عطر یار - شماره 756
مشرق زیبا
حجتالاسلام رحیم کارگر
قَلَمها در کف و دلها به سودایت
فدایِ غربتِ پنهان و پیدایت
چه بُغض پرطَنینی در غم جانها
که سوز و درد ما دارد تمنایت
وَ ما از روزهای بیتو... تنهاتر...
که بر جان میرسد آن هُرم نجوایت
سَحَرها، آیههای عاشقی سر زد...
به شوق دیدنِ خورشید ِسیمایت
تمام عشق، تفسیرِ سلام تو....
بیا با آن ... نگاه پر تسلّایت!
سراغِ زندگی را از تو میگیرم...
تویی زیباترین تصویرِ یک غایت...
در این انبوهِ تنهایی دورانها
تمام عشق ما افتاده... بر پایت
سراپا اشتیاق و خواهشِ دلها ....
پر از دردی است از هجر درازایت
وَ میآیی تو از یک مشرق زیبا...
چه رؤیایی است با اشکی، تماشایت