هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

نسخه Pdf

جرعه‌ای از خاطرات پیاده‌روی اربعین

جرعه‌ای از خاطرات پیاده‌روی اربعین

گفت‌وگو با آیت‌الله محمد امینی گلستانی(ره)

ایام اربعین است و خوشا به حال آن کسانی که در حال ‌پیاده‌روی هستند یا ‌پیاده‌روی خواهند کرد و به زیارت اربعین خواهند رسید و آن زیارت خوش‌مضمونِ روز اربعین را إن‌شاءالله خطاب به حضرت خواهند خواند. ما هم اینجا با شوق و با حسرت نگاه می‌کنیم به این گام‌هایی که‌: هزاران گام در راه است و دل مشتاق و من حیران که چـون ره می‌توانم یافتن سوی درون من هـم الحمدلله جوان‌های ما راه را پیدا کردند و میلیون‌ها نفر از مردم ما و مردم غیر ما، مردم عراق و دیگران، در این راه حرکت می‌کنند. این هم یکی از حوادث بسیار برجسته‌ای است که خدای متعال منّت گذاشته بر ما و این حادثه را برای ما خلق کرده است؛ این شد یک نماد. همیشه اربعین ‌پیاده‌روی بود؛ امّا این حرکت عظیم که یک نماد بسیار زیبا و پرشکوهی از حضور پیروان اهل‌بیت و علاقه‌مندان به اهل‌بیت(ع) هست؛ این نبود، ما این را نداشتیم، این را خدای متعال در اختیار ما گذاشت. خدا را بایستی شاکر باشیم. فرازی از بیانات حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای در جلسه درس خارج فقه در تاریخ ۱۵ آبان ۱۳۹۶

فضیلت پیادهروی زیارت اباعبدالله الحسین(ع)
از حسین‌بن ثُوَیْر نقل شده که امام صادق(ع) فرمود‌: «یا حسین! انَّه مَنْ خَرَجَ مِن مَنزِله یرید زیارۀ قبر الحسین(ع) إِنْ کانَ مَاشِیاً کتِبَتْ لَهُ بِکلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةٌ وَمُحِی عَنْهُ سَیئَةٌ وَإِنْ کانَ رَاکباً کتِبَتْ لَهُ بِکلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةٌ وَحُطَّ بِهَا عَنْهُ سَیئَةٌ حَتَّی إِذَا صَارَ فِی الْحَیرِ کتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُفْلِحِینَ الْمُنْجِحِینَ حَتَّی إِذَا قَضَی مَنَاسِکهُ کتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِین...» (بحارالانوار، ج ۹۸، ص 28)؛ ای حسین! به‌درستی که هر کسی از خانه‌اش به قصد زیارت قبر حسین‌بن علی(ع) خارج شود، اگر پیاده باشد، با هر قدمی، حسنه‌ای برایش نوشته شده و گناهی از او پاک می‌شود و اگر سواره باشد، با هر قدمی، حسنه‌ای برایش نوشته شده و به‌واسطه آن گام، گناهی از او کنار گذاشته می‌شود تا به درِ حائر حسینی برسد که در این‌صورت خداوند نام او را از جمله رستگاران و نجات‌یافتگان ثبت می‌کند و زمانی که آداب زیارت و اعمالش را به پایان برساند، خداوند نام او را در زمره برندگان می‌نویسد.
همچنین قدامةبن مالک از امام صادق(ع) نقل می‌کند که حضرت فرمود‌:
« مَنْ زَارَ الْحُسَینَ مُحْتَسِباً لَا أَشِراً وَلَا بَطِراً وَلَا سُمْعَةً مُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ کمَا یمَضَّضُ الثَّوْبُ فِی الْمَاءِ فَلَا یبْقَی عَلَیهِ دَنَسٌ وَیکتَبُ لَهُ بِکلِّ خُطْوَةٍ حَجَّةٌ وَکلَّمَا رَفَعَ قَدَماً عُمْرَةٌ» (بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۱۹)؛ کسی که حسین(ع) را برای رضای خدا زیارت کند، نه برای خوش‌گذرانی و تفریح و نه به‌جهت کسب شهرت (و فخرفروشی)، گناهانش فرو می‌ریزد؛ همان‌طور که لباس در آب شسته شده (و پاک می‌شود) و در نتیجه، هیچ آلودگی بر او باقی نمی‌ماند و با هر گامی که بر زمین می‌گذارد، حجّی برایش نوشته می‌شود و با هر قدمی که برمی‌دارد، عمره‌ای برایش ثبت می‌گردد.
زمانی که بنده در نجف اشرف در حال تحصیل بودم، حدود 20 سال سن داشتم. بنده در این مقال به مسائل حدود 67 سال قبل می‌پردازم؛ البته بسیاری از مسائل از ذهنم فراموش شده است؛ اما آنچه را به خاطرم مانده، عرض می‌کنم. آن زمان بیشتر علما و اقشار مختلف شهر نجف اشرف در ایام مختلفی مانند عاشورا، غدیر و این طور ایام با پای پیاده به زیارت کربلای معلی می‌رفتند.

  مسیرهای پیادهروی از نجف تا کربلا
آن زمان از نجف دو مسیر برای رسیدن به کربلا وجود داشت؛ یک مسیر دوازده فرسخی بود که راه خشکی بود که الآن تبدیل به اتوبان شده است و ماشین‌ها از آن مسیر در تردد هستند و یک راه هجده فرسخی هم به کربلا منتهی می‌شد که از مسیر کوفه بود و از کنار شط فرات می‌گذشت و ما برای رسیدن به کربلا، از این مسیر استفاده می‌کردیم. آن موقع به‌دلیل در دسترس بودن آب، از این مسیر استفاده می‌کردند.
 البته امکان نداشت، این مسیر را با کفش و نعلین طی کنیم؛ بنابراین تکه‌پوستی را زیر جوراب می‌دوختیم و در مسیر از این وسیله استفاده می‌کردیم.

  شفای بیمار با نان خشک زائرین حسینی
الحمدلله سفرهای زیادی را از این مسیر به کربلا رفتم. یادم هست، یک روز تقریباً دو فرسخ از نجف دور شده بودیم که خواستم، همین جوراب‌ها را بپوشم که متوجه شدم، جوراب‌هایم در بین راه از بین وسایلم بیرون افتاده؛ بنابراین مجبور شدم، با پای برهنه حرکت کنم.
 مسیر را به این ترتیب ادامه دادم تا به ابوشیقه رسیدیم و از آنجا عبور کردیم تا آفتاب غروب کرد. در آن زمان مردان و زنان عرب که در مسیر زندگی می‌کردند، اقدام به ساخت مهمانخانه‌هایی از نی رودخانه می‌کردند که به آنها مضیف می‌گفتند و از زائرین پیاده در مضیف پذیرایی می‌کردند و التماس می‌کردند که حداقل یک لقمه از غذای آنها بخورند و مقداری از نان خشکی که به‌همراه زائرین است، به آنها بدهند و قسم می‌خوردند که ما اصلاً دکتر نمی‌رویم و اگر بیماری داشته باشیم، از همین نان خشک‌ها که همراه زائرین هست، به بیمار می‌دهیم و به احترام امام حسین(ع) بیمار شفا پیدا می‌کند و دیگر نیازی به دکتر نداریم؛ لذا زنان و مردان مسیر خیلی گریه می‌کردند تا از نان خشک خودمان به آنها بدهیم و از غذاهای گوناگونی که آماده می‌کردند، به زائرین می‌دادند. با اینکه ما در مسیر بودیم و خسته بودیم، آنها رخت‌خواب‌های خوبی آماده می‌کردند که ما بیشتر استفاده کنیم.

  منزل اول
در این سفر در هر سه منزل، جریانی برای ما اتفاق افتاد. در منزل اول، وقتی ما در مضیف نشستیم، رئیس قبیله و اطرافیان او به دیدن ما آمدند. سه نفر همراه بنده بودند؛ یکی آشیخ عبدالحمید بنابی، فرزند بزرگ مرحوم آیت‌الله شیخ یوسفعلی بنابی و دیگری آسیدموسی بنابی و دیگری هم آشیخ جواد علیاری شتربانی که در حال حاضر ساکن تهران هستند و صاحب رساله‌اند.
البته بنده بعدها این رفقا را ندیدم و الحمدلله هر سه صاحب رساله بودند و بیشتر آنها از دنیا رفته‌اند؛ مانند مرحوم آیت‌الله آشیخ علی غروی2 که هر دو از شاگردان آیت‌الله خوئی(ره) بودیم و ایشان صاحب رساله بود و شنیدم، موقع برگشت از کربلا به دستور صدام او را ترور کردند.

  نصیحت نافرجام
 به هر حال وقتی افراد قبیله اطراف ما اجتماع کردند، آشیخ عبدالحمید بنابی شروع به نصیحت آنها کرد. رئیس قبیله گفت‌: آقا این شخص چوپان ماست، نماز نمی‌خواند و روزه‌اش را هم می‌خورد، او را نصیحت کنید. آشیخ عبدالحمید او را نصیحت کرد. آن شخص نماز را قبول کرد و بعد از نصیحت دیگر روزه را هم قبول کرد؛ ولی ده دقیقه بعد گفت: آقا من نه نماز می‌خوانم و نه روزه می‌گیرم. آشیخ عبدالحمید به رئیس قبیله گفت‌: آقا شما ایشان را وادار کنید به نماز خواندن. رئیس قبیله گفت: من اگر به او سخت بگیرم، او مرا می‌کشد! آشیخ عبدالحمید با تعجب گفت‌: او تو را می‌کشد؟
 این حرف در دهان شیخ بود که این چوپان شