اخلاق در حوزه - شماره 783
هدف از خلقت انسان
آیتاللهالعظمی مظاهری
این سؤالی است که همه داریم. این سؤالی است که معمولاً افرادی که در مشکل واقع میشوند و معمولاًّ در محرومیّت زندگی میکنند، از خود یا از دیگران میپرسند. برای چه به این دنیا آمدهایم؟ آمدن ما در این دنیا چه فایدهای دارد؟ چرا خدا ما را خلق کرده است؟ راجع به پاسخ این سؤال، مفاهیم ارزندهای یافت میشود. از آنجا که بحث ما درس اخلاق و محور مباحث، قرآن کریم است، بحث مزبور را از نظر آیات قرآن بررسی خواهیم کرد.
قبل از هر چیز لازم است، بدانیم که از منظر قرآن کریم، عالم وجود برای انسان خلق شده است. این حقیقت در آیاتی بیان شده است. از جمله میفرماید: [أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَما فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَباطِنَةً] (لقمان،20]؛ یعنی ای انسان! هدف از عالم وجود تو هستی! اگر عالم ناسوت را؛ یعنی عالم ماده و این دنیا را، عالم طبیعت را از اتم تا کهکشانها خلق کردم، برای توست. اگر عالم ملک را، عالم ملکوت را، عالم جبروت را خلق کردم، برای توست.
خداوند تعالی به بندگان خویش فرموده است: ای انسان! آیا فکر نمیکنی، آیا نمیبینی همۀ جهان را برای تو خلق کردم و همۀ جهان مسخّر توست؟ تو آن کسی هستی که میتوانی، بر عالم ماده و ملک تسلط پیدا کنی. میتوانی بر عالم ملکوت تسلط پیدا کنی و بالاخره میتوانی بر عالم جبروت تسلط پیدا کنی، میتوانی همۀ عالم را زیر سیطرۀ خود درآوری؛ یعنی نه فقط اتم، نه فقط کرۀ زمین، نه فقط کهکشانها، نه، بالاتر از اینها، آسمانها، چه آسمان اول، چه آسمان دوم، چه آسمان هفتم، چه عالم لوح، چه عالم قلم، چه عالم عرش، همه و همه برای تویِ انسان است. پس چرا احترام برای خودت قائل نیستی؟ ای انسان! عزیز هستی؛ اما چرا خود را ذلیل میکنی؟ ای انسان! محترمی، چرا احترام خودت را از دست میدهی؟ آیا نمیبینی که عالم هستی برای تو خلق شده است؟
اگر امتیازی برای انسان، جز همین امتیاز نداشتیم، بس بود برای اینکه انسان به خود ببالد و بگوید: خدا عالم را برای من خلق کرده است و سند قرآنی هم داده است؛ یعنی علاوه بر اینکه عالم را برای من خلق کرده، سند هم دارد و آن سند هم قرآن کریم است. در آن کتاب آسمانی، همان کتاب دین تا روز قیامت، فرموده است: عالم وجود و هرچه من خلق کردم، برای توست.
در سورۀ یس میخوانیم: [أَ وَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّا خَلَقْنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینَا أَنْعَمًا فَهُمْ لَهَا مَلِکُونَ] (یس، 71)؛ یعنی حیوانات را برای انسان خلق کردیم و او مالک آنهاست. در آیات بعدی آن نیز فرموده است: آن جانوران را برای آدمی رام کردیم تا بر آنها سوار شود و از منافع آنها، از جمله، گوشت، پوست و شیرشان بهره ببرد.
قرآن شریف در آیۀ دیگر میفرماید: [خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً] (بقره،29)؛ ای انسان من این زمین را با آنچه در آن است، برای تو خلق کردم. اگر ملک است، برای انسان؛ اگر کرۀ زمین است، برای انسان؛ اگر اتم است، برای انسان و اگر کهکشان است، برای انسان خلق شده است.
افزون بر این، زمین را برای انسان رام و آماده ساخته، تا بتواند روی آن زندگی و از آن استفاده کند. در سورۀ ملک میفرماید: [هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فی مَناکِبِها وَکُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَإِلَیْهِ النُّشُورُ]. (ملک، 15)
باید توجه شود، کرۀ زمین نسبت به عالم طبیعت، ریگی در برابر بیابان و قطرهای از دریاست. قرآن کریم راجع به ستارهها و کهکشانها که ما در آسمان میبینیم، فرموده است: [وَزَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ] (فصلت،12)؛ یعنی ستارهها را زینت قرار دادیم؛ اما برای آسمان دنیا که همان آسمان اوّل است. علم عادی بشر، هرچه پیشرفت و ترقی کند، هنوز نمیتواند به تمام جوانب آسمان اول پی ببرد و مجهولات آن نزدش فراوان است؛ چه رسد به آسمان دوّم و سوّم تا آسمان هفتم که برای آدمیان ناشناخته مانده است؛ ولی قرآن کریم میفرماید: آنچه در آسمانها و زمین است را مسخّر و در اختیار و تحت سیطرۀ انسان قرار دادیم: [أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِیالسَّماواتِ وَما فِی الْأَرْضِ] (لقمان،20). اتفاقاً نمیفرماید: «خَلَقَ لَکُمْ»؛ بلکه میفرماید: [سَخَّرَ لَکُمْ]؛ یعنی ای انسان تو لیاقت و استعدادت این است که میتوانی عالم وجود را مسخّر کنی! نه فقط میتوانی بر کرۀ زمین مسلط بشوی، نه فقط میتوانی بر منظومۀ شمسی مسلط بشوی، این کم است، این قطره از دریاست، تو میتوانی بر آسمان اول، دوم تا آسمان هفتم و بر عالم عرش و بر عالم لوح مسخّر گردی و بالأخره تا به محضر خداوند برسی.
قضیۀ معراج به ما میفهماند که انسان خلق شده است، برای اینکه از آسمان اول به دوم، دوم به سوم، تا آسمان هفتم بالا برود؛ مثل پیامبر اکرم(ص) که به معراج رفتند.
لذا اگر از ما بپرسند که عالم وجود برای چه کسی و برای چه هدفی خلق شده است؟ باید بگوییم: از نظر قرآن کریم عالم وجود برای انسان خلق شده است. انسان از نظر استعداد خلیفۀ خداست. از نظر استعداد میتواند بر عالم وجود مسخّر شود؛ یعنی در راه خلیفةالهی بیفتد و به مقام خلیفۀ خدا برسد.
«آصفبن برخیا» پیغمبر نبود؛ اما از اطرافیان مورد اعتماد حضرت سلیمان(ع) و یک انسان الهی بود و مقاماتی داشت. روزی هدهد به حضرت سلیمان(ع) گفت: در یمن خانمی سلطنت میکند که خورشیدپرست است. حضرت سلیمان(ع) ابتدا به او نامهای نوشت؛ ولی نتیجه نگرفت. سپس رو کرد به اطرافیان و گفت: چه کسی میتواند بلقیس را با تخت سلطنتش برای من بیاورد؟ کسی گفت: من بهاندازۀ آنکه شما از جای خود برخیزید، تخت را با بلقیس میآورم. فرمود: نه، زیاد است. سپس آصفبنبرخیا که مقداری از دریای علم کتاب را داشت، به حضرت سلیمان گفت: من میتوانم به یک چشم بر هم زدن، تخت را بیاورم. قرآن میفرماید: [قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُک]. (نمل، 40)
امیرالمؤمنین(ع) در روایتی حکمتآمیز فرمودهاند: «کُنْ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَى مِنْکَ لِمَا تَرْجُو»؛ یعنی براى آنچه بدان امید ندارى، امیدوارتر از چیزى باش که بدان امیدوارى! سپس با بیان سه مثال، به تبیین مقصود خویش پرداختهاند. میفرمایند: حضرت موسى(ع) بهمنظور تهیۀ آتش براى همسرش رفت، به افتخار گفتوگوى با خداوند نائل آمد، به رسالت رسید و با منصب پیامبرى بازگشت؛ ملکۀ سبا(بلقیس) از مملکت خود خارج شد و بهدست حضرت سلیمان ایمان آورد؛ ساحران دربار فرعون براى حفظ تاج و تخت او به میدان مبارزه با حضرت موسى(ع) آمدند و با ایمان بهخداى موسى بازگشتند. (الکافی، ج5، ص83)
باید توجه شود که گاهی خداوند تعالی از سر لطف و رحمت خویش، هدف و سرنوشتی برای انسان رقم میزند که خودش گمان رسیدن به آن را نداشته است؛ گاهی نیز گمان رسیدن به هدف را دارد؛ ولی از راهی که گمان ندارد، به هدف و مقصود مورد نظر خویش میرسد.
اگر آدمی با رعایت تقوا، زمینۀ لازم را فراهم کرده باشد، خدای سبحان از راه بیگمان و از نقطهای که بدان امید ندارد، گره از کار او میگشاید و او را بهرهمند میسازد. قرآن کریم در این باره میفرماید: [وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً، وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ].(طلاق، 2و3)