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: سه چیز موجب نجات انسان می‌شود:
«خَوْفُ اللَّهِ فِی‌السِّرِّ وَ‌الْعَلَانِیَةِ»؛ ترس از خدا هم در پنهانی و هم در آشکارا. انسان در هر دو حالت از خدا بترسد.
«وَالْقَصْدُ فِی‌الْغِنَى وَالْفَقْرِ» انسان در تمام حالات معاش و زندگی‌اش میانه‌رو باشد؛ یعنی افراط نداشته باشد. در حدّ متعادل زندگی‌اش را پیش ببرد.
«وَ کَلِمَةُ‌ الْعَدْلِ فِی‌الرِّضَا وَالسَّخَط» در زمانی که انسان خوشحال و مسرور است، عدالت را رعایت کند که طبیعتاً در زمان خوشحال بودن، انسان دوست دارد و دلش می‌خواهد تا حدّی که بتواند روش عادلانه را پیش گیرد؛ ولی رعایت عدالت در زمان ناراحتی و غضب سخت است؛ لذا فرمود: زمانی که در حال سخط و غضب است، حال اعتدال خودش را از دست ندهد.
خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: «لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ اَلّاتَعْدِلُوا»؛  مبادا خدای ناخواسته وقتی از کسی ناراحت و یا از او عصبانی هستید، این ناراحتی شما را وادار کند به اینکه عدالت را کنار بگذارید.
«یَا عَلِیُّ، سِرْ سَنَتَیْنِ بَرَّ وَالِدَیْکَ» بعضی از پدران و مادران در پاکی و پاکیزگیشان کاری کرده‌اند که بچّه‌هایشان را بهشتی کرده‌اند. خوشا به سعادتشان! قدم اوّلی که برای ولادت بچّه‌ها گذاشتند، روی پاکی و پاکیزگی بود که همه فرزندانشان اهل بهشت می‌شوند. همه اهل سعادت می‌شوند.
در حالات مرحوم شیخ انصاری(ره) نقل شده است که ایشان با اینکه به درس خیلی اهمّیّت می‌داد و خیلی آدم محتاطی بود، روزی برای درس نیامد. شاگردها گفتند: چطور شده شیخ نیامده است؟ با خودشان گفتند: حتماً حال آقا بد شده است و الّا شیخ اصلاً بنا نداشت، درس را تعطیل کند. شاگردان تصمیم گرفتند که به منزل ایشان بروند و خبر بگیرند و وقتی به در منزل رسیدند، ایشان را دیدند و پرسیدند: آقا چرا درس تشریف نیاوردید؟ مگر خدای ناخواسته کسالتی پیش آمده است؟   فرمود: نه. گفتند: پس چرا درس تشریف نیاوردید؟ فرمود: مشغول پرستاری از مادرم بودم. مادرم مریض شده بود و پرستاری مادرم را می‌کردم.
در همین عصر خودمان، آیت‌الله‌العظمی آقای نجفی مرعشی(ره) این قضیّه را نقل می‌کنند: ما در نجف اشرف بودیم. پدرم در فوقانی خانه مشغول مطالعه درس بود و من هم پایین بودم که مادرم مرا صدا کرد که شهاب‌الدین، برو بالا و پدرت را صدا بزن و بگو ناهار حاضر است. من هم بلافاصله حرکت کردم. رفتم طبقه فوقانی که پدر بزرگوارم را صدا بزنم. وقتی رسیدم، دیدم پدرم همین‌طور که دراز کشیده بودند و مطالعه می‌کردند، خوابشان برده و کتاب هم روی سینه ایشان است. آیت‌الله مرعشی(ره) فرمود: من مردّد ماندم و نمی‌دانستم چه کار کنم. آیا پدر را صدا بزنم و اطاعت امر مادر را کنم؟ می‌ترسم پدر از خواب بیدار شده و رنجیده‌خاطر شود. از آن طرف پدر را صدا نزنم، مادر امر کرده است. چه کار بکنم؟ همین‌طور در فکر بودم که پدر را بیدار کنم یا نکنم، آخر چاره‌ای ندیدم و رفتم لبم را گذاشتم کف پای پدرم و بنا کردم پای پدر را بوسیدن. دو سه بوسه که زدم، پدرم چشم‌هایش را باز کرد. گفت: آقا شهاب تو هستی؟ گفتم: بله. فرمود: چکار می‌کنی؟ گفتم: مادر می‌گویند ناهار حاضر است. آقا فرمود: پدرم در همان لحظه دستش را به دعا بلند کرد و فرمود: ای پسرم! حالا که تو این قدر به پدرت احترام گذاشتی، خدا به تو در دنیا و آخرت عزّت بدهد و تو را جزء خادمین اهل‌بیت(ع) قرار دهد. بعد مرحوم آیت‌الله مرعشی می‌فرمود: من این مقامی که الآن دارم، از برکت دعای آن لحظه پدرم است.
پدر یکی از علما از عوام بود. وقتی این عالم می‌خواست، همراه پدرش در مجلسی حضور پیدا کند، از پدر جلو نمی‌افتاد. به او می‌گفتند: آقا! شما ملّا و آیت‌الله هستید. می‌فرمود: نه، پدر حقّش آن‌قدر زیاد است که من نباید جلوی او راه بروم.
واقعاً حقّ مطلب هم، همین است؛ چون در روایتی امام صادق(ع) در رابطه با پدر می‌فرماید: «لَاتَرْفَعْ‏ صَوْتَکَ‏ فَوْقَ أَصْوَاتِهِمَا وَ لَا یَدَکَ فَوْقَ أَیْدِیهِمَا وَ لَاتَقَدَّمْ قُدَّامهما»؛  هیچ‌وقت صدایتان را بلندتر از صدای پدر و مادر نکنید. هیچ-وقت دستتان را از آنان بالاتر نگیرید و هیچ‌وقت از آنها در راه رفتن پیشی نگیرید.
منبع: انوار اخلاقی ،آیت‌الله علوی گرگانی،ج2،ص.149

برچسب ها :
ارسال دیدگاه