هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

مروری بر زندگی‌نامه و خاطرات تبلیغی حجت‌الاسلام و المسلمین شیخ محمد‌مهدی تاج لنگرودی واعظ(ره)

طلایه‌داران محراب و منبر/ 18

مروری بر زندگی‌نامه و خاطرات تبلیغی حجت‌الاسلام و المسلمین شیخ محمد‌مهدی تاج لنگرودی واعظ(ره)

بخش دوم و پایانی
واعظ نامدار تهران حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدمهدی تاج لنگرودی واعظ در 22‌بهمن 1310شمسی در لنگرود زاده شد. پدرش بازاری فروشنده لوازم کفاشی و سخت معتقد و عامل به دستورات دینی بود. جدش آقا شیخ محمود عرب از وعاظ تراز اول گیلان که به‌واسطه حفظ روایات فراوان در میان معاصران خود، به بحار متحرک شهرت داشت. محمدمهدی تاج در13سالگی وارد حوزه زادگاهش شد و طبق سنت مرسوم آن زمان حوزه‌های علمیه گیلان، به‌مدت یک‌سال به فراگیری رساله توضیح‌المسائل اشتغال ورزید. سپس جامع‌المقدمات را نزد آیت‌الله علیرضا ممجد لنگرودی از شاگردان ادیب نیشابوری و مسلط بر علوم ادبی آموخت. سپس وارد حوزه علمیه لاهیجان گردید و قسمتی از ادبیات را نزد آیت‌الله حاج شیخ مهدی مهدوی مؤسس حوزه علمیه لاهیجان و سیداحمد میرمطلبی، شیخ ابراهیم محقق و سیدمحمود اصفهانی فرا گرفت و در سن 16 سالگی جهت ادامه تحصیل رهسپار حوزه علمیه قم گردید و معلومات خود را نزد حضرات آیات شیخ جواد تبریزی، حسین نوری همدانی، شهید صدوقی، علی مشکینی، سید عبدالکریم اردبیلی، محمد لاکانی، سیدرضا صدر و عبدالحسین فقیهی رشتی تکمیل کرد. آن‌گاه در درس خارج فقه حضرت آیت‌الله بروجردی(ره) و درس خارج اصول حضرت امام خمینی(قد) شرکت کرد و از دانش گسترده آنان بهره‌مند گردید و با تدوین و ارائه رساله‌ای به‌زبان عربی و کسب نمرات قبولی در امتحانات شفاهی، حائز رتبه برتر گردید. تاج لنگرودی در اواسط 1339شمسی، پس از مشورت و کسب اجازه اساتید وارد تهران گردید و بیش از نیم‌قرن سکونت، در دو عرصه تألیف و تبلیغ، خوش درخشید و از خطبای بنام تهران گردید
بخش دوم و پایانی این مقاله در ادامه تقدیم مخاطبان ارجمند می‌شود.
ادامه از شماره قبل

  سبک منبری
شیخ محسن تاج می‌گوید: سبک منبر مرحوم والدم به‌سبک آقای فلسفی بود و سال‌ها به‌همین سبک منبر رفتند؛ ولی در اواخر و بالا رفتن سن و سال ایشان، آن سبک عوض شد. منبرهای ایشان آکنده از حدیث بود و معتقد بود، که منبر باید حدیثی باشد؛ چون آنچه مورد نیاز مردم است، همان حدیث است. تعریف می‌کرد، روزی در تهران با شیخ سراج که یک مفسر و مترجم قرآن و یک روضه‌خوان تمام‌عیار بود و در بیت آیت‌الله حاج سیداحمد خوانساری منبر می‌رفت و روضه‌های سوزناکی می‌خواند، در مجلسی هم‌منبر شدیم. ابتدا من سخنرانی کردم. وقتی مجلس تمام شد، آقای شیخ سراج بلند شد و من را در بغل گرفت و بوسید و گفت: من مدت‌ها بود که یک منبر حدیثی نشنیده بودم؛ لذا منبر ایشان پر از احادیث بود. به هرحال پدرم در اوائل یکی از منبری‌های تراز اول تهران بودند و در این اواخر به‌خاطر بالا رفتن سن، خیلی منبر نمی‌رفت و به اقل اکتفا می‌کرد.

  مرارتها و رنجها برای تدوین یک کتاب
حاج شیخ محسن تاج می‌گوید: کتاب «گفتار وعاظ» یک جمع‌آوری بود. این کتاب باعث شد تا طلبه‌ها با خواندن آن، سبک‌های مختلفی را در منبر دنبال کنند. پدرم در این راه خیلی زحمت کشید. برخی از منبری‌ها فوت کرده بودند. برای به دست آوردن منابر آنان از افراد متدین کمک می‌گرفت که نام برخی از آنان در کتاب آمده است تا تقدیری شده باشد؛ خصوصاً سرهنگی بود که محفوظات عجیبی داشت و پای منابر بزرگان می‌نشست و سخنان آنان را کاملاً ضبط می‌کرد. منابر زیادی از مرحوم شیخ غلامرضا طبسی داشت و یا پدرم برای منبر محدث قمی(شیخ عباس قمی) از فرزندش میرزاعلی محدث‌زاده بهره گرفت؛ البته قبل از کتاب «گفتار وعاظ» ایشان کتابی نوشت به‌نام واعظ خانواده که بیش از چهل بار چاپ شد که کتاب با برکتی بود و زندگی ما را از لحاظ مادی متحول کرد.

  تعریف و تمجید از وعاظ
حاج شیخ محسن تاج می‌گوید: یکی از خصوصیات ایشان این بود که وقتی یک منبری خوب منبر می‌رفت، از او خیلی تعریف می‌کرد. یادم هست که در تهران و در مجلس ختمی، یک آقایی انصافاً منبر خوبی رفت. حاج آقا خیلی از او تعریف کرد و یا در مجلسی در قم که خیلی شلوغ بود، شخصی منبر خوبی رفت. حاج آقا ضمن تعریف از ایشان که مجلس را آبرومندانه اداره کرده بود، گفت: من اگر جای ایشان بودم، خراب می‌کردم و این سخن از ایشان که اهل فن بود و تخصص و مهارت کافی در کار داشت، نشانه نهایت تواضع ایشان بود.

  برقراری مجلس و دعوت از وعاظ گمنام
ایشان سال‌ها قبل از پیروزی انقلاب، هیجدهم هر ماه در منزل‌شان روضه داشت و نیز یک دهه در ایام فاطمیه روضه‌ای که از جدش به‌یادگار مانده است، برقرار می‌کرد. گاه اغلب علما و روحانیون تهران جمع می‌شدند. روش ایشان این بود که هر شب از دو منبری دعوت می‌کرد و ابتدای منبر ایشان باید سیدی باشد. مقید بود از علمایی که خیلی مورد توجه نبودند و یا گمنام بودند، از آنان برای منبر دعوت کند. او وقتی به شهرستان‌ها برای منبر دعوت می‌شد، مقید بود که به حوزه‌های آن شهرها برود و سراغ علمای بزرگ برا بگیرد. او به دیدن خطبای پیشکسوت می‌رفت و خاطرات زیادی از آنان دارد که در لابلای کتب ایشان آمده است.

  با جوانان رفیق بود
حاج شیخ محسن تاج می‌گوید: پدرم عقیده داشت، منبر و محراب مثل ناموس روحانی است و هر کسی باید یک ناموس داشته باشد یا منبری باشد و یا امام جماعت و داشتن این دو با هم سخت است؛ لذا پدرم هیچ‌گاه محراب قبول نمی‌کرد. سالی در نزدیکی منزل ما مسجدی بود که امام جماعت آن، به مسجد دیگری دعوت شد. پدرم جهت احیای این مسجد، امامت جماعت آن را قبول کرد. صبح که مسجد می‌رفت، تمام جوانان کوچه همراه ایشان به مسجد می‌رفتند و خیلی با ایشان رفیق و مأنوس بودند. روحیات ایشان باعث جذب جوانان می‌شد. در مجالس روضه که در منزل ایشان برپا می‌شد، مملو از جوانان بود و توجه هر واعظی را به خود جلب می‌کرد.

  ذرهای حسادت در او نیست
حاج شیخ محسن تاج می‌گوید: حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین آقای حاج سیدقاسم شجاعی از وعاظ معروف تهران و بانی هیئت بنی‌فاطمه(س) تهران، در مشهد حسینه‌ای داشت که هرسال وعاظ و منبری‌های تهران را با هزینه خودش به مشهد می‌برد. او یک بار گفت: برخی از هم‌لباسی‌های ما نسبت به دیگران حسادت می‌ورزند؛ ولی این آقای تاج یک سر سوزنی حسادت در وجودش نیست. او با همه روحانیون ارتباط خوبی دارد و به هیچ‌کدام از هم‌لباسی‌ها حسادت نمی‌کند و نکرده است. مرحوم پدرم حوصله‌ای عجیب داشت؛ گاهی وسط کوچه و خیابان از ایشان سؤال می‌کردند و ایشان با اینکه فوراً آخر سؤال را متوجه می‌شد؛ ولی خوب حوصله می‌کرد و کاملاً گوش می‌داد. اخلاق خوبی داشت. زمین بایری در محل بود که وقف مسجد شده بود، عده‌ای از جوانان در آنجا مراسم عزاداری برپا کرده بودند. ایشان از اوقاف اسناد وقف زمین را آورد و ثابت کرد که آنجا مسجد است. جوانان خیلی ناراحت شدند؛ ولی اخلاق ایشان طوری بود که همان جوانان مرید ایشان می‌شدند و بعدها به‌همت ایشان در آنجا مسجدی احداث شد.

  کارش برای همه مردم سودمند بود
شیخ محسن تاج می‌گوید: پدرم در دو عرصه بیان و بنان (قلم) موفق بود؛ علت آن است که مطالب را در فهم عموم می‌گفت و می‌نوشت و قابل استفاده برای عموم مردم بود و آنان استفاده می‌کرد. روزی آقای دکتر افروز به من گفت: من از پدرت خوشم می‌آید! گفتم: چطور؟ شما مگر ایشان را دیده‌اید؟ گفت: نه، ندیده‌ام! من عقیده دارم، شنوندگان و خوانندگان دو دسته‌اند: 30درصد آنها طالب مطالب عقلی هستند و 70درصد دنبال مسایل عمومی. برخی منبر می‌روند و یا کتاب می‌نویسند تا اینکه همان 30 درصد بفهمند، اصلاً به فکر 70درصد مردم نیستند. اعتقاد من این است، اگر گوینده‌ای یا نویسنده‌ای برای هفتاد درصدی که مسایل عقلی را متوجه نمی‌شوند، مطلب بگوید و یا بنویسد، چون وقتی هفتاد درصد فهمیدند، طبیعی است که سی درصد هم می‌فهمند و در حقیقت مطالبش برای صددرصد مردم بوده است. من کتاب‌های پدرت را خوانده‌ام! او برای صددرصد مردم می‌گوید و می‌نویسد.  اولین منبر متعلق به رسول‌الله(ص) است.
مرحوم تاج لنگرودی می‌گوید: اولین منبر متعلق به پیامبراکرم(ص) است وجود نازنین پیامبرمکرم(ص)، شب معراج برای همه انبیای الهی منبر رفتند که اولین منبر است. پس از پیامبر(ص) امیر‌المؤمنین علی‌بن ابی‌طالب(ع) نیز منبر می‌رفتند و برای امامان معصوم(ع) ما نیز، موقعیت‌های منبر رفتن پیش می‌آمد؛ اما غوغای خلافت باعث شد، بنی‌عباس و بنی‌امیه منبر را اشغال کنند و امروزه نیز این مسئله بین وهابیون است. تکیه‌گاه ما باید همواره وجود مقدس باری‌تعالی باشد! یادم می‌آید، مرحوم اشراقی واعظ (متوفای1329)در مسجد عشقعلی قم در حضور آیت‌الله‌العظمی بروجردی(ره) منبر رفته و گفت: می‌دانید چرا امام زمان(عج) زمان ظهور به دیوار کعبه تکیه می‌کند؟چون می‌خواهد بگوید‌ای مردم عالم! تکیه‌گاه من خداست! تکیه من به دیوار لندن، مسکو، پاریس، آمریکا و امثالهم نبوده و تنها باید به‌خدا تکیه کرد. این بیان ایشان را بنده در کتاب سیمای امام زمان(عج) آورده‌ام.

  فرق منابر در فرقههای اسلامی
از نظر مرحوم تاج لنگرودی، اگر در برخی فرق اسلامی درمنابرشان تنها بیان احکام و ذکر حدیثی می‌شود، این منابر در بین شیعه علاوه برترویج معارف الهی، آمیخته با مصائب اهل‌بیت(ع)‌ است و وعاظ شیعه ابتدای منبرشان بسم‌الله و بیان احکام الهی، وسط منبر قال الباقر(ع) و قال‌الصادق(ع) و انتهای آن ذکر مصیبت اباعبدالله‌الحسین(ع) و سلام بر ایشان است که افتخاری برای منبری‌های ما می‌باشد.

  خفقان در رژیم طاغوت
تاج لنگرودی از شاگردان و مریدان حضرت امام(قد) بود نام و امضای ایشان در طول نهضت مقدس اسلامی در پای اعلامیه‌ها و بیانیه‌ها آمده است وی در باره خفقان سیاسی و اجتماعی رژیم منحوس پهلوی می‌گوید: با توجه به شرایط بد و محدودیت‌های عدیده برای وعاظ تصمیم گرفتم، مدتی را همراه خانواده به کربلای معلی سفر کنم و لذا درخواست گذرنامه نمودم؛ ولی معلوم شد که شهربانی وقت گذرنامه‌ام را بایگانی کرده است. با مراجعه به شخصی به‌نام مسیحا که مسئول روابط عمومی شهربانی بود، علت را جویا شدم. او گفت شخص تیمسار رئیس شهربانی از شما به شدت غضبناک است. شما در یک منبر خود، بعد از ایراد سخنانی به مردم گفته‌اید که «یوسف گم‌گشته بازآید به کنعان غم مخور»؛ لذا اگر منظور شما بازگشتن امام خمینی(قد) است. این امر محال است.
آقای مسیحا همچنین گفت: شما در خطابه‌ای دیگر با قرائت شعری با این مضمون «دزد از آن خانه که بام و درش نیست/هرچه برد فارغ از حساب و کتاب است/‌ای رؤسا تا که وقت است بدزدید/مملکت امروز بی‌حساب و کتاب است» به اوضاع فعلی کشور توهین کرده‌اید؛ البته در واقع آنها نگران بودند، من از کربلا نزد امام راحل(قد) بروم.
این مسئله ادامه داشت تا اینکه مرحوم فلسفی در جلسه ختمی که در مسجد مجد برقرار بود و عده‌ای از تیمسارهای شهربانی حضور داشتند، پس از منبر خود، با یبان اینکه قصد آقای تاج تنها زیارت است، از آنها خواست که گذرنامه بنده را آزاد کنند.
عده‌ای از منبری‌ها صرفاً مسائل فقهی، احکام و ذکر حدیث را داشته و بعضاً هم ذکر مصیبتی می‌نمودند و کاری به اوضاع و احوال سیاسی و جنایات و خیانت‌های رژیم نداشتند. در مقابل این افراد وعاظی هم بودند که بدون ترس و واهمه از زندان و شکنجه و برخوردهای عوامل رژیم، روی منبر از رواج بی‌دینی و بی‌حجابی و بی اعتنایی به فقر و کاخ‌ها و جنایت‌های پهلوی سخن گفته و جداً حق مطلب را ادا می‌کردند.
البته بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و رفع محدودیت‌های منبر، طبعاً عمده منبری‌ها رسالت عظیم خود در تبین و روشن‌گری و آگاهی بخشیدن به آحاد در زمینه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را ادامه دادند و البته بودند، افرادی هم که همان راه و رسم قبلی خود در زمینه روضه‌خوانی و صرفاً بیان مسائل فقهی و احادیث را استمرار می‌بخشیدند.

  مبلغ اخلاقی
شیخ محسن تاج می‌گوید: پدرم به همه ما سفارش می‌کرد که به دوچیز مردم کار نداشته باشید؛ یکی پول و دیگری ناموس؛ وگرنه زمین خواهید خورد. شما به وظیفه‌تان که منبر رفتن است، عمل کنید. اگر پول دادند، خدا خیرشان دهد و اگر ندادند، ناراحتی ندارد؛ چون تجربه نشان داده است که برخی از افراد به‌خاطر پول و یا بازی با ناموس مردم علی‌رغم شهرت، به زمین خورده‌اند. سفارش دیگر ایشان این بود که پول پاکت را به هیچ وجه نشمرید. سفارش ایشان این بود که می‌گفت: در تهران خیلی از منبری‌ها را که دعوت می‌کنند، در نماز جاعت مسجد شرکت نمی‌کنند. بعداز تمام شدن نماز می‌آیند و منبر می‌روند. سفارش ایشان به ما این بود که در هر کجا و مسجدی که دعوت شدید، در نماز جماعت آنجا شرکت کنید. ما باید به سراغ مردم برویم و آنها را تشویق و ترغیب به رفتن به مجالس دینی و مساجد کنیم.
موارد زیادی سراغ داریم که حلم و بزرگواری اخلاقی ایشان را نشان می‌دهد؛‌ مثلاً بارها به ایشان اهانت‌هایی شد؛ ولی عکس‌العملی نشان نمی‌دادند و همین باعث می‌شد که طرف پشیمان می‌شد و می‌آمد عذرخواهی می‌کرد. سفارش ایشان به ما این بود که همیشه در منابر دستتان پر از حدیث باشد. مدتی را در دانشگاه به‌عنوان استاد خدمت کرد و نیز زمانی که کارمند هواپیمایی هُما بود، ضمن ایجاد وحدت بین گروه‌های سیاسی، کمیته‌ای را تحت عنوان کمیته امر‌به‌معروف و نهی‌ازمنکر تشکیل داد که مثلاً کسی حق نداشت پشت سر کسی حرف بزند. طرحی را در هواپیمایی ایجاد کرد و آن جایگاهی بود که برای نماز خواندن در هواپیمایی هُما بود. ایشان محبوب کارکنان بود.

  شهر یا روستا
نگارنده به‌خاطر دارد که ایشان می‌فرمودند: در زمان تحصیل و طلبگی ما درقم گاهی با دوستان درباره موضوعات بحث می‌کردیم و از نظرات همدیگر استفاده می‌کردیم. روزی در موضوع آیه نَفَر بحث شد که مراد از مراجعت به قوم چیست؟آیا طلبه بعد از اتمام تحصیلات، باید به زادگاهش برگردد و یا مراد قرآن چیز دیگری است؟ برخی از دوستان برگشتن به روستا و زادگاه را مراد قرآن می‌دانستند؛ ولی نظر من این بود که مراجعت طلبه به زادگاهش که گاهی روستایی کوچک و کم‌جمعیت است، خوب نیست. طلبه ضایع خواهد شد و مردم از علم و فضل او استفاده نخواهند کرد و لذا اصرار داشتم که طلبه باید در شهر ساکن باشد و روستاها را تحت پوشش طلبگی خود قرار دهد. من موارد زیادی را سراغ داشتم که عالمان بزرگی که مجتهد بودند، چون در روستاها سکونت داشتند، متأسفانه از وجودشان استفاده نشد. یک مورد درباره جدم مرحوم شیخ محمود تاج‌الواعظین بود که به‌علت حفظ روایات فراوان در حوزه‌های آن زمان، به بحار متحرک شهرت داشت؛ ولی سکونت وی در شهر کوچکی چون لنگرود باعث شد که از وجودش استفاده نشود تا اینکه برخی از علمای رشت، ایشان را به رشت بردند تا در آن شهر که محیط بزرگتری بود، از وجودش استفاده شود؛ البته سخنان من مورد پذیرش برخی از دوستان واقع نشد و آنان با تمام فضل و دانش، به‌علت سکونت در روستا، عمرشان صرف کشاورزی گردید و از معلومات آنان استفاده نشد.
 
  دعا برای رهبری انقلاب
شبی در محضر ایشان بودم ایشان به‌مناسبتی فرمود: من از کوه‌پیمایی مقام معظم رهبری ناراحت بودم که خدای ناکرده یک وقت رفتن به کوه برای سلامتی ایشان مضر نباشد؛ لذا موضوع را با یکی از دوستان بیت معظم‌له مطرح کردم. وقتی فهمیدم این کوه‌پیمایی برای سلامتی حضرت آقا مفید است و حال مبارک ایشان را خوب می‌کند، خیالم راحت شد و نگرانی‌ام برطرف گردید و از آن موقع تاکنون به‌طور مرتب، سلامتی آن وجود پر خیر و برکت برای عالم اسلام دعا می‌کنم و چهارده مرتبه روزانه صلوات می‌فرستم تا خداوند سلامتی ایشان را مستدام بدارد.

  پدر و جد
حاج شیخ محسن تاج در این‌باره می‌گوید: پدر مرحوم والد، عالم مرسوم جامعه نبود؛ اما به مصداق روایت امام صادق(ع) ذیل آیه شریفه «اِنما یَخشی‌الله مِن عِبادالعلماء» که فرمود: علما یعنی به دانسته‌های خود عمل کند، پدرش عالم نبود؛ ولی یک پای منبری خوبی بود و آنچه را می‌دانست، بدان عمل می‌کرد؛ به‌شدت اهل مراعات حلال و حرام بود و دو ساعت قبل از اذان صبح مشغول نماز شب می‌شد و اهل دعا و مناجات بود؛ اما جد ایشان روحانی بود به‌نام آقا شیخ محمود عرب ملقب به تاج‌الواعظین که خیلی حدیث حفظ بود؛ به‌قدری که به او بحار متحرک می‌گفتند که علاوه بر حفظ احادیث، روضه‌خوان فوق‌العاده‌ای هم بود و در مسجد کاسه‌فروشان رشت، منبرهای طولانی سه و چهار ساعته می‌رفت. درلنگرود معروف است که اجداد ایشان از سادات هستند که از قزوین بدان سامان مهاجرت کرده‌اند؛ اما تاریخ آن روشن نیست.

  رحلت غمانگیز
حاج شیخ محمدمهدی تاج لنگرودی واعظ، پس از 86 سال عمر پربرکت و خدمت به اسلام و مکتب علوی سرانجام در6 دی 1396شمسی در تهران دارفانی را وداع گفت و پیکر پاکش در مسجد امام علی(ع) واقع در غرب تهران، با حضور مردم متدین و گروهی از وعاظ و مداحان تهران با شکوه تشییع گردید و در صحن امام‌زاده ابوالحسن(ع) واقع در جنوب تهران به خاک سپرده شد.
منبع: مصاحبه با حجت‌الاسلام والمسلمین محسن تاج لنگرودی
و مقدمه برخی از کتب و تألیفات ایشان

برچسب ها :
ارسال دیدگاه