هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

اخلاق در مکتب وحى

اخلاق در مکتب وحى

بیانگر فضـائل و رذائـل اخـلاقى در پرتو قرآن و احادیث اسلامى و کاوش‌هاى دانشمندان آیت‌الله‌العظمی سبحانی بخش یازدهم

سلسله مباحث اخلاقی از مجموعه کامل جلسات «اخلاق در مکتب وحی» مرجع عالی‌قدر آیت‌الله‌العظمی سبحانی هر هفته در «هفته‌نامه افق» حوزه منتشر می‌گردد. در شماره ۷۸5 مباحثی چون: صبر و بردبارى و شکیبایى، اهمیت صبر در زندگى انسان، سخنى از امیرمؤمنان على(ع)، تحریف حقایق، اشتباه و غلط‌اندازى بزرگ، سپاسگزارى از نیکوکار امر فطرى است و... مطرح گردید. ادامه مباحث به شرح ذیل تقدیم می‌گردد.

ایثار یکى از فضائل اخلاقى است و مقصود تقدیم دیگران بر خویشتن با داشتن نیاز است. لغت‌نویسان نیز آن را چنین تعریف مى کنند: ترجیح غیر بر نفس در کمال نیاز و احتیاج. فرض کنید هوا گرم و سوزان است. فردى جرعه‌اى آب در اختیار دارد که رفع نیاز از یک نفر مى‌کند؛ ولى دوست خود را بر خویشتن مقدم مى‌دارد و آب را در اختیار او مى‌گذارد.
از این مثال ابتدایى مى‌توان معنى وسیع ایثار را درک کرد و در هر موردى از موارد که فرد خود نیازمند است؛ ولى از بهره‌گیرى خود صرف‌نظر کند و آن را به دیگرى واگذار کند، ایثار صدق مى‌کند و این حاکى از بلندى نفس و علوّ همت است.
قرآن مجید در دو مورد از ایثار یاد کرده است:
1. در مورد انصار آنجا که صفات انصار را مى‌شمارد و مى‌فرماید: ]وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ[؛  آنها (مهاجران) را بر خود مقدم مى‌دارند؛ هرچند شدیداً نیازمند باشند».
مفسران در شأن نزول این آیه داستان‌هاى متعددى نقل کرده‌اند که ما به‌نقل یکى از آنها مى‌پردازیم:
شیخ طبرسى(ره) در مجمع‌البیان چنین مى‌گوید: پیامبر اسلام(ص) روزى که بر یهود بنى‌نضیر پیروز گشت و زمین و اموال آنان به‌غنیمت گرفته شد. به انصار فرمود: اگر مایل هستید، اموال و خانه‌های‌تان را با مهاجران تقسیم کنید و در این غنایم با آنها شریک شوید و اگر مى‌خواهید، اموال و خانه‌های‌تان از خودتان باشد و از این غنایم صرف نظر نمایید.
انصار در پاسخ گفتند: ما اموال و خانه‌هاى خودمان را با مهاجران تقسیم مى‌کنیم و از غنایم موجود چیزى درخواست نمى‌کنیم و مهاجران را بر خود مقدم مى‌شماریم.
آنان در اینجا براى دو نوع ایثارگرى اعلام آمادگى کردند؛ هم اموال و خانه‌هاى خود را میان مهاجران تقسیم کنند و هم از غنایم چشم‌پوشى نمایند.
2. در مورد امیرمؤمنان(ع) و خاندان او(ع) چنانکه مى‌فرماید: ]وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیًما وَأَسِیرًا[؛  غذاى خود را با آنکه به آن علاقه و نیاز دارند، به مسکین و یتیم و اسیر مى‌دهند».
در این آیه هرچند کلمه ایثار نیامده است؛ اما واژه «على حبّه» (با دوست داشتن طعام)، دلیل بر وجود ایثار است؛ یعنى با اینکه آن غذا را دوست داشتند و مورد نیازشان بود، این سه گروه را بر خویشتن مقدم داشتند.
شأن نزول آیات حاکى از آن است که امیرمؤمنان(ع) و دخت گرامى پیامبر و حسنین(ع) روزه گرفته بودند. در موقع افطار یتیمى در خانه آنان را زد و اظهار نیاز کرد. آنان با آب افطار کرده، طعام خود را به وى دادند. شب دوم فقیرى و شب سوم نیز اسیرى در خانه آنان را زد و همان عمل قبلى تکرار گشت. در این موقع این آیه فرود آمد که آنان درحالى‌که غذا را دوست داشتند، آن را به سه نفر تقدیم کردند.
اینها مواردى است که قرآن از آن یاد مى‌کند. اکنون موضوع را از راه دیگر تحلیل مى‌کنیم.

  فرق ایثار با سخاوت
واژه‌هاى ایثار و سخاوت در لسان مردم فراوان گفته مى‌شود و هر دو از صفات جمیله انسان‌هاى والاست؛ اما درجه ایثار بالاتر از سخاوت است. فرد ایثارگر با داشتن نیاز، آن را در اختیار دیگرى مى‌گذارد و خود با گرسنگى، به سر برده؛ ولى نیازمندى را سیر مى‌کند؛ اما فرد سخى، زائد بر زندگى را به نیازمندان مى‌دهد.
اتفاقاً طبیعت نیز به‌نوعى راه سخاوت را در پیش مى‌گیرد. درختان مثمر آنچه را به آن نیاز ندارند، در اختیار انسان‌ها مى‌گذارند؛ حتّى قلب انسان، خون مورد نیاز خود را پخش نمى‌کند؛ بلکه خون مازاد را به سراسر بدن رها مى‌کند؛ ولى انسان والا کمک به نیازمندان را بر نیاز خود مقدم مى‌دارد و او را جزء جان خود و بخشى از هستى خود مى‌اندیشد.

  ایثار به شکل دیگر
در روایتى که هشام‌بن حکم از امام کاظم(ع) نقل مى‌کند، براى ایثار معنى برترى را یادآور شده است و آن این است که انسان در مقام بندگى به مقامى برسد که اوامر الهى را بر خواسته‌هاى درونى خویش مقدم بدارد. این نوع ایثار معنوى، مصداق برتر ایثار است. امام به هشام چنین مى‌فرماید:«یا هشام قال اللّه جلّ وعزّ: وعزّتی وجلالی وعظمتی وقدرتی وبهائی وعلوّی فی مکانی! لایؤثر عبد هوایَ على هواه الاّ جعلت الغنى فی نفسه؛  اى هشام خدا مى‌فرماید: سوگند به عزت و جلال و عظمت و قدرت و برترى خویش در هر مکان! هیچ بنده‌اى هواى مرا بر خواسته‌هاى نفس خود ترجیح ندهد؛ مگر اینکه او را از نظر روح و روان غنى مى‌سازم.
یوسف(ع) دوران در خانه خلوت درباره خواسته یک زن صد در صد پرجاذبه، آن‌چنان مقاومت کرد که خواسته الهى را بر خواسته نفس أماره مقدم ساخت؛ سرانجام بر اثر علوّ همّت، از زندان به مقام وزارت رسید و لذا در مقام توبیخ زن چینن گفت: «معاذ اللّه إنّه ربی أحسن مثوى؛  پناه مى‌برم به خدا! او (شوهر زن) صاحب نعمت من است. مرا گرامى داشته است».
او هرچند اجابت درخواست زن را نوعى تجاوز به حقوق شوهر او قلمداد کرد؛ ولى این در حقیقت براى اقناع آن زن بود. آنچه او را در این امتحان سربلند کرد، احساس عظمت و بزرگوارى خداى منان بود که اوامر او را بر خواسته نفس اماره مقدم داشت.

  آیتالله صدر(ره) در مسند ایثار
آیت‌الله حائرى در سال 1340 ه.ق اساس حوزه علمیه قم را پى‌ریزى کرد و تا سال 1355 مدیریت آنجا را بر عهده داشت و با عقلانیت خاص و الطاف الهى توانست، در سخت‌ترین شرایط حوزه را از شر دشمنان حفظ کند.
به‌هنگام درگذشت، مدیریت حوزه را سه مرجع عالی‌قدر بر عهده گرفتند؛ یعنى آیت‌الله صدر، آیت‌الله حجت و آیت‌الله خوانسارى؟قهم؟. در عین حال مدیریت، بیشتر با مرحوم صدر بود.
در سال 1363 هجرى قمرى مرحوم آیت‌الله بروجردى در بیمارستان فیروزآبادى بسترى شد. مرحوم صدر بعد از مشورت با دو مرجع، تصمیم گرفت، ایشان را براى اقامت در قم دعوت کند. حضرت بروجردى(ره) نیز پس از مذاکراتى دعوت را پذیرفت و بعد از مرخصى از بیمارستان، با جمعى که او را همراهى مى‌کردند، رهسپار قم شد و پس از اندى، زمام حوزه را به دست گرفت. سخن اینجاست که آیت‌اللّه صدر(ره) جاى خاصى براى تدریس و اقامه نماز جماعت در حرم داشت؛ ولى همه را به آیت‌الله بروجردى(قد) تفویض کرد و خود کنار رفت. یک چنین ایثار بسیار ارزنده، آموزنده و کمیاب است.

  ایثار بهگونه دیگر
ایثار همان‌طور که گفته شد، این است که نعمتى که انسان در اختیار دارد، با وجود نیاز به دیگرى واگذار کند؛ اما در تاریخ به‌نوعى از ایثار برخورد مى‌کنیم که بالاتر از آن است و آن این است که انسان از نعمتى در اختیار دارد، به‌خاطر مولاى خود که از آن برخوردار نبوده، صرف نظر کند.
تاریخ مى‌گوید هنگامى که امیرمؤمنان براى برافکندن شجره خبیثه اموى راهى صفین شد، در نیمه راه از نقطه‌اى عبور کرد که هنوز برف در کوه‌هاى آن خودنمایى مى‌کرد. ساکنان آن محل با ظروفى مملو از فالوده از امام و ارتش او استقبال کردند. فالوده آنان برف آمیخته با شیره انگور بود.
یاران على(ع) همگى آن را میل کردند؛ اما امیرمؤمنان(س) از میل آن خوددارى کرد. عرض کردند: مگر حرام است؟ فرمود: حلال است؛ اما چون پیامبر اسلام(ص) از این شربت گوارا نخورده است، براى من گوارا نیست که از آن بهره‌مند شوم.
فرزند على(ع) نیز از پدر پیروى کرد. فرزند على(ع) قمر بنى‌هاشم(ع) وقتى وارد شریعه فرات شد ‌که تشنه بود. کفى از آب را گرفت تا تشنگى را برطرف سازد؛ اما یادش آمد که مولاى او حسین‌بن على(ع) تشنه است. آب روى آب ریخت و شریعه را با لب تشنه ترک کرد. این است سنت مردان بزرگ الهى.

  تعقل وتفکر
بیشترین واقعیت انسان را خردورزى و اندیشیدن تشکیل مى‌دهد؛ هرچند عزائز درونى نیز در واقعیت او سهمى دارند؛ ولى چون در بخشى از غرائز با دیگر جانداران شریک است؛ لذا تعقل و تفکر در ارائه واقعیت انسان، سهم ویژه‌اى دارد.
در اینجا شایسته است، خاطره‌اى که از مجلس استاد بزرگوار مرحوم آیت‌اللّه بروجردى(قد) دارم، بیان کنم. بهار سال 1339 در مجلس ایشان بودیم و غیر از بنده و والدم، مرحوم آیت‌اللّه سیدحسین قاضى و علّامه طباطبایى(ره) نیز تشریف داشتند. پیشکار ایشان مرحوم حاج أحمد خادمى وارد مجلس شد و گفت: یک پزشک ایرانى؛ یعنى پسر عموى آیت‌اللّه اصفهانى و دکتر سوئدى قصد شرفیابى دارند. ایشان پس از تأمّلى فرمودند: مانعی ندارد. سپس هر دو نفر وارد مجلس شدند. سخنان دکتر سوئدى را پزشک ایرانى ترجمه مى‌کرد.
دکتر سوئدى: سال جارى در آنکارا کنگره‌اى در مورد الکل تشکیل خواهد شد. آمده‌ام نظریه اسلام را در این موضوع از حضرت‌عالى بشنوم و آنکه چرا اسلام مواد الکلى را تحریم کرده است.
آیت‌اللّه‌العظمی بروجردى: امتیاز انسان بر دیگر جانداران، در خرد و عقل است و الکل، دشمن عقل و خرد است.
دکتر سوئدى: از پاسخ جناب‌عالى خوشحال شدم؛ اما این زیاده‌روى در مصرف الکل است که دشمن عقل و خرد است؛ نه اندازه کم.
آیت‌اللّه بروجردى: انسان حالت زیاده‌طلبى دارد. مصرف الکل به‌صورت کم به‌تدریج بالا مى‌رود و به‌همان حد دشمنى عقل و خرد مى‌رسد.
دکتر سوئدى: در خواست مى‌کنم، بیانیه‌اى در این مورد مرقوم بفرمایید تا به زبان انگلیسى ترجمه شود و در گنگره قرائت گردد.
آیت‌اللّه بروجردى(قد) نگاهى به اطراف خود کرد و چشمش به مرحوم علّامه طباطبایى(ره) افتاد که براى عرض سپاس از انجام عملى شرفیاب شده بودند.
فرمود: آقاى سیدمحمدحسین طباطبایى تبریزى از علماى اسلام‌اند و تفسیرى دارند. ایشان در این مورد بیانه‌اى بنویسند تا در کنگره قرائت شود.

  ارزش تفکر
از این بیان مى‌توان به ارزش تفکر و اندیشیدن پى برد. اتفاقاً در روایتى از امام هشتم(ع) چنین وارد شده است: «لیست العبادة کثرة الصلاة والصوم، انّما العبادة التفکر فی أمر اللّه عزّ وجلّ».
پرستش خداوند با فزونى نماز وروزه نیست، پرستش حقیقى، اندیشدن در اوامر الهى است.
نظر حضرت این است که نماز و روزه وظیفه اعضاء است؛ اما اندیشیدن در اوامر خداوند وظیفه نفس است و عمل نخست بدون تفکر در اوامر الهى، عبادت بى‌روح است.
در حدیثى امیرمؤمنان(ع) اندیشدن را مایه رفع غفلت از روح و روان معرفى مى‌کند و به سه چیز امر مى‌کند:
«1. نبّة بالتفکر قلبک: روح و روان و نفس خود را با اندیشیدن بیدار ساز.
2. وجاف عن اللیل جنبک: در نیمه شب خویشتن را از بستر دور بساز (براى ادای نماز شب آماده شو).
3. واتق اللّه ربّک: از مخالفت خداوند بپرهیز».
این سه دستور کمال ارتباط را با هم دارند و انجام هرسه، انسان را از خواب غفلت بیدار مى‌سازد. از یک طرف اندیشیدن در عالم هستى و خویشتن که چگونه آفریده شده و غرض از آفرینش چیست؟ طبعاً به این نتیجه مى‌رسد که خالقى او را از نیستى به هستى در آورده است. طبعاً انسان با این حالت آماده مى‌شود که در نیمه‌شب سپاسگزار او باشد و از طرف دیگر، نفس اماره او را در زندگى رها و آزاد مى‌سازد که طبعاً بخشى از آنها حرام است؛ لذا مى‌فرماید: «واتق ربّک».
محقق طوسى(ره) مى‌فرماید: از پیامبر(ص) نقل شده: «تفکر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة».
مسلماً لفظ سبعین (و ستّین) کنایه از کثرت است؛ قطعاً این تعبیرها مبالغه نیست؛ زیرا انسان با بال تفکر به عالى‌ترین منازل از علم و معرفت مى‌رسد و در کلام امیرمؤمنان(ع) بیان شد که نفس بدون تفکر خواب آلود و پژمرده است.

  تفکر چیست؟
تفکر یک معناى واضح و روشنى دارد. در همین مذاکره دکتر سوئدى با آیت‌اللّه بروجردى(ره) مى‌توان حقیقت تفکر را دریافت نمود و آن این است که انسان موضوع را (نوشیدن شراب) مطرح مى‌کند و اطراف ضرر و سودهاى آن مى‌اندیشد. آنگاه یقین پیدا مى‌کند که ضرر آن بیش از سود موقت آن است. در این موقع به حقیقت مى‌رسد و آن اینکه باید در زندگى از مصرف الکل اجتناب کرد.
علماء و دانشمندان آن را چنین تعریف مى‌کنند.
الفکر حرکة من المبادى          ومن مبادى إلى المراد
اندیشیدن این است که از مقدمات، انسان به نتیجه برسد.
خواجه عبداللّه انصارى تفکر را چنین تعریف مى‌کند:
«اعلم أنّ التفکر تلمس البصیرة لاستدراک البغیة؛ بدان تفکر جست‌وجو کردن بصیرت قلب براى درک آرزوها و خواسته‌هاست» و مقصود از آرزوها و خواسته‌ها، رسیدن به مراتب بالاى معنویت است.

  شرط نتیجهبخش بودن تفکر
مقام و ارزشمندى تفکر با بیانات پیشین روشن گشت؛ اما هر تفکرى نمى‌تواند انسان را به نتیجه برساند؛ مگر اینکه خود را از تمام میول و گرایش‌ها رها سازد. در این مورد دو مثال روشن داریم: شب عاشورا دو نفر در مشارکت در قتل حسین(ع) اندیشیدند؛ یکى عمربن سعد و دیگرى حرّبن یزید ریاحى؛ اولى به این نتیجه رسید که ملک رى آرزوى دیرینه اوست؛ لذا آن را بر قتل حسین(ع) ترجیح داد و دیگرى حربن یزید ریاحى بود که گفت: مشارکت در این قتل، موجب برترى رتبه من نزد حاکم اموى خواهد بود؛ اما این برترى موقت در مقابل آن عذاب ابدى، ناچیز است.

  موارد تفکر
مسلماً تفکر یکى از نعمت‌هاى بزرگ الهى است؛ لذا مجنون و افراد کم‌خرد از این نعمت محروم‌اند؛ اما باید موارد تفکر را تعیین کرد و آن اینکه چه چیز در قلمروی تفکر ما قرار مى‌گیرد. شکى نیست که معرفة‌اللّه از طریق تفکر، زینت روح و کمال نفس است؛ اما قلمروی تفکر شناخت صفات جمال و جلال خداست و اما کُنه وجود او از افق فکر انسان بیرون است.
امام محمدباقر(ع) مى‌فرماید: «تکلّموا فی خلق اللّه ولا تتکلّموا فی اللّه فان الکلام فی اللّه لا یزداد صاحبه الاّ تحیراً؛ درباره جهان آفرینش بیندیشید و هرگز در کُنه ذات خداوند سخن نگویید که هرچه انسان بیندیشد، جز تحیر و سرگردانى نصیب او نمى‌شود».
در روایت دیگر مى‌فرماید: «ایاکم والتفکر فی اللّهولکن إذا أردتم أن تنظروا إلى عظمته فانظروا إلى عظیم خلقه؛ مبادا درباره کنه وجود خدا بیندیشید! اگر علاقه‌مندید عظمت خدا را درک کنید، به جهان آفرینش بنگرید.
مفاد مجموع روایاتى که در مورد نهى از تفکر در خدا وارد شده است، نهى از شناخت کُنه وجود خداوند است که هرگز در افق فکر انسان قرار نمى‌گیرد؛ زیرا او مثل و مثالى ندارد تا از این طریق شناخته شود.
شیخ عطار مى‌گوید:
دائمــــاً او پـادشــــاه مطـــــلــــــــق است
در کمـــال عــز خود مستغــرق است
او به سر ناید ز خود آنجا که اوست
کى رَسد علم و خرد آنجا که اوست
قرآن مجید براى شناخت خداوند، دستور مى‌دهد که جهان آفرینش را مورد مطالعه قرار دهند؛ چنان‌که مى‌فرماید: ]یتفکرون فی خلق السماوات والأرض[.
بنابراین نباید روایاتى که به‌نوعى بر تحریم درباره تفکر در خداوند وارد شده است، سبب شود که بحث‌هاى کلامى و فلسفى که دور از شناخت کُنه خداوند است، ترک گردد. خوشبختانه خطبه‌هاى امام(ع) در نهج‌البلاغه بهترین راه‌گشاست.
..............................................
   پی نوشتها
   1. حشر، 9؛                  2. مجمع‌البیان، 10/390؛
3. انسان، 8؛                   4. مجمع‌البیان، 10/611؛
  5. بحارالانوار، 1/150؛                    6. یوسف، 23؛
 7. کافی، 2/55 کتاب الإیمان والکفر؛     8. کافی، 2/54 کتاب الإیمان والکفر؛
 9. اوصاف‌الاشراف، 61؛ ولى در بحارالانوار: 69/293 به‌جاى سبعین، ستّین نقل شده است
10. منازل‌السائرین: 18؛                    11. کافی، 1/92؛
12. آل‌عمران، 191.

 

برچسب ها :
ارسال دیدگاه