هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

غمِ هجران

عطر یار - شماره 716

غمِ هجران

حافظ شیرازی

دیگر ز شاخِ سروِ سَهی بلبلِ صبور
گلبانگ زد که چشمِ بد از رویِ گُل به دور
ای گُل به شُکرِ آنکه تویی پادشاهِ حُسن
با بلبلانِ بی‌دلِ شیدا مَکُن غرور
از دستِ غیبتِ تو شکایت نمی‌کنم
تا نیست غیبتی نَبُوَد لذّتِ حضور
گر دیگران به عیش و طَرَب خُرَّمَند و شاد
ما را غمِ نگار بُوَد مایه سُرور
زاهد اگر به حور و قصور است امّیدوار
ما را شرابخانه قصور است و یار حور
مِی خور به بانگِ چنگ و مخور غصه ور کسی
گوید تو را که باده مخور گو هُوَالْغَفُور
حافظ شکایت از غمِ هجران چه می‌کنی؟
در هِجر وصل باشد و در ظلمت است نور

برچسب ها :
ارسال دیدگاه