هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

نهضت جنگل و نجات ایران از استعمار انگلیس

نهضت جنگل و نجات ایران از استعمار انگلیس

حجت‌الاسلام والمسلمین رضا رمضانی نرگسی1

در این مقاله سعی شده، نشان داده شود که چگونه در جنگ جهانی اول، ایران به اشغال کامل نیروهای انگلیسی در می‌آید و انگلستان تلاش دارد، با استفاده از نیروی نظامی و افراد دست‌نشانده خود، ایران را در مستعمرات پهناور خود حل کند؛ امّا نیروهای مبارز ایرانی که به فتوای علمای شیعه قیام کرده بودند، عرصه را بر آن‌ها تنگ کرده؛ به‌‌‌طوری که آنها را مجبور می‌کنند، بعد از مدت کوتاهی کشور را ترک گویند.

  ایران در اشغال کامل انگلیسیها
در جنگ جهانی اول، علی‌رغم آنکه ایران اعلام بی‌طرفی کرد؛ امّا کشور از شمال، جنوب و غرب مورد اشغال بیگانگان قرار گرفت و به صحنه جنگ قدرت‌های بزرگ مبدّل گشت. به دنبال آن، هرج و مرج در کشور بالا گرفت و دولت مرکزی کارایی خود را از دست داد. کالدول در ۳ ژانویه ۱۹۱۶ م در روزنامه new York World می‌نویسد: «گزارش‌های نیمه‌رسمی حکایت از آن دارد که ایران عملاً دچار هرج و مرج است. طبق گزارش‌ها، قوای نظامی خارجی در برخی نقاط ایران، خودسرانه و به میل خود رفتار می‌کنند و دولت نیز، قدرت مهار آنها را ندارد. گفته می‌شود که اکثر مقامات دولت از مناطقی که هرج و مرج جدّی‌تری بر آن حاکم است، گریخته‌اند.»۲
هرچه زمان به جلوتر می‌رفت، اوضاع سیاسی ایران وخیم‌تر می‌شد؛ به‌طوری‌که تمامی نیروهای نظامی ایران در اواسط جنگ جهانی اول از بین رفتند. ادیسون‌ای. ساوثرد، کنسول آمریکا با مأموریت ویژه در ایران، در خاتمه گزارش خود در پاییز ۱۹۱۷ می‌نویسد: «چیزی به‌نام ارتش در ایران وجود ندارد و تنها نیروهایی که می‌توانند در وضعیت نظامی این‌جا تأثیرگذار باشند، تفنگداران مزدور انگلیسی به‌نام پلیس جنوب ایران، نیروی دنستر و مهاجمان ترک هستند.»۳
وقتی در اکتبر ۱۹۱۷ با انقلاب مارکسیست‌ها، روسیه از صحنه نبرد بیرون رفت و به دنبال آن، عثمانی‌ها نیز در نوامبر ۱۹۱۸ با پذیرش شکست، به‌کلی از صحنه رقابت کنار گذاشته شدند؛ در چنین شرایطی انگلیس خود را آماده می‌کرد تا ایران را ببلعد و با توجّه به اینکه سه طرف ایران (یعنی شرق ، جنوب و غرب) در دست انگلیسی‌ها بود، طبیعی بود که با اشغال نظامی، دیگر چیزی به‌نام ایران باقی نگذارد.
فرنسیس وایت، دبیر سفارت آمریکا، گزارش می‌دهد که ژنرال دنسترویل (به‌طور کاملاً محرمانه) به او گفته است که در سال‌های ۱۹۱۹ـ ۱۹۱۸، انگلیسی‌ها حداقل ۵۵ هزار نیروی منظم انگلیسی ـ هندی در ایران داشتند.۴ میروشنیکف در این‌باره توضیح می‌دهد: «انگلیسی‌ها علاوه بر نیروهای منظم، مزدورانی نیز در خراسان و سیستان در شرق ایران در خدمت داشتند. این مزدوران (در یگان‌های پیاده و سواره نظام) از میان جمعیت بومی به استخدام درمی‌آمدند؛ آن‌ها به سلاح‌های انگلیسی مجهز می‌شدند و تحت فرماندهی افسران انگلیسی قرار داشتند. سپاه سیستان ۱۷۰۰ سرباز، ۱۳ افسر انگلیسی و ۵۸ افسر ایرانی و سپاه خراسان ۵۸۰ سرباز، ۶ افسر انگلیسی و ۱۲ افسر ایرانی داشتند. هر دو سپاه تحت فرماندهی افسر ارشد انگلیسی در منطقه مربوطه قرار داشت و همه امور اداری آن‌ها، توسط سرکنسول انگلیس در خراسان و کنسول آن‌ها در سیستان انجام می‌شد.» میروشنیکف نتیجه می‌گیرد: «بنابراین، اطلاعات فوق درباره نیروهای انگلیسی ـ هندی در شرق ایران نشان می‌دهد که انگلیسی‌ها کاملاً حقّ داشتند که خود را اربابان بلامنازع این قسمت از کشور بدانند.»۵
باید به این ۵۵ هزار نیروی انگلیسی حداقل ۲۵ هزار «شبه‌نظامی» و «مزدور» نیز افزود که توسط انگلیسی‌ها تعلیم دیده و مسلح شده بودند؛ یعنی پلیس جنوب به استعداد ۶ هزار نفر، شبه‌نظامیان مسیحی آذربایجان به استعداد ۷ هزار نفر، مزدوران خراسان و سیستان به استعداد ۲۵۰۰ نفر، مزدوران کرد (که ساوثرد به آن‌ها اشاره کرده؛ ولی تعدادشان نامعلوم است) و نهایتاً قزاق‌های ایرانی که از سال ۱۹۱۸ از انگلیسی‌ها حقوق می‌گرفتند و تحت فرمان آنها بودند، به استعداد تقریباً ۱۰ هزار نفر. میروشنیکف می‌پرسد: «آیا این به‌معنای اشغال نظامی ایران توسط انگلیس نیست؟» ۶
انگلیسی‌ها بعد از آنکه کنترل نظامی ایران را دست گرفتند، سلطه سیاسی خود را نیز با روی کار آوردن وثوق‌الدوله در مرداد ۱۲۹۷، برقرار ساختند.۷ ساوثرد اضافه می‌کند: «آخرین گام برای تحکیم سلطه انگلیس بر امور سیاسی ایران، وقتی برداشته شد که شاه در ۳ آگوست ۱۹۱۸ تحت نفوذ انگلیسی‌ها، کابینه صمصام السلطنه را که ضد انگلیسی بود، عزل و وثوق‌الدوله را که سیاستمداری طرفدار انگلیس بود، به‌جای او به ریاست کابینه منصوب کرد.»۸
  تلاش انگلستان برای نابودی کامل ایران
انگلستان بعد از آن‌که توانست، سراسر ایران را اشغال کند و دست‌نشاندگان خود را به‌ظاهر به‌عنوان ریاست دولت در ایران بگمارد، برنامه‌اش این بود که ایران را تکه‌تکه و تجزیه کرده و چیزی از آن باقی نگذارد؛ لذا بعد از آنکه نخبگان ایرانی علیه پلیس جنوب موضع گرفتند و در تابستان ۱۲۹۷ در تهران و سایر شهرستان‌ها اقدام به برگزاری جلساتی در مخالفت با پلیس جنوب و حضور نیروهای انگلیسی در ایران کردند، کنسول انگلستان در شیراز پیشنهاد کرد که جنوب ایران تحت نایب‌السلطنگی شاه‌زاده فرمان‌فرما از کشور جدا شود. این مطلب در قالب چند اطلاعیه در روزنامه ایران آن زمان به چاپ رسید.۹
  تلاش جنگلیها برای اخراج قوای انگلیس از ایران
به دنبال حضور جدّی انگلستان در سراسر ایران و تهدید تمامیت ارضی این کشور، علمای شیعه فتوا به جهاد با انگلستان دادند.۱۰ مردم ایران از شمال گرفته تا جنوب به مقابله با انگلستان روی آورند که بخش شمالی آن در حدّ توان در اینجا ذکر می‌شود:
در آگوست ۱۹۱۸، کالدول (سفیر وقت آمریکا در ایران) با ارسال تلگرام، از درگیری قوای انگلیس و ایرانی‌ها در شمال و جنوب کشور خبر داد: «درگیری‌هایی بین قوای جنگل به فرماندهی کوچک‌خان در شمال و همچنین عشایر و تفنگداران جنوب ایران در حوالی شیراز گزارش شده است.»۱۱ «رشت و انزلی فعلاً (اردیبهشت۱۲۹۹) در دست بلشویک‌ها و جنگلی‌های تحت رهبری کوچک‌خان است که با اشغال خاک ایران توسط انگلیس مخالف هستند.» ۱۲
جالب اینجاست که نیروهای انگلیسی با آنکه به‌لحاظ سلاح، از اسلحه‌های پیشرفته‌تری برخوردار بودند، در نبردی که در بهمن ۱۲۹۶ بین جنگلی‌ها و نیروهای انگلیسی رخ داد، شکست خورده بودند؛ برای همین، تلگرامی که سرگرد دیویس به وزارت جنگ فرستاد، حکایت از آن داشت که جنگلی‌ها با موفقیت توانسته بودند، تهاجم اولیه انگلیسی‌ها را در فوریه ۱۹۱۸ دفع کنند: «قوای بیشتری اعزام و تلاش مجددی برای رسیدن به قفقاز انجام خواهد شد؛ ولی به‌دلیل باران شدید که جاده‌ها را صعب‌العبور ساخته است، مدتی طول می‌کشد تا قوا و ملزومات بیشتری از بغداد به آنجا برسد.» این تلگرام حاکی است که انگلیسی‌ها بعد از تسلط بر بین‌النهرین، نه فقط قصد کنترل ایران را داشتند؛ بلکه می‌خواستند، تمام منطقه قفقاز را تحت کنترل خود بگیرند: «هدف انگلیس این است که ابتدا انزلی و سپس کنترل خزر را از راه کنترل همه بنادر و کشتی‌ها در دست بگیرد. اگر آن‌ها بتوانند باکو را تصرف کنند.»۱۳
پس از شکست انگلیسی‌ها، آنها به فکر استفاده از باقی‌مانده ارتش روس افتادند؛ لذا دنسترویل به‌محض بازگشت به همدان، باقی‌مانده ارتش روس، از جمله کلنل بیچراخوف، فرمانده قزاق‌های روس، را به‌مزدوری گرفت.۱۴ سپس طی توافقی که بین دو طرف به امضا رسید و یکی از مفاد آن، حمله به جنگلی‌ها به‌منظور باز کردن جاده قزوین به رشت بود، بیچراخوف فوراً برای اشغال قزوین و ناکام گذاشتن نقشه‌های میرزاکوچک‌خان برای تصرف این شهر به منطقه اعزام شد: «هنوز جوهر موافقت‌نامه خشک نشده بود که فرصتی برای آزمودن ارزش آن پیش آمد. در ۲۳ مارس، اطلاع موثق یافتیم که جنگلی‌ها قصد پیشروی به سوی قزوین را دارند و قزوین نیز، خود را برای استقبال از آن‌ها آماده می‌کند. آن‌ها تمامی نقاط مهم در طول جاده قزوین به رشت را در دست داشتند و در سنگرهایی موضع گرفته بودند که پل منجیل را پوشش می‌داد و آن‌ها را قادر می‌ساخت که تردد در این جاده را کاملاً مسدود سازند.» قوای ۱۲۰۰ نفری بیچراخوف به‌سرعت قزوین را اشغال کرد: «روز ۲۴ مارس، واحد کوچکی از قزاق‌ها را شتابان به قزوین گسیل کردیم و بقیه نیز، با پیمودن مسیر اصلی توانستند، درست به‌موقع خود را به این شهر برسانند. نقشه‌های کوچک‌خان عجالتاً خنثی شده … اوضاع در اینجا به‌قدری بحرانی شده که دستور تعطیلی بانک شاهنشاهی و خروج همه مقامات را صادر کرده بودند.»۱۵
دنسترویل در ۵ مه، نامه مفصلی درباره اوضاع موجود نوشت. او معتقد بود که فقط به‌لطف مداخله بیچراخوف و قزاق‌هایش توانسته بودند، قزوین را «نجات» دهند؛ وگرنه جنگلی‌ها وارد قزوین می‌شدند و تهران مثل یک سیب رسیده، جلوی پایشان می‌افتاد.۱۶
انگلیسی‌ها به‌مدد به‌مزدوری گرفتن باقی‌مانده نیروهای روس تزاری و قزاق‌ها، توانستند جلوی پیشروی میرزاکوچک جنگلی به تهران را بگیرند؛ امّا کار به این‌جا ختم نمی‌شود. آن‌ها برای آن‌که بتوانند، قفقاز را نیز در اختیار داشته باشند، مجبور بودند، از گیلان عبور کنند؛ لذا انگلستان با تمام توان خود، به نیروهای میرزا حمله می‌کند.
کالدول در اواخر ماه مه ۱۹۱۸م / اوایل خرداد ۱۲۹۷ش خبر می‌دهد که انگلیسی‌ها دارند، خود را برای عملیاتی علیه جنگلی‌ها آماده می‌کنند: «انگلیسی‌ها نیروهای بیشتری به قزوین آورده‌اند و امیدوارند که به‌زودی بتوانند، به سمت خزر پیشروی کنند و دوباره کنترل دریای خزر و ناوگان آن را در دست بگیرند و بدین ترتیب، بتوانند از ارمنی‌های منطقه قفقاز حمایت کنند.»۱۷
گزارش‌های مطبوعاتی، خبر از درگیری‌های بعدی جنگلی‌ها و قوای انگلیس دارد. روزنامه ایران در شماره ۲۰ تیر ۱۲۹۷ خود، اظهارات فرستاده روس، براوین را به چاپ رساند: «جمهوری فدرال سوسیالیستی … قزاق‌هایی را که تحت رهبری کلنل بیچراکوف، تعدادی از جنگ‌جویان راه استقلال ایران را در منجیل و رودبار به قتل رسانده‌اند، برده‌های زرخرید انگلیس جهان‌خوار می‌داند.» کمی بعد از این، وقتی رشت و انزلی به دست انگلیسی‌ها افتاد، جنگلی‌ها به جنگ چریکی متوسل شدند: «در ۲۸ خرداد ۱۲۹۷ به یکی از واحدها که در حال عبور از جاده بود، حمله شد و سروان «درنفورد» کشته و شش نفر دیگر مجروح شدند.۱۸
روزنامه ایران در شماره ۷ تیر ۱۲۹۷ خود اطلاعیه‌ای را که سفارت انگلیس درباره حمله بعدی جنگلی‌ها به قوای انگلیسی منتشر ساخته بود، به چاپ رساند. قوای میرزاکوچک با آنکه شکست خوردند؛ ولی برای آنکه خواب راحت را از اشغالگران سلب کنند، در روز ۳۱ خرداد ۱۲۹۷، با جمعیت سیصدنفره به قوای انگلیس که درحال عزیمت به رشت بودند، حمله کردند.۱۹ روزنامه ایران ۱۶ تیر ۱۲۹۷ نیز، حاوی اعلامیه‌ای از سوی سفارت انگلیس بود که از درگیری خونین جنگلی‌ها و قوای انگلیس در ۱۲ تیر ۱۲۹۷ خبر می‌داد.
سایکس فرمانده کل نیروهای انگلیسی در ایران، به‌اجمال، حمله به جنگلی‌ها در رشت و تلفات سنگین‌شان را با آب و تاب شرح می‌دهد و اضافه می‌کند: «نهایتاً دشمن را با بمباران از بازارها بیرون راندیم»۲۰ او ناخواسته به ناتوانی نیروهای انگلیسی در جنگ زمینی اشاره می‌کند که در نهایت، مجبور به استفاده از نیروی هوایی انگلستان شده است. این درحالی است که نیروهای جنگلی توانسته بودند، تلفات زیادی از انگلیسی‌ها بگیرند. قوای جنگل، سرانجام در ۲۹ تیر ۱۲۹۷، در قالب نیروی هزار نفره ـ که برخی حتّی تعداد آن‌ها را دو هزار نفر نیز تخمین زدند ـ پیش از طلوع آفتاب، به قرارگاه انگلیسی‌ها حمله کردند.
هرچند این حمله موفقیت‌آمیز نبود؛ امّا توانست، تلفات زیادی از انگلیسی‌ها بگیرد؛ سپس در همان حال، حمله شدیدی به بانک انگلیس و در ساعت ۹ صبح، به کنسول‌گری آنها صورت گرفت. قوای انگلیس برای مدتی صلاح را در این دیدند که بانک را رها کنند… جنگلی‌ها به تلگراف‌خانه هم حمله کردند؛ ولی شش نفر با آتشبارهای لوئیس و تفنگ، در مقابل جنگلی‌ها ایستادند تا زره‌پوش‌ها به کمک آنها شتافتند تا بتوانند، شب از دست جنگلی‌ها فرار کنند. سنگین‌ترین و طولانی‌ترین درگیری در کنسول‌گری اتفاق افتاد که گروه کوچکی از قوای انگلیس در مقابل عده بسیار زیادی از مهاجمان از آن دفاع می‌کردند… در حدود ساعت شش شب بود که فرماندهی قوای انگلیس دستور داد، عجالتاً کنسول‌گری را تخلیه کنند و افراد داخل کنسول‌گری را با زرهپوش بیرون بردند. از آنجایی که در آن موقع نیروی کافی برای دفاع و نگهبانی مناسب از شهر وجود نداشت، این کار ضروری بود.۲۱
علی‌رغم پیروزی جنگلی‌ها در اینجا ولی به‌دلیل گستردگی تجهیزات نظامی انگلیسی‌ها، ضرب‌الاجلی برای جنگلی‌ها صادر کردند، به این مضمون که اگر شهر را تخلیه نکنند، شهر بمباران خواهد شد. انگلیسی‌ها همین کار را کرده و شروع به بمباران شهر کردند.
حاجی احمد کسمایی و هم‌فکرانش اصرار داشتند که باید بی‌رحمانه به شهر حمله کرد؛ حتی از زبان او گفته شده است که: «اگر هم شهر بسوزد و مردم کشته شوند، باکی نیست؛ وقتی انگلیسی‌ها رفتند، آن را دوباره می‌سازیم و مردمی بهتر از آن‌هایی که الآن در آنجا زندگی می‌کنند، به شهر می‌آوریم.»؛ ولی میرزاکوچک خان با او مخالف بود و تصمیم داشت که درگیری‌ها خارج از شهر باشد.۲۲
ساوثرد نیز در شرح این جنگ می‌نویسد: «جنگ چهارروز طول کشید و انگلیسی‌ها با کمک هواپیما و زره‌پوش‌های‌شان آن‌ها را از رشت بیرون راندند. انگلیسی‌ها برای این کار هتل، ساختمان سینما و شش ساختمان دیگری را که در مجاور مدرسه مبلغان مذهبی آمریکایی بود، به آتش کشیدند و بمبی که از یک هواپیمای انگلیسی پرتاب شده بود، سوراخ بزرگی در سقف مدرسه ایجاد کرد.۲۳
 
  استفاده ناجوانمردانه از تحریم و فقر
وضعیتی که شرح داده شد، تنها بخشی از مقاومت سرسختانه مردم ایران بود که در خطه شمال اتفاق افتاد. شبیه همین در خطه جنوب توسط صولت‌الدوله قشقایی در حال انجام بود؛ به‌طوری‌که سایکس (فرمانده نیروی انگلیسی در ایران) مستأصل شده بود؛ لذا انگلستان به‌صورت ناجوانمردانه‌ای به سلاح کشتار خاموش یعنی ایجاد قحطی مصنوعی و آنفولانزای اسپانیایی روی آورد و با آن‌که اولاً خشک‌سالی در کشور نبود و گزارشات از وفور باران حکایت می‌کند و ثانیاً غله در عراق و هند به‌وفور و ارزان یافت می‌شد، در ایران به‌حدّی قحطی بالا گرفت که افراد گوشت همدیگر را هم می‌خوردند تا نمیرند. ۲۴
در چنین شرایطی خطه شمال که دراختیار انگلیسی‌ها نبود، توانسته بود، با مدیریت میرزاکوچک جنگلی از این قحطی در امان بماند و پناه‌گاهی برای بسیاری از ایرانیان باشد. جنگلی‌ها مقرری مشخصی از برنج برای مردم تهران، همدان و چند شهر و آبادی دیگر در نظر گرفته بودند. عملکرد کمیته تحت ریاست کوچک‌خان در خصوص مدیریت قحطی باعث شد، هیأت‌های مذهبی آمریکایی حقوق بشری در رشت، پول امداد را پس فرستند و بگویند: به‌دلیل تدابیر مؤثری که جنگلی‌ها به‌کار گرفته‌اند، به کمک ایشان نیازی نبوده‌است. به‌گفته یکی از پزشکان بیمارستان آمریکایی در تهران با نام «جی‌ دی ‌فریم»، جنگلی‌ها با فراهم آوردن سرپناه برای مردم بی‌پناه و کنترل ورود و خروج برنج از شهر رشت، عملیات امداد ترتیب دادند. این عملیات امداد، شگفتی این پزشک را برانگیخته بود.۲۵
این درحالی بود که ساکنان دیگر شهرها به‌طور شرم‌آوری، تقریباً هیچ کمکی به بهبود اوضاع وحشتناک قحطی‌زدگان نمی‌کردند. جنگلی‌ها ماهیانه ده هزار تومان (برابر با ۱۰ هزار دلار به‌نرخ عادی) برای کمک به آوارگان قحطی‌زده‌ای که به رشت می‌آمدند، خرج می‌کردند؛ حتّی میرزاکوچک، دستور محکمی صادر کرد: اگر در میان نیازمندان، شخصی ارمنی بود، کسی حقّ ندارد، به جان و مال ارمنی‌ها آسیبی برساند و این دستور به‌استثنای چند مورد کاملاً رعایت شد.۲۶
بنابراین در شرایطی که انگلستان با اشغال ایران، درصدد اجرای برنامه‌های مفصلی برای نابودی این آب و خاک بود، افراد غیوری همچون میرزاکوچک جنگلی در خطه شمال، آن‌چنان عرصه را بر انگلستان تنگ کردند که علی‌رغم تحمیل فشارها، رنج‌ها و مشقت‌های مادی و معنوی، نتواند به مطامع خود در این آب و خاک برسد. این درحالی بود که وقتی انگلستان بر همسایه غربی ایرانی یعنی عثمانی پیروز شد، توانست برنامه‌های زیر را اجرا کند:
اسم کشور عثمانی به ترکیه تغییر کرد، روزهای تعطیل مردم مسلمان از جمعه ـ همانند مسیحیان ـ به یکشنبه تغییر کرد، تاریخ رسمی آن‌ها از هجری قمری به تاریخ مسیحی میلادی تغییر کرد، الفبای مردم ترکیه از رسم‌الخط عربی به الفبای لاتین تغییر کرد، دین رسمی مردم ترکیه از اسلام سنّی به لائیسم تغییر کرد و کشور عثمانی به‌طرز وحشتناکی تجزیه شد.
انگلستان تمامی این موارد را برای ایران نیز تدارک دیده بود و برای همین سعی داشت، با اشغال نظامی اهداف خود را در کشور اجرا کند؛ امّا وقتی با سد مقاومت مردمی مواجه شد، دریافت که اشغال نظامی ممکن نیست؛ لذا به قرارداد تحت‌الحمایگی ایران تحت عنوان قرارداد ۱۹۱۹ رضایت داد که آن هم با مقاومت شدید روحانیت شیعه که در رأس آنها، شهید مدرس قرار داشت، مواجهه شد. بنابراین به‌ناچار و برخلاف تمام ادعاهای دموکراسی و حقوق بشری، به کودتا و استبداد سیاه رضاخانی پناه آورد؛ این چیزی جز بی‌آبرویی و سیه‌رویی برایش ارمغانی نداشت.
 منبع: سایت رنگ ایمان
..............................................
   پی نوشتها
۱. دکتری علوم سیاسی، عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) قم؛
۲. محمدقلی مجد، ۱۳۹۸، ص ۱۶۷ و ۱۶۸ به‌نقل از روزنامه نیویورک ورلد، شماره ۲۴ نوامبر ۱۹۱۵م؛
۳. ساوثرد، تلگرام (۹۷۹/۰۰، ۸۹۱)، مورخ ۹ جولای ۱۹۱۸؛
۴. محمدقلی مجد، ۱۳۹۸، ص۴۲۰؛
۵. Mohammad Gholi Majd،2003، ص4۹ ـ 3۹؛
۶. Mohammad Gholi Majd،2003، ص4۹ ـ 39؛
۷. محمدقلی مجد، ۱۳۹۸، ص۴۸۹؛
۸ . ساوثرد، گزارش شماره ۲ (۱۰۵۱/۰۰، ۸۹۱)، مورخ ۲ سپتامبر ۱۹۱۸ به‌نقل از محمدقلی مجد، ۱۳۹۸، ص ۴۹۵ و ۴۹۶؛
۹. محمدقلی مجد، ۱۳۹۸، ص۲۹۴؛
۱۰. به‌عنوان مثال آیت‌الله سید عبدالحسین لاری چنین فتوا می‌دهد: «من که مجتهد و جانشین پیغمبر اسلام(ص) هستم، به این وسیله فتوا می‎دهم که جهاد با این کفار حربی (انگلیسی‎ها) واجب است.» (رکن‌زاده آدمیت، ۱۳۴۹، ج۲، ص۳۵6 ـ ۳۵5)؛
۱۱. کالدول، تلگرام (۹۹۰/ ۰۰، ۸۹۱)، مورخ ۱ آگوست ۱۹۱۸، نقل‌از: محمدقلی مجد، ۱۳۹۸، ص۲۹۹؛
۱۲. کالدول، گزارش شماره ۳۸۵ به‌همراه ضمایم (۱۰۰۸/۰۰، ۸۹۱) مورخ ۱۳ مه ۱۹۱۸، به‌نقل از محمدقلی مجد، ۱۳۹۸، ص۳۸۴؛
۱۳. محمدقلی مجد، ۱۳۹۸، ص۴۳۶؛
۱۴. محمدقلی مجد، ۱۳۹۸، ص۴۳۶؛
۱۵. Mohammad Gholi Majd،2003، ص۷۲و ۷۳؛
۱۶. Mohammad Gholi Majd،2003، ص۱۲۲؛
۱۷. کالدول، گزارش شماره ۳۹۵ (۱۰۴۰/۰۰، ۸۹۱)، مورخ ۲۷ مه ۱۹۱۸؛
۱۸. محمدقلی مجد، ۱۳۹۸، ص۴۴۲؛
۱۹. محمدقلی مجد، ۱۳۹۸، ص۴۴۳؛
۲۰. سایکس، سرپرسی، ۱۳۹۱، ص۴۹۳و ۴۹۴؛
۲۱. محمدقلی مجد، ۱۳۹۸، ص۴۴۴ و ۴۴۵؛
۲۲. محمدقلی مجد، ۱۳۹۸، ص۴۴۶؛
۲۳. محمدقلی مجد، ۱۳۹۸، ص۴۴۷ و ۴۴۸؛
۲۴ رک: هگمتانه تا همدان ص۵۶۰ و قحطی بزرگ، محمدقلی مجد، ترجمه: محمد کریمی؛
۲۵. Mohammad Gholi Majd،2003، ص۸۵؛
 ۲۶. محمدقلی مجد، ۱۳۹۸، ص.

برچسب ها :

ارسال دیدگاه