هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

آیت‌الله مصباح یزدی(ره) آبرو و عمر خود را پای انقلاب گذاشت

گفت‌وگو با حجت‌الاسلام ‌والمسلمین علی مصباح یزدی

آیت‌الله مصباح یزدی(ره) آبرو و عمر خود را پای انقلاب گذاشت

«ایشان متفکری برجسته، مدیری شایسته، دارای زبان گویایی در اظهار حق و پای بااستقامتی در صراط مستقیم بودند. خدمات ایشان در تولید اندیشه دینی و نگارش کتب راه‌گشا و در تربیت شاگردان ممتاز و اثرگذار و در حضور انقلابی در همه‌ میدان‌هایی که احساس نیاز به حضور ایشان می‌شد، حقاً و انصافاً کم‌نظیر است. پارسایی و پرهیزگاری خصلت همیشگی ایشان از دوران جوانی تا آخر عمر بود و توفیق سلوک در طریق معرفت توحیدی، پاداش بزرگ الهی به این مجاهدت بلند‌مدت است.».

مطلب فوق، بخشی از پیام امام خامنه‌ای به مناسبت ارتحال آیت‌الله مصباح یزدی(ره) است.
پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای به‌مناسبت اولین سالگرد ارتحال آیت‌الله مصباح یزدی و برای آشنایی بیشتر با ابعاد شخصیتی ایشان، گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام ‌والمسلمین علی مصباح یزدی، فرزند این عالم ربانی انجام داده است که تقدیم حضور می‌شود.

در ابتدا کمی در مورد سبک زندگی دینی، نحوه تحصیل و مساعدت علمی مرحوم آیتالله مصباح یزدی و ویژگیهای اخلاقی و اقدامات ایشان که در جهت نهادینهشدن اخلاق در حوزههای علمیه هم مورد استفاده و رجوع بود، بگویید.
     حضرت آیت‌الله مصباح(ره)، امور اخلاقی را نزد اساتید بزرگی از جمله حضرت امام(قد)، مرحوم حضرت آیت‌الله بهجت، مرحوم علامه طباطبایی(ره) و آیت‌الله انصاری همدانی(ره) تلمذ کردند و به‌نوعی شاگرد اخلاقی آنان محسوب می‌شدند. تأثیرپذیری از این بزرگان باعث شد که از هر کدام از آنان رنگ‌وبویی به ایشان سرایت کند و استفاده‌هایی ببرند. یکی از ویژگی‌های برجسته حضرت علامه این بود که نسبت به خلوص نیت و پرهیز از وساوس نفسانی و شیطانی خیلی حساس و دقیق بودند. غیر از اینکه خودشان خیلی مواظب بودند، به دیگران هم زیاد توصیه و تأکید می‌کردند که نفس انسان خیلی شیطنت و لایه‌های پیچیده‌ای دارد؛ به‌طوری‌که گاهی انسان خیال می‌کند کاری را صددرصد فقط به‌خاطر خدا دارد انجام می‌دهد؛ ولی اگر خوب وارسی کند یا فرد بصیری او را برانداز کند، متوجه می‌شود که بازی‌های نفس و وساوس نفسانی است و خود طرف هم خیلی متوجهش نمی‌شود؛ لذا خیلی به افراد سفارش می‌کردند که مواظب این نکات و ظرافت‌ها و حیله‌های نفسانی باشند.
حضرت علامه می‌فرمودند: اوایل طلبگی با اتوبوس از قم به تهران می‌رفتم. یک‌بار کنار من، آقای روحانی نسبتاً جاافتاده‌ای نشسته بود و به‌خاطر پخش موسیقی، خیلی برآشفته و ناراحت شد و به من گفت: چرا ما نباید نهی از منکر کنیم. به او گفتم آیا حرمت موسیقی بیشتر است یا حرمت غیبت؟ اگر الآن کسی جلوی ما غیبت کند، به‌همین اندازه ناراحت می‌شویم؟ علاوه بر اینکه کار این راننده گناه و نوعی دهن‌کجی به من و شمای روحانی است؛ ولی ما بیشتر به‌خاطر دهن‌کجی این راننده نسبت به خودمان ناراحت شدیم. باید آن چیزی که پیش خدا معصیتش بیشتر است و اهمیت بالایی دارد، ما را بیشتر ناراحت کند. اگر از آن کمتر ناراحت شدیم، باید بدانیم که پای نفس در میان است. الآن من از این ناراحتم که او جلوی ما حیا نمی‌کند و موسیقی روشن می‌کند. این باعث ناراحتی ما می‌شود. باید مواظب باشیم که اشتباه نکنیم و برای خودمان مسئله مشتبه نشود. ایشان در مراقبت‌های خود از این ریزه‌کاری‌ها زیاد داشتند و به دیگران هشدار می‌دادند که مواظب چنین مسائل جزئی باشند.
حضرت علامه می‌فرمودند: ما بنده هستیم و بندگی می‌کنیم و امور دیگر باید تحت‌الشعاع این مسئله یا مقدمه این کار باشد و یا اگر مزاحمتی با انجام وظیفه شرعی دارد، متناسب با هر زمان و هر موقعیتی آن چیزی که وظیفه شرعی ماست و خدا از ما می‌خواهد، آن باید بر همه‌چیز مقدم باشد؛ مثلاً ایشان زمانی برای ادامه تحصیل علوم دینی از یزد به نجف اشرف هجرت کردند و به‌دلیل وابستگی شدید خانواده به ایشان، آن‌ها هم زندگی‌شان را فروختند و همراه علامه به نجف رفتند؛ زندگی‌شان در نجف‌ به‌سختی می‌گذشت و درآمد کافی نداشتند و مجبور شدند که برگردند. ایشان هم به‌همراه خانواده به ایران برمی‌گردند و در تهران ساکن می‌شوند. بعد هم آیت‌الله مصباح، به خانواده‌شان گفته بودند که من باید به قم بروم و دیگر پای وظیفه‌ شرعی در میان است و من نمی‌توانم، برای رضایت شما وظیفه‌ام را ترک کنم. چاره‌ای ندارم و مجبورم که این دوری را به خودم و شما تحمیل کنم.
آیت‌الله مصباح، به خداوند اعتماد و توکل فوق‌العاده‌ای داشتند. هیچ‌چیزی را فدای این موضوع نمی‌کردند. این ویژگی موجب شده بود که عزت‌نفس داشته باشند. برای نیازهایشان به کسی رو نمی‌زدند و عرض حاجتشان را به درگاه خدا و ائمه(ع) می‌بردند. حضرت علامه، زمانی که در مدرسه فیضیه قم بودند، وضع مالی خوبی نداشتند و به ایشان شهریه‌ تعلق نمی‌گرفت. اگر درست بگویم، مرحوم آیت‌الله خوانساری برای طلبه‌ها مهر نان می‌دادند؛ یعنی برگه‌هایی معتبر که به طلبه‌ها داده می‌شد تا از نانوایی خرید کنند و کسی که این مهر نان را داشت، دیگر نباید پول می‌داد. ایشان نقل می‌کردند که وقتی مستأصل شدم، نامه‌ای برای آیت‌الله خوانساری نوشتم که من شنیدم، شما به طلبه‌ها مهر نان می‌دهید. من هم یک طلبه‌ محصل هستم و این درس‌ها را می‌‌خوانم. والسلام؛ اما بعد از اینکه نامه را نوشتم، هرچه فکر کردم که نامه را به ایشان بدهم، دیدم خلاف توکل است. خدا که می‌داند، حضرت ولی‌عصر(عج) که آگاه‌اند، برای چه عرض حاجت کنم و نامه را پاره کردم. سرچشمه چنین عزت‌نفس پاکی، همان توکل مطلق بر خدا و دستگاه الهی است که در خیلی از موارد دیگر هم تجلی داشت.
حضرت علامه، در هر کاری نیت خالص داشتند. اگر کسی از ایشان سؤالی می‌پرسید، ابتدا به آن پرسش فکر می‌کردند و بعد پاسخ می‌دادند. نقل کردند که وقتی شخصی از مرحوم علامه طباطبایی(ره) سؤال می‌کرد، علامه ابتدا فکر می‌کردند و بعد جواب می‌دادند تا پاسخشان فقط برای خدا باشد. وقتی آیت‌الله مصباح این مطلب را ذکر کردند، ما فهمیدیم که کار ایشان هم چنین حکمتی دارد. آن کتوم ‌بودن و عدم ابراز مسائل، یکی دیگر از ویژگی‌های اخلاقی ایشان بود. به‌خاطر همین، ما خیلی از این نکات را متوجه نمی‌شدیم.
تواضع و شکسته‌نفسی فوق‌العاده‌ ایشان هم، از ویژگی‌هایی بود که خیلی نمود داشت. شاید هر کسی که با ایشان مواجه می‌شد، این ویژگی را تشخیص می‌داد. علامه، در نهایت تواضع برخورد می‌کردند و همیشه خود را در مقابل دیگران کوچک می‌دانستند. صرفاً این نبود که رفتار متواضعانه‌ای باشد. اگر کسی از ایشان تعریف می‌کرد، به‌شدت ناراحت می‌شدند و سعی می‌کردند، لطیفه و داستان و نکته‌ای تعریف کنند تا آن شخصی که برای ایشان پست و مقامی قائل ‌شده، پشیمان شود.

یکی دیگر از وجوه برجسته شخصیت ایشان، وجه علمی بود که مورد اعتراف دوست و دشمن است. ایشان چطور به چنین جایگاه علمی رسیده بودند؟
     آیت‌الله مصباح، هیچ‌گاه علم و دانش خود را محدود به دروس حوزوی نکردند و در کنار آن دروس، مطالعات و مباحث علمی دیگری را هم دنبال می‌کردند. ضمن اینکه دروس رایج حوزوی را به‌خوبی خواندند و همیشه فرد ممتازی بودند. ایشان می‌فرمودند: در ابتدای طلبگی‌ام، شخصی به‌نام مرحوم محققی کلاس زبان داشت و علوم روز را خوانده بود. من به ایشان گفتم: مقداری فرانسوی به من درس بدهند. ایشان هم گاهی در مسجد یا در دالان خانه‌شان به من فرانسوی یاد داد. وقتی دید که من علاقه‌مند و پیگیرم، در این زمینه کمکم کرد. ایشان، هرگاه حس می‌کردند که باید در حیطه‌ای اطلاعاتی داشته باشند تا شبهه‌ای را پاسخ دهند و یا وظایف خود را به‌خوبی انجام دهند، در رشته‌های مورد نیاز کسب علم می‌کردند و از اینکه شاگردی کنند، ابایی نداشتند. حضرت علامه‌، بعد از انقلاب استاد مسلم بودند و مؤسساتی را تأسیس کردند و مدیریت آنجا را بر عهده‌ داشتند؛ حتی دروس عالی در زمینه‌ فلسفه و تفسیر را تدریس می‌کردند؛ اما زمانی که احساس کردند، برای پاسخ‌گویی به نیازهای روز جامعه باید از علوم انسانی روز مطلع باشند، شروع به خواندن کتب روان‌شناسی کردند. در زمینه‌ ریاضیات و اقتصاد هم مطالعه داشتند. خاطرم هست که یکی از اساتید دانشگاه پنجشنبه‌ها به منزل ما می‌آمدند و برای ایشان کلاس اقتصاد برگزار می‌کردند.
علامه، این روش را در تربیت شاگردانشان هم لحاظ کردند. ایشان معتقد بودند که امروزه انجام وظایف فردی برای روحانیت کفایت نمی‌کند. اینکه یک روحانی معلوماتی را فرابگیرد و بعد کتابی نوشته یا سخنرانی و تدریس کند، کافی نیست. نمی‌توان امروزه این وظیفه‌ سنگین و گسترده‌ای را که بر دوش روحانیت هست، به این شکل جواب داد. ایشان معتقد بودند که برای حل مشکلات، نیاز به کار تشکیلاتی و گروهی است؛ لذا دغدغه ایشان پرورش نیروهایی بود که بتوانند، در آینده چنین مشکلاتی را حل کنند. با توجه به گستردگی و پیچیدگی علوم و فنون امروزی، باید افراد توانمندی را بر سرکار آورد. ایشان به‌دنبال این بودند که چنین اشخاصی را متناسب با استعدادشان تربیت کنند و به قسمت‌های مختلف جامعه بفرستند.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه