اخلاق در مکتب وحى
بيانگر فضائل و رذائل اخلاقى در پرتو قرآن و احاديث اسلامى و كاوشهاى دانشمندان آیتاللهالعظمی سبحانی بخش دوم
سلسله مباحث اخلاقی از مجموعه کامل جلسات «اخلاق در مکتب وحی» مرجع عالیقدر آیتاللهالعظمی سبحانی هر هفته در «هفتهنامه افق» حوزه منتشر میگردد. در شماره 775 مباحثی چون: انسان از منظر فیلسوفان و علماى اخلاق، اخلاق اسلامى امرى فطرى و از سنخ یادآورى است؛ نه نوآورى و تکامل در یک جهت و غفلت از جهات دیگر، مطرح گردید.
مبدأ تربيت و سرآغاز آن
چنانکه گذشت، تربيت از نظر بزرگان بالأخص سخنان حکيمانه اميرمؤمنان(ع) از مقوله يادآورى است نه نوآورى.
مربى پيوسته بايد با بيان لطيف و شيرين، کودک را به آنچه که نهاد او بر آن دعوت مىکند، توجه دهد تا تأکيد مربى با خواست فطرت همراه بوده و مايه عمل بر اصل اخلاقى شود.
اکنون سؤال مىشود، سرآغاز تربيت و پرورش کجاست؟
آيا سرآغاز تربيت هنگامى است که جوان بهحدى برسد که بتواند، سخنان مربى را بشنود يا سرآغاز تربيت، بالاتر و برتر از اين است؟
آنچه که از تعاليم اسلام به دست مىآيد اين است که پدر بايد از همان دوران ازدواج، به فکر آينده فرزند باشد و در انتخاب همسر هر دو طرف بينديشند. از باب نمونه رسول اکرم(ص) مىفرمايد:
«از خضراء الدمن (گياهانى که در نقاط آلوده مىرويند)، بپرهيزيد. عرض کردند منظور چيست؟ فرمود: زن زيبايى که در خانه بد و پليد به وجود آمده باشد.
اسلام براى حالت آميزش آداب و وظائفى معين فرموده که مراقبت هرکدام در سعادت و خوشبختى کودک تأثير بهسزايى دارد و بالأخص از آميزش در حال مستى بهشدت جلوگيرى کرده است؛ زيرا کودکانى که در اين حال نطفه آنها بسته مىشود، از عوارض عصبى درمانناپذير در امان نيستند.
اسلام تنها به اين قسمت اکتفا نکرده و در ايام باردارى و پس از وضع حمل، با موشکافي شگفتآورى تمام شئون پرورش کودک را مد نظر گرفته است تا آنجا که به پدران دستور داده، براى فرزندان نام نيکى انتخاب نمايند؛ زيرا نام؛ خصوصاً نامى که حاکى از بندگى کودک نسبت به خداى يکتا باشد، نشانه شخصيت و از نظر روانى اثر نيکى در روح کودک دارد.
اسلام دستور مىدهد که کودک را پس از تولد، با آب پاک و تميزى شستشو دهند و در گوشهاى او اذان و اقامه بگويند تا گوشهاى او از روز نخستين، با جملههايى که حاکى از يگانگى خدا و رسالت نبى اکرم(ص) و دعوت به کارهاى نيک است، آشنا گردد.
اگر مردم در آن روز اسرار اين تعاليم عالى را بهدرستى درک نمىکردند، امروز پيشرفت دانش، پرده از روى اين سفارش برداشته است. دستورهاى اسلام درباره تربيت کودک بهقدرى زياد است که نقل کمى از آنها، براى ما مقدور نيست؛ ولى خوشبختانه امروز اين مسائل ارزنده، مورد توجه دانشمندان است و نويسندگان و گويندگان با طرز جالبى، نظر اسلام را درباره نحوه تربيت کودک تشريح مىکنند.
ايجاد شخصيت در کودک
مربيان کودک بايد توجه کنند که کودکْ، يک انسان واقعى بهتمام معناست؛ چيزى از انسانيت کم ندارد؛ چيزى که هست، انسانيت او در حال رشد و تکامل، پيشرفت و پرورش است و مربی بايد از ذخاير و سرمايه معنوى و فطرى او بهتدريج بهره بگيرد.
يکى از اساسىترين اصول تربيت، همان «احياى شخصيت کودک» است؛ يعنى بايد به طفل فهماند که او يک انسان واقعى است و سپس بهصورت يک انسان کامل با او سخن گفت و مطالب علمى و اجتماعى، روشهاى صحيح و اخلاقى را در افق فکر او توضيح داد، به سخنان او بهطور دقيق گوش داده و مانند يک انسان کامل به گفتوشنود پرداخت، دست از تشريح و توضيح و افهام برنداشت، تا آنجا که کودکْ، حقيقت را بفهمد و باور کند.
ما در اينجا نمونهاى از گفتار پيشوايان خود که حاکى از طرز تربيت اسلامى است، نقل مىکنيم تا گواهى براى گفتار خود آورده باشيم:
امام مجتبى(ع) روزى فرزندان و برادرزادگان خود را دعوت کرد و رو به آنها کرد و فرمود: «إنّکُمْ صِغارُ قَوم وَيُوشَکُ أنْ تکُونُوا کِبارَ قَوم آخرينَ؛ فَتَعَلَّمُوا العِلْمَ؛ فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْکُمْ أنْ يَحْفَظَهُ فَلْيَکْتُبْ ولْيَضَعْهُ فِي بَيْتِهِ»؛
شما کودکان امروز و بزرگان اجتماع آينده هستيد؛ بر شماست که تحصيل علم کنيد و هرکس از شما که نمىتواند مطالب را حفظ کند، درس خود را بنويسد و در موقع لزوم به آن مراجعه کند.
دقت شود، امام مجتبى(ع) چگونه مىخواهد، فرزندان خود را تربيت کند. ایشان مىخواهد، فرزندانش دانش بياموزند؛ ولى هرگز در اين راه بهشدت و خشونت متوسل نمىگردد و با سيطره و فشار، آنها را وادار به درس خواندن نمىکند؛ چرا؟ زيرا اثر آن، موقت و مايه پيدايش عقدههايى است که بعدها جبرانناپذير است.
او در ايجاد شخصيت، با باز کردن فکر کودک، اميدوار ساختن او به آينده خود و با تشريح منافع دانشاندوزى، وارد گفتوگو شده و عملاً براى آيندگانْ روش صحيح تربيت را مىآموزد.
3. اثرگذار نبودن تربيت يک بعدى
تربيت صحيح از نظر کارشناسان چنانکه گذشت، اين است که توانهاى موجود در مورد تربيت به فعليّت درآيد و در اين مورد بين انسان و غيرانسان تفاوتى نيست؛ حتّى در پرورش يک واحد گياهى، اين ضابطه صادق است. کار باغبان جز اين نيست که شرايط را براى پرورش درخت و اظهار توان آن، فراهم آورد. او هرگز در نهال ايجاد قابليت و شايستگى نمىکند و نهال خشکيدهاى که فاقد استعداد و لياقت باشد، از حوزه کار باغبان بيرون است.
در مورد انسان نيز همين ضابطه حاکم است. معلم اخلاق کوشش مىکند تا توانهاى مورد تربيت را که به سعادت او مىانجامد، به فعليت درآورد؛ ولى تربيت انسان با تربيت واحد گياهى و يا حيوانى تفاوت زيادى دارد.
نهال و دام، تکامل يکبعدى دارند و باغبان و يا دامدار، کوشش مىکند هرچه بهتر نهال به ثمر بنشيند و يا جاندار، رشد بيشترى يابد و از آن بهره و يا بهرههاى مادّى بگيرد؛ ولى در مورد انسان جريان بهگونهاى ديگر است. آفرينش او ابعاد گوناگونى دارد و مهندسى صحيح انسان جز با توجه به تمام ابعاد او صورت نمىپذيرد.
انسان از يک طرف بعد آگاهى دارد و مىخواهد، از مجهولات خود پرده بردارد و علل پديدهها را کشف کند و اين نوع گرايش خود را از همان دوران کودکى نشان مىدهد. آنگاه که کودک صدايى را مىشنود، فوراً به آن طرف توجه مىکند تا از علت آن آگاه شود.
از طرف ديگر او بُعد زيبايىخواهى دارد. از موجودات زيبا کاملاً لذت مىبرد و همين بعد است که او را به نقاشىهاى زيبا و کاشىکاريهاى متنوع و ساير انواع زيبايىها سوق مىدهد.
از جانب سوم بعد اخلاقى دارد؛ ميل به عدالت و گرايش به دستگيرى از بينوايان از مظاهر اين بعد اخلاقى است؛ مثلاً از روز نخست، جز راستگويى در روان انسان نيست و اگر عوامل ديگر او را منحرف نکند، پيوسته حقيقتگوست و گرد دروغ نمىچرخد.
با توجه به اين گرايشهاى سهگانه (ميل به آگاهى، ميل به زيبايى، ميل به فضائل اخلاقى)، بُعد چهارمى در آفرينش او نهادينه است و آن، توجه به ماورای طبيعت و بهعبارت ديگر «خداخواهى» و «خداجويى» است که اگر عوامل خارجى در آن تصرف نکند، پيوسته انسان خود را متعلق به عالم ديگر مىداند؛ لذا ديرينهترين آثار باستانى که باستانشناسان بر آن دست يافتهاند، معبدها و مساجد است.
با توجه به اين ابعاد چهارگانه چگونه مىشود، سعادت انسان را در يک بعد؛ يعنى جنبههاى مادى انسان خلاصه کرد؟
اخلاق غربى، با انگيزههاى مادى به تربيت انسانها مىپردازد و از جنبههاى ديگر کمتر دم مىزند. احترام به همسايه را لازم مىداند، نه بهخاطر اينکه همسايه است که نوعى با او ارتباط و پيوند دارد؛ بلکه بهخاطر اينکه در غياب او از خانهاش مراقبت کند و يا حتّى به خانه او دستبرد نزند.
امروز، در تمام کشورهاى غربى و شرقى، علوم انسانى تدريس مىشود؛ اما رويکرد همه، جنبه مادى و سودجويى و سودخواهى است؛ ولذا اخلاق غربى نمىتواند از سعادت انسان دم بزند.
هماکنون که قلم روى اين کاغذ مىگردد، هنوز جنگ اوکراين و روسيه به پايان نرسيده، جنگ دومى خانمان برانداز در قاره آفريقا (سودان) آغاز شده است و هر دو گروه تا دندان مسلّحند. هدف از روشن کردن آتش اين جنگها چيست؟ بازيگران صحنه سياست از آن بهتر آگاهند!
هجوم مهاجران از کشورهاى فقير به کشورهاى ثروتمند، بهصورت فزاينده در جريان است. بگذريم از اينکه قسمتى از اين مهاجران، قبل از وصول به مقصد، طعمه طوفانها و امواج دريا گشته و غرق مىشوند. اگر بر کشورهاى مجاور، اخلاق انسانى حاکم بود، دست کمک و يارى به سوى آنها دراز نموده و آنان را در همان کشور خود اسکان مىدادند و رفع نياز مىکردند؛ ولى از آنجا که اخلاق واقعى سعادتساز در آنجا بسيار کمرنگ است، چنين کارى صورت نمىگيرد.
تکامل اخلاقى همهجانبه
بيان گذشته روشن کرد که سعادت انسان در گروی تکامل همه جانبه است و بيش از همه، بعد خداخواهى و خداجويى است که از درون مىفهمد که دستى از غيب، او را به اين جهان آورده و همان نيز او را به جهان ديگر مىبرد و تمام کارهاى او به وقت خود، محاسبه مىشود. اگر اين بعد در جوامع غربى و شرقى تقويت شود، بسيارى از اين جنگهاى خانمان برانداز و حرص فزاينده براى اندوختن ثروت و اموال، کاهش پيدا مىکند.
يک مثال روشن: در زندگى امروز غربيان؛ خصوصاً آمريکا، آزادى حمل سلاح است که همه خانوادهها مسلح هستند و طبق آمار عدد سلاح بيش از آمار انسانهاست. منطق آنان اين است که سلاح بايد آزاد باشد تا کارخانههاى سازنده سلاح به نوا برسند؛ اما در اين فکر نيستند که هر روز جوانى مسلح در مدرسه يا مجالس جشن، انسانها را به خاک و خون مىکشد تا آنجا که معلمان، از تدريس در مدرسه ترس و هراس دارند. محدوديتى که براى داشتن سلاح قائل شدهاند، اين است که انسان کمتر از 18 سال حق داشتنِ سلاح را ندارد؛ ولى همين اصل، خودش مصيبت زا است؛ زيرا انسان هجدهسال به بالا، بهتر مىتواند با سلاح به اهداف شوم خود برسد.
امنيت در پرتو پرورش روح دورى از ستم
قرآن مجيد در آيهاى به اين نکته والا اشاره مىکند و مىفرمايد: [الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْم أُولَئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ]؛ آنانکه ايمان آوردند و ايمان خود را با ستم نيالودند، ايمنى تنها از آن آنان است و آنها هدايت يافتگانند.
گاهى واژه ظلم به شرک تفسير مىشود. مسلماً اين تفسير بيان يک مصداق است؛ زيرا شرک نوعى تعدى به حقوق الهى است؛ ولى از آيه مىتوان معنى کلى را استفاده کرد. اگر در جامعهاى، حقوق افراد مورد تعدى قرار نگيرد، آنها امنيت همهجانبه دارند.
امروز در تمام کشورها دادگسترىها، در حال توسعه و گسترش هستند و مسلماً در سايه چنين گسترشی، فرو ريختن اصول اخلاقى و حذف خداترسى از محاسبات است.
لقمان حکيم آنگاه که به تربيت فرزند خود مىپردازد، اساس تربيت را اين مىداند که در فرزند خود روح خداشناسى را بيدار کند. بعداً به احياى ديگر فضايل مىپردازد و مىفرمايد: [يَا بُني لاَ تُشْرِکْ بِاللهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ]؛ فرزندم براى خدا شريکى قرار مده؛ زيرا شرک ستم بزرگى است.
او فرزند خود را از دوگانهپرستى باز مىدارد و اين، بهخاطر يک اصل اخلاقى است و آن اينکه دوگانهپرستى، از مصاديق تعدّى به حق ديگران است و در حقيقت مىخواهد، روح عدالتخواهى و حقجويى را با بيان يک مصداق، در فرزند خود پرورش دهد.
در اينجا اين موضوع را با دو روايت به پايان مىبريم:
1. در برخى از روايات است که حضرت يعقوب(ع) در ضمن نصايح به فرزندش يوسف(ع)، اين سخن را گفت: «يا بنيّ لا تنس اللّه»؛ هيچگاه خدا را فراموش مکن! ولذا هنگامى که همسر عزيز مصر، او را در خلوتگاه به عمل جنسى دعوت کرد، او در پاسخ به همين اصل تکيه نمود و گفت: «مَعَاذَ اللهِ إِنَّهُ رَبِّي»؛ به خدا پناه مىبرم؛ او (عزيز مصر) صاحب نعمت من است. تکيهگاه او ترس از خدا بود که کامجويى از همسر او در پيشگاه خدا، نوعى ناسپاسى و حقناشناسى است.
2. عبداللهبن جعفر همسر دخت گرامى امير مؤمنان حضرت زينب(س) است.
در بيرون از شهر با دوستان خود مشغول غذا خوردن بودند. چوپانى از کنار آنها گذشت. از او خواستند که از غذاى آنها ميل کند. او در پاسخ گفت: من روزهام.
اين جمله را گفت و گذشت. دوستان عبداللّه او را به ريا و دروغ متهم کردند. عبداللّه گفت آزمايش آن آسان است؛ به سراغ او رفتند و درخواست کردند، يکى از گوسفندان را در اختيار آنان بگذارد. او در پاسخ گفت:
از آن من نيست؛ مالک دارد. در پاسخ او گفتند: بههنگام غروب به مالک بگو: گوسفند، طعمه گرگ شده است. در پاسخ گفت: فأين اللّه؟ يعنى اگر توانستم، مالک را گمراه کنم؛ اما حساب خدا و کتاب او قابل تحريف نيست.
قرآن مجيد مىفرمايد: [فَالْيَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَلاَ تُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ]؛ امروز به هيچکس ذرهاى ستم نمىشود و جز آنچه که انجام دادهايد، جزا داده نمىشويد.
در نظريه «فرويد» زيربناى مسائل اخلاقى حتّى ديگر مسائل اجتماعى، تنظيم امور جنسى است. اگر نظريه او را صحيح و پابرجا بدانيم، تکامل انسان يکبعدى خواهد بود؛ زيرا در اين نظريه ابعاد ديگر روح انسان که در آفرينش او نهادينه شده است، ناديده گرفته و چشم به تنظيم امور جنسى دوخته شده است و سوگمندانه اصول اخلاقى هم بر اين اساس بنا شده است. در اين مکتب از ميل به فضائل و انزجار از رذائل خبرى نيست؛ گويا انسان هرگز اين نوع گرايش را بو نکرده است.
گذشته بر اين فرويديسم، با مسائل مشکلى روبهرو است که محققان در نقد نظريه به توضيح آن پرداختهاند.
در مکتب ماترياليستهاى اخير که زير بنا را اقتصاد مىدانند، سخنى از اخلاق بهمعناى واقعى وجود ندارد. تمام همت اين مکتب بر اين است که ابزار توليد را از دست ملّت بگيرد و به دست دولتها بسپارد و از هر فرد بهاندازه توان کار بکشد و بهاندازه نياز مزد پرداخت کند. در اين نظريه، درحالىکه ظالمانه هست، فقط يک بعد انسان مطرح شده است و آن بعد تأمين زندگى است.
اخلاق جامع همان است که بر اساس نگرش به تمام ابعاد زندگى انسان استوار بوده و سعادت او در نگرش به همه ابعاد مىباشد و چنين اخلاقى جز در مکتب وحى در جاى ديگر وجود ندارد. قرآن مجيد مىفرمايد: «أَلاَ يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ»؛ آيا کسى که انسان را آفريده است، از حال آنها آگاه نيست؛ درحاليکه او با خبر و آگاه است.
اخلاق يونانى در مقايسه با اخلاق اسلامى
در عصر ترجمه که همه علوم يونانى به زبان عربى ترجمه شد، آنچه که مربوط به علوم طبيعى و رياضى بود، مورد استقبال قرار گرفت؛ حتّى آنچه که نسبت به ما وراءالطبيعه بود نيز، در محافل فلسفى مطرح شد.
اما اخلاق يونانى در مقايسه با اخلاق اسلامى، بسيار کمرنگ و کمروح بود؛ لذا مورد استقبال قرار نگرفت و اگر بخواهيم، تفاوت اين دو مکتب را از نزديک ملاحظه کنيم، مقايسه دو کتاب که يکى نماينده اخلاق يونانى و ديگرى نماينده اخلاق اسلامى است، مىتواند شاهد گفتار ما باشد. کتاب نخست کتاب تهذيب الاخلاق وتطهير الاعراق نوشته ابنمسکويه است که اخلاق يونانى را بازگو مىکند و ديگرى کتاب المحجة البيضاء، نگارش فيض کاشانى(ره) است که بر اساس دادههاى وحى سخن مىگويد.
با ملاحظه اين دو کتاب، عظمت اخلاق اسلامى کاملاً هويدا مىگردد.
..............................................
پی نوشتها
1. کنزالعمال: 16/300.
2. بحارالأنوار: 2/152، باب 19 فضل کتابة الحديث وروايته.
3. انعام: 82. 4. لقمان: 13.
5. يوسف: 23. 6. يس: 54.
7. ملک: 14.