هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

طهارت و بزرگی در جَیب «خالص» است نه در جِیب «اختلاس»

آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی در پیامی به نخستین همایش بین‌المللی قرآنی «رسالات‌الله»

طهارت و بزرگی در جَیب «خالص» است نه در جِیب «اختلاس»

این مرجع تقلید در پیامی به نخستین همایش بین‌المللی قرآنی «رسالات‌الله» ابراز کردند: طهارت و بزرگی و جلال و شکوه در جَیب خالص است؛ نه در جِیب اختلاس. در جِیب اختلاس، جز ظلمت چیزی دیگر نیست. در جَیب ایمان، طهارت است و خلوص است و بزرگی است و جبروت است و شأن الهی.

این مرجع تقلید در پیامی به نخستین همایش بین‌المللی قرآنی «رسالات‌الله» ابراز کردند: طهارت و بزرگی و جلال و شکوه در جَیب خالص است؛ نه در جِیب اختلاس. در جِیب اختلاس، جز ظلمت چیزی دیگر نیست. در جَیب ایمان، طهارت است و خلوص است و بزرگی است و جبروت است و شأن الهی.
 سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، با هدف توسعه و تقویت «دیپلماسی قرآنی» و با مشارکت بنیاد بین‌المللی علوم وحیانی اسراء و دیگر نهادهای فرهنگی کشور، نخستین همایش بین‌المللی قرآنی «رسالات‌الله» را 16 دی در محل تالار شهید مفتح دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران برگزار کرد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اسراء،  در پیام تصویری حضرت آیت‌الله جوادی آملی به این همایش آمده است:
قرآن کریم هم خودش را معرفی کرده، هم جهان را معرفی کرده و هم، انسان را به حیات تازه دعوت کرده است.
در فصل اول فرمود: قرآن نه تاریخ دارد و نه جغرافیا، نه زمانی است و نه زمینی؛ چون از ملکوت نازل شده است که آن ملکوت برتر از زمان و زمین است. از مدرسه بشری ساخته نشده و در مدرسه بشری بافته نشده؛ بلکه از ذات اقدس الهی نازل شده است؛ آنجا که نه زمان است، نه زمین، آنجا که نه ماده است و نه مادی. از طرف ذات اقدس الهی، بر قلب مطهر بزرگ‌‌ترین پیامبر جهان نازل شده است و این نزول هم، نزول مادی نبود، نظیر نزول باران و برف؛ بلکه تنزل بود و یک امر ملکوتی است و به‌نحو تجلی است نه تجافی.
در نزول برف و باران که تجافی است، وقتی برف و باران در بالا هستند، در پایین نیستند. وقتی به پایین آمدند، در بالا نیستند. این‌‌گونه از نزول زمانی یا زمینی را می‌‌گویند تجافی؛ یعنی جا خالی کردن؛ اما وقتی یک حقیقتی از بالا به پایین می‌‌آید، این تجافی نمی‌‌کند؛ یعنی جایش را خالی نمی‌‌کند. او در عین حال که در بالا هست، مرتبه رقیق و نازل‌‌ترش در مراحل میانی و فروتر از همه در مراحل پایین‌‌تر ظهور و تجلی می‌کند.
یک وقت است، یک کسی از سرش کلاه را برمی‌‌دارد و پایین می‌‌گذارد؛ این از بالا به پایین آمدن، تجافی است که وقتی بالا هست پایین نیست، وقتی پایین است بالا نیست. یک وقت یک دانشمندی مطلب عمیق علمی و عقلی را در عاقله می‌‌پروراند و بعد به این فکر است که چگونه به مخاطبان این مطلب را منتقل کنم؟ فکر می‌‌کند، باید با مَثل و شواهد، این مطلب را از عاقله به خیال تنزل می‌‌دهد، به‌صورت مَثل درمی‌‌آورد و این مَثل دو تا کار می‌‌کند: یکی دامنه مطلب را پایین می‌‌آورد و یکی دست فهم مخاطبان را بالا می‌‌برد که بین دست فکر شنونده و دامنه تنزل‌یافته مطلب، هماهنگی برقرار کند تا شنونده یا بیننده، آن مطلب را بفهمد و بعد از آن دست به قلم می‌‌کند یا زبان می‌‌گشاید و می‌‌نویسد یا می‌‌گوید.
این به‌نحو تجلی است نه تجافی؛ زیرا این مطلب عقلی، همچنان در آن قلب و عقل محفوظ است. مرحله نازله‌‌اش در خیال است و مرحله نازل‌‌تر از همه، در مسئله قول و فعل است. قرآن کریم این‌‌چنین است، به‌صورت حبل متین است. حبل متین را آویخته می‌‌دانند نه انداخته. فرمود: این کتاب حبل‌الله است حبل متین است و تنزل‌یافته است و به مرحله عاقله وجود مبارک پیغمبر(ص) رسیده است؛ آنجا به مرحله خیالش رسیده است، از آنجا به مرحله لفظش رسیده است. عین این الفاظ گفته خداست، عین این معانی دست‌‌پرورده خداست، عین این، ساخته آن مرحله عقلی و قلبی قرآن کریم است.
پس بنابراین این کتاب از زمین بالا نیامده؛ بلکه از آسمان پایین آمده، یک؛ فرود و آمدنش هم به‌نحو تجلی است نه تجافی، دو؛ همچنان در موطن خود محفوظ است، سه؛ و ما را هم دعوت کرده است که این حبل را بگیرید و بالا بیایید، چهار. ما می‌‌توانیم به‌وسیله قرآن صعود کنیم که [إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ] این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که این کتاب چون آسمانی است، از آسمان تا زمین و از زمین تا آسمان اطلاع کافی دارد، این مجموعه را معرفی کرده است که آسمان چگونه است؟ زمین چگونه است؟ بین آسمان و زمین چگونه است؟ فرمود: کل این مجموعه را خدا برای انسان آفرید: [خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعا]؛ چیزی در آسمان و زمین نیست که برای بشر نباشد.
مطلب بعدی آن است که نه‌تنها به‌سود بشر است؛ بلکه مسخّر برای بشر است؛ یعنی بشر کاملاً می‌‌تواند بر نظام سپهری مسلط شود و بر نظام زمینی مسلط شود و بر نظام بین ارض و سماء مسلط شود. زمین و آسمان و آنچه که بین زمین و آسمان است، تحت سلطه انسان قرار می‌‌گیرد. هم در آن بخش قبلی فرمود: [خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعا]، هم در این بخش بعدی فرمود: [سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ]؛ پس انسان چیزی است که نظام هستی برای او خلق شده است، یک؛ نظام هستی مسخر انسان است، دو.
انسان کیست و چیست که بتواند، بر کل نظام مسلط بشود و از مجموعه نظام سپهری، بهره علمی و عملی ببرد؟ انسانی که حیات گیاهی دارد و سرگرم گوشه باغ و راغ است، انسانی که حیات حیوانی دارد، سرگرم گوشه‌‌های شهوت و غضب و امثال‌ذلک است و گاهی در غزه کودک‌‌کشی می‌‌کند و گاهی در جای دیگر بزرگ‌‌کشی می‌‌کند و مانند آن. این، نه‌تنها انسان نیست؛ بلکه بخشی از حیوانیتش مانده و بخشی هم، مربوط به حیات گیاهی اوست. این یک حیات گیاهی به‌علاوه حیات حیوانی دارد که، این چنین کشتار می‌‌کند.
اگر کسی بخواهد از نظام سپهری کاملاً بهره علمی و عملی ببرد و این نظام سپهری سفره علمی او باشد و خود را در اختیار او قرار بدهد، او باید یک حیات تازه‌‌ای داشته باشد. از حیات گیاهی بگذرد، از حیات حیوانی بگذرد، به حیات انسان برسد که انسان یک حیات ملکوتی دارد. خدای سبحان در سوره مبارکه «انفال» فرمود: [اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ]؛ خدا و پیامبر(ص) یک حرف دارند؛ چون پیامبر هیچ حرفی ندارد؛ مگر از طرف خدا؛ لذا در عین حال که خدا و پیامبر(ص) کنار هم ذکر شدند، فعل مفرد است؛ «دعوا» نیست، «دعا» است [اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ]؛ چون دعوت پیامبر جز رسالت ذات اقدس الهی نیست.
پس دعوت پیامبر(ص) یعنی دعوت قرآن که همان دعوت ذات اقدس الهی است. این است که انسان را زنده کند؛ یعنی حیات گیاهی‌‌اش را تنظیم کند، حیات حیوانی‌‌اش را تنظیم کند، به حیات ملکوتی برسد که انسان بشود. تا نه بیراهه برود و نه راه کسی را ببندد.
جهانی فکر بکند؛ گرچه منطقه‌‌ای زندگی می‌‌کند. قرآن حرفش جهانی است و اختصاصی به شرق و غرب ندارد، اختصاصی به شمال و جنوب ندارد. تا آنجا که بشر زندگی می‌‌کند، قرآن رهبری او را به عهده دارد.
فرمود: شما را زنده می‌‌کند. وقتی زنده کرد، چند کار می‌‌کنید؛ از آسمان و زمین بهره‌‌های علمی و عملی می‌‌برید، یک؛ از خدماتی که تسخیرشده‌‌ها در اختیار شما قرار می‌‌دهند، بهره‌‌ای بیشتر و کامل‌‌تر می‌‌برید؛ هم می‌‌فهمید که [خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعا] و هم می‌‌فهمید که [سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ]؛ لذا هیچ نزاعی نمی‌‌کنید. دیگر، سخن از جنگ جهانی اول و دوم و أمثال اینها نیست. سخن از جنگ‌‌های نیابتی نیست. سخن از کودک‌‌کشی غزه و مانند آن نیست. وقتی انسان فرشته‌‌منش شد و خود را تأمین کرد، جامعه را تأمین کرد، فقر فرهنگی، فکری و مادی زدوده می‌‌شود و همه به رهبری قرآن کریم در کمال رفاه زندگی می‌‌کنند. همه در سایه رهبری قرآن کریم، در کنار مائده و مأدبه حق و علم و عدل زندگی می‌‌کنند.
این قرآن کریم که با این وضع آمده بشر را زنده کند، در بین انسان‌‌ها که گذشته از حیات گیاهی و حیات حیوانی، حیات انسانی دارند، در بین این انسان‌‌ها که حیات انسانی دارند، یک حیات فرشته‌‌خویی را به بعضی‌‌ها عطا می‌‌کند که:
           تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک
برگ توتست به‌تدریج کنندش اطلس[سنایی، قصاید، قصیده 90]
یعنی در بین انسان‌‌ها عده‌‌ای حیات خاص دارند که واقعاً فرشته‌‌خوی هستند. آنها کسانی هستند که رهبران الهی‌‌اند. آنها کسانی‌‌اند که داعیان الی‌الله‌‌ و داعیان الی‌الحق‌‌اند. قرآن کریم دو نمونه ذکر می‌‌کند. وقتی که در بین انسان افرادی شایسته پیدا شدند، این‌ها که حیات انسانی پیدا کردند، به‌همین انسان‌‌ها یک برکت ویژه‌‌ای عطا می‌‌کند.
شما بنگرید به آنچه که ذات اقدس الهی با موسای کلیم در میان گذاشت. به موسای کلیم فرمود: [ما تِلْکَ بِیَمینِک‏]؛ همین را به موسای کلیم فرمود. در أیمن وادی، نه وادی أیمن. ما وادی‌‌ای به‌نام وادی أیمن نداریم. این [شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ] این أیمن وصف جانب است، نه وصف وادی. وادی أمین نداریم، جانب أیمن وادی است. طرف راست این درّه، طرف راست این کوه. در آنجا به وجود مبارک موسای کلیم(ع) فرمود: [ما تِلْکَ بِیَمینِک‏] همین! این چیزی که در دست توست چیست؟ موسای کلیم گفت: [هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَأَهُشُّ بِها عَلى‏ غَنَمی‏ وَلِیَ فیها مَآرِبُ أُخْرى‏]، این دو تا کلمه را که خدای سبحان درباره عصا و یمین گفت، فرمود: اگر کسی به این مرحله ملکوتی بار یافت، این عصای او هر سحری را باطل می‌‌کند و این دست او، هر نوری را هم تجلی می‌‌بخشد.
فرمود: آنچه در دست توست، چیست؟ [ما تِلْکَ] که اشاره به عصاست. آن هم [بِیَمینِک‏]؛ به دست توست. موسای کلیم هم جواب داد که عصای من است. فرمود: عصایی که مورد عنایت خدا باشد، این هرگونه کید و نقشه و بدرفتاری و ساسیت‌‌بازی‌‌ها را باطل می‌‌کند. در آن میدان مسابقه که [وَاسْتَرْهَبُوهُمْ]، خیلی‌‌ها را ترساندند و صحنه صحنه مار شد. ذات اقدس الهی به موسای کلیم(ع) فرمود: [أَلْقِ ما فی‏ یَمینِکَ‏]، آنچه را که در دست توست، بینداز؛ تمام این چوب‌‌هایی که به‌صورت مار درآمدند، تمام این حبل‌‌ها و طناب‌‌هایی که به‌صورت مار درآمدند، روی همه این‌ها مکر و کید پیاده شد. طناب سرجایش محفوظ است، چوب سرجایش محفوظ است، روی آنها سحر شده است، کید شده است و این عصای تو، آن کیدها را از بین می‌‌برد؛ نه چوب‌‌ها و طناب‌‌ها را.
[أَلْقِ ما فی‏ یَمینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّ ما صَنَعُوا] که متأسفانه «إنَّما» نوشته شده است! [إِنَّ ما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ وَلا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتى‏]، این منطقی سخن گفتن، شکل اوّلی حرف زدن، صغری و کبری گفتن، این دأب سخنوران الهی است که منظم سخن می‌‌گویند. سخن منظم می‌‌گویند. هم خوب حرف می‌‌زنند و هم حرف خوب می‌‌زنند.
فرمود: این‌ها که با چوب‌‌ها و با طناب‌‌ها میدان را مسخر کردند، [وَاسْتَرْهَبُوهُمْ]مردم را و [وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیم‏]، تو آنچه را که در دست توست، [أَلْقِ ما فی‏ یَمینِکَ‏]؛ گرچه من در أیمن وادی از تو سؤال کردم: [ما تِلْکَ بِیَمینِک‏]؟ گفتی: [هِیَ عَصایَ]؛ اما همین که من گفتم: [ما تِلْکَ] این چیست؟ همین را بینداز تا آن سحر و کیدها و حیله‌ها را باطل کند، نه اینکه چوب‌‌ها را بخورد و نه اینکه طناب‌‌ها را بخورد. [أَلْقِ ما فی‏ یَمینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا‏]؛ لَقف می‌‌کند؛ یعنی از بین می‌‌برد. [تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما‏] که این باید «إنّ ما» نوشته بشود.
ما یک «إنّما» و «أنّما» داریم که حرف است و باهم نوشته می‌‌شود. یک «إنّ» داریم که حرف مشبهة بالفعل است و یک «ما» داریم که موصول است که اسم این «إنّ» است مثل: [وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ]، که این باید «أنّ ما» نوشته می‌‌شد؛ ولی «أنَّمَا» نوشته شده است. [وَاعْلَمُوا]؛ یعنی بدانید آنچه را غنمیت کردید؛ مثلاً خمس دارد یا اینجا هم فرمود: [أَلْقِ ما فی‏ یَمینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّ ما صَنَعُوا]؛ آنچه را که اینها انجام داده‌‌اند، می‌‌بلعد. آنچه را که اینها انجام داده‌‌اند، چیست؟ [إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ]؛ یعنی این عصا را بینداز تا آنچه را که کید کردند، لقف کند و از بین ببرد. بعد فرمود: آنچه را که اینها کید کردند، سحر است؛ یعنی این عصا کید را می‌‌خورد. هیچ سخن از چوب نیست، هیچ سخن از طناب نیست که این عصا آن طناب‌‌ها را بخورد یا آن چوب‌‌ها را بخورد. [تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ وَلا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتى‏]؛ یعنی این عصا آن کید را می‌‌خورد، آن سحر را باطل می‌‌کند. وقتی وجود مبارک موسای کلیم(ع) عصا را انداخت، تمام این سحرها باطل شد و تمام این چوب‌‌ها چوب شدند و تمام آن طناب‌‌ها طناب شدند و همه دیدند که در این میدان، یک سلسله طناب‌‌ها افتاده و یک سلسله چوب‌‌ها افتاده و یک ماری است که درخشان است.
اینکه وجود مبارک موسای کلیم(ع) در جواب گفت: [هِیَ عَصایَ]، خدا هم فرمود: وقتی من به این عصا عنایت کنم، این می‌‌شود باطل السحر. بعد آن مطلب دوم: گفتم که [ما تِلْکَ بِیَمینِک‏]، آنکه در دست راست توست، چیست؟ آنچه را که من اسم بُردم، یمین است. این یمین که مورد عنایت الهی شد، این دست راست که مورد عنایت الهی شد، وقتی این به جیب یعنی به گریبان بخورد، این نور درخشان خواهد شد. فرمود: این یمین را به جَیبت و به این گریبانت بگذار: [تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْرى‏]؛ این دست راستت وقتی به این جَیب و به این سینه و به این آنچه نزدیک گردن تویِ موسای کلیم بخورد، این مثل آفتاب می‌‌تابد.
پس اگر گفتم «تلک»، این می‌‌شود باطل‌کننده سحر و اگر گفتم یمین، این یمین اگر به سینه‌‌ات بخورد [تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْرى‏]؛ مانند آفتاب می‌‌تابد. آن‌یکی باطل السحر می‌‌شود و این یکی نورانی می‌‌شود تا به جامعه بشر بفهمانیم که غیر از حیات انسانی که می‌‌تواند بر آسمان و زمین مسلط بشود و می‌‌تواند، بر عمق زمین و عمق دریاها سلطه پیدا کند، می‌‌تواند از زمین تا آسمان و از آسمان تا زمین بهره‌‌برداری کند برای خود و دیگران. اگر از همه این‌ها گذشتیم، چون حیاتش حیات ملکوتی است و می‌‌تواند کار فرشته‌‌ها را هم انجام بدهد.
تا به بشر بفهمانیم، انبیاء(ع) آمدند، گذشته از اینکه آن حیات گیاهی و حیوانی را تکمیل کردند و به حیات انسانی رساندند که انسان‌ها وارسته شدند که نه بیراهه رفتند و نه راه کسی را بستند؛ سر از فرشته‌‌خویی درمی‌‌آورند.
دو تا کار را می‌‌کنند: یکی اینکه تمام سحرها و کیدها و نقشه‌‌های سیاست‌‌مداران باطل را باطل می‌‌کنند، عاطل را باطل می‌‌کنند و گمراه را باطل می‌‌کنند. دو، اینکه به جامعه بشر می‌‌فهمانند که طهارت و بزرگی و جلال و شکوه در جَیب خالص است نه در جِیب اختلاس. در جِیب اختلاس جز ظلمت، چیز دیگری نیست. در جَیب ایمان، طهارت است و خلوص است و بزرگی است و جبروت است و شأن الهی.
اینها ره‌آورد قرآن کریم است. قرآن ما را به اینجا رسانده که حیات انسانی پیدا کنیم. یک عده را قرآن زنده نمی‌‌داند. در بیانات امیرالمؤمنین(ع) هم هست که «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَلَا بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْهُ وَذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء»؛[ نهج‌البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه87] این در بین زنده‌‌ها یک جنازه عمودی است، بعد هم جنازه افقی می‌‌شود.
پس قرآن آمده که در اندیشه، جامعه را حق‌‌مدار و علم‌‌محور کند. در انگیزه، عدل‌‌مدار کند و مِهر‌‌خواه. این کارها را قرآن می‌‌کند و پیام جهانی دارد.
امیدواریم از این همایش‌‌ها که پیوند‌‌های منطقه‌ای برقرار کردید، پیوند‌‌های جهانی برقرار بشود تا جامعه جهانی فکر جهانی بکند و بداند؛ کتابی که از زمین برخاست، آن هنر را ندارد؛ کتابی که از بالا تنزل کرد و به‌نحو تجلی بود، نه به‌نحو تجافی، می‌‌تواند حق را در مدار اندیشه و عدل را در محور انگیزه اجرا بکند.
مجدّداً مقدم همه شما فرهیختگان را گرامی می‌‌داریم. از ذات اقدس الهی مسئلت می‌‌کنیم، آنچه خیر و صلاح و فلاح جهانیان است، به آنها عطا کند و مسلمان‌‌های غزه را از خطر بیگانه‌‌ها آزاد کند و نجات بدهد و همه شما بزرگواران را در کنار مأدبه الهی و مائده حق موفق و کامیاب بدارد.

 
 قدرتها با تحمیل و تهدید عالمان دینی میخواهند بر فهم و ابلاغ تأثیر بگذارندبه گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی حجت‌الاسلام و‌المسلمین مرتضی جوادی آملی، این پژوهشگر دینی هم، در نخستین همایش بین‌المللی قرآنی «رسالات‌الله» با بیان اینکه بشر نمی‌تواند، خودش به‌تنهایی هم راه سعادت و هم طریق هدایتش را بیابد، افزود: لذا به همین دلیل، تعالیم انبیاء و رسالات الهی، به کمک انسان آمد.
وی افزود: خدای عالم دستگاه قوی و مستحکم وحی را به‌گونه‌ای منظم و استوار ایجاد کرده و در طول تاریخ، همه انبیای الهی خصوصاً نبی گرامی اسلام(ص) با بهره‌مندی از کتاب الهی که «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم»، مسیر هدایت و غایت سعادت را به انسان معرفی نمود.
این استاد حوزه و دانشگاه خاطرنشان کرد: اما انسان برای فهم این تعالیم، دارای زمینه‌ها و استعدادهایی است که باید به آن توجه داشت. انبیای الهی که از امییّن انتخاب شدند، چالش فکری نداشتند و مستقیماً وحی را تلقی می‌کردند و در مقام تلقی وحی هم، مشکلی نداشتند. آنچه گفته‌اند، عین همان حقیقتی است که خداوند بر آنها القا کرده است؛ بنابراین در حوزه عقل نظر، فهم حقایق و معارف، آن‌گونه که باید باشد، اتفاق افتاده است. علامه طباطبایی(ره) عصمت را در مقام تلقی وحی، هم در مقام فهم و هم در مقام ابلاغ، برای انبیاء(ع) ترسیم کرده است.
حجت الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی بیان کرد: خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: ]الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلایَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّهَ وَکَفى بِاللّهِ حَسِیباً] چالش این آیه در [الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ] نیست. این بخش که به اندیشه برمی‌گردد و قطعاً اندیشه‌ها باید در سلامت و صحت کامل قرار بگیرند و فهم درست نسبت به آیات الهی بیابند؛ اما چالش در بخش دوم هست که به حوزه عملی برمی‌گردد. البته انبیای الهی(ع) هیچ‌کدام از این دو چالش را نداشتند؛ چون هم معصوم بودند و هم در خشیت نیز موحد بودند و از غیر خدا نمی‌ترسیدند؛ اما چالش دوم برای مبلغان و مفسرانی است که آیا می‌توانند به‌راحتی در کسوت تبلیغ قرار بگیرند و مفسر و مبین بشوند تا بتوانند، حقایق قرآنی را تبیین کنند؟ این کار آسانی نیست! [وَیَخْشَوْنَهُ وَلایَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّهَ].
وی ابراز کرد: قدرت‌ها با تحمیل و تهدید عالمان دینی، می‌خواهند هم در مقام فهم از یک‌سو و ابلاغ از سوی دیگر، تأثیر بگذارند. قرآن می‌فرماید: از غیر خدا نترسیدند؛ نه تهدیدها و نه تطمیع‌ها، اجازه ندهد، از مسیر فهم قرآن دست بردارید و مطابق با نظر حکمرانان سخن بگویید! و این وقتی ممکن است که مفسران و مبلغان اهل شجاعت و شهامت باشند تا تهدید و تطمیع، در فهم آنها تأثیر نگذارد!

برچسب ها :
ارسال دیدگاه