عطر یار - شماره 812
نگاه منتظران
غلامرضا شکوهی
اگرچه غائبى، امّا حضورِ تو پیداست
چه غیبتىست؟ که عطرِ عبور تو پیداست
مقام گلشنِ اشراق، نافهخیز از توست
بلى! شفاعت انسان به رستخیز از توست
تو کیستى که قیامت، قیامتِ کبراست
تو کیستى که قیامت ز قامتت پیداست
تو کیستى که «یدالله» در تنت جارىست
زبان قاطع شمشیر عدل تو کارىست
نگاه منتظرانت هنوز مانده به راه
سپید شد ز فراق تو سنگفرشِ پگاه
خدا به دست تو دادهست عدل عالم را
سپرده نیز به دستت حساب آدم را
ز هر چه هست به گیتى، سرآمدت خوانند
تویى که قائم آل محمدت خوانند
ولادتت نه فقط آبرو به شعبان داد
که در ضمیر تمامى مردگان جان داد
اَلا ستارۀ موعودِ گرم و عالمتاب!
به دشت تیرۀ هستى چو آفتاب بتاب
بتاب و ظلمت ظلم زمانه را بردار
ز گُردههاى بشر تازیانه را بردار