هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

بیش از نیاز از خدا نخواه

اخلاق در حوزه - شماره 727

بیش از نیاز از خدا نخواه

آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی
سؤال این است که چرا نباید در امور مادی بیش از مقدار نیاز از خدا درخواست کنیم؟ چون زیاده‏خواهی بر روی متوسطین از مؤمنین اثر سوء دارد. حس زیاده‎طلبی در انسان هست؛ اگر این حس در مسیر مادیت ریخته شود و نه معنویت، موجب می‎شود که انسان هم از نظر تلاش و هم از نظر درخواست از خداوند، در دعاهایش بیش از حدّ نیازش از خدا تقاضا کند. این حالت آثار سوئی دارد که بدترین اثرش، تعلّق قلبی انسان به امور مادّی است.
اگر جایی دیدید که مسائل مادی و دنیوی نکوهش شده، مربوط به تعلق قلب و دل‎بستگی به دنیاست. هر چیزی که موجب این تعلّق قلبی شود، مضر است. در مورد متوسطین از مؤمنین، بیش از نیاز در دست داشتن، موجب تعلّق قلبی به دنیا می‎شود؛ البته آنچه که در ادعیه ما هست، به‏طور مطلق نیست؛ یعنی انسان می‏تواند در حد کفاف، امور مادی را از خدا بخواهد. جهتش هم این است که محتاج و سربار دیگران نشود.
 
  سقف درخواست مادی در روایات
در روایتی امام علی(ع) فرمودند: «أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْیَا قُلُوبَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ‌تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُکُم»؛ دل‎هایتان را از دنیا خارج کنید. این، یعنی اینکه تعلّق به دنیا را از دل‎هایتان بیرون کنید.
آنچه که نکوهش شده، تعلّق به دنیاست. بعد می‏فرماید: «فَفِی‌الدُّنْیَا حُیِّیتُمْ وَ لِلْآخِرَةِ خُلِقْتُم» (بحارالأنوار، ج70، ص88)؛ یعنی شما اصلاً برای این دنیا خلق نشده‏اید؛ شما برای آخرت آفریده شده‏اید.
امام زین‎العایدین(ع) روایتی را نقل می‎کنند که شخصی خدمت علی(ع) آمد و اظهار حاجت کرد. «شَکَا رَجُلٌ إِلَى أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ الْحَاجَةَ»؛ حضرت دیدند که این شخص محتاج واقعی نیست؛ بلکه زیاده‎طلبی دارد؛ لذا به او فرمود: «اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیْ‏ءٍ تُصِیبُهُ مِنَ‌الدُّنْیَا فَوْقَ قُوتِکَ فَإِنَّمَا أَنْتَ فِیهِ خَازِنٌ لِغَیْرِکَ» (بحارالأنوار، ج70، ص90)؛ اگر هر چیزی از امور دنیایی را بیش از مقدار نیازت به دست بیاوری، خزینه‎دار دیگران هستی و برای ورثه می‎گذاری و می‏روی!
در روایتی دیگر، حضرت به‌طور صریح سراغ دعا می‎آید: «لَاتَسْأَلُوا فَوْقَ‌الْکَفَافِ»(بحارالأنوار، ج70، ص134)؛ در امور دنیایی بیش از حدّ نیازت نخواه. در دعاهایت نسبت به امور مادّی سقف بگذار؛ بگو خدایا! مایحتاجم را به من برسان که محتاج دیگران نشوم.
 
  نصیحت لقمان به فرزندش
در روایتی از امام صادق(ع) است که فرمود: «قَالَ لُقمَانُ لإبنِهِ»؛ لقمان به فرزندش چنین نصیحت کرد. معلوم می‎شود که امام صادق(ع) این حرف را قبول داشتند که دارند، نقل می‎کنند. «وَ خُذْ مِنَ‌الدُّنْیَا بَلَاغاً»؛ از دنیا و امور مادی به مقدار بلاغ برگیر. «بلاغ» در لغت، به‌معنای کفایت و بسندگی آمده است. البته «دنیای بلاغ»؛ یعنی دنیایی که مرا به اهداف معنوی‎ام برساند. این بحث جداگانه‏ای است که قبلاً بیان کرده‏ایم؛ اما اینجا بلاغ به‌معنای کفایت است و در لغت هم همین‎طور است.
در ادامه می‏فرماید: «وَ لَا‌تَرْفُضْهَا فَتَکُونَ عِیَالًا عَلَى النَّاسِ»؛ از آن ‎طرف هم دنیا را آن‏طور رها نکن که محتاج دیگران شوی؛ طوری نباش که سربارِ دیگران شوی. «عِیَالًا عَلَى النَّاسِ» به این معنا ست. بعد هم فرمود: «وَ لَا‌تَدْخُلْ فِیهَا دُخُولًا یُضِرُّ بِآخِرَتِک» (بحارالأنوار، ج13، ص411)؛ یعنی آن‏گونه داخل در امور دنیا نشو که به امر آخرتت ضربه بخورد.
ما در اولین دعا از اعمال مشترکه ماه رمضان، بحث «جمیع حوائج دنیا و آخرت» را داریم؛ اما مسأله این است که این حوائج مادی سقف دارد. انسان نباید در امور دنیایی از خدا زیاده‎طلبی کند. چون اثر سوء دارد و بدترین اثر سوئش، تعلّق قلبی به دنیاست؛ لذا وقتی انسان می‎خواهد از این دنیا برود، دل‎بستگی به دنیا او را بیچاره می‎کند.
 
  عمل ائمه اطهار(ع) در تعیین سقف خواستههای مادی
این از نظر روایی قولی بود؛ حتی از نظر عملی هم می‎بینیم که گاهی ائمه(ع) عملاً نسبت به دیگران همین کار را می‏کردند. شما این ماجرای امام زین‎العابدین(ع) را شنیده‏اید؛ یک سال که ایشان حج مشرف شده بودند، همان سال هشام بن‏عبدالملک هم به حج آمده بود. هشام شخصیتی است که همه مردم متوجه او هستند و با شکوه و جلال و عظمت راه می‎رفت.
در مطاف دید با اینکه خلیفه است، اصلاً کسی به او اعتنا نمی‎کند؛ اما امام سجاد(ع) که آمدند، مردم متوجه ایشان شدند و ایشان را تکریم کردند. از هشام پرسیدند که این شخص کیست؟ او برای اینکه از حضرت تعریف نکرده باشد، گفت: «لاأعرِفُه»؛ او را نمی‎شناسم! این جمله معروف است و همه تواریخ هم نوشته‏اند که فرزدق، شاعر معروف گفت من او را می‎شناسم! این اشعار فرزدق معروف است، که می‎گوید:
هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ وَ الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَم» (بحارالأنوار، ج46، ص121)
او کسی است که سرزمین مکّه او را می‎شناسد و با جای‎جای گام‎های او آشنا است. کعبه و حرم، همه او را می‎شناسند! شروع کرد و شعر مفصلی گفت. وقتی فرزدق این شعر بسیار بلند را گفت، هشام|ناراحت شد و دستور داد او را بگیرند و به زندان بیاندازند و اسمش را از دیوان و دفتر عطایا حذف کنند. چون اینها کسانی بودند که از خلیفه حقوق می‎گرفتند؛ لذا حقوقش را هم قطع کردند.
وقتی خبر به امام زین‎العابدین(ع) رسید که با فرزدق این کار را کردند، حضرت برای او صله فرستاد. در اینجا وقتی که آن شخص صله حضرت را به او داد، او در جواب گفت: «مَا قُلْتُ ذَلِکَ إِلَّا دِیَانَةً». من این اشعار را به خاطر اعتقادم گفتم، نه برای صله.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه