هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

راز نفـرت مردم ایران از استکبـار جهانی

راز نفـرت مردم ایران از استکبـار جهانی

سید روح‌الله لطیفی؛ محقق مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم

سیزده آبان هر سال یادآور حماسه‌های کم‌نظیری در تاریخ ملت ایران می‌باشد که یکی از آنها تسخیر لانه جاسوسی آمریکا می‌باشد. سی و سه سال پیش در چنین روزی دانشجویانی که خود را دانشجویان مسلمان پیرو خط امام می‌نامیدند، در یک حرکت خودجوش و انقلابی، به‌سمت سفارتخانه آمریکا در تهران حرکت کرده، پس از شکستن مقاومت تفنگداران آمریکایی مستقر در محل، وارد آن شده و سفارتخانه را به تسخیر خود درآوردند. آنان پس از تسخیر این محل به اسناد و مدارکی دست یافتند که نشان می‌داد که این محل نه یک سفارتخانه بلکه یک اتاق جنگ برای بر هم زدن نظم و امنیت ملی و انواع توطئه در گوشه و کنار کشور و نیز مرکزی برای فعالیت‌های جاسوسی و هماهنگی با عناصر مرتبط با خود در داخل ایران می‌باشد و از همان‌جا راز توطئه‌های هر روزه در گوشه و کنار کشور و هماهنگی‌های برخی عناصر داخلی با منویات شیطان بزرگ، آشکار شد؛ به‌گونه‌ای که از مجموع اسنادی که عوامل سفارت نتوانسته بودند، آنها را محو کنند،50 جلد کتاب انتشار یافت که به ‌افشای بسیاری از عوامل مرتبط با لانه جاسوسی و نقش‌آفرینی آمریکا در توطئه‌هایی که آرامش و  امنیت را از ملت ایران سلب کرده بود، منجر گردید.
امروزه با گذشت چند دهه از پیروزی انقلاب اول و دوم ملت ایران، آمریکا تبدیل به نماد شیطان شده است که ملت‌های آزاده جهان، به‌صورت مستمر بر علیه آن تظاهرات به‌پا می‌کنند، پرچم آن کشور را که نماد استکبار و تفرعن آمریکاست، به آتش می‌کشند و سفارتخانه‌های آن را در اقصی‌نقاط دنیا مورد تهدید قرار می‌دهند؛ این نفرت از آمریکا به‌گونه‌ای است که حتی مؤسسات نظرسنجی آمریکایی نیز، آن را اعلام کرده‌اند؛ به‌عنوان مثال مؤسسه نظرسنجی گالوپ در این زمینه چنین گزارش می‌دهد:
«همه مسلمانان تنفر خود را نسبت به جهان غرب نشان داده‌اند. این امر در نظرسنجی که از ده هزار نفر در نه کشور مسلمان در دسامبر 2001 تا ژانویه 2002 انجام شد، مورد تأیید قرار گرفت».1
در این میان سؤالی که پیش می‌آید این است که به‌راستی، راز این همه نفرت از یک کشور چه می‌‎تواند باشد؟
برای پاسخ به این سؤال لازم است، به پیشینه عملکرد ایالات متحده آمریکا نگاهی داشته باشیم. آمریکا کشوری است که پس از سال‌ها تحت‌الحمایگی دولت پادشاهی انگلیس درسال 1776 میلادی، استقلال خود را اعلام نمود؛ امّا تا اوایل قرن بیستم میلادی، سیاستی که بر روابط خارجی این کشور حاکم بود، عبارت بود از: سیاستی با عنوان «انزواطلبی»2 که بر اساس آن، ایالات متحده آمریکا، هیچ تمایلی برای مداخله در امور کشورهای دیگر نداشت؛ البته این سیاست از دهه دوم قرن نوزدهم میلادی و به دنبال ارائه دکترین مونروئه، با تغییراتی همراه شد و دامنه انزواطلبی را از کشور آمریکا به قاره آمریکا گسترش داد. به این معنا که آمریکا با اعلام دکترین مونروئه اعلام کرد: تمایلی برای دخالت در امور کشورهای دیگر ندارد؛ ولی در عین حال از دخالت دیگر کشورها در قاره آمریکا نیز جلوگیری خواهد کرد. به این ترتیب آمریکا دامنه دخالت خود را از محدوده سرزمینی کشور آمریکا به قاره آمریکا کشاند و این سیاست تا زمان جنگ‌های جهانی اول و دوم و اعلام دکترین‌های روزولت و ترومن مبنی بر حق مداخله آمریکا در نیم‌کره غربی و سپس تمامی کره زمین ادامه یافت. از آن پس دولت آمریکا از دولت نسبتاً ساکت سابق، تبدیل به دولتی شد که نه‌تنها خود را مجاز به دخالت در کشورهای دیگر می‌دید؛ بلکه فکر حاکمیت بر کل جهان را در سر می‌پروراند و از آنجایی که جنگ جهانی دوم در مقابل خسارت ناچیز وارده به آمریکا، خسارت‌های بی‌شماری به کشورهای قدرتمند غربی وارد کرده بود، بهترین فرصت برای بسط سلطه و نفوذ آمریکا در جهان فراهم شد.
پس از این مقطع، شاهد آن هستیم که رسماً جهان به دو بخش سلطه‌گر و سلطه‌پذیر تقسیم می‌شود و در بخش جهان سلطه‌گر نیز، دو قدرت ظهور و بروز پیدا می‌کنند که رهبری یکی از آنها با ایالات متحده آمریکا و رهبری دیگری، با شوروی سابق می‌باشد؛ امّا فارغ از مرام‌ها و ایدئولوژی‌های به‌ظاهر متفاوتی که این دو گروه ارائه می‌دهند، هر دوی آنها از نظر سلطه‌گری یکسان بوده و فکر ایجاد سلطه بر تمام دنیا را در سر می‌پرورانند. در این میان آمریکا در طول این سال‌ها به‌ویژه از سال‌های دهه هشتاد میلادی که قدرت ابرقدرت شرق، به‌تدریج نشانه‌های افول خود را آشکار می‌کرد، بیشترین اقدامات نظامی، اقتصادی و حتی فرهنگی را در جهت بسط سلطه خویش بر سرتاسر جهان داشته است که این امر در اصل، برخاسته از ماهیت و ذات برتری‌طلبانه غرب می‌باشد.
شواهد نشان می‌دهد، جهان غرب در دوران‌های مختلف، جلوه‌هایی از برتری‌طلبی و تفوق را پی‌گیری کرده است؛ اگرچه این امر بر اساس مؤلفه‌ها و شاخص‌های اقتصادی، نظامی، فنی و ابزاری انجام گرفته است؛ اما نمی‌توان نسبت به مؤلفه‌های ایدئولوژیک، فرهنگی و سیاسی جهان غرب بی‌تفاوت بود. چنین قابلیت‌هایی به شکل‌گیری شرایطی منجر گردیده است که بر اساس آن، جهان غرب ماهیت سلطه‌جو، تأثیرگذار و تحریک‌کننده پیدا نماید. به هر میزان فاصله قدرت کشورهای غربی با دیگران افزایش یابد، جلوه‌هایی از برتری‌طلبی نیز ظاهر می‌گردد. طرح موضوعاتی همانند: «پایان تاریخ» و «عصر تک‌قطبی»، بیانگر جلوه‌هایی از برتری‌طلبی جهان غرب محسوب می‌شود.3 
به‌طورکلی برتری‌طلبی و سلطه‌جویی، عناوینی هستند که در آموزه‌های دینی نیز، از آن یاد شده است و با واژه‌هایی همچون استکبار،  بغی، بطر، عتو و طغیان در مورد آن سخن به میان آمده است و خداوند متعال نیز، یکی از اصلی‌ترین رسالت‌های انبیاء(ع) را مبارزه با طاغوت‌ها و گردن‌کشان ذکر می‌کند.4 
در دیدگاه قرآنی مستکبران و سلطه‌طلبان در برابر مستضعفان قرار می‌گیرند و این گروه، علاوه بر غارت سرمایه‌های مادی مستضعفان، فرهنگ، دین و آئین و به‌طور کلی داشته‌های معنوی آنها را هم مورد هجوم خود قرار داده و از طریق آنچه امروزه تهاجم فرهنگی نامیده می‌شود، زمینه‌های گمراهی آنان را فراهم می‌آورند. آنان در این راستا هرگونه جنایتی را نسبت به کسانی که فرهنگ آنها را قبول نکنند، روا می‌دارند.5
از نظر قرآن مستکبران، به‌اندازه‌ای در استکبار خود پیش می‌روند که خود را ابرقدرت بلامنازع جهان دانسته و با صدای رسا اعلام می‌دارند: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً»؛6 یعنی چه کسی از ما قوی‌تر و برتر است؟! آنان هرگز حاضر به شنیدن سخنان هدایت‌گرانه نیستند و به هر طریق ممکن، هرگونه منفذی را که راهی به سوی حقیقت و هدایت می‌گشاید، می‌بندند و بر استکبار خویش می‌افزایند.7  
امروزه نیز در میان کشورهای جهان، از آمریکا به‌عنوان نماد «برتری‌طلبی و سلطه‌جویی غرب» یاد می‌شود؛ کشوری که در زمان جنگ سرد، خود را رهبر بلوک غرب می‌خواند و پس از فروپاشی بلوک شرق، رسماً از «نظم نوین جهانی»، لزوم تک‌قطبی شدن جهان به‌رهبری ایالات متحده آمریکا و رسالت‌های این کشور در بسط ارزش‌های مورد قبول خود در دنیا، سخن می‌راند. این کشور در طول تاریخ ورود خویش به ‌عرصه تحولات بین‌المللی، همواره نقاط مختلف جهان را عرصه تاخت و تازهای خویش قرار داده، جنایت‌های فراوانی در حق ملت‌های جهان انجام داده است که در یک مورد آن؛ یعنی حمله اتمی به دو شهر هیروشیما و ناکازاکی حدود دویست هزار نفر تنها در عرض چند دقیقه نابود شدند و در موردی دیگر، بیش از یک میلیون ویتنامی در جریان جنگ ویتنام، توسط نظامیان آمریکایی و متحدانش قتل عام شدند. علاوه بر این دو مورد، آمریکا در کشورهای فراوانی اقدام به مداخله نظامی کرده است که ازجمله آخرین موارد آنها می‌توان به مداخله نظامی در عراق، افغانستان، سومالی، سودان و ...اشاره کرد. علاوه بر مداخلات نظامی، باید از کمک‌های آمریکا به براندازی دولت‌های مختلف و حمایت از استقرار رژیم‌های دیکتاتوری و ضد مردمی اشاره کرد که برخی از آنها عبارتند از: کودتای 28 مرداد که منجر به سقوط دولت مصدق و بسط دیکتاتوری پهلوی گردید، کودتای آمریکایی ژنرال پینوشه بر علیه سالوادور آلنده رئیس‌جمهور شیلی، روی کار آوردن فردیناند مارکوس دیکتاتور فیلیپین، کودتا بر علیه دولت (جاکوبو آربنز) در گواتمالا که این اقدام منجر به آغاز دوران 40 ساله جوخه‌های مرگ، شکنجه، آدم-ربایی، اعدام‌های دسته‌جمعی و بی‌رحمی‌غیرقابل تصوری شد که بیش از 100 هزار انسان را به کام مرگ کشانید و ... . امروزه نیز که شاهد تحولات بیداری اسلامی در جهان هستیم، نقش آمریکا را در حمایت از دیکتاتورهای مرتجع منطقه و تلاش برای انحراف در انقلاب‌های پیروزشده، به‌صورت کاملاً آشکار مشاهده می‌کنیم. در مجموع بر اساس تحقیقی که «رابرت الیاس»، استاد علوم سیاسی آمریکا انجام داده است، می‌توان لیستی از مداخلات نظامی و سیاسی آمریکا را به این صورت ردیف نمود:
چین (51-1945) / آفریقای جنوبی (دهه‌ 1960 - دهه‌ 1980) / فرانسه (1947) / بولیوی (75-1964) / جزایر مارشال (58-1946) / استرالیا (75-1972) / ایتالیا (75-1947) / عراق (75-1972؛ ۱۹۹۱؛ ۲۰۰۱) / یونان (49-1947) / پرتغال (76-1974) / فیلیپین(53-1945) / تیمور شرقی (99-1975) / کره (53-1945) / اکوادر (1975) / آلبانی (53-1949) / آرژانتین (1976) / اروپای شرقی (56-1948) / پاکستان (1977) / آلمان (دهه‌ 1950) / آنگولا (دهه‌ 1980 - 1975) / ایران (1953) / جامائیکا (1976) / گواتمالا (دهه‌ 1990 - 1953) / هندوراس (دهه 1980) / کاستاریکا (اواسطه دهه 1950؛ 71-1970) / نیکاراگوئه (دهه‌ 1980) / خاور میانه (58-1956) / فیلیپین (دهه 1990؛ دهه 1970) اندونزی (58-1957) - «سیشل» (81-1979) / هائیتی (1959) / جنوب یمن (84-1979) / اروپای غربی (دهه 1960؛ دهه 1950) / کره جنوبی (1980) / «گیانا» (64-1953) / چاد (82-1981) / عراق (63-1958) - «گرنادا» (83-1979) / ویتنام (53-1945) / «سورینام» (84-1982) / کامبوج (73-1955) / لیبی (89-1981) / لائوس (73-1957) / فیجی (1987) / تایلند (73-1965) / پاناما (1989) / اکوادر (63-1960) / افغانستان (92-1979) / کنگو (78-1977؛ 65-1960) / ال سالوادر (92-1980) / الجزایر (دهه‌ 1960) / هائیتی (94-1987) / برزیل (64-1961) / بلغارستان (91-1990) / پرو (1965) / آلبانی (92-1991) / جمهوری دومینیکن (65-1963) / سومالی (1993) / کوبا (1959 تاکنون) / عراق (دهه‌ 1990) / اندونزی (1965) / پرو (1990 تاکنون) / غنا (1966) / مکزیک (1990 تاکنون) / اروگوئه (72-1969) / کلمبیا (1990 تاکنون) / شیلی (73-1964) / یوگسلاوی (99-1995) / یونان (74-1967)/ افغانستان (۲۰۰۱)8
در این میان نقش سفارتخانه‌های آمریکا را در طراحی و اجرای توطئه‌های مختلف بر علیه ملت‌های آزاد و مستقل در سرتاسر جهان نباید فراموش کرد؛ به‌گونه‌ای که اگر آمریکا سفارت خود را در کشور و منطقه‌ای احداث می‌کند، نصب نمودن دستگاه‌های مختلف برای استراق سمع و جاسوسی از اقدامات اولیه و طراحی و پیاده نمودن ترورهای گوناگون، ایجاد رعب و وحشت، تبلیغات دروغین، تهاجم فرهنگی و نابود نمودن اقتصاد آن کشور و محتاج نمودن آن کشور به آمریکا، تا دست گدایی را به سوی آمریکا و صهیونیست بین‌الملل دراز نماید و...، از اقدامات ثانویه اوست. جان دوئچ رئیس سابق سازمان سیا که یک صهیونیست می‌باشد، در تاریخ 22 فوریه 1996 میلادی در حضور کمیته امنیت ملی اطلاعاتی(جاسوسی) مجلس سنای آمریکا، گفت: «سازمان سیا در بعضی عملیات خود از روزنامه‌نگاران آمریکایی استفاده می‌کند». اگر آمریکا برای ارتکاب جنایت، حتی از روزنامه‌نگاران خود استفاده می‌کند، حال تصور کنید که بُعد جنایاتی که سفارت‌های آمریکا مرتکب می‌شوند، تا چه حد است!9
اکنون با توجه به مطالب بالا می‌توان بخشی از رازهای نفرت جهانی از آمریکا را درک کرد که عبارت است از: ذات برتری‌طلبانه سیاست‌های آمریکا در جهان که در فرهنگ دینی از آن به استکبار یاد می‌شود و ریشه بسیاری از رفتارهای وی از جمله حمایت از دولت‌های استبدادی، تجاوز به کشورها، توطئه بر علیه ملت‌های مستقل و آزاد، حمایت مادی و معنوی از رژیم صهیونیستی، حمایت از اهانت بر علیه مقدسات اسلامی، تحریم اقتصادی ملت‌های مستقل، تحریم رسانه‌های دیداری و شنیداری مغایر با سیاست‌های سردمداران غرب و  ... و به‌همین دلیل، امام خمینی(ره) این کشور را «شیطان بزرگ» نامید که دشمن شماره یک مردم محروم و مستضعف جهان به شمار می‌آید و هرگونه تسلیم شدن انسان مسلمان در برابر آن، بی‌معناست و گروگان‌گیری توسط دانشجویان مسلمان و مبارز و متعهد نیز، عکس‌العمل صدماتی است که ملت ما از آمریکا خورده است.10 
..............................................
 
   پی نوشتها
1. خبر مؤسسه نظرسنجی گالوپ، تاریخ 27 فوریه 2002 به‌نقل از ابراهیم متقی، رویارویی غرب معاصر با جهان اسلام، ص 235.
2. Isolationism؛
3. ابراهیم متقی، پیشین، ص 26؛
4. نحل/36؛
5. همان‌گونه که طبق نقل آیه 88 سوره اعراف، سران مستکبر قوم شعیب(ع) از وی می‌خواهند، یا آئین آنها را بپذیرد و یا اینکه آماده اخراج از خانه و کاشانه‌شان باشند.
6. فصلت/15؛
7. رک: نوح/7.
8. خبرگزاری فارس، محقق آمریکایی بررسی کرد، آماری از تعداد قربانیان دخالت نظامی ‌و غیرنظامی‌آمریکا در جهان ،10/10/90.
9. سیدهاشم میرلوحی، آمریکا بدون نقاب، انتشارات کیهان، ص 32؛
10. صحیفه نور، ج 13، ص 83 (21/6/1359).

برچسب ها :
ارسال دیدگاه