عطر یار - شماره 749
یوسف زهرا کجایی؟!
محمد مهدی عبداللهی
شبهای احیا در فراق تو گذر شد
عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد
ای روضهخوان و یوسف زهرا کجایی؟!
آقا بیا روزم شب و شب هم سحر شد
از اول ماه خدا یاد تو هستم
اما چرا این نالههایم بی اثر شد
آقا اجازه شب شب قدر است و روضه
از کوفه تا کربوبلا خاکم به سر شد
مولای دین رفت و جسارتها شروع شد
در سینههاشان بغض مولا پر ثمر شد
اما امان از روضهای که خون تو گریی
آقا اسارت رفت و زینب در خطر شد
بی تو چه سخت است از سر و سرنیزه گفتن
مولا بیا چون یک سه ساله در به در شد
طشت طلا و خیزرانها بر حسینت
بزم شراب و دختری غرق نظر شد
وقتی جسارت بر سر ببریده کردند
مویش سپید و زینب تو خون جگر شد
این بار در شام و پلیدیهای بسیار
گوید رقیه، ای پدر وقت سفر شد
مولا حلالم کن ولی ای صاحب من
چشمان زهرا مادرت از گریه، تر شد