[إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذیراً؛ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصیلاً].(8و9 فتح)
ترجمه: ما تو را گواه و مبشّر و هشداردهنده فرستادیم، تا شما به خدا و پیامبرش ایمان آورید و او را یاری کنید و بزرگش شمارید و صبحگاهان و شامگاهان او را تسبیح گویید.
مفسران در اینکه منظور از ضمیر مفعولی «ه» در آخر سه فعل «تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ» کیست؟ اختلاف نظر دارند؛ برخی مرجع را در هر سه فعل، خدا دانستهاند تا آیه سیاق واحدی داشته باشد؛ برخی مرجع را در دو فعل اول پیامبر قرار دادهاند و در فعل سوم خدا؛ زیرا معتقدند که تسبیح به خداوند اختصاص دارد.
به نظر نگارنده مرجع ضمیر در هر سه فعل، پیامبر اکرم(ص) است؛ زیرا:
اولاً خداوند در این آیه و آیه قبل و آیه بعد، در صدد بیان مقام و موقعیت پیامبر اکرم(ص) است تا مسلمانان نسبت به اهمیت منزلت آنحضرت نزد خداوند آگاهی یابند و پیامبر(ص) را مثل فردی در سطح خود یا کمی بالاتر نپندارند؛ در آیه اول خداوند پیامبر(ص) را بهعنوان پیامبر شاهد اعمال امت، مبشّر و نذیر آنان معرفی میکند [إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذیراً؛] و در آیه بعد از آیه مورد بحث، هم خداوند در تمجید پیامبر اکرم(ص) چنان سخن رانده است که بیعت با ایشان را همان بیعت با خدا دانسته است: [إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّه...]؛ بنابراین اتحاد سیاق سه آیه اقتضاء میکند که آیه وسط هم، در همان راستای بیان اهمیت مقام پیامبر(ص) باشد و از اینرو مرجع ضمایر سهگانه پیامبر است؛ مخصوصا که در شأن نزول این آیات گفتهاند که این آیات در دنبال وقایع صلح حدیبیه نازل شده است که در آن وقایع از ناحیه مسلمانان به ساحت پیامبر بیاحترامی شد و مقامات الهی آنحضرت و شؤون ایشان از جانب خودی و غیرخودی رعایت نشد؛ لذا این آیات، نازل شده تا مقامات الهی پیامبر(ص) به مسلمانان تذکر داده شود تا روشن گردد که یکی از اهداف ایمان مسلمانان، تمجید و ستایش پیامبری است که شؤون و مقامات الهی دارد.
ثانیاً در آیه بعد یعنی آیه [إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّه...]، به مقام فنای کامل پیامبر(ص) در ذات الهی اشاره شده است؛ زیرا این آیه دلالت دارد که کسانی که با تو بیعت کرده یا خواهند کرد، فقط و فقط با خدا بیعت میکنند؛ چون «انّما» در جمله [إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّه...] بر حصر مفهوم جمله در مفعول «یُبایِعُونَ» دلالت میکند؛ پس بیعت با پیامبر، فقط و فقط بیعت با الله است؛ نه بیعت با الله و شخص دیگری؛ و این در صورتی تحقق مییابد که انانیت پیامبر(ص) کاملاً در ذات الهی فانی شده باشد؛ زیرا هرگونه بقای انانیت رسولخدا(ص)، به تغایر بین بیعت با او و بیعت با خدا منجر میگردد که خلاف حصر جمله مذکور است؛ چون آیه میگوید: وقتی بیعت با پیامبر(ص) انجام میشود، فقط و فقط یک بیعت رخ داده است؛ آن هم همان بیعت با خداست: [إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّه]؛ نه دو بیعت، که یکی مقدمه دیگری یا عرفاً بهمنزله دیگری باشد؛ از اینجا فهمیده میشود که حتی اگر تسبیح مخصوص خدا باشد؛ اما با تسبیح پیامبر(ص) این اختصاص نقض نشده است؛ زیرا همانگونه که بهدلیل فنای انانیت پیامبر در ذات الهی، بیعت با پیامبر، عیناً همان بیعت با خداست؛ تمجید و تسبیح پیامبر(ص) هم بههمان دلیل، عیناً همان تمجید و تسبیح خداوند است؛ پس خداوند با جمله [وَتُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصیلاً] مسلمانان را موظف کرده است که هر روز و شب، پیامبر را تسبیح کنند و بدین نحو خداوند به مسلمان فهمانده که پیامبر(ص) در مقامی است که تسبیح او عیناً همان تسبیح خداست؛ بدون اینکه اینگونه تسبیح، موجب نقض اختصاص تسبیح به خدا باشد؛ از اینروست که هر مسلمانی در تشهد نمازهای شبانهروزش، مکررا پیامبر را با جمله «وأشهد أن محمدا عبده ورسوله» تسبیح میکند و عجیب این است که در این تسبیح، حضرت محمد(ص) با عنوان «عبد» تسبیح میگردد که خود، حاکی از فنای انانیت او در هویت حضرت حق است؛ زیرا عبد، از آنجهت که عبد است، مالک هیچ چیز نیست: «العبد وما فی یده کان لمولاه» و نیز بهخاطر مقام عبدیت اوست که او رسولخدا گشته است؛ زیرا سخن رسول، سخن مرسِل است؛ نه سخن خودش.