اخلاق در مکتب وحى
بیانگر فضـائل و رذائـل اخـلاقى در پرتو قرآن و احادیث اسلامى و کاوشهاى دانشمندانآیتاللهالعظمی سبحانی بخش هشتم
سلسله مباحث اخلاقی از مجموعه کامل جلسات «اخلاق در مکتب وحی» مرجع عالیقدر آیتاللهالعظمی سبحانی هر هفته در «هفتهنامه افق» حوزه منتشر میگردد. در شماره 781 مباحثی چون: حسد بدخواهى یا آرزوى زوال نعمت از دیگران، قلب مؤمن جایگاه حسد نیست، حسد مبدأ نخستین گناه در روى زمین،کیفر حسد، خشم و غضب ویرانگر یا جنون آنى، و... مطرح گردید. ادامه این مباحث به شرح ذیل میباشد.
پیامدهاى تعصب
آنچه لازم است، آگاهى از مفاسد و پیامدهاى تعصب است. درباره آن مىتوان چنین توضیح داد: اخلاق بهمعنى میل به نیکىها و گریز از بدىها در انسان «نهادینه» است و یکى از ابعاد چهارگانه روانى او را تشکیل مىدهد و قرآن نیز، این کشف علمى روانکاوان را تأیید مىکند؛ آنجا که مىفرماید: [فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا]؛1 بدىها و خوبىها را به نفس انسان الهام کرد.
و گاهى بهخاطر داشتن چنین الهام و شناختن خوبىها از بدىها، مىفرماید: «أفنجعل المسلمین کالمجرمین مالکم کیف تحکمون»؛2 آیا مؤمنان را با مجرمان یکسان قرار مىدهیم؟ چگونه داورى مىکنید؟».
تعصب بهمعناى حمایت بدون چون و چرا با این نهاد شناخت خوبىها و بدىها در تعارض و تقابل است. در قلمروی تعصب حق و باطل مطرح نیست و آنچه که مطرح است، این است که از عشیره و یا خویشاوندان و یا زادگاه، یا ایده و فکر، حمایت شود؛ هرچند صد درصد ظالمانه و بىرحمانه باشد. آیا عقلانیت انسان یک چنین روش را پذیرا مىباشد؟ منطق عصر جاهلى این بود: «اکرم أخاک ظالماً أو مظلوماً»؛ برادر خود را در هر دو حالت ظالم و مظلوم بودن یارى کن. آیا عقل وارسته و شرع انور چنین منطقى را مىپذیرد؟
گاهى دیده مىشود که انسانى بهخاطر علاقه مفرط به زادگاه و یا عشیره و خاندان به نکوهش دیگران مىپردازد.
امیرمؤمنان(ع) درباره این نوع تعصب بىملاک مىفرماید: «تتعصّبون لأمر ما یُعرف له سبب ولا علّة»؛3 شما به چیزهایى تعصب مىورزید که نه ملاکى دارد و نه علت. سوگمندانه ساکنان شهرهاى متجاور و یا قبایل متقابل بههم، از این نوع تعصب برخوردارند که ذکر نمونهها از آن نوعى اشاعه فساد است.
تعصب پسندیده
آنچه گفته شد، درباره تعصب بىملاک است؛ اما حمایت از موردى که داراى ملاک مىباشد بسیار ممدوح و پسندیده است. بنابراین حمایت از عقیده اسلامى مانند: مبدأ و معاد و ارزشهاى اخلاقى و سنن عقلانى بسیار پسندیده است.
امیرمؤمنان(ع) در اینباره مىفرماید:
«فلیکُن تعصبکم لمکارم الأخلاق و محامد الأفعال ومحاسن الامور»؛4 اگر قرار است، تعصبى در کار باشد، باید بهخاطر اخلاق پسندیده و افعال نیک و کارهاى خوب باشد.
آنگاه امیربیان(ع) نمونههایى را ذکر مىکند: «فتعصبوا لِخلال الحمد من الحفظ للجوار والوفاء بالذمام والطاعة للبر والمعصیة للکبر والأخذ بالفضل والکف عن البغی والاعظام للقتل والانصاف للخلق والکظم للغیظ واجتناب الفساد فی الأرض»؛5 لازم است بر شما در این امور تعصب ورزیده و حمایت همهجانبه را در این موارد مبذول بدارید مانند: فضیلتهاى ارزشمند، حفظ حقوق همسایگان، وفاى به پیمانها، اصرار بر نیکىها، سرپیچى از تکبر، جود و بخشش به دیگران، خوددارى از ستم، وحشت از قتل نفس، اعمال انصاف درباره دیگران و دورى از فساد در روى زمین.
تعصب بهصورت تمدن غربى
نژادپرستى و بهتعبیر عربى «عنصریت»، یکى از مصادیق تعصب در تمدن غربى است. دولت اسرائیل که دول غربى از آن حمایت مىکنند، زاییده ناسیونالیسم نژادپرستى است؛ زیرا غاصبان سرزمین فلسطین خود را فرزندان اسرائیل مىدانند. تا آنجا که غرب استعمارگر براى ایجاد تفرقه در میان دول اسلامى، از این ایده غربى در تفرقه دول اسلامى بهرهها گرفته است. آنان روح نژادپرستى را در دول اسلامى که داراى نژادهاى گوناگون است، ترویج نموده تا از این طریق بتوانند، رشته وحدت اسلامى را از هم بگسلند و اتحاد دول به افتراق آن بینجامد.
براى انحلال دولت عثمانى از اندیشه پانترکیسم بهره گرفته و سرانجام یک دولت بزرگ فراگیر به دولتهاى کوچک تقسیم شد. عین این کار در کشورمان در نظام پیشین بهصورت پانایرانیسم ترویج مىشد. خلاصه در هر کشورى بر اساس نژاد آن ترویج مىشد. سرانجام در همه دول عربى شعار «العربیة» جاى «الإسلامیة» را گرفت:
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگـر
نفاق یادو رویى و دو زبانى
سرگذشت نفاق و منافقان در قرآن مجید، از موضوعات غمانگیز و در عین حال آموزنده است و بهخاطر اهمیت آن، دو جزء از سى جزء قرآن ناظر به منافقین است؛ از این جهت شایسته است، از دید اخلاقى نیز مورد بررسى قرار گیرد. قبلا دو مطلب را یادآور مىشویم:
1. نفاق در لغت
نفاق که کار «منافق» است، از «نَفَق» بهمعنى «زیرگذر» گرفته شده است و این معنى، با معنى اصلى و ریشهاى آن کاملاً تناسب دارد. توضیح اینکه لانه «سوسمار» پیوسته با دو سوراخ همراه است؛ یکى آشکار و در دید همگان در ورودى و دیگرى مستور و پنهان خروجى؛ آنگاه که مورد حمله قرار گیرد، از سوراخ نخست وارد شده و پس از اندى با تخریب حائل در دوم، از آن بیرون مىرود و در زبان عرب به این دَر «نافقا» مىگویند؛ تو گویى اینجا جانور دیگران را فریب مىدهد که لانه یک سوراخ بیش ندارد؛ درحالىکه باطن بهگونه دیگر است. درست مانند کار انسان منافق که ظاهرى دارد و باطنى بر خلاف ظاهر.
2. نفاق و منافق در قرآن
قرآن این دو واژه را در مورد خاصى بهنام ایمان و کفر بهکار مىبرد؛ نه در معنى گسترده اعم از آن؛ یعنى مطلق دورویى و یا دوزبانى؛ اما در روایات هر دو در معنى وسیعى بهکار رفته و اختصاص به مورد معینى ندارد.
اکنون باید دید، نفاق قرآنى چه رابطهاى با معنى لغوى آن دارد.
در اینباره مىتوان گفت:
برخى از منافقان در آغاز، کار ایمان آورده و پس از اندى به کفر پیشین خود باز مىگشتند؛ تو گویى بهسان سوسمار از درى وارد شده و از در دیگر بیرون مىرفتند.
برخى از آنان از روز نخست بر کفر پیشین باقى مانده و بهظاهر مدعى ایمان مىشدند و آیات سوره منافقون ناظر به این گروه از منافقان است؛ چنانکه مىفرماید: [إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللهِ وَاللهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ]؛6 هنگامى که منافقان نزد تو آیند مىگویند: «ما شهادت مىدهیم که یقیناً تو رسول خدایى!» خداوند مىداند که تو رسول او هستى؛ ولى خداوند شهادت مىدهد که مافقان دروغگو هستند و بهگفته خود ایمان ندارند.
تو گویى این گروه بهسان سوسمار بیابانى که به تکسوراخى تظاهر کرده و اینکه لانه ظاهراً و باطناً یک سوراخ بیش ندارد؛ درحالىکه واقع بر خلاف آن بود و منافقان نیز مدعى بودند که ظاهراً و واقعاً ایمان آوردند؛ درحالىکه واقع آنان بر خلاف ظاهرشان بود.
درست است که قرآن نفاق و منافق را در مورد خاصى ایمان و کفر مطرح مى کند؛ اما انسان بىشخصیتى که در موضوع مهم، نفاق را در پیش مىگیرد، طبعاً در موضوعات کماهمیت نیز از آن پیروى مىکند.
منافق تنها دشمن اسلام
با اینکه اسلام جوان و دشمنانى مانند شرق آتشپرست و غرب مسیحى داشت؛ ولى گروه منافق را تنها دشمن معرفی مىکند و مىفرماید: [هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللهُ أَنی یُؤْفَکُونَ]؛7 آنان دشمنان واقعى تو هستند؛ پس از آنان برحذر باش! خداوند آنها را بکشد؛ چگونه از حق منحرف مى شوند؟!
درباره وجه این تخصیص مىتوان گفت: منافق دشمن نقابدار است و نقاب نفاق، مانع از شناسایى اوست ولذا خود را دوست و یار و یاور قلمداد مىکند و بر اثر ادعاى همدلى از پشت خنجر مىزند. درحالىکه آن دو دشمن دیگر، کاملاً شناختهشده هستند و جامعه اسلامى براى صیانت از شر آنان، تمهیدات لازم را انجام مىدهد و کمتر صدمه مىرساند. ما در اینجا درباره نفاق و منافقان از نظر قرآن سخن نمىگوییم؛ زیرا در این موضوع، رساله مستقلى بهنام «النفاق والمنافقون فی القرآن الحکیم» نوشتهایم و منتشر شده است.
نفاق: دورویى و دوزبانى
موضوع بحث ما نفاق بهمعناى دورویى و دوزبانى است؛ هرچند در دائره ایمان و کفر نباشد.
در روایات از این رذیله اخلاقى با دو عنوان تعبیر شده است.
1. ذووجهین: دورویى؛ یعنى کسى که در دیدار اظهار علاقه و دوستى مىکند؛ درحالیکه در باطن کوچکترین علاقهاى به طرف ندارد. این نوع نفاق، نفاق عملى است.
2. ذولسانین: دو زبانى؛ یعنى کسى که در حضور شخص، ثناگویى مىکند؛ اما در غیاب، بدگویى مىکند؛ نفاق قولى.8
ریشه نفاق در هر دو مورد، یک چیز بیشتر نیست که فرد منافق، شخصیت ثابت و استوارى ندارد؛ بلکه تابع احوال و اوضاع است؛ والاّ انسان متشخص هرگز دور این نوع رذیله اخلاقى نمىگردد.
از آیه قرآن استفاده مىشود که نفاق کار شیطان بوده؛ آنجا که براى فریب دادن آدم و حوّا اظهار صداقت مىکند؛ چنانکه مىگوید: «وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ»؛9 شیطان در لباس دوستى درآمد و سوگند یاد کرد که خیرخواه آنان است.
او تظاهر به دوستى و خیرخواهى کرد؛ درحالىکه در باطن، دشمن هر دو بود. امروز گرفتارى بسیارى از مسلمانان بهخاطر مسئولان رده بالاى کشورهاست که همگى بهظاهر کارهاى اسرائیل غاصب را محکوم و گاهى بدگویى مىکنند؛ اما در باطن رابطه دوستى و اقتصادى و سیاسى و نظامى را حفظ مىکنند. اگر واقعاً داراى شخصیت واحدى بودند، کار را یکسره مىکردند.
فرد منافق تا مدتى مىتواند واقعیت خود را پشت نقاب نفاق حفظ کند؛ ولى مرور زمان و کارهاى متلون و گوناگون منافق، پرده نفاق را برمىافکند و چهره واقعى شخص بر همگان شناخته مىشود و سرانجام بهصورت انسان بىشخصیت و بىهویت معروف مىگردد.
برخى از اقسام نفاق، حالت دو معصیتى به خود مىگیرد؛ آنگاه که در ظاهر ثناگو باشد و در غیاب از او بدگویى کند که از مصادیق غیبت نیز شمرده مىشود.
در حدیثى پیامبر(ص) اباذر را نصیحت مىکند و مىفرماید: از غیبت دورى بجوى؛ زیرا غیبت بدتر از زناست؛ گناه زنا چهبسا با توبه پذیرفته شود؛ درحالىکه در مورد غیبت تا طرف نبخشد، بخشوده نمىشود.10
بدبینى و بدگمانى درباره دیگران
بدبینى و بدگمانى درباره مردم، یکى از صفات زشت و رذیله اخلاقى است که قرآن بهشدت از آن نهى کرده است؛ نهتنها جامعه از زیانهاى آن در امان نمىماند؛ بلکه خود او نیز از آن متضرر مىشود. چنین فردى نمىتواند، با جامعه همکارى کند، بهخاطر بدبینى دچار وسوسه شده و در بسیارى از موارد به انزوا کشیده مىشود. بر اثر بىاعتمادى به مردم چهبسا در مناسبات اجتماعى، دچار ضرر مىگردد.
نویسنده در گذشته در تفسیر آیه: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ»،11 مشروحاً سخن گفته؛ اینک در اینجا از آن بهره مىگیریم:
بدبینى یک حالت روانى منفى است که شخصیت و احترام و تقوا و پاکى افراد در فضاى فکر و قضاوت دارنده آن، لطمه مىبیند.
افراد بدبین از میان هزاران نقاط روشن و جلوههاى خوب زندگى مردم، فقط به نقطههاى مبهم و تاریک و تیره زندگى آنان، توجه مىکنند.
حیثیت و آبرو و شخصیت هر مسلمانى، حتى در عالم فکر و پندار و در دایره داورى درونى ما نیز محترم است. هیچ فرد مسلمانى، نباید بىجهت در درون خود، به حریم شخصیت و پاکى مسلمانى با بدبینى و بدگمانى و داورى بد، تجاوز نماید.
بهقول برخى از دانشمندان، حدود امنیتى که اسلام براى جامعه مسلمانان به وجود آورده، منحصر به جان و مال و آبرو نیست؛ بلکه علاوه بر این امنیتهاى سهگانه، امنیت چهارمى را نیز خواستار شده است و آن، امنیت قضاوتهاى دیگران است؛ یعنى افراد دیگر را در محیط فکر خود، مورد هجوم افکار و داورىهاى بد و ناروا قرار ندهد؛ احترام و شخصیت مسلمان، علاوه بر مرحله عمل، باید حتى در محیط افکار دیگران نیز محفوظ بماند.
از این نظر، اسلام هرگونه بدگمانى و بدبینى را که منجر به لکهدار ساختن شخصیت کسى در محیط فکر و پندار مىشود، تحریم نموده و دستور داده است که جامعه با ایمان از هرگونه سوء ظن نسبت به همدیگر بپرهیزند.
پیامبر اکرم(ص) در یکى از بیانات شیواى خود، به امنیتهاى چهارگانه اشاره نموده و چنین مىفرماید:
[إنّ اللّهَ حَرَّمَ من الْمُسْلِمِ دَمَهُ ومالَهُ وَعِرْضَهُ، وَاَنْ یُظَنَّ بِهِ ظنَّ السُوء]؛12 خداوند، تجاوز به خون، مال و آبروى مسلمانان را حرام نموده و هرگز اجازه نداده است که کسى به یک فرد مسلمان بدگمان شود و حتى در ذهن و فکر خود، به او نسبت ناروا بدهد.
اگر امنیتهاى سهگانه، در پرتو حکومتهاى مادى و سازمانهاى ادارى تأمین گردد؛ ولى امنیت از نظر قضاوت مردم، جز در سایه ایمان به خدا عملى نمىشود؛ زیرا حدود حکومتهاى مادى منحصر به ظواهر است و جلوگیرى از تجاوزهاى باطنى، از حریم قدرت عوامل مزبور، بیرون مىباشد؛ فقط ایمان به خداست که مىتواند جلوی اینگونه تجاوزها را بگیرد؛ زیرا یک فرد مسلمان ایمان دارد که خداوند از کارهاى برون و درون او آگاه است.
ضررهاى بدبینى1
. بدبینى، رشته الفت و دوستى را از هم مىگسلد و بر اثر گمان بدى که انسان به دیگران دارد، همواره آنها را خیانتکار و در میدان دوستى، ناپایدار مىپندارد و ناچار مىشود که همهگونه روابط خود را با آنها قطع کند؛ از اینرو پیشوایان ما فرمودهاند: «مَنْ غَلَبَ عَلَیْهِ سُوءُ الظَّنِ لَمْ یَتْرُکْ بَیْنَهُ وَبَیْنَ خَلیل صُلْحاً»؛13 بدگمانى بر هر کس که غلبه کند، هر نوع صلح و صفایى را که میان او و دوستان وى برقرار است، از بین مى برد.
2. افراد بدبین همیشه منزوى و گوشهگیرند و بر اثر رعب و ترسى که از مردم دارند، هرگز نمىتوانند با کسى انس بگیرند؛ از اینرو در روایات، آمده است که: «مَنْ لَمْ یَحْسُنْ ظَنُّهُ اِسْتَوْحَشَ مِنْ کُلِّ أَحَد»؛14 افراد بدبین از همه مردم وحشت دارند.
3. بدبینى آفت بزرگى براى سنجش منطق انسان است؛ بدبینى نوعى اختلال در طرز تفکر و ادراک انسان به وجود مىآورد که هرگز نمىتواند در موضوعى بهصورت خردپسند وواقعبینانه داورى کند.
4. بدبینى از بیمارىهاى سرایتکننده است که همنشینان انسان را نیز آلوده مىسازد.
5. بدبینى نهتنها در روح انسان اثر مىگذارد؛ بلکه بر اساس ارتباطى که میان تن و جان وجود دارد، تن نیز از گزند آن سالم نمىماند و به قول دانشمند بزرگ عصر ما دکتر کارل: بدبینى و عادت به انتقاد از همه چیز، حتى از قدرت زندگى نیز مىکاهد؛ زیرا این عادت منفى روانى، روى دستگاه اعصاب «سمپاتیک» و غدد داخلى اثر مىکند و مىتواند مبدأ اختلالات عملى و حتى عضوى شود.
6. بدگمانىهاى بىمورد، به همسر و یا شاگرد مغازه و کارگر و خدمتکار منزل، آنان را به خیانت و جنایت مى-کشاند؛ زیرا کنجکاوىهاى زیاد ارباب و بزرگ خانه و یا شوهر، بر اثر «تداعى معانى»، صور و اشباح خیانت و کارهاى زشت را در نظر آنها مجسم مىسازد و فکر خیانت را در دل آنها احیا مىنماید و بهقول برخى از دانشمندان، نوکرانى که مورد سوء ظن آقا هستند و او پیوسته احتمال مىدهد که آنان به اثاث خانه دستبردى بزنند، چنین نوکرانى بالأخره دست به دزدى مىزنند، و به سوى دزدى کشیده مىشوند.
از اینرو، در دین مقدس اسلام، تظاهر به غیرتمندىِ بىمورد و افراطى درباره همسر، مذموم شمرده شده است؛ زیرا چهبسا افراد پاکى را به ناپاکى بکشاند و درستکار را بهنادرستى دعوت نماید؛ چنانکه على(ع) فرموده است: «ایّاکَ والتَّغایرَ فى غَیرِ مَوْضِعِهِ فَإِنَّ ذلِکَ یَدْعُوا الصَّحیحة إلى السُّقم والبریئةَ إلى الرَّیبِ»؛15 اظهار غیرتهاى بىمورد، زنان پاک را به ناپاکى و زنان بىگناه را به سوى گناه دعوت مىکند.
..............................................
پی نوشتها
1. شمس: 8.
2. قلم: 35.
3. نهجالبلاغه: خطبه 192، فقره 74.
4. نهج البلاغه: خطبه 192، فقره 75.
5. نهجالبلاغه: خطبه 152، فقره 75.
6. منافقون: 1.
7. منافقون: 4.
8. کافى: 2/343.
9. اعراف: 21.
10 . کافی: 2/369 کتاب الایمان والکفر باب الایمان والکفر، باب الغیبة. متن حدیث چنین است: «یا اباذر ایاک والغیبة؛ فإن الغیبة أشد من الزنا، قلت: یا رسولاللّه ولم ذاک بابى ان وامى؟ قال(ص): لان الرجل یزنى فیتوب إلى اللّه فیتوب اللّه علیه، والغیبة لا تغفر حتّى یغفر صاحبها».
11. حجرات: 12.
12. المحجة البیضاء، ج5، ص 268.
13. غررالحکم، ص 697.
14. همان، ص 712.
15. همان، ص 152.