هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

اخلاق در مکتب وحى

اخلاق در مکتب وحى

بیانگر فضـائل و رذائـل اخـلاقى در پرتو قرآن و احادیث اسلامى و کاوش‌هاى دانشمندان

سلسله مباحث اخلاقی از مجموعه کامل جلسات «اخلاق در مکتب وحی» مرجع عالی‌قدر آیت‌الله‌العظمی سبحانی   هر هفته در «هفته‌نامه افق» حوزه منتشر می‌گردد. در شماره 778 مباحثی چون: مکتب کلبى‌ها، مکتب لذت‌محورى، اعتدال در انفاق، میانه‌روى در نیایش، میانه‌روى در رفتار و گفتار با دیگران، مطرح گردید. ادامه این مباحث در شماره پیش رو تقدیم می‌گردد.

آیتاللهالعظمی سبحانی
بخش پنجم

  اعتدال و میانهروى در بهرهگیرى از دادههاى طبیعت
زندگى انسان در گروی بهره‌گیرى از داده‌هاى طبیعت است. بازدارى او از آن به هر عنوان، بر خلاف خواسته طبیعت اوست. رهبانیت به‌صورت تند و تیز که در مکتب اخلاقى کلبى‌ها مطرح است، از نظر قرآن کاملاً مردود است. چنانچه مى‌فرماید: [قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ‌اللهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ]؛1
چه کسى زینت‌هاى الهى را که براى بندگان خود آفریده است و روزى‌هاى پاکیزه را حرام کرده است؟
اندیشه انزوا و گوشه‌گیرى و دورى از بهره‌گیرى از آنچه خدا از معادن در دل زمین آفریده است، بر خلاف هدف آفرینش است؛ آنجا که مى‌فرماید: [هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعًا]؛2 اوست آنکه هر آنچه در دل زمین است، براى شما انسان‌ها آفریده است.»
از نظر وحى الهى، باید از نعمت‌هاى بى‌شمار خدا در جو و روى زمین و آنچه در اعماق آن است، بهره‌گیرى نموده تا غرض از خلقت انسان و مظاهر طبیعت، تحقق پذیرد.
قرآن مسلمانان را به بهره‌گیرى از بالاترین ادوات نظامى که مایه ترس دشمنان مى‌باشد، ترغیب مى‌کند و مى‌فرماید: [وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّکُمْ]؛3 آنچه که مى‌توانید از نیرو براى مقابله با دشمنان آماده سازید و همچنین اسب‌هاى ورزیده تا به‌وسیله آن، دشمنان خدا را از خود بترسانید.
اگر در آیه از اسب‌هاى ورزیده سخن به میان آمده، از این نظر است که اسب‌هاى ورزیده، در آن روز تنها وسیله انتقال نیرو و حمله به دشمن بود؛ ولى امروز وسائل نظامى که به‌وسیله آن باید دشمنان را مرعوب ساخت تانک و زره‌پوش  و... است که همگان از آن اطلاع داریم.
در حدیثى چنین آمده است: «إعمل لدنیاک کأنک تعیش ابداً واعمل لآخرتک کأنّک تموت غداً»؛4 آن‌چنان سعى و کوشش کن که گویا براى همیشه در دنیا زندگى مى‌کنى و آن‌چنان براى سراى دیگر کوشش کن، گویا فردا براى لقاء‌اللّه خواهى پیوست.
شاید در مفاد حدیث در بدو نظر، نوعى تناقض به نظر برسد؛ زیرا از یک طرف دعوت به کار و کوشش براى دنیا مى‌کند؛ بر این اساس که انسان در آنجا براى همیشه زنده خواهد بود و در عین حال یادآور مى‌شود که براى آخرت آن‌گونه آماده باش که گویا فردا به لقاء‌اللّه خواهى پیوست.
ولى روایت بیان‌گر یک مطلب عرفانى عالى استغ یعنى درحالى‌که براى دنیا کار و کوشش مى‌کند و مى‌اندیشد که در آنجا پیوسته زنده خواهد بود، نباید از آخرت و زندگى پس از مرگ غفلت کند؛ بلکه پیوسته براى آن نیز آمادگى داشته باشد؛ یعنى در حد توان از منابع طبیعى و نیروى انسانى بهره گیرد و در عین حال، از کار براى آخرت از طریق انجام فرائض و نیایش خدا در دل شب و دیگر اعمال صالح غفلت نکند.
