اولین منبر و سخنرانی
اولین جایی که در جمع سخن گفتم، عید فطری بود. از مسجد پدر با جمعی از مؤمنین رفتیم منزل آقای سیدحسن، یکی از محترمین محله پاییندروازه اصفهان. صاحب منزل پیشنهاد کرد که کمی صحبت کن. من طلبه مقدماتی در محضر پدر و جمع متدینین محترم چطور ارتجالاً و ابتدایی صحبت کنم و چه بگویم؟ بالأخره پدر تکلیف کردند که چیزی بگو. ناچار نمیدانم چه گفتم؛ در حد معلومات آنزمان و شرایط جلسه چند دقیقه صحبت کردم. اثر آن، باز شدن زبان و رو پیدا کردن برای صحبت در جمع بود که بارها به فرزندان روحانی خود و در مجالس آموزشی به طلاب عرض کردهام، روحانی باید زبان و قلم داشته باشد؛ زبان در حدی که اگر در جلسه مهمی که برای سخنرانی شخص معروفی آماده شده بود و شما هم حضور دارید و اتفاقاً گفتند برای ایشان مانعی پیدا شده و چارهای نیست و باید شما اداره کنید، این توان را داشته باشید که در فرصت کوتاهی با توجه به وضع جلسه و جمعیت و زمان و مکان بپذیرید و بهخوبی جلسه را اداره کنید.
کمکم در جلسات روضه و غیر آن صحبت کردم و دومینجا بهطور رسمی دعوت شدم، در یک جلسه روضه خانگی برای دهشب در اصفهان. جمعیت نسبتاً خوبی میآمد. در ذیل آیه شریفه81 سوره بقره [بَلَی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ] صحبت کردم.
وسایل رفتوآمد، روشنایی، ضبط صوت، راه و جادهها برابر شرایط آنروز که قابل مقایسه با امروز نیست و شاید بسیاری باور نکنند که وضع چگونه بود، با چراغ دستی همراه یکی از بستگان از یک راه فرعی که از کنار جوی آب و مزرعهای به محل جلسه منتهی میشد، میرفتیم. بهترین وسیله روشنایی داخل جلسه، چراغ نفتی زنبوری بود. یکی از بستگان ضبط صوت قدیمی و نوار کاست داشت. بحثها را ضبط و با چه زحمتی روی دفترچه پیاده کرده است. آقای احمد خسروی - نوه دختری عمه ما - این کار را بهعهده گرفته بود. اخیراً آن دفترچه را در لابهلای کتابها و نوشتهها یافتم.
بالأخره در ایام محرم و صفر و فاطمیه و ماه مبارک رمضان، به هر دلیل برای تبلیغ و منبر جایی میرفتم.