عطر یار - شماره 861
فاجعه پشت در؟!
غلامرضا سازگار
تو از سوز دل و از غربت حیدر خبر داری؟
تـو از تنهایــی اولاد پیغمبــر خبـر داری؟
تو هم چون نور در صلب حسین بن علی بودی
تـو از سـوز دل صدیقۀ اطهـر خبـر داری؟
اگر چه کرد پنهان راز خود را از علی، زهرا
تـو تنهـا از مـدال سینۀ مـادر خبر داری
عموی کوچک تو قاتل خـود را ندیـد اما
تو خود از آنچه پیش آمد به پشت در، خبر داری
تو میدانی علی با چاه کوفه شب چهها می گفت
تـو از ناگفتـه غمهـای دلِ حیـدر خبـر داری
تو اشک خجلت عبّاس را در علقمـه دیدی
تو از آن کشتۀ بیچشم و دست و سر خبر داری
تو بـا جد غریب خـود بـه دشت کربـلا بـودی
تو از قلب وی و داغ علی اکبـر خبـر داری
تو روی شانۀ خورشید دیدی ماه کوچک را
تو از پیکان و ذبح حنجر اصغـر خبـر داری
تـو دیـدی عمـهات زینب، کنـار قتلگاه آمد
تو از بوسیدن آن نازنین حنجر خبـر داری
تو میدانی که «میثم» از فراقت سوزد و سازد
تو از این بندۀ بیدست و پا بهتر خبر داری