در حدیث دیگر این حقیقت، به نوع دیگر بیان شده است؛ چنانچه مى‌فرماید: «لیس منّا مَن ترک دنیاه لآخرته ولا آخرته لدنیاه»؛5 آن‌کس که دنیا را براى آخرت و یا آخرت را براى دنیا رها کند، از ما نیست. آن کس که فکر مى‌کند، رهبانیت و گوشه‌گیرى سبب قرب الهى است، اشتباه مى‌کند و همین‌طور، کسى که براى دنیا از انجام فرائض الهى سر باز مى‌زند نیز، از مکتب اسلام دور است.
ترقى و تعالى و پیشرفت در ایجاد نوعى توازن بین هر دو است و مناجات با خدا در دل شب و راز و نیاز با خالق انسان و جهان، مانع از آن نیست که در روز به‌سان شیرمردان کار و کوشش کند.
در حدیثى رسول‌خدا(ص) براى مؤمن ده صفت بیان مى‌کند که یکى از آنها این است: «رُهْبان باللیل وأُسُد بالنهار»؛6 دل شب از همه چیز صرف نظر کرده، متوجه مقام ربوبى است و در عین حال، این حالت آنان را از فعالیت در روز براى رفع نیازهاى زندگى باز نمى‌دارد.
  کلام لطیفى از امیرمؤمنان(ع)
امیرمؤمنان(ع) در یک سخن کوتاه که یک جهان ارزش دارد، مقام و موقعیت توجه به دنیا را چنین بیان مى‌کند: «من أبصر بها بصرته ومن ابصر فیها أعمته»؛7مؤمن باید به دنیا به‌عنوان وسیله زندگى بنگرد؛ نه به‌عنوان هدف.
در لغت عرب، «ابصر بها» به‌معنى اول؛ یعنى نگرش به‌عنوان وسیله و «وابصر فیها»، به‌معنى نگرش به‌عنوان هدف.
در تاریخ آمده است که وقتى سعد معاذ که از یاران رسول‌خدا(ص) بود درگذشت، آن‌حضرت در تشییع او حاضر بود و تا قبرستان بقیع مشایعت کرد و به این هم اکتفا نکرد و پس از آماده شدن قبر، با دست مبارک خود براى او لحدى ساخت و سپس با خشت به اطراف آن استحکام بخشید و خاک نرم خواست تا منفذها را پر کند. آنگاه که از این عمل فارغ شد، با دست مبارک خاک‌هاى روى قبر را صاف کرد و سپس فرمود: «انى لأعلم أنّه سیبلى ویصل إلیه البِلَى ولکن اللّه یحب عبدا إذا عملاً أحکمه»؛8 من مى‌دانم که این قبر پس از زمانى فرسوده مى‌شود؛ ولى بنده‌اى محبوب خداست که هر کارى انجام مى‌دهد، داراى استحکام باشد. این حدیث کجا و فرو ریختن برج‌هاى غیر ایمن در کشورها کجا که سبب مى‌شود، گروهى از کودکان و زنان و مردان زیر تل خاک‌ها جان بسپارند.
  مذمت از دنیا در قرآن
در اینجا پرسشى مطرح است که اگر واقعاً عمل انسان در دنیا باید بدین شیوه باشد، پس علت نکوهش قرآن از دنیا چیست؛ آنجا که زندگى را زندگى اخروى مى‌داند و مى‌فرماید: [وانّ الآخرة لهی الحیوان].9
پاسخ این آن است که آیه ناظر به کافران و مشرکان منکر حیات اخروى است که مرگ را پایان زندگى مى‌دانند و جز حیات دنیوى، به حیات دیگرى اعتقاد ندارند. مسلماً چنین نگرشى به دنیا مایه کورى و نابینایى انسان است و در عین حال مى‌توان گفت که زندگى دنیا با تمام زینت‌هاى آن، نسبت به زندگى اخروى قابل قیاس نیست؛ ولى اگر از این مقایسه صرف نظر کنیم، زندگى دنیا براى خود حقیقتى دراد که انکارپذیر نیست.
از اینجا نتیجه مى‌گیریم که هر نوع شیوه اخلاقى باید به‌گونه‌اى باشد که او را از زندگى دنیوى باز ندارد و فقر و فلاکت را به‌عنوان اخلاق به ارمغان نیاورد. سوگمندانه این شیوه از تربیت در برخى قرون سبب شد که شرق اسلامى در صنایع و ادوات زندگى عقب بماند و ابتکار به دست دیگران بیفتد؛ درحالى‌که در قرون نخست، جریان برعکس بوده؛[یعنی] مسلمانان بودند که صنعت طب و شیمى را آن‌چنان پرورش دادند که غرب از آنان اقتباس کرد.
  سخنان حکیمانه امیرمؤمنان(ع)
امیرمؤمنان(ع) پس از پایان جنگ جمل، آگاه شد که یکى از دوستانش به‌نام «علاءبن زیاد» بیمار و در خانه خود بسترى است؛ از این جهت، امام به عیادت او رفت و وقتى چشم حضرت به خانه وسیع او افتاد، فرمود:
تو خانه‌اى بدین وسعت را در دنیا براى چه مى‌خواهى؛ درحالى‌که در آخرت به آن نیازمندترى! سپس فرمود: آرى همین خانه وسیع، مى‌تواند مایه سعادت تو در آخرت شود؛ زیرا مى‌توانى در اینجا مهمان‌نوازى کنى و از بستگان خود صله رحم انجام دهى و حقوق شرعى آن را بپردازى؛ در این موقع همین خانه وسیع، وسیله کسب آخرت خواهد بود.
علاء رو به حضرت کرد و گفت: «من از دست برادر خود عاصم به تو شکایت مى‌کنم؛ زیرا وى مانند راهبان مسیحى، گلیمى پوشیده و از زندگى دست کشیده است».
امام فرمود: او را حاضر کنند. هنگامى که چشم امام به عاصم افتاد، فرمود: «یا عُدَیّ نفسه لقد استهام بک الخبیثُ أما رحمتَ أهلَک وولدک؟ أترى اللّه أحلّ لک الطیبات وهو یکره أن تأخذها؟»؛ اى دشمنک خویش! شیطان ناپاک تو را سرگردان کرده! آیا دلت به حال همسر و فرزندان خود، نمى‌سوزد؟ آیا نمى‌بینى که خداوند چیزهاى پاکیزه را بر تو حلال کرده و تو بر خلاف برنامه خدا نمى‌خواهى از آنها بهره‌مند شوى.10
مفسران در تفسیر آیه [إِنَّ اللهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ]11 احادیثى ذکر کرده‌اند که به‌نقل برخى از آنها مى‌پردازیم:
1. امام صادق(ع) از وضع زندگى عمربن مسلم سؤال کرد. على‌بن عبدالعزیز گفت: فدایت شوم! او رو به عبادت آورده و کار و کسب را ترک کرده است.
امام فرمود: «واى بر او! آیا نمى‌داند آن‌کس که دنبال کسب و کار نرود، دعاى او مستجاب نمى‌شود».12
2. عمربن عبدالعزیز به امام صادق(ع) گفت: فردى مى‌گوید: در خانه مى‌نشینم نماز مى‌خوانم و روزه مى‌گیرم و پروردگار را پرستش مى‌کنم و روزى من مى‌رسد.
امام در پاسخ فرمود: «او یکى از آن سه نفرى است که دعاى او مستجاب نمى‌شود».
3. ایوب هروى مى‌گوید: در محضر امام صادق(ع) بودم. علاءبن کامل وارد شد و در برابر امام صادق(ع) نشست و عرض کرد: از خدا بخواه تنگ‌دستى مرا برطرف کند.
امام در پاسخ فرمود: «هرگز دعا نمى‌کنم، سعى و کوشش کن، آن‌چنان که خدا امر کرده است».
همه این احادیث چهره واقعى بهره‌گیرى از دنیا را براى ما ترسیم کرده است که در عین توجه به آخرت، از کار و کوشش نباید دست برداشت و پیوسته باید میانه‌روى را حفظ کرد.
  مشارطه، مراقبه، محاسبه زیربناى وارستگى اخلاق اسلامى
دانش اخلاق از علوم ارزشمندى است؛ زیر ارزش هر دانشى در گروی ارزشمندى موضوع آن علم است و موضوع اخلاق، نفس ناطقه انسانى است که واقعیت او را تشکیل می‌دهد و آن گل سرسبد انواع آفرینش‌هاست که به‌صورت گوناگون جلوه مى‌کند؛ گاهى در افق بهائم و چهارپایان قرار مى‌گیرد؛ ولى در قوس صعودى، از فرشتگان برترى مى‌جوید و به قول سراینده شیرین‌بیان:
اى نقد اصل و فرع، ندانم چه گوهرى
کز آسمان برترى و از خاک کمترى13
شرکت در جلسات استاد اخلاق، کار مفید و سودمندى است؛ اما براى آراستگى به فضائل و دورى از رذائل در طول زندگى، کافى نیست؛ بلکه ایجاد چنین صفت در انسان نیاز به تمرین دارد تا خواسته و ناخواسته مصدر زیبائى‌ها، و پیراستگى از زشتى‌ها شود و به‌تعبیر دانشمندان گرایش به‌خوبى و تنفر از زشتى‌ها براى او ملکه گردد و بدون تأمل و تفکر در نتایج و عواقب آنها صورت پذیرد.
کسى که در جلسات اخلاقى استادى شرکت کرده؛ اما در پیچ و خم زندگى با خواسته‌هاى نفس اماره روبه‌رو نشده، چنین انسانى در مواقع حساس با تأمل و تفکر و ترس و لرز از پیامدها، پیروز مى‌گردد؛ اما کسى که در سایه تمرین، عمل به نیکى‌ها و دورى از زشتى‌ها براى او، امر عادى شده؛ چنین فردى در مواقع حساس به‌آسانى پیروز مى‌گردد.
لذا باید امور سه‌گانه در ذیل را پیوسته مد نظر قرار دهد تا در تمام مراحل سخت و آسان زندگى موفق شود. اینک توضیح این امور:
   مشارطه، مراقبه، محاسبه
پیش از آنکه به تفسیر مراحل سه‌گانه بپردازیم، حدیثى از پیامبر خدا(ص) که مى‌فرماید: «بعثتُ لأتمم مکارم الأخلاق»  نقل مى‌کنیم.
شیخ کلینى(ره) به‌سند معتبر از امام صادق(ع) نقل مى‌کند: «إنّ النبیّ(ص) بعث سریة فلمّا رجعوا قال مرحباً بقوم قضوا الجهاد الاصغر وبقی علیهم الجهاد الأکبر فقیل یا رسول‌اللّه ما الجهاد الأکبر؟ قال جهاد النفس».14 رسول گرامى(ص) گردانى براى جهاد با دشمن اعزام فرمود. پس از بازگشت، از کار آنان تقدیر کرد و فرمود: «آفرین بر گروهى که جهاد کوچک را انجام داده‌اند؛ ولى جهاد بزرگ هنوز بر عهده آنهاست». در این موقع از حضرت سؤال شد: مقصود از جهاد اکبر چیست؟ فرمود: «مبارزه با مشتهیات نفس و خواسته‌هاى نامشروع آن است».
مبارزه با مشتهیات نفس جهاد اکبر خوانده شده؛ چون جهاد با نفس این نیست که انسان فقط یک بار با فضیلتى همراه شود و یا از رذیلتى دورى جوید؛ بلکه باید در طول زندگى با اخلاق حسنه آراسته گردد و از بدى‌ها و نازیبایى‌ها دور شود و این موقعیت، جز با تمرین ممتد در زندگى تحقق نمى‌پذیرد؛ از این جهت علماى اخلاق براى اینکه تخلّق به اخلاق حسنه حالت ملکه پیدا کند، لازم مى‌دانند که انسان، پیوسته مراقب باشد که مبادا نفس اماره از طریق وسوسه او را به سوى گناه سوق دهد و براى تحصیل چنین کرامتى باید پیوسته امور سه‌گانه را با خود همراه سازد. اینک توضیح این امور:
1. مشارطه
مشارطه این است که انسان در آغاز روز تصمیم بگیرد، بر خلاف حکم الهى کارى انجام ندهد؛ مسلماً اصل شرط آسان است؛ ولى باید تصمیم بگیرد که بر این عزم و شرط باقى بماند ولذا براى استحکام این شرط، مرحله دوم که مراقبه است، پیش مى‌آید.
2. مراقبه
سالک راه حق، در تمام روز خود را ملزم به عمل به شرط بداند و به‌همین حالت باید پیش برود و مراقب باشد که نفس اماره او را نلغزاند.
3. محاسبه
شب که فرا برسد، موقع محاسبه است و انسان حساب نفس را بررسى کند که آیا نسبت به شرطى که با خدا بسته، چه قدر وفا نموده؛ اگر در محاسبه، خود را وفادار تشخیص داد، شکر خدا را انجام دهد.
به کار بستن امور سه‌گانه باید در طول زندگى ـ نه یک روز ـ همراه باشد تا به مرحله‌اى برسد که انجام فضایل و دورى از گناه براى او حالت ملکه پیدا کند. در این موقع کار براى او آسان‌تر مى‌شود؛ ولى در عین حال نباید از فتنه شیطان و وسوسه نفس غافل باشد و او را فریب دهد.
یوسف دوران، فرزند یعقوب پس از گذراندن 7 سال زندان یا 9 سال در محکمه خانوادگى سرافراز از کار درآمد و طهارت و پاکى و بى‌گناهى او و در مقابل، گناهکار بودن زن عزیز مصر، براى ملک و اطرافیان ثابت شد؛ ولى در عین حال یوسف(ع) خود را مصون على‌الاطلاق نمى‌داند؛ لذا فرمود: [وَمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ]؛15 من هرگز خودم را تبرئه نمى‌کنم که نفس سرکش به بدى‌ها امر مى‌کند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم کند؛ زیرا پروردگارم آمرزنده و مهربان است.
از این جهت هرچه انسان درجه بالایى از تقوا و پیراستگى را تحصیل کند، بیش از حد باید محتاط شود.
سرنوشت دانشمندى از بنى‌اسرائیل
[وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ ٭ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ]؛16 بر آنان بخوان سرگذشت آن‌کس که آیات خود را به او دادیم؛ ولى سرانجام خود را از آن تهى ساخت و شیطان در پى او افتاد و از گمراهان شد و اگر مى‌خواستیم، او را بالا مى بردیم؛ ولکن او به پستى گرایید و از هواى نفس پیروى کرد.
خدا این شخص را با این صفات در زیر معرفى مى‌کند.
1. [آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا]؛ آیات خود را به او دادیم.
2. [ فَانْسَلَخَ مِنْهَا]؛ خود را از این آیات تهى ساخت.
3. [فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ]؛ او گرفتار وسوسه‌هاى شیطان گشت.
4. [فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ]؛ او از گمراهان شد.
او در مقامى بود که آیات الهى بر او فرود آمده بود؛ ولى سرانجام از گمراهان گشت. حالا این فرد کیست مفسران درباره او اختلاف نظر دارند.
از بسیارى از روایات و کلمات مفسران استفاده مى‌شود، منظور از این شخص مردى به‌نام «بلعم باعورا» بوده است که در عصر موسى(ع) زندگى مى‌کرده و از دانشمندان و علماى مشهور بنى‌اسرائیل محسوب مى‌شده و حتّى موسى(ع) از وجود او به‌عنوان یک مبلّغ نیرومند استفاده مى‌کرده و کارش در این راه آن قدر بالا گرفت که دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مى‌رسید؛ ولى در اثر تمایل به فرعون و وعد و وعیدهاى او، از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد تا آنجا که در صف مخالفان موسى(ع) قرار گرفت.
اکنون که از بیان اصول و زیربناى اخلاق اسلامى فارغ شدیم، وقت آن رسیده است که به تشریح رذائل اخلاقى بپردازیم. در این فصل و فصل سوم، از اثر گران‌سنگ استاد معظم امام خمینى(قد) بهره خواهیم برد.
..............................................
   پی نوشتها
1. اعراف، 32.
2. بقره، 28.
3. انفال، 62.
4. وسائل‌الشیعه، ج 17 باب 28 از ابواب مقدمات تجارت، حدیث 3.
5. وسائل‌الشیعه: 17ج/ 76 باب 28 از أبواب مقدمات تجارت حدیث 1.
6. وسائل‌الشیعه ج15 ص 188، حدیث 15 باب 14 از أبواب جهاد نفس.
7. نهج‌البلاغه، خطبه 82.
8. وسائل‌الشیعه، ج 3، باب 6 از أبواب دفن، حدیث 2.
9. سوره عنکبوت، آیه 24.
10 . نهج‌البلاغه، خطبه 200.
11 . سوره الذاریات، آیه 58.
12. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 134.
13. جامع‌السعادات: 1/60.
14.وسائل‌الشیعه: کتاب الجهاد، أبواب جهادالنفس، باب 1، ح 1.
15. یوسف، 53.
16.أعراف، 176 ـ 175.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه