مواضع ضدصهیونیستی علمای شیعه از آغاز تا پیروزی انقلاب اسلامی1
اشاره: در ویژهنامه شماره 2 غده بدخیم ضمیمه شماره ۷۸۶ نشریه مصاحبهای از دکتر محمدحسن رجبی دوانی بهنقل از روزنامه جوان، منتشر گردید که بسیار مخدوش و مغلوط بود، جناب دکتر پس از تصحیح و ویرایش متن گفتوگو و افزودن مطالبی جدید در قالب یک مقاله به دفتر نشریه ارسال نمودند و هفتهنامه افق حوزه، متن کامل مقاله و مورد تأیید استاد رجبی را برای رفع شبهه خوانندگان محترم مجدداً درج چاپ و منتشر مینماید.
اولین «کنگره جهانی یهود» به سال 1897 م/ 1315 ق در شهر بال سوئیس تشکیل شد و اعلام تأسیس دولتی یهودی در فلسطین در صدر فعالیتهای جنبش صهیونیسم و اتحادیههای جهانی یهود قرار گرفت. اعلامیه بالفور در سال 1917 بر ایجاد میهن ملی یهود در فلسطین تأکید نمود و اندکی پس از آن، «انجمن صهیونیت» (صهیونیست) در سال 1918 در تهران و هیجده شهر دیگر تأسیس شد و متعاقب آن، نخستین مهاجرت یهودیان ایرانی به فلسطین در سال 1920 م/ 1299 ش آغاز گردید.
حزب صهیونیت (صهیونیست)، در فروردین ۱۳۰۰ و تقریباً حدود یک ماه بعد از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، در ایران اعلام موجودیت کرد. سپس اساسنامه حزب را به دولت دادند که تصویب آن مدتی بهطول انجامید. پس از تأیید دولت، شعبی از حزب در شهرهای دیگر تأسیس شد و «حزب جوانان صهیونیست» در همان سال در همدان اعلام موجودیت کرد. در سال 1302 شمسی مجموعاً بیست و چهار دفتر آژانس یهود در ایران برای مهاجرت یهودیان ایران، افغانستان، عراق و آسیای مرکزی به فلسطین فعالیت میکردند.
در مهر ۱۳۰1گروهی از علمای برجسته شهر تهران2، موسوم به «هیئت علمیه تهران»، نسبت به تحرکات صهیونیستی در ایران واکنش شدیدی نشان دادند. آنان در نامه خود به «دایره مدعیالعمومی استیناف عدلیه» تهران، نسبت به مقالهای که در شماره 12 روزنامه فارسیزبان هححیم (ارگان یهودیان صهیونیست ایرانی) انتشار یافته بود، بهشدت اعتراض کردند و آن را بهمثابه دشمنی با اسلام و قرآن و محاربه با مسلمین دانستند و اظهار کردند: «[این مقاله] در تقویت کفار انتشار یافته ... و [نویسنده] اظهار علاقه و محبت مفرطی به این ورقۀ ضد اسلام و نسبت به یهودیها نموده ... و آنان را تشویق به این اقدامات اسلامکُش و اشغال فلسطین - و برخلاف احکام قرآن - ترغیب به استقلال - که بسته به سلب عزت حاکمیت از مسلمین است - نموده و برخلاف دیانت اسلامی، از مزامیر داوود برای آنها استدلال کرده و آه سرد برای ایام گذشته آنها میکشد و آنان را دعوت مینماید، به تجدید دوره سلطه و اقتدار خود که شریعت مقدسه مسیح و دیانت مقدس اسلام، اساس آن را درهم شکسته است.»3 آنان ضمناً انتقاد نمودند که «چرا در این مدت، در مقام تعقیب و مجازات این دشمنِ داخلیِ اسلام که جامعه را در مقابل عامه مسلمین مبغوض و جامعه اسلامی را در مقابل جامعه بشری ننگین نموده است، برنیامده و او را آزاد گذاردهاید؟» و هشدار میدهند که «دوائر جنائیِ عدلیه مسئول فرار و یا اختفاء و یا تحصن این شخص میباشند.» در پایان خاطرنشان میسازند که «هیئت علمیه، در کمال بیصبری جداً پیشنهاد میکند که حکم اسلام را درباره مشارالیه مُجرا داشته و جامعه اسلامی را از این ننگ نجات دهند.»
طبق گزارشهای ادارات شهربانی مراکز به شهربانی کل کشور، در سال ۱۳۰۸ ش و در زمان سلطنت رضاشاه، کنسولگریهای انگلستان در شهرهای رشت، مشهد و کرمانشاه به گردآوری و سازماندهی یهودیان ایران و عراق و ترکمنستان شوروی میپرداختند و آنها را به فلسطین اعزام میکردند. به نظر میرسد که شهربانی کل، در جریان این برنامه نبوده و شهربانی شهرستانها، از فعالیت آنها پرده برداشته است.
دومین واکنش ضدصهیونیستی علما در دی 1310 (رجب 1350 ق) روی داد. در آن سال، آیتالله شیخ محمدحسین کاشفالغطاء(قد)، عالم برجسته شیعه عراقی، برای شرکت در «نخستین کنگره اسلامی قدس» که در بیتالمقدس تشکیل شد، عازم فلسطین گردید. در آن کنگره، علما و اندیشمندانی از سایر کشورهای اسلامی نیز حضور یافتند؛ از جمله: رشیدرضا (از مصر)، اقبال لاهوری (از هند)، یحیی دولتآبادی و سید ضیاءالدین طباطبایی4 (از ایران). او سخنرانی شورانگیزی ایراد کرد و پیرامون یهودیسازی آن سرزمین هشدار داد که مورد استقبال شرکتکنندگان قرار گرفت و نماز جماعت را در مسجدالاقصی به امامت وی برگزار کردند. آیتالله کاشفالغطاء(ره) در طی پانزده روز سفر خود، با دانشمندان سنی و شیعه، راجع به موضوع فلسطین و خطر صهیونیسم گفتوگو کرد و سفری نیز به لبنان و سوریه داشت.
دو سال بعد بهسبب ایذاء و آزارهای فراوان صهیونیستهای مهاجر که با همدستی نظامیان و مأموران انگلیسی علیه ساکنان عرب فلسطینی صورت میگرفت، در مهر و آبان 1312 تظاهرات وسیعی علیه آنها در شهرهای بیتالمقدس و یافا برگزار شد که به شهادت گروه کثیری از اعراب انجامید. همزمان با این حوادث، مهاجرت یهودیان ایرانی به فلسطین ادامه یافت که موجب اعتراض علما و جمعیتهای اسلامی فلسطین به دولت ایران گردید.
متعاقب آن، بار دیگر آیتالله کاشفالغطاء(ره) در همان سال عازم فلسطین شد و در سر راه، به ایران آمد و در قم با آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری(قد) دیدار کرد و بهاحتمال فراوان ایشان را در جریان رویدادهای دلخراش فلسطین و توطئههای صهیونیستی گذارد؛ زیرا پس از آن، آیتالله حائری در دیماه 1312 تلگرامی برای رضاشاه ارسال کرد و از او خواست که از مهاجرت یهودیان ایران به فلسطین جلوگیری کند. چند نفر از علمای سرشناس قم هم، تلگرامهای جداگانهای به رضاشاه مخابره کرده و رونوشتی از آنها را برای سیدمحمد بهبهانی(ره) ـ که از چهرههای سرشناس روحانی و مورد احترام رژیم بود ـ ارسال کردند. وی نیز رونوشت تلگراف آیتالله حائری و دیگر علمای قم را به «دفتر مخصوص شاهنشاهی» فرستاد و از ریاست دفتر خواست تا در صورت موافقت و دستور شاه، تلگرامهای علما در جراید کشور چاپ و منتشر شود. دفتر مخصوص شاهنشاهی در نامهای که به نخستوزیر وقت نوشت، اعلام داشت: «حسبالأمر جهانمطاع مبارک شاهانه ارواحنا فداه، ابلاغ مینماید، انتشار تلگرافات [علما] راجع به مسلمین فلسطین در جراید متقضی نیست.»
در آن سفر، مرحوم کاشفالغطاء خطابهای بلند و تاریخی در «گردهمایی عمومی اسلامی در قدس»، در لزوم تقریب بین مذاهب اسلامی ایراد کرد و درباره علل انحطاط مسلمانان و ضرورت پرهیز از دوگانگی سخن گفت و بار دیگر نسبت به خطر فزاینده صهیونیستها علیه فلسطینیها و همه مسلمانان هشدار داد. او طی فتوایی، فروش زمین به صهیونیستها را حرام اعلام نمود و آن را جنگ با خدا و پیامبر(ص) شمرد.
سال بعد، وزیر خارجه ایران، باقر کاظمی، در «جامعه ملل»، از حقوق اعراب مسلمان فلسطین در برابر صهیونیستها حمایت کرد. حاج امینالحسینی، مفتی و رئیس مجلس اعلای فلسطین، ضمن تشکر از وی، بار دیگر از تداوم مهاجرت یهودیان ایرانی به فلسطین گلایه و انتقاد نمود.
به دعوت مفتی فلسطین، آیتالله شیخ عبدالکریم زنجانی(ره) در 14 آذر سال ۱۳۱۵ ش (22 رمضان 1355 ق)، از عراق به فلسطین سفر کرد و در مصر، خطر مهاجرت صهیونیستها به فلسطین و یهودیسازی آن سرزمین را یادآور شد. وی در بیتالمقدس سخنرانی کرد و ضمن تأکید بر خطر مهاجرت یهودیان اعلام داشت که این میهمانان ناخوانده، در صورت تسلط بر فلسطین، میزبانان را از خانه بیرون خواهند کرد و تهدید بزرگی برای جهان اسلام خواهند بود. او هشدار داد که وسوسههای دولت بریتانیا پیرامون زندگی مسالمتآمیز یهودیان با مسلمانان و تشکیل دولت مشترک، فریبی بیش نیست و فلسطینیها باید از آغاز، مخالفت سخت خود را با آن ابراز نمایند. آیتالله زنجانی(ره) در تلاویو در جمع صهیونیستها سخنرانی نمود و به آنها خاطرنشان ساخت که فریب بازی آمریکا را نخورند و مهاجرت به سودشان نخواهد بود.
با شروع جنگ جهانی دوم، مهاجرت یهودیان به فلسطین به کندی گرایید؛ اما پس از اتمام جنگ و با تبلیغات فراوانی که آژانسهای صهیونیسم و اتحادیه جهانی یهود درباره کورههای آدمسوزی هیتلر به راه انداختند، توانستند که نظر مساعد اکثریت دول جهان را نسبت به مهاجرت یهودیان به فلسطین و ایجاد دولتی یهودی در آن سرزمین به دست آورند.
در همان سالها هیجده دفتر آژانس در ایران در سازماندهی یهودیان ایران و اعزام آنها به فلسطین فعالیت داشتند که از همکاری بیدریغ دستگاههای دولتی برخوردار بودند. فقط در یک مرحله، حدود شصت هزار جوان یهودی بدون انجام خدمت سربازی و برخلاف مقررات کشوری، به فلسطین اعزام شدند.
دفاتر آژانس یهود در ایران برای پنهان نگاه داشتن فعالیتهایش از چشم علما و مردم ایران، دست به اقدامات حاشیهای زد؛ از اینرو بهائیان شروع به ایجاد آشوب و بلوا و درگیری با مردم مسلمان شهرها و روستاهای کشور کردند که به کشته شدن تعدادی از دو طرف انجامید که در مطبوعات دینی آن زمان انعکاس یافت. اخبار و گزارشهای این درگیریها، هر از گاه از طرف مردم و یا نمایندگان آیتالله بروجردی(قد) به اطلاع ایشان میرسید و آن مرحوم در دیدارهای متعددی که با شاه و نخستوزیر و یا نمایندگانشان داشتند، نگرانی و ناخشنودی خود را اعلام میکردند و خواستار جلوگیری از آشوبآفرینیهای بهائیان بودند. در موارد متعددی نیز، طی نامههایی به مقامات بالای کشوری و یا از طریق نمایندگان خویش مراتب نگرانیشان را بیان میکردند.
به هر روی در آن سالهای حساس که جریان پاکدینی و کتابسوزی کسروی، تبلیغات ضد دینی حزب توده، آشوبآفرینی بهائیان و فعالیتهای احزاب و جمعیتهای سیاسی ادامه داشت، چنان فکر و ذهن علما و مردم متدین را پریشان نموده و به خود معطوف کرده بود که از تلاش پنهانی دفاتر آژانسهای یهود و صهیونیسم - که با کمک مقامات و دستگاههای دولتی به سازماندهی و کوچ یهودیان ایران و برخی کشورهای منطقه اشتغال داشتند - بهکلی غافل شدند.
بعد از تأسیس دولت جعلی اسرائیل، آیتالله کاشانی(ره) اعلامیهای صادر نمود و ایجاد آن دولت را بهمثابه غده سرطان در قلب کشورهای اسلامی دانست و اعلام داشت که هرچه زودتر این غده از میان برداشته شود.
بلافاصله پس از اعلام تأسیس دولت اسرائیل، آن دولت حمله به مناطق فلسطینینشین را آغاز کرد و بدینترتیب اولین جنگ بین اعراب و اسرائیل درگرفت. آیتالله کاشانی(ره) بههمان مناسبت اعلامیهای در حمایت از مردم فلسطین انتشار داد و ضمن اعتراض شدید به مجامع بینالمللی در حمایت از دولت صهیونیستی، مفاسد آن را بیان کرد: «تشکیل دولت یهودی در آتیه، کانون مفاسد بزرگ برای مسلمین خاورمیانه و بلکه تمام دنیا خواهد بود و زیان آن، تنها متوجه اعراب فلسطین نمیشود و علیای حال بر تمام مسلمین عالَم است، از هر طریق که میشود، از این ظلم فاحش جلوگیری کرده و رفع این مزاحمت را از مسلمین فلسطین بنمایند...»
علامه سید عبدالحسین شرفالدین و آیتالله شیخ محمدحسین کاشفالغطاء(ره) بهمناسبت اعلام تشکیل دولت اسرائیل و نخستین جنگ آن دولت با اعراب، اعلامیههای متعددی صادر کردند. شرفالدین نابودی فلسطین را نابودی اسلام و عرب برشمرد و پادشاه اردن را به مقابله نظامی با اسرائیل فراخواند و نبرد با اشغالگران اسرائیلی در راه آزادی فلسطین را، جهاد دانست و دولت لبنان را بهسبب عدم واکنش لازم در برابر تجاوزات اسرائیل به جنوب آن کشور سرزنش کرد. کاشفالغطاء(ره) هم در اعلامیههای خود، فلسطین را مهمترین مسئله جهان اسلام قلمداد نمود و از کمتوجهی و غفلت علمای مسلمان نسبت به آن واقعه اظهار تأسف کرد و از همه مسلمانان جهان خواست، با ایثار جان و مال، از سرزمین فلسطین دفاع نمایند.
نواب صفوی، رهبر «جمعیت فدائیان اسلام» با صدور اعلامیهای، آمادگی پنجهزار نفر از رزمندگان ایرانی را برای شرکت در نبرد ضدصهیونیستی در فلسطین اعلام کرد و از دولت ایران خواست تا تمهیدات لازم را برای اعزام آنها فراهم نماید. آیتالله بروجردی(قد) هم در اعلامیهای که به زبان عربی نوشت و بخشی از آن، از سوی مرحوم اشراقی-واعظ ترجمه و برای مردم خوانده شد، از مردم مسلمان ایران درخواست کرد، مجلس دعایی تشکیل دهند و در آن برای رفع گرفتاری از فلسطینیها و خواری صهیونیستها دعا نمایند. آیتالله سیدمحمد بهبهانی(ره) نیز در نامهای به پاپ، رهبر کاتولیکهای جهان، تنفر علما و مسلمانان جهان را از دولت متجاسر پوشالی اسرائیل اعلام کرد و از به رسمیت شناختن آن دولت توسط دولتهای مسیحی اظهار تعجب نمود و از وی خواست تا به مسیحیان جهان تذکر دهد، از آن دولت پشتیبانی نکنند و عواطف دینی مسلمانان را جریحهدار ننمایند.
پس از اعلام تأسیس کشور اسرائیل، شیخ مصطفی رهنما(ره)، تشکل سیاسی «هیئت بیتالمقدس» را بههمراه آیتالله طالقانی و آیتالله حاج میرزاخلیل کمرهای(ره) تأسیس کرد و در یکی از اعلامیههایش، از رژیم ایران بهمناسبت به رسمیت شناختن دولت اسرائیل بهصورت دوفاکتو بهشدت انتقاد نمود. 5
آیتالله طالقانی(ره) از علمای مجاهد و نستوهی بود که اتحاد ملل مسلمان و بازگشت فلسطین و قدس را به آغوش مسلمانان آرزو میکرد؛ بههمین سبب در سال 1331 از سوی آیتالله کاشانی بههمراه آیتالله حاج میرزاخلیل کمرهای، آیتالله حاج آقارضا زنجانی و صدر بلاغی(ره)، در «کنگره جهانی شعوب المسلمین» که در کراچی برگزار شد، شرکت کرد. وی از خطراتی که جهان اسلام را تهدید میکرد، نگران بود که در رأس آنها، دولت اسرائیل قرار داشت که در قلب سرزمینهای اسلامی و با حمایت همهجانبه استکبار جهانی و با ترور و سرکوب و بیخانمانی اعراب فلسطین، در آن سرزمین تأسیس شده بود.
در سال 1338 کنفرانس دیگری راجع به فلسطین در بیتالمقدس - که نیمه غربی آن در اختیار اردن بود- تشکیل شد و از ایران حاج میرزاخلیل کمرهای - که قبلاً نیز در سال 1331 در کنفرانس اسلامی فلسطین در پاکستان شرکت کرده بود ـ بهنمایندگی از سوی آیتالله بروجردی و آیتالله طالقانی(ره) و چند تن دیگر شرکت کردند و آیتالله بروجردی نیز مبلغ دههزار تومان برای کمک به آوارگان فلسطینی در اختیار آقای کمرهای گذاشت.6
بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دولت آمریکا بهعنوان دولت پیروز در جنگ جهانی دوم که توانسته بود، بهتدریج به جایگاه برتر استعماری در ایران دست یابد، بههمراه انگلستان تلاش کردند تا جای پایی برای دولت نوپای اسرائیل در ایران باز کنند؛ از اینرو آموزش و سازماندهی ساواک ایران را به دولت اسرائیل سپردند. اسرائیل نیز روابط سیاسی، نظامی، امنیتی و اقتصادی خود را با ایران گسترش داد و بسیاری از مقامات و کارشناسان سیاسی، نظامی و اقتصادی اسرائیل مخفیانه به ایران آمدند و با شاه و مقامات ایرانی دیدار کردند که طی آن، موافقتنامهها و قراردادهایی در زمینههای گوناگون به امضا رسید. علاوه بر آن، دولت اسرائیل کوشید تا با ایجاد رابطه نزدیک با شخصیتهای مستقل و گروههای مختلف جامعه، از نفرت خود در میان مردم ایران بکاهد و پایگاه اجتماعی به دست آورد؛ از اینرو در دهه سی و چهل شمسی صدها نفر از مدیران دستگاههای دولتی، دانشجویان، نویسندگان، روزنامهنگاران و روشنفکران مستقل را به آن کشور دعوت کرد تا از پیشرفتهای اسرائیل در زمینههای علمی، صنعتی و کشاورزی بازدید نمایند. برخی از آنها مشاهدات و گفتوگوهای خود را بهصورت سفرنامه انتشار دادند و به تمجید از پیشرفتهای اسرائیل پرداختند.
در ادامه گسترش روابط ایران و اسرائیل، در تابستان ۱۳۳۹ش، شاه در مصاحبهای مجدداً رژیم اسرائیل را بهصورت دو فاکتور به رسمیت شناخت که واکنشی منفی در کشورهای اسلامی به دنبال داشت. دولت مصر به ریاست جمال عبدالناصر، بهشدت به رژیم ایران حمله کرد و بهعنوان واکنش به آن اقدام، خلیج فارس را «خلیج عربی» نامید و بعد از آن، سایر کشورهای اسلامی نیز به آن تأسی کردند. از طرف دیگر، علمای الازهر هم، احتمالاً تحت فشار دولت مصر و نیز آیتالله شیخ عبدالکریم زنجانی(ره) تلگرامهایی به آیتالله بروجردی(قد) مخابره کردند و از ایشان خواستند تا دولت ایران را تحت فشار گذارده و شناسایی دولت اسرائیل را پس بگیرد. آیتالله بروجردی برای اطلاع از اصل ماجرا، صدرالاشراف، رئیس مجلس سنا، را به قم دعوت کرد و از وی در آن باره توضیح خواست. او هم اظهار کرد که اقدام جدیدی صورت نگرفته است و آیتالله بروجردی(قد) عین پاسخ او را برای زنجانی و علمای الازهر ارسال کرد که البته برای آنها قانعکننده نبود.
در مرداد ۱۳۳۵ ش، پس از آنکه جمال عبدالناصر رئیسجمهور مصر، کانال سوئز را ملی اعلام کرد، دولت اسرائیل، همراه با انگلستان و فرانسه به مصر حمله کردند که با اخطار دولت شوروی و آمریکا مواجه شدند. آیتالله بروجردی بهعنوان اعتراض و ابراز انزجار به اقدام دولت اسرائیل و همدردی با برادران مسلمان مصری، دروس حوزه را تعطیل کردند.
بعد از درگذشت آیتالله بروجردی، روابط همهجانبه رژیم شاه و اسرائیل رو به گسترش نهاد که واکنش شدید امام خمینی(قد) و سخنرانی معروف ایشان را در ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ در پی داشت. امام، بهائیان را عامل اسرائیل دانست و پرسید: «چه نسبتی بین شاه و رژیم اسرائیل وجود دارد که شهربانی کشور از وعاظ التزام میگیرد که نگویید اسلام در خطر است و نسبت به اسرائیل و شاه بد نگویید؟...». امام ادامه دادند: «همه اختلافات ما بر سر این سه موضوع است و اگر نسبت به این مسائل صحبت نکنیم، باید چه چیز بگوییم؟...». ایشان در این سخنرانی، تلویحاً پیوستگی رژیم شاه را با اسرائیل نشان داد. در همان سال، آیتالله هاشمی رفسنجانی برای اطلاع مردم ایران از فلسفه تشکیل دولت اسرائیل و حمایت سیاسی و مالی و نظامی آمریکا و اروپا از آن رژیم و سرنوشت اندوهبار مردم فلسطین، کتاب القضیه الفلسطینیه نوشته اکرم زعتر را ترجمه کرد و مقدمه مبسوط سودمندی بر آن افزود که بازتاب زیادی در جامعه داشت و بلافاصله انتشار آن ممنوع گردید و مترجم نیز، دستگیر و بهشدت شکنجه شد.
پس از تبعید امامخمینی(رض)، روابط ایران و اسرائیل روز به روز گستردهتر شد و بهائیان بیش از پیش در ارکان حساس کشور نفوذ کردند و در جهت تحکیم و توسعه منافع اسرائیل کوشیدند و شرکتهای آمریکایی و اروپایی نیز، نمایندگان تجاریشان را از میان یهودیان و بهائیان انتخاب میکردند.
در خردادماه 1346 بهمناسبت حمله غافلگیرانه اسرائیل به کشورهای مصر، سوریه و اردن، امام خمینی(قد) که در تبعید عراق به سر میبرد، با صدور اعلامیهای، هجوم اسرائیل را محکوم کرد و هرگونه رابطة سیاسی، نظامی و اقتصادی با آن کشور را حرام دانست و مسلمانان را از خرید و فروش اجناس اسرائیلی برحذر داشت. مراجع شیعه عراق و ایران، آیات عظام: حکیم، عبدالله شیرازی، میلانی، مرعشی نجفی، گلپایگانی، شریعتمداری، بهبهانی(قد) و نیز فضلا و طلاب حوزههای علمیه قم، با صدور اعلامیههایی، تجاوز اسرائیل را محکوم و همدردی خود را با ملتها و دولتهای عرب درگیر در جنگ اعلام داشتند و از مردم مسلمان ایران، خواستار کمک به برادران مسلمان عرب شدند و شماره حسابهایی نیز، بهمنظور جمعآوری کمکهای نقدی مردم اعلام کردند.
یکسال و چندماه پس از آن، در مصاحبهای که امام در مهر 1347 با نماینده سازمان فلسطینی الفتح در نجف انجام داد و در روزنامه النور به چاپ رسید، بر ضد صهیونیستهای اشغالگر، فتوای جهاد صادر کرد.
پس از جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1346، بار دیگر موجی از احساسات ضدصهیونیستی و ضداسرائیلی در میان حوزههای علمیه شیعه پدید آمد و روحانیون آگاه و انقلابی، با نگارش سلسله مقالات و کتابهایی به افشای جنایات اسرائیل و خطر روزافزون صهیونیسم برای جهان اسلام پرداختند و از غفلت و بیخبری جوامع اسلامی بهویژه وابستگی سران دولتهای اسلامی و عربی به قدرتهای شرق و غرب و سکوت و بیتفاوتی و بعضاً همدستی مجامع جهانی و بهخصوص سازمان ملل در برابر جنایات اسرائیل، بهشدت انتقاد نمودند.
دو سال بعد که رژیم اسرائیل مسجدالاقصی را به آتش کشید، با واکنش شدید امام خمینی و آیات عظام: حکیم، مرعشی نجفی، گلپایگانی، امام موسی صدر(قد) و مجامع مذهبی شیعه ایران و عراق مواجه شد. در مصاحبهای هم که امام در اول آبان 1348 با روزنامه الجمهوریه عراق انجام داد، ضمن بیحاصل خواندن کنفرانس سران کشورهای اسلامی که در شهر رباط مراکش برگزار شد، آن را در راستای کمک و حمایت از اقدامات اسرائیل ارزیابی نمود.
استاد مطهری(ره) در سخنرانی مشهوری که در اسفند 1348 ایراد کرد، اهمیت موضوع فلسطین را برای همه مسلمانان جهان خاطرنشان ساخت و بر وجوب کمک به فلسطینیها و لزوم جدی به موضوع فلسطین در عزاداریهای شیعیان در روزهای تاسوعا و عاشورا تأکید نمود.
در سال ۱۳۵۲ ش که چهارمین جنگ اعراب و اسرائیل روی داد، مراجع شیعه ایران و عراق، همدردی خود را با دولتها و ملتهای عرب درگیر جنگ اعلام داشتند و خواستار هرگونه کمک به آنان شدند. امام خمینی(قد) با صدور پیامی به دول و ملل اسلامی، آنها را به جهاد همهجانبه و بهدور از اختلافات، علیه اسرائیل فرا خواندند و آنها را از فروش نفت به اسرائیل برحذر داشتند. سایر مراجع و علمای ایران، عراق و لبنان، آیات عظام: گلپایگانی، شریعتمداری، خویی، شاهرودی، روحانی، شیرازی، حمامی، آلراضی، کلباسی، حسنی بغدادی و امام موسی صدر(قد) با صدور اعلامیههایی حمایت خود را از برادران رزمنده مسلمان علیه اسرائیل اعلام کردند و از عموم مسلمانان خواستند تا از هرگونه کمک به آنها دریغ نورزند.
پس از جنگ سوم اعراب و اسرائیل در سال 1346، امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، موضوع فلسطین را فریضهای دینی و انسانی برشمرد و تجاوزهای نظامی مکرر اسرائیل به جنوب لبنان را قویاً محکوم کرد و از مقاومت فلسطینی حمایت نمود و هرگونه همکاری و همیاری با اسرائیل را حرام دانست و به مقاومت در برابر اشغالگری اسرائیل تأکید کرد و سازمان نظامی «جنبش امل» را بدان منظور تأسیس نمود.
با نخستین حرکتهای سیاسی مردمی که در سال ۱۳۵۶ ش علیه رژیم پهلوی آغاز شد، بیش از همه، دولت اسرائیل نگران شد و در تابستان سال بعد، سفیر وقت اسرائیل در ایران سقوط رژیم پهلوی را حتمی و قریبالوقوع دانست. در شهریورماه 1357 امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان و از برجستهترین رجال سیاسی خاورمیانه که پشتوانه محکمی برای مقاومت فلسطینی بهشمار میرفت، در سفر به لیبی بهنحو مشکوکی مفقود شد.
با گسترش اعتراضات و تظاهرات مردمی علیه رژیم شاه که سرانجام به سقوط رژیم سلطنتی و پیروزی انقلاب اسلامی انجامید، موشهدایان، وزیر اسبق جنگ اسرائیل اعلام کرد: انقلاب اسلامی ایران زلزله بزرگی در خاورمیانه خواهد بود.
..............................................
پینوشت
۱. مطالب این مصاحبه عمدتاً برگرفته از این دو منبع بهقلم نگارنده است: مروری بر مواضع ضداستعماری و ضدصهیونیستی روحانیت شیعه در دوره معاصر، تهران، امیرکبیر، 1392؛ گزیده ادبیات مقاومت علمای شیعه در پنج قرن اخیر، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1401.
2. اسامی این علما که امضای آنها بالغ بر 26 مورد بوده، از این قرار است: ضیاءالدین نوری، علاءالدین، عبدالله موسوی شوشتری، حسنبن نقی(مؤیدالعلماء)، علی طهرانی، ابوالقاسم تویسرکانی، اسماعیل محلاتی، احمدبن محمدتقی حسینی طالقانی، ابوتراب شهیدی، کاظم حسینی طباطبایی، سیدمهدی طباطبایی، هادیبن فضلالله، شریعتمدار، شریعتمدار، احمد کرمانشاهی، محمدبن اباذر طالقانی، عبداللطیف همدانی، عبدالغفور موسوی، محمدحسن طالقانی، اسداللهبن محمداسماعیل حسینی، محمد حسینی نجفی، محمدبن محمدحسن قمی، روحالله، علی لاهیجی حائری.
3. این اعلامیه مهم، نخستین واکنش ضد صهیونیستی علمای شیعه است که بیست و شش سال قبل از تشکیل دولت اسرائیل صادر شده و- تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد - برای اولین بار در این کتاب به چاپ رسیده است: گزیده ادبیات مقاومت علمای شیعه در پنج قرن اخیر (ج 1)، تهران، ص 455 - 457؛ به نقل از: [روزنامه] گلشن، سال 7، شماره 19، مورخ 30 محرم 1342 (20 شهریور 1302)، ص 1 و 2.
4. شرکت این دو نفر از ایران جای پرسش و تأمل جدی دارد؛ زیراکه اولی از رجال برجسته ازلی و از مشاوران رضاشاه بهشمار میرفت و دیگری از چهرههای وابسته به انگلیس و مدافع قرارداد 1919 و نیز عامل اصلی کودتای سوم اسفند 1299 بود که پس از خروج از کشور و سالها اقامت در فلسطین (چنان که مشهور است)، به خرید زمینهای فلسطینیها و فروش آن به یهودیان مهاجر (چنان که مشهور است) اشتغال داشت.
5. خاطرات شیخ مصطفی رهنما، بهکوشش مسعود کرمیان، تهران، سوره مهر، چاپ دوم: 1378، ص 56 و 57.
6. رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی - سیاسی در ایران (از روی کارآمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی)، تهران، خانه کتاب، چاپ نهم، 1387، ص 773.