هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

نسخه Pdf

طلبه شهید میرزامحمود تقی‌پور

رواق شهیدان - شماره 705

طلبه شهید میرزامحمود تقی‌پور

طلبه شهید میرزامحمود تقی‌پور را که به‌واسطه شهادت در روز اربعین، شهید اربعین می‌شناسند، بیست و نهمین روحانی شهید مدافع حرم است که با نام جهادی «ابوقاسم» در سوریه به شهادت رسید.

شهید تقی‌پور ۲۵ آبان ۶۱ در شهر گرگان متولد شد و بعد از مهاجرت والدین به شهر مقدس مشهد، تحصیلاتش را در مشهد ادامه داد و بعد از دیپلم، دروس حوزوی را در مدرسه علمیه امام محمد‌باقر(ع) آغاز نمود و برای ادامه تحصیل و شرکت در دروس خارج، به قم عزیمت نمود و همچنین به‌عنوان دانش‌پژوه مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) قم فعالیت داشت.
او قبل از شهادتش سه مرتبه با نام جهادی «ابوقاسم» برای فعالیت‌های تبلیغی، طی سال‌های ۱۳۹۵ و ۱۳۹۶ به سوریه اعزام شده بود و آخرین مرتبه از سوی گردان ۱۰۲ حضرت معصومه(س) تیپ مستقل ۸۳ امام جعفر صادق(ع) به سوریه اعزام شد و در نهایت، ظهر روز اربعین سال 96 در حومه «دیرالزور» بر اثر برخورد با تله انفجاری به شهادت رسید.
این طلبه شهید، عضو شورای مرکزی مؤسسه بلاغ مبین و مسئول گروه جهادی طراوت ماندگار بود که محور اصلی فعالیت‌هایشان بیابان‌زدایی و درختکاری بوده است. یکی از کارهای خیر او کاشت درخت زیتون در جاده تهران- قم بود که حالا قرار است، در همان نزدیکی یک مجتمع فرهنگی به‌نام خودش ساخته شود.
حسنعلی تقی‌پور، پدر شهید در باره ویژگی‌های اخلاقی فرزندش می‌گوید: محمود به‌قدری قانع و نجیب بود که در مدرسه سختی‌های زیادی به خود می‌داد. مثلاً بدترین حجره را انتخاب می‌کرد و می‌گفت: حجره‌های خوب بهتر است برای شهرستانی‌ها باشد. همچنین شب‌ها لباس‌های بقیه طلبه‌ها را پنهانی می‌شست و وقتی بقیه دلیل این کار را از او جویا می‌شدند، می‌گفت: من برای دل خودم این کارها را انجام می‌دهم.
ویژگی بارز شهید، اخلاق و انضباط در کارها بود. احوال‌پرسی  و دستگیری از نیازمندان، از خصلت‌های شایسته دیگر ایشان بود. گاهی کرایه خانه آنها را می‌داد یا برای آنها وسیله خانه می‌خرید. غذاهایی را که مادرش در زمان طلبگی برایش می‌پخت، به همکلاسی‌های شهرستانی‌اش می‌داد! حتی تشک خواب خود را هم بخشیده بود و روی زمین می‌خوابید. به‌شوخی کمربند خود را بالای سرش می‌گذاشت و به دوستانش می‌گفت: اگر برای نماز شب بیدار نشدم، با این کمربند بیدارم کنید. مقید به نماز شب بود و همه را به آن سفارش می‌کرد. اهل ورزش بود؛ مخصوصا کوهنوردی را بسیار دوست داشت.
مادر شهید می‌گوید: او خودش معمولاً چیزی از شرایطش به ما نمی‌گفت و معمولاً از اطرافیان درباره او می‌شنیدیم. مثلاً مسئول اردوهای جهادی که او در آنها شرکت می‌کرد، به ما گفت: او همیشه سخت‌ترین مسئولیت‌ها و سخت‌ترین شرایط را قبول می‌کرد و معتقد بود، این سختی‌ها برای خودسازی و رسیدن به آرزوی شهادتش مؤثر است.
او همیشه مطیع دستورات رهبری بود و سخنرانی‌ها و گفته‌های ایشان را تجزیه و تحلیل می‌کرد و خود را مقید به انجام دستورات ایشان می‌دانست. او بیش از یک ماه برای ایام اربعین ۹۵ به سامرا رفت و در یکی از پرخطرترین مناطق به زائران خدمت می‌کرد.
در دفتر خاطرات خود نوشته بود که من در روز اربعین شهید می‌شوم... و همچنین در وصیت‌نامه‌اش آمده است: «نگران نباشید! شهید به آرزوی قلبی‌اش رسیده و شما هم خوشحال باشید که من به آرزویم رسیدم».
فقط همسر و فرزندانش از اعزام او به سوریه با خبر بودند و وقتی با اصرار همسرش مبنی بر اتمام تحصیل و گرفتن رساله دکتری مواجه شد، گفت: می‌خواهم شهید شوم و خدمت به اسلام و امام زمان(عج) بهتر است. او به-خاطر تسلطش به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی و عربی، در جنگ سوریه فارسی صحبت نمی‌کرد تا شناخته نشود.
در زمان اعزام به سوریه زمانی که می‌خواستند افراد را تقسیم‌بندی کنند، به ایشان گفته بودند که در رسته تبلیغات باید کار کند. باشنیدن این مطلب، از ناراحتی روی تخت شهید میرزاپور دراز کشیده و ملافه را روی خودش می‌کشد. چیزی نمی‌گذرد که پیغام می‌آورند، اشتباه شده و او باید به دیرالزور برود. دوستانش از او می‌پرسند: چطور شد؟ می‌گوید: به حضرت زینب(س) گفتم که  من نمی‌خواهم به فرودگاه امام برگردم و باید شهید شوم. این عنایت عمه سادات بود...

 
  بخشی از وصیتنامه شهید مراقب باشید اهداف و راه شهدا گم نشود. کاری زینبی(س) کنید و پیام‌رسان شهدا باشید. هیچ وقت به حال شهید غصه نخورید؛ چراکه شهید به بهترین سرنوشت رسیده است. حتی به حال خانواده و ایتام شهید غصه نخورید؛ چراکه شهید زنده است و در ثانی خداوند خیرالکفیل و خیرالولی است و خودش خوب بلد است خانواده و ایثام شهید را چطور مدیریت، حمایت و کفایت کند. حتی لباس سیاه نپوشید و عزاداری نکنید؛ چراکه خوشبختی و سعادت یک فرد ناراحتی ندارد.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه