هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

چالش اسلام اموی، فاجعه کربلا و نقش امام حسین(ع) در پاسداری از اسلام ناب محمدی

چالش اسلام اموی، فاجعه کربلا و نقش امام حسین(ع) در پاسداری از اسلام ناب محمدی

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدامین پورامینی

موضوع اصلی این متن به بررسی تقابل تاریخی بین دو نوع اسلام می‌پردازد: اسلام اصیل محمدی و اسلام تحریف‌شده اموی. پس از رحلت پیامبر(ص)، خلافت از مسیر اصلی آن‌گونه که قرار بود به امامت الهی بازگردد، منحرف و به یک قدرت سیاسی صرف تبدیل شد. بنی‌امیه که پیش از اسلام نیز مخالفان جدی پیامبر(ص) بودند، با ظاهری اسلامی اما بی‌اعتقاد به اصول حقیقی دین بر قدرت مسلط شدند و راه را برای ظلم و نفاق در امت اسلام فراهم کردند. این انحراف به فاجعه کربلا و شهادت امام حسین(ع) انجامید که قیام ایشان مانع از نفوذ کامل اسلام اموی شد. متن پیش رو حاصل گفتاری از حجت‌الاسلام والمسلمین محمدامین پورامینی، پژوهشگر و استاد حوزه علمیه قم و مؤلف کتاب «الایام الشامیه من عمر النهضة الحسینیة» با عنوان «رویارویی اسلام اموی با اسلام محمّدی(ص)» که در انجمن علمی قرآن و حدیث ارائه نموده است.

  حزب سیاسی بنیامیه در تقابل با قرآن و اهلبیت(ع)
موضوع: «حزب سیاسی بنی‌امیه در تقابل با قرآن و اهل‌بیت(ع)» مسأله‌ای مهم و در عین حال به‌روز است. متأسفانه در دنیای اسلام، نگرشی افراطی رواج یافته که همچنان یکی از چالش‌های جدی امروز نیز به‌شمار می‌آید. این بحث، درباره تقابل بین دو نوع اسلام است: اسلام اصیل، حقیقی و به‌تعبیر امام خمینی؟ق؟: اسلام ناب محمدی - که همان اسلام علوی است- و نقطه مقابل آن، اسلام اموی.
پس از رحلت و شهادت پیامبر اکرم(ص)، جریان پیشوایی امت و خلافت از مسیر اصلی خود منحرف شد و به مسأله خلافت صرفاً با نگاه سیاسی و به دنبال آن سلطنت تبدیل گردید. در این شرایط، همان کسانی که پیشتر در جنگ‌های بدر، احد و احزاب علیه پیامبر(ص) و مسلمانان نقش مؤثری داشتند و در توطئه‌چینی با منافقان و یهودیان دست داشتند، به‌تدریج قدرت را به دست گرفتند؛ اما این‌بار تحت عنوان اسلام و با ظاهری اسلامی، اهداف خود را دنبال کردند.
آنها با نفاق از اسلام سخن گفتند، به مظاهر دینی ظاهراً پای‌بند بودند، نماز جماعت و جمعه برگزار می‌کردند؛ حتی در روزهای غیرمعمول؛ اما درواقع اسلام را از درون تهی کرده و آن را تنها به‌صورت ظاهری حفظ کردند. سال‌ها و قرن‌ها این مسیر انحرافی در میان امت اسلام ادامه یافت. این تقابل را می‌توان به‌عنوان جنگ اسلام محمدی و اسلام اموی تعبیر کرد؛ جنگی که اسلام اموی با نام اسلام اصیل محمدی ترتیب داد.
نتیجه این انحراف، فاجعه کربلا بود؛ جایی که در جریان شهادت امام حسین(ع)، کسانی تکبیرگویان، حمله کرده و ایشان را به شهادت رساندند؛ همان‌گونه که شاعری گفته است: «یُکَبِّرونَ بِاَن قُتِلتَ واِنَّما قَتَلوا بِکَ التَّکبیرَ والتَّهلیلا»؛ یعنی آنها پس از کشته‌شدنت تکبیر گفتند؛ ولی در حقیقت آنان تکبیر و تهلیل را - با ظلم و جنایتی که کردند- به قتل رساندند.
 پیشینه سیاسی و اجتماعی بنی‌امیه و جایگاه آنان در فتح شام
بنی‌امیه که جد آنها امیةبن عبدشمس نام دارد، به‌اشتباه به خاندان بنی‌مناف نسبت داده شده‌اند تا یک تیره واحد قلمداد شوند؛ اما نقل دیگری وجود دارد که بنی‌امیه درواقع «لصیق» به بنی‌هاشم بوده‌اند؛ یعنی جد آنها برده‌ای است که در این خاندان خدمت‌کار بوده و از نسل عبدمناف نیست؛ ولی بهر حال از همان ابتدا، جدایی و فاصله‌ای میان بنی‌امیه و بنی‌هاشم وجود داشته که ابتدا بر پایه حسادت بود و در دوره پس از ظهور اسلام، این اختلافات شکل سیاسی و قدرت‌طلبانه به خود گرفت.

  ارتباط ویژه بنیامیه با منطقه شام
شام که شامل سوریه، لبنان، اردن و فلسطین است، پیش از اسلام برای بنی‌امیه اهمیت اقتصادی داشت و آنان ارتباطات فراوان اقتصادی در این منطقه داشتند. در قضیه فتح شام به فرمان عمربن خطاب، بنی‌امیه نقش برجسته‌ای ایفا کردند. ابوسفیان، یزیدبن ابوسفیان و دیگر اعضای خانواده آنها، از جمله شخصیت‌های محوری در فتح و حاکمیت بر شام بودند.

  نقش بنیامیه در فتح و حاکمیت شام
در جریان فتح شام که به فرمان عمربن خطاب انجام گرفت، اعضای خاندان بنی‌امیه نقش برجسته‌ای ایفا کردند. ابوسفیان، سرکرده این خاندان، همراه با گروهی از نزدیکانش و با حمایت پسرش یزیدبن ابی‌سفیان (برادر معاویه) در این اتفاق حضور فعال داشتند. همچنین زنان این خاندان مانند جُبیریه (دختر ابوسفیان) و هند (مادر معاویه) نیز در این دوره حضور داشتند.

  والیگری یزیدبن ابوسفیان بر دمشق
یزیدبن ابی‌سفیان به‌عنوان والی دمشق منصوب شد؛ اما مدت والی‌گری وی کوتاه بود و به‌دلیل شیوع طاعون درگذشت. پس از وی، مسئولیت حکومت دمشق به برادرش معاویه واگذار شد.

  معاویه؛ بنیانگذار حکومت اموی
معاویه به‌عنوان بنیانگذار حکومت اموی شناخته می‌شود که دوره‌ای از ظلم و ستم در تاریخ اسلام به‌شمار می‌رود. پس از مرگ یزیدبن ابوسفیان، در سال 18 هجری معاویه با حمایت عمر و سپس عثمان، به والی‌گری دمشق و مناطق اطراف آن منصوب شد و این حکومت را تثبیت کرد. در دوران خلافت عمر و عثمان بنیان قدرت معاویه مستحکم شد و عثمان شخصاً حقوق ماهیانه هزار دینار برای معاویه تعیین نمود.

  گسترش قلمروی حکومت اموی در شام
معاویه حکومتی گسترده بر بخش‌های وسیعی از منطقه شام، از جمله دمشق، حوران، حمص، قنسرین، فلسطین، اردن، انطاکیه و مناطق اطراف داشت. پس از تثبیت این سرزمین‌ها، عثمان در این قلمرو حمایت مالی قابل توجهی ارائه نمود.

  نکته مالی؛ حقوق معاویه طبق منابع تاریخی
براساس روایت فتوح‌الشام (جلد ۱، صفحه ۱۰۰)، معاویه ماهانه هزار دینار حقوق دریافت می‌کرد که هر دینار معادل یک مثقال طلا - حدود هیجده گرم - بوده است؛ این مقدار نشان‌دهنده جایگاه و اقتدار بالای معاویه در حاکمیت آن زمان است.

  تثبیت حاکمیت معاویه و تغییر چهره بنیامیه
حاکمیت شام در دست معاویه قرار گرفت و بنی‌امیه با تثبیت حکومت خود، به‌شکلی سازمان‌یافته قدرت را حفظ کردند. این خانواده که در دوره رسول اکرم(ص) شمشیر کشیده و شکست خوردند، پس از فتح مکه ظاهراً مسلمان شدند؛ اما این اسلام آوردن تنها یک ظاهر بود و باورهای باطنی‌شان همچنان به‌همان کفر سابق بازمی‌گشت؛ همان‌طور که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اذهبوا أنتم الطلقاء»، بروید، شما را آزاد کردم.

  شواهد تاریخی کفر ونفاق سران بنیامیه
برای اثبات این مدعا، تاریخ شاهدی مهم است. در دوران خلافت عثمان، ابوسفیان در جلسه‌ای خصوصی با نزدیکان خود سخن می‌گوید. در این جلسه که غریبه‌ای حضور نداشت، ابوسفیان که کور شده بود، به بنی‌امیه می‌گوید: این حکومت را همچون توپ میان خود پاس دهید و قدرت را حفظ کنید. «تَلَقَّفوها تَلَقُّفَ الکُرَه». سپس وی قسم یاد می‌کند:«وَالَّذی یَحلِفُ بِهِ اَبوسُفیان»؛ اما قسمش نه به خدا که به بت‌هاست و می‌گوید: «ما مِن عذابٍ ولا حساب ولا جنةٍ ولا نار ولا بعثٍ ولا قیامة»؛ یعنی قسم به آنی که ابوسفیان به او قسم می‌خورد! نه عذاب، نه حساب‌رسی قیامت، نه بهشت و جهنم، نه نبوت و قیامتی در کار است.
 این روایت که نشان‌دهنده انکار اصول بنیادی دین توسط بنی‌امیه است، توسط ابن ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغه (جلد ۹، صفحه ۵۳) نقل شده است و منابع دیگری نیز آن را تأیید کرده‌اند؛ بنابراین، پدر معاویه به‌صراحت این انکارها را مطرح کرده و ضمن آن، به بنی‌امیه گوشزد می‌کند که این باورها را محکم نگه دارند تا قدرت در دست‌شان باقی بماند.
بعد هم خود معاویه به مغیره می‌گوید: تا نام محمد(ص) دفن نگردد، آرامش نخواهم داشت وتمسک یزید به اشعار ابن‌زبعری معروف است که کفر صریح وی را می‌رساند: لعبت هاشم بالملک فلا... خبر جاء ولا وحی نزل.

  قدرت بنیامیه در شام و اعتراض مردم به عثمان
بنی‌امیه حاکم شامات بودند و با سوء‌استفاده‌هایی که در حکومت گسترده اسلامی رخ داد، بخشی از مسلمانان نامه‌ای به عثمان نوشتند و نسبت به ظلم‌ها، سوء مدیریت و حیف و میل اموال عمومی اعتراض کردند؛ اما عثمان که خود از خاندان بنی‌امیه بود، بر تصمیماتش اصرار داشت و به اصلاحات و پاسخگویی قانع نبود. این وضعیت نامطلوب و انفعال وی، زمینه‌ساز نارضایتی‌ها و در نهایت منجر به قتل عثمان شد.

   آغاز خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) و بیعت واقعی مردم
پس از قتل عثمان، خلافت به امیرالمؤمنین علی(ع) منتقل شد. برخلاف خلافت خلیفه‌های پیشین که اغلب تحت فشار و رانت‌های سیاسی و بدون رضایت کامل مردم به دست آمده بود، در این زمان تجمّع گسترده‌ای از مردم از اطراف گرد آمدند و با علی(ع) بیعت کردند. این بیعت حقیقی و مردمی، برخلاف فرآیندهایی مانند سقیفه و تصفیه مخالفان در دوران خلیفه اول، دوم و سوم بود که عمدتاً بر پایه تحمیل و مراکز قدرت بود.

   مخالفت معاویه و زمینهسازی جنگ صفین
امیرالمؤمنین(ع) هرگز راضی نبود، حکومتش به سبک معاویه استوار بماند. معاویه نیز، در جریان محاصره عثمان، لشکری فرستاد؛ ولی اجازه ورود به مدینه و نجات عثمان را نداد. برای معاویه عثمان موضوعیت نداشت؛ چون او در پی کسب قدرت برای خودش بود؛ اما خون عثمان به درد او می‌خورد؛ لذا معاویه از این وضعیت بهره برد تا با پوشش مظلوم‌نمایی، علیه امیرالمؤمنین(ع) که خلافت مشروع را در دست داشت، فتنه‌انگیزی کند و زمینه‌ساز جنگ صفین شود. پیراهن عثمان به‌عنوان نماد مظلومیت، به دست معاویه ابزاری برای تبلیغات و مخالفت با امیرمؤمنان علی(ع) شد.

  سخن امیرالمؤمنین(ع) درباره تفاوت جایگاه واقعی و مدعیان در عصر وی
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «فَیا عَجَباً لِلدَّهر، اِذ صِرتُ یُقرَنُ بی مَن لَم یَسعَ بِقَدَمی»؛ یعنی جای تعجب است که افرادی که به مقام و جایگاه من نمی‌رسند، خود را در حد من قرار می‌دهند. ایشان با سابقه و تجربه گسترده‌ای که در میدان‌های جنگ و سیاست داشتند، تفاوت عمیقی میان خود و دیگران قائل بودند؛ اما شرایط زمانه به‌گونه‌ای شده بود که افراد ناشایست، جایگاه ایشان را ادعا می‌کردند.

  دستور سرکوبی شیعیان توسط معاویه به کارگزارانش
طبق گزارش کتاب «احتجاج» طبرسی (جلد ۲، صفحات ۸۳ تا ۸۶)، معاویه به همه کارگزاران خود دستور داد:
• هیچ‌گاه به شهادت یا گواهی شیعیان علی(ع) اعتماد نکنند و در دادگاه‌ها آن را نپذیرند.
• هرکس که در مدح عثمان سخن بگوید، به احترام و اکرام او بپردازند و نام او را ثبت کنند؛ این سیاست موجب بازشدن راه برای جعل حدیث در فضیلت خلفا شد.

  فرمان قتل پیروان علی(ع) و برخورد خشن زیادبن ابیه
در اقدامی دیگری معاویه و کارگزارانش فرمان دادند: هرکس «بر دین و رأی علی» باشد، باید کشته شود. «اقتل کُلَّ مَن کانَ عَلی دینِ عَلی ورأیِه». «فَقَتَلَهُم ومَثَّلَ بِهِم» این دستور توسط زیادبن ابیه، پدر عبیدالله‌بن زیاد، به‌شدت اجرا شد. وی مخالفان را کشتار و مثله می‌کرد؛ یعنی اعضای بدن آنها را قطع می‌نمود.
این جریان سرکوب‌گر و وحشی‌گری زیادبن ابیّه، شباهت بسیار به رفتارهای افراطی و خشونت‌بار گروه‌های تکفیری و تروریستی امروزی از جمله داعش دارد. این افراط‌گرایی ریشه در تعالیم منحرفان حکومت اموی دارد که به دنبال حذف و نابودی طرفداران اهل‌بیت(ع) بودند.
 
  فرمان قتل شیعیان علی(ع) بر اساس ظن و گمان
معاویه در نامه‌ای به کارگزارانش دستور می‌دهد که اگر حتی احتمال داده شود، کسی طرفدار یا شیعه علی‌بن ابی‌طالب(ع) است، بدون نیاز به‌دلایل قطعی یا گواهی‌دادن، او را به قتل برسانند: «فَاقْتُلوهُ عَلَى التُّهْمَةِ وَالظَّنَّة».  وی تأکید می‌کند که حتی شک و شبهه کافی است و آنان باید این افراد را از زیر هر سنگ و هر مکان، یافته و بکشند. این فرمان بی‌رحمانه، امنیت و جان شیعیان را به‌شدت تهدید می‌کرد؛ به‌ویژه در مناطقی مانند کوفه و بصره.
بر اساس این دستور، یاران و پیروان علی‌بن ابی‌طالب(ع) به‌طور گسترده تحت تعقیب و فشار قرار گرفتند و بسیاری به جرم دوست‌داری علی(ع) دستگیر و کشته شدند. در چنین وضعیتی، کسانی که دین نداشتند یا از علی(ع) پیروی نمی‌کردند، مورد تعرض قرار نمی‌گرفتند؛ اما شیعیان امنیت نداشتند و هدف اصلی سرکوب بودند.

  فشار بر ابنعباس برای منع بیان مناقب اهلبیت(ع)
ابن‌عباس که از یاران نزدیک امیرالمؤمنین علی(ع) بوده و از او حبرةالامه یاد می‌کنند، در مسجد به آموزش قرآن و تفسیر می‌پرداخت و در ضمن آیات مربوطه، تأویل و مصادیق آن یعنی اهل‌بیت(ع) را بیان و مناقب علی(ع) را به مردم گوشزد می‌کرد. معاویه به او دستور می‌دهد که بیان مناقب علی و اهل‌بیت(ع) را ممنوع کند و تأویل آیات مرتبط را بیان نکند؛ هرچند که قرآن‌خواندن آزاد بود.
قرار بود مردم فقط قرآن را به‌صورت ظاهری بخوانند، بدون اینکه از پیام پنهان و تأویل آن - که شامل مناقب علی(ع) بود - آگاهی پیدا کنند. این محدودیت جهت جلوگیری از تقویت جایگاه امام علی و اهل‌بیتش(ع) بود؛ چون اعلام مناقب ایشان به‌نفع حکومت اموی نبود.
ابن‌عباس در مسجد به مردم قرآن آموزش می‌داد. او تفسیر قرآن را نزد امیرالمؤمنین علی(ع) فرا گرفته بود. در تفسیرهای وی، بسیاری از آیات منطبق بر اهل‌بیت(ع) بود که منجر به شرح مناقب امام علی و اهل‌بیت ایشان(ع) می‌شد.
معاویه به ابن‌عباس دستور داد که مناقب امام علی و اهل‌بیت(ع) را بیان ننماید و زبان خود را کنترل نماید. به ابن‌عباس گفت: هیچ کس حق ندارد مناقب و فضایل اهل‌بیت علی(ع) را نقل کند.
ابن‌عباس می‌پرسد: نباید قرآن خوانده شود؟ معاویه پاسخ داد که قرآن را بخوانند؛ اما تفسیر و تأویل آن را نگویند؛ چراکه بیان مصداق‌ آن که ذکر اهل‌بیت و مناقب علی(ع) است، ممنوع است. ابن‌عباس پرسید: چگونه ممکن است، قرآن خوانده شود؛ ولی نفهمند مقصود خدا چیست؟ معاویه پاسخ داد که همین کافی است؛ تنها قرآن را بخوانند.
ممنوعیت بیان تأویل قرآن که مناقب علی(ع) را آشکار می‌کرد، به‌دلیل مخالفت رژیم اموی با تقویت جایگاه اهل‌بیت(ع) و امامت بود. معاویه نمی‌خواست مردم به عبرت و معرفتی برسند که مشروعیت حکومتش را به چالش بکشد.

​​​​​​​   ریشهها و پیامدهای اسلام اموی؛ نقش امام حسین(ع) در مقابله با انحراف
پایه‌گذاری نگرش افراطی و ریشه‌گرفته از کفر واقعی در شخصیت معاویه ظهور یافت و آثار آن به‌وضوح در دوره حکومت کوتاه فرزندش، یزیدبن معاویه دیده شد. در سه سال حکومت یزید، سال اول امام حسین(ع) به شهادت رسید (سال ۶۱ هجری)، سال بعد (سال 62) قتل‌عام مردم مدینه رخ داد (واقعه حره) و در سال سوم (سال 63) کعبه به دستور وی و در جریان قضیه عبدالله‌بن زبیر ویران شد. حکومت یزید بیش از سه سال دوام نیاورد؛ ولی همین دوران کوتاه، نمایان‌گر ریشه‌های اسلام اموی بود.
پس از بنی‌امیه، خاندان بنی‌مروان که از همان تیره‌اند، بر قدرت تسلط یافت و اسلام اموی به‌شکلی غیراصیل و تحریف‌شده به مردم تحمیل شد.
اینجا نقش امام حسین(ع) نمایان می‌شود؛ اگر قیام و شهادت امام حسین(ع) نبود، امروز اسلام موجود در جهان تنها اسلام اموی می‌بود. امام حسین(ع) با نثار جان خود، پیام آشکاری داد که این اسلام تحریف‌شده اموی، همان «کفر» و «نفاق» است و اسلام حقیقی، اسلام پیامبراکرم(ص) و اهل‌بیت ایشان، به‌ویژه علی‌بن ابی‌طالب(ع) است.
امروز نیز شاهد جریان‌هایی هستیم که با ظلم، جنایت و خشونت در مناطقی مانند سوریه و عراق، به‌نام اسلام برخورد می‌کنند؛ اینها ادامه همان اسلام بنی‌امیه‌اند که امام حسین(ع) علیه آن قیام کرد.
 

ارسال دیدگاه