آیتاللهالعظمی جوادی آملی در پیامی به دومین اجلاسیه از پیشنشستهای پنجمین کنگره جهانی حضرت رضا(ع)
مبادا تفکر مادی به حرم امن قلب راه پیدا کند
دومین اجلاسیه از پیشنشستهای پنجمین کنگره جهانی حضرت رضا(ع)، همزمان با ایام دهه کرامت، با پیام حضرت آیتالله جوادی آملی، سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین مروی تولیت آستان قدس رضوی و با حضور شخصیتهای بینالمللی حوزوی و دانشگاهی، 9خرداد در تالار قدس کتابخانه آستان قدس رضوی برگزار شد.
در این اجلاسیه، چهار نشست علمی با موضوعات «عقلانیت و عدالت در مکتب رضوی، رویکرد تمدنی و جهانشمول در آموزههای رضوی، سیره اجتماعی امام رضا(ع) در آموزهها و کارکردها و استقرار عدالت بر مبنای احترام به کرامت بشری در سنت عملی رضوی»، با حضور شخصیتهای دانشگاهی، حوزوی و بینالمللی برگزار شد. پنجمین کنگره جهانی امام رضا(ع)، با هدف هماندیشی در خصوص راهی برای استقرار عدالت فراگیر و حصول حقیقت در شرایط امروزی و توسعه دستگاه مفهومی برای درک رویکردها و رفتارهای عدالتمحور، در سال ۱۴۰۳ در دهه کرامت برگزار میشود.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی بنیاد بینالمللی علوم وحیانی اسراء، پیام معظمله به این اجلاسیه به شرح زیر است:
«کرامت» یک واژه عربی است و معادل فارسی ندارد. در لغت عرب، کریم، کبیر، عظیم و مانند اینها، مرادف هم نیستند. در فارسی ما، غالب اینها را با یک لغت معنا میکنیم، میگوییم بزرگ و بزرگوار. آنکه استخواندار و ریشهدار است، عرب از آن بهعنوان عظیم یاد میکند؛ اما ما عظیم را بزرگ معنا میکنیم؛ همانطور که کبیر را بزرگ معنا میکنیم؛ درحالیکه بین عظیم و کبیر فرقهاست.
ذات اقدس الهی به این اسمای حسنا، مسمی است و به این اوصاف موصوف است. ذات اقدس الهی در سوره مبارکه «علق» که اولین بخش قرآن و اولین سورهای از قرآن است که نازل شده است، فرمود: [اقرأ باسم ربک الذی خلق ٭ خلق الإنسان من علق ٭ اقرأ و ربک الأکرم ٭ الذی علم بالقلم]؛1 یعنی خدای اکرم تدریس میکند. شما علم کرامت را از خدا یاد بگیرید. وقتی میگویند در فلان مدرس فقیه تدریس میکند یا طبیب تدریس میکند یا مهندس تدریس میکند یا ادیب درس میگوید؛ یعنی درس فقه، درس طب، درس هندسه و درس ادبیات میدهد. اگر خدا در قرآن فرمود: اکرم تدریس میکند، یعنی درس کرامت میدهد. کرامت غیر از علم است، کرامت غیر از عدل است؛ جمع علم و عدل به اضافه صفات برجسته دیگر، زمینه شکوفایی کرامت را بهبار میآورد. قرآن کریم فرشتهها را به کرامت وصف کرد: [بأیدی سفرة ٭ کرام بررة]2 و اولین درس خدا و آخرین درس خدا و بین اول و آخر، درس خدا کرامت است: [اقرأ و ربک الأکرم]. این تعلیق حکم به وصف مشعر به علیت است؛ یعنی او درس کرامت میدهد.
قرآن، کریم است و خوی فرشتگی به انسان میدهد. ملکوت، کریم است؛ گرچه ملک ممکن است، کبیر باشد. خداوند ما را به ملکوت دعوت کرده است؛ فرمود: خلیل خود را از ملکوت آگاه کردم و آگاه میکنم: [وکذلک نری إبراهیم ملکوت السماوات والأرض]؛3 او اهل رؤیت است؛ چون من ارائه کردهام و شما اهل نظر هستید؛ چون من تنظیر میکنیم و شما را دعوت به نظر میکنیم؛ نظریه بدهید، نظریهپردازی کنید تا به کرامت برسید.
درباره خلیل حق فرمود: [وکذلک نری إبراهیم ملکوت السماوات والأرض]؛ این [نری] فعل مضارع است و مفید تدریج فعل و آینده است؛ فرمود: تدریجاً ملکوت را به خلیل خود نشان میدهیم، بعد به ما فرمود: [أ ولم ینظروا فی ملکوت السماوات والأرض]؛4 شما چرا درباره ملکوت عالم نظریه نمیدهید، نظریهپردازی نمیکنید. این نظر باید به آن رؤیت ختم بشود. در تعبیرات فارسی ما، این نگاه به آن دیدن ختم میشود. هر نگاهی به دیدن نمیرسد هر نظری به رؤیت نمیرسد؛ اما بکوشید در مکتب خدای اکرم شرکت کنید، کریمانه حوزه را اداره کنید، کریمانه دانشگاه را اداره کنید، کریمانه نظام را اداره کنید، کریمانه مسئولیت نظام را بپذیرید. معنای کرامت در اولین درس ذات الهی روشن شد و کرامت را عقل درک میکند.
از ابن السکیت نقل شده است که از وجود مبارک امام رضا (علیه افضل صلوات المصلین) سؤال کرد: «فما الحجة علی الخلق الیوم»؛ در این روزگار، حجت خدا بر مردم چیست؟ فقال(ع) «العقل»5؛ عقل بهترین حجت است. عقل آن است که هم وهم را در درون عقال کند و هم خیال را در درون عقال کند. اگر عقل نظری است و هم شهوت را عقال کند و هم غضب را عقال کند، اگر عقل عملی است. هر دو نیرو را خدا به انسان داد، یک؛ هر دو در تدبیر نفس انسانیاند، دو؛ نفس اگر عاقل و بالغ و کامل باشد، این دو تدبیر را هدایت و راهنمایی میکند، سه. دبیر اندیشه، عقل نظری است که با استدلال، فکر میکند و وهم و خیال را کنترل میکند و مدیر انگیزه، عقل عملی است که «ما عبد به الرحمان واکتسب به الجنان».6
ابن السکیت وقتی به امام رضا(ع) عرض میکند: حجت خدا بر مردم این عصر چیست؟ فرمود: «العقل». وقتی در بخش پایانی سوره «نساء» نظر میکنید، میبینید از منظر قرآن، عقل چقدر حرمت دارد! البته عقل؛ نه اینکه کسی مجاز باشد، وهم خود را عقل بداند، نه کسی مختار باشد خیال خود را عقل بداند! خیالزدهها در فرهنگ قرآن کریم، «مختال» خوانده میشوند؛ گرچه باب تفعل در قرآن نیامده؛ اما افتعالش آمده است که خدا [لا یحب کل مختال فخور]7. خیالزدگان، عاقل نیستند، وهمزدگان، عاقل نیستند؛ وهم و خیال، رهزناند. دبیر اندیشه، عقل نظری است که جز استدلال، چیزی را به رسمیت نمیشناسد و مدیر انگیزه، عقل عملی است که چیزی جز عدل و صلح و کرامت را به رسمیت نمیشناسد. آنکه عقل نظر است، وهم و خیال را عقال میکند و آنکه عقل عمل است، شهوت و غضب را عقال میکند.
در بخش پایانی سوره مبارکه «نساء» میبینید، ذات اقدس الهی بعد از اینکه نام عدهای از انبیاء(ع) را میبرد، بعد میفرماید: ما انبیا فرستادیم [لئلا یکون للناس علیالله حجة بعد الرسل]؛8 این [بعد] ظرف است، یک؛ ظرف مفهوم ندارد، دو؛ اگر در مقام تحدید باشد، مفهوم دارد، سه؛ خدا میفرماید: من انبیاء را فرستادم تا عقل در برابر من احتجاج نکند و نگوید ما که از اسرار عالم بیخبر بودیم، زشت و زیبا را نمیدانستیم، حلال و حرام را نمیدانستیم، در قیامت هم به من اعتراض نکند که ما نمیدانستیم که بعد از مرگ، چنین صحنهای هست. تو که از همه اینها باخبر بودی و خبیر مطلق بودی، چرا راهنما نفرستادی.
در بخش پایانی سوره «نساء» میفرماید: من پیامبران را فرستادم تا عقل در برابر خدا احتجاج نکند: [لئلا یکون للناس علیالله حجة بعد الرسل]؛ این عقل است! مگر این عقل در هر حوزهای یا در هر دانشگاهی پیدا میشود؟!
فرمود: من درس کرامت میدهم و کوشش من این است که شما را فرشته کنم.
تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک
برگ توتست که گشتست بهتدریج اطلس9
ما بر روی کره زمین فرشی گرانبهاتر از ابریشم نداریم؛ این همان برگ توت است که به مدرسه رفته است و کرم ابریشم از آن ابریشم درست کرد. چرا حوزه نبالد و به دنبال عقل و نقل نرود؟! چرا دانشگاه نبالد و به دنبال عقل و نقل نرود؟!
دهه کرامت دهه علم امام رضا(ع) است؛ استدلالهای رضوی احتجاجهای رضوی، براهین رضوی. وقتی حضرت برهان اقامه میکند، میفرماید: «أحسبک ضاهیت الیهود»؛10 مبادا گرفتار افکار اسرائیلی و امثال اسرائیلی بشوی؛ به یکی از اهل بحثش فرمود: «أحسبک ضاهیت الیهود»؛ گویا تفکرات اسرائیلی در تو پیدا شده است. این تمثیل است و نه تعیین؛ یعنی مبادا تفکر غربی، مبادا تفکر مادی، مبادا تفکرات دیگر به حرم امن قلب تو راه پیدا کند!
امام رضا(ع) بعد از اقامه براهین بر توحید، فرمود: «وابن علیه ما علمت صواباً»11؛ این مبنا و اصل باشد؛ سپس مجتهدانه آنچه با این اصل هماهنگ است را، از این اصل استخراج کن، یک؛ در دامنه این اصل قرار بده، دو؛ تا علم تو شکوفا بشود، سه؛ این میشود: «ویثیروا لهم دفائن العقول»12. آنچه مرحوم ابنبابویه در کتاب شریف توحید از امام رضا(ع) نقل کرد، درس حوزوی شاگردانی است که عمیق فکر میکنند که چه اصل باشد، چه فرع باشد، راه اجتهاد چگونه است. چگونه فرع را در دامن اصل بپرورانند، چگونه اصل را سایهافکن قرار بدهند تا بشوند باسواد. در بخشهای دیگر هم فرمود: ما اصولی را گفتیم: «علینا إلقاء الأصول وعلیکم التفریع»13.
در جریان امامت، طبق نقل مرحوم کلینی و مرحوم صدوق، امام رضا(ع) فرمود: «الإمام واحد دهره لا یدانیه أحد»14 ، این است که بزرگان اهل حکمت مثل فارابی گفتند که معموره ارض یک امام میخواهد15، اینکه درباره فارابی اینقدر با جلال و شکوه سخن گفته میشود، اینها غالباً یا دائماً از وجود مبارک اهلبیت(ع) استفاده کردند.
امام میفرماید دنیا را یک امام اداره میکند که انسان کامل است. جامعه بشری اگر نتواند، بر اساس اصول انسانی زندگی بکند یا جنگ جهانی اول و دوم است یا جنگهای نیابتی سوره و یمن و ایران و امثالذلک است. وقتی این معموره ارض بهخوبی اداره میشود که امامی مانند امام رضا(ع) حکومت کند. فرمود: «الإمام واحد دهره لا یدانیه أحد»؛ همتا ندارد. این مثل اعلی، خلیفه خدایی است که یگانه است: [لا شریک له]16 حتی اگر دو امام معصوم هم در یک زمان باشند، یکی باید آرام باشد و دیگری رهبری کند؛ چه اینکه حسن(ع) و حسین(ع) اینطور بودند.
به هر تقدیر کرامت یعنی فرشتهخوی شدن که سخن از اختلاس و نجومی نباشد، سخن از ستم و تجاوز و تعدی نباشد، سخن از جاهلیت اولی و ثانیه نباشد، سخن از ترک ادب نباشد؛ این معنای کرامت است. این بحثها و پیشنشستها _انشاءالله_ مقدمهای است، برای کنگره عظیم و بزرگی که برای وجود مبارک امام رضا(ع) برگزار خواهد شد.
..............................................
پی نوشت
1. سوره علق، آیات41؛
2. سوره عبس, آیات15 و 16؛
3. سوره انعام، آیه75؛
4. سوره اعراف، آیه185؛
5. الکافی، ج1، ص 25؛
6. الکافی، ج1، ص11؛
7. سوره لقمان، آیه18؛ سوره حدید، آیه 23؛
8. سوره نساء، آیه165؛
9. دیوان سنایی، قصیده شماره 90؛
10. التوحید (شیخ صدوق)، ص444؛
11. التوحید (شیخ صدوق)، ص432.
12. نهجالبلاغه, خطبه1؛
13. وسائلالشیعة، ج27، ص62؛
14. الکافی، ج1، ص201؛ الامالی(شیخ صدوق)، ص677؛
15. آراء اهل المدینة الفاضلة، ص122؛
16. سوره انعام، آیه 163.