سیزده جنایت بنیامیه در حادثه کربلا
حجتالاسلام والمسلمین محمدجعفر طبسی، استاد حوزه و دانشگاه
بنیامیه یکهزار ماه حکومت ننگین داشتند. در این مدت تا توانستند، دشمنی خود را نسبت به اهلبیت رسولخدا(ص) آشکار نمودند. این شجره خبیثه ملعونه چهار امام معصوم(امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر(ع)) را به شهادت رساندند و اوج دشمنی و کینه جاهلی خود را در سال(61 ق) یعنی پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر خدا(ص)، نسبت به سیدالشهدا(ع) نشان دادند. این کینه و دشمنی در کانون شرارت یزیدبن معاویةبن ابیسفیان نمود پیدا کرد. در این نوشتار کوتاه، نیمنگاهی به برخی از جنایات بنیامیه در به شهادت رساندن امامحسین(ع) و حوادث پس از آن خواهیم داشت تا دنیا بیشتر به خباثت جریان سیاسی و فاسد اموی پی ببرد و بهانهای برای بزک کردن این حزب جنایتکار نداشته باشد.
1. بستن آب به روی امام(ع) و همراهان آنحضرت
یکی از اقدامات ناجوانمردانه و غیرانسانی بنیامیه که به دست لشکریان عمربن سعد انجام شد، بستن آب به روی کاروان حسینی در کربلا بود که از روز هفتم محرم شروع شد. امویان با تبلیغات دروغ این رفتار ضد انسانی را اقدامی تلافیجویانه در مقابل بستن آب بر روی خلیفه سوّم عثمانبن عفان وانمود کردند. شیخ مفید(ره) مینویسد: «ابنزیاد به عمربن سعد نامه نوشت که میان امامحسین(ع) و یارانش و آب جدایی بیندازد و نباید قطرهای از آن بنوشند. همانگونه که قبلاً این کار را نسبت به عثمان انجام دادند». (الارشاد، ج2، ص86) این ادعای ابنزیاد تحریف بزرگ تاریخ است. واقعیت آن است که امیرالمؤمنین(ع) در زمان محاصره خانه عثمان، سعی کرد آب به آنها برساند تا آنجا که فرزندشان امامحسن(ع) برای آبرسانی مجروح شدند.( البدایه والنهایه، ابنکثیر،ج7،ص187؛ الکامل فی التاریخ،ابناثیر،ج3،ص87)
2. آغاز به جنگ لشکریان عمربن سعد
بدونتردید بهگواهی تاریخ جنگهای صدر اسلام، هیچگاه در سیره رسولخدا(ص) آغاز به جنگ مشاهده نمیشود؛ اما امویان در کربلا، برخلاف آموزههای اسلام عمل کردند و خود آغازگر جنگ نابرابر شدند. واقدی تاریخنگار مشهور مینویسد: «اولین کسی که به سوی لشکریان امامحسین(ع) تیر پرتاب کرد، عمربن سعد بود». (تذکرةالخواص، سبط ابنجوزی، ص227) در روز عاشورا وقتی مسلمبن عوسجه خواست، به طرف شمر تیراندازی کند، امامحسین(ع) او را منع کرد و فرمود: «تیراندازی نکن! من کراهت دارم از اینکه آغازگر جنگ باشم». (الارشاد، مفید، ج2، ص11)
3. کشتن کودکان بیگناه
طبق اصول و قواعد نظامی دنیا و دستور مؤکد اسلام، زنان و کودکان در جنگ، مصونیت جانی دارند و مورد تعرض قرار نمیگیرند؛ زیرا قدرت دفاع از خود ندارند؛ درحالیکه بنیامیه این اصول مسلّم را زیرپا گذاشتند. بیشتر سیرهنویسان نوشتهاند که لشکریان عمرسعد طفل شیرخوار امامحسین(ع) را بیرحمانه به شهادت رساندند.
شیخمفید(ره) مینویسد:«امامحسین(ع) کنار خیمه نشسته بود که طفل بسیار کوچکش بهنام «عبدالله» را به او دادند. امام(ع) او را در دامان خود قرار داد. مردی از بنیاسد تیری به سویش پرتاب کرد و او را به شهادت رساند. امام(ع) آن طفل را برداشت و در کنار شهداء گذاشت». (الارشاد، ج2، ص108؛ تاریخطبری، ج3،ص332؛ انسابالاشراف، ج3،ص407؛ الاخبارالطوال، دینوری،ص258)
4. قتل ددمنشانه سیدالشهداء(ع)
خوارزمی حنفی(م568ق) مینویسد:«هفتاد و دو موضع از بدن امامحسین(ع) مورد اصابت تیر قرار گرفت. تیرها از هرسو به طرف آنحضرت سرازیر میشد. امام(ع) مقداری ایستاد تا استراحتی کند. ناگهان سنگی به پیشانی او برخورد کرد. پیراهن خود را گرفت تا خون را از صورتش پاک کند که ناگاه تیری سهشعبه و مسموم به قلب آنحضرت اصابت کرد. دست مبارکش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا! تو میدانی که آنان مردی را میکُشند که بر روی زمین فرزند پیامبری جز او نیست».
سپس امامحسین(ع) تیر را از پشت خود درآورد که خون همچون ناودان از وی جاری شد». (مقتلالحسین(ع)، ج2،ص57)
5. نشستن شمر بر روی سینه مطهر امامحسین(ع)
خوارزمی حنفی مینویسد:«شمر روی سینه حسین(ع) نشست و محاسن آنحضرت را گرفت و آماده کشتن شد. امام(ع) فرمود: «آیا مرا میکُشی و نمیدانی کیستم؟ گفت: خوب شما را میشناسم. مادرت فاطمه(س) و پدرت علی مرتضی(ع) و جدّت پیغمبر(ص) است. تو را میکُشم و باکی ندارم». شمر آن حضرت(ع) را با دوازده ضربه شمشیر به شهادت رساند.» (مقتلالحسین(ع)، ج2،ص42)
6. تاختن اسبان بر بدن مطهّر امامحسین(ع)
ابنعساکر دمشقی شافعی(م571ق) مینویسد:«بدن امامحسین(ع) شبیه بدن پیامبر(ص) بود». (تاریخ مدینه دمشق، ج14،ص175) اما لشکریان بنیامیه در روز عاشورا، این بدن پاک و بیجان را مورد هتک حرمت قرار دادند.
سبط ابنجوزی حنفی(م654ق) دراینباره مینویسد: «عبیداللهبن زیاد به عمرسعد نامه نوشت که اگر حسین(ع) تسلیم ما نشد، او را به قتل برسان و اسب بر بدنش بتازان و جسمش را قطعهقطعه کن!» (تذکرةالخواص، ص223) همچنین مرحوم سیدبن طاوس(م664ق) مینویسد:«عمربن سعد در میان لشکرش فریاد زد: چه کسی داوطلب تازاندن اسب بر پیکر حسین است؟ ده نفر داوطلب شدند.. و در زیر سم اسبها استخوانهای پشت و سینه امام(ع) را شکستند»(اللهوف، ص182)
7. آتش زدن خیمهها
یکی دیگر از جنایات وحشیانه بنیامیه، به آتشکشیدن خیمههای خاندان مکرّم امامحسین(ع) پس از شهادت آن حضرت، در روز عاشوراست. ابنطاوس(ره) مینویسد: «سپس زنان از خیمه بیرون آورده شدند و در آن آتش شعلهور کردند...» (اللهوف، ص180)
8. غارت کردن خیمهها
امویان پس از شهادت امامحسین(ع) خیمهها را به محاصره درآوردند. شمر گفت: وارد خیمهها شوید و آنها را غارت کنید». همه اشیاء را حتی با کشیدن گوشواره از گوش امکلثوم خواهر امامحسین(ع)، به غارت بردند و گوش او را زخمی کردند». (بحارالانوار، ج45، ص60) حمیدبن مسلم میگوید: «نزد علیبن الحسین(ع) آمدم. دیدم با حالت بیماری بر روی فرشی خوابیده و شمر و همراهانش میگویند: باید او را به قتل برسانیم». حمیدبن مسلم میگوید: «چرا کشتن بیمار؟ و همچنان از زینالعابدین(ع) دفاع کردم». (الارشاد، ج2، ص113ـ112)
9. فرستادن سرهای مقدّس سیدالشهدا(ع) و یاران آنحضرت به کوفه
عمرسعد پس از شهادت امامحسین(ع) سر مطهّر آنحضرت را به کوفه فرستاد. دینوری(م282ق) مینویسد: «عمربنسعد سر حسین(ع) را در همان لحظه همراه خولی برای ابنزیاد فرستاد». (الاخبارالطوال، ص259) همچنین مینویسد: «عمرسعد بعد از شهادت امامحسین(ع) دو روز در کربلا بود. سپس به لشکریان دستور داد تا کوچ کنند. سرها ـ که هفتاد و دو سر بودـ بر روی نیزهها قرار گرفت». (همان، ص259)
10.گرداندن سرمقدّس سیدالشهداء(ع) در کوفه
شیخمفید(ره) مینویسد: «و چون روز دیگر شد، عبیداللَّهبن زیاد سر حسین(ع) را فرستاد در تمام کوچههاى کوفه و در میان قبائل بگرداندند و از زیدبن ارقم روایت شده که گفت: آن سر مقدس را که بر نیزه بود، بر من عبور دادند و من در غرفه و بالاخانه خود نشسته بودم. چون برابر من رسید، شنیدم که این آیه را میخواند: [أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ .... ]؛ یعنى آیا پنداشتى که (داستان) اصحاب کهف و رقیم از آیتهاى شگفت ما بودند!؟ (سوره کهف آیه 9) پس بهخدا قسم! از هراس موى تنم راست شده، داد زدم: بهخدا اى پسر رسول خدا! (داستان) سر تو شگفتتر و حیرتانگیزتر است..». (الارشاد،ج2، ص117؛ مقتلالحسین(ع)،خوارزمی، ص187؛ بحارالانوار، مجلسی(ره)،ج45،ص121)
در اینجا این سؤال به ذهن هر آزادهای خطور میکند که زیدبن ارقم صحابی پیامبر(ص) در آن لحظههای دردناک، در کوفه چه میکرده و چرا در کربلا بهیاری سالار شهیدان(ع) نشتافته؟ مگر ندای هل من ناصر ینصرنی امامحسین(ع) را نشنیده بود؟ و آیا نمیدانست، آنحضرت در برابر حکومت طغیانگر امویان قیام کرده؟ بهراستی در آن لحظات راست شدن موی تن، چه سودی دارد؟ واقعاً چنین خواصی از صحابه رسولخدا(ص) چه پاسخی در قیامت به پیشگاه عدل الهی خواهند داشت؟ و با چه رویی پیامبر(ص) را ملاقات خواهند کرد؟ مصیبت جانکاهتر این است که همین زیدبن ارقم، روزی در کوفه کنار مجسمه شرارت ابنزیاد نشسته بود و دید که او وقیحانه با چوب خیزران بر لب و دندان مطهّر امامحسین(ع) میزند. گفته میشود، زیدبن ارقم به این هتک حرمت اعتراض کرد. (الاخبارالطوال،ص259) میگوییم، این صحابی با چه مجوزی در مجلس حاکم طغیانگر حضور پیدا کرد؟ آنهم در شرایطی که حکام جور اموی تلاش میکردند تا از شخصیت و حضور صحابه بهنفع خود بهرهبردای تبلیغاتی کنند؟ اعتراض زیدبن ارقم چه نتیجهای دارد؟ اگر زیدبن ارقم با حزب ننگین اموی زاویه دارد، چرا در کربلا همراه با دیگر یاران باوفای امامحسین(ع) در برابر لشکریان ابنزیاد نجنگید؟ مگر فاصله کوفه تا کربلا چه اندازه است؟
11. به اسارت بردن خاندان گرامی سیدالشهداء(ع) به کوفه و شام
یکی دیگر از جنایات حکام اموی، به اسارت بردن اهلبیت امامحسین(ع) با وضع رقتبار به کوفه و شام است. سیدبنطاووس میگوید:«عمربنسعد سپس اهلبیت امام حسین(ع) و بازماندگان شهیدان را، از کربلا به سوى کوفه روانه ساخت. بانوان حرم را سوار بر شترانى کرد که تنها پاره گلیمى به پشتشان انداخته شده بود و داراى محمل و سایبان نبودند، صورتهایشان باز بود و با اینکه آنها امانتهاى بهترین پیامبران، رسول اکرم(ص) بودند، آنان همچون اسیران ترک و روم، در سختترین وضع و اندوه به سر مىبردند..». (اللهوف، ص142ـ143)
همچنین خوارزمی حنفی مینویسد: «کاروان حسینی را وارد شام کردند..». (مقتلالحسین(ع)، ج2، ص70) بیتردید این خاندان مصیبتدیده را در غل و زنجیر وارد شهری کردند که مردم آن بر اثر تبلیغات زهرآگین و دروغین معاویه بر ضدّ امیرالمؤمنین(ع) و خاندان پاکش، هیچ شناختی از اهلبیت پیامبر(ص) نداشتند. همین امر باعث شد تا شامیان با توهین و زخم زبان، از کاروان امامحسین(ع) استقبال کنند.
12. فرستادن سرهای مطهّر به مجلس یزیدبن معاویه در شام
اگر آن روز که سر مقدّس سیدالشهداء(ع) در کوفه گردانده شد، مردم واکنش اعتراضآمیز نشان میدادند و اگر خواصی مانند زیدبن ارقم در مجلس ستمگری مانند ابنزیاد حضور پیدا نمیکرد، هیچگاه بنیامیه جرأت نمیکردند، چنین جنایت وقیحانهای را در شام تکرار کنند. شیخمفید(ره) مینویسد: «...عبیداللَّهبن زیاد پس از اینکه سر حسین(ع) را به شام فرستاد، دستور داد زنان و کودکان را آماده رفتن کنند و دستور داد، به گردن علىبن الحسین(ع) غل و زنجیر زنند؛ سپس ایشان را به دنبال سرها با محفربن ثعلبه عائذى و شمربن ذىالجوشن روان کرد،...». (الارشاد، ج2، ص119)
ابنحجر هیتمی شافعی(م974ق) مینویسد: «هنگامی که سر (مقدّس امام) حسین(ع) را برای یزید آوردند، شامیان را جمع کرد و با خیزران به لب و دندان وی میزد و ابیاتی را میخواند که در کفر یزید صراحت دارد». (الصواعقالمحرقة، ص253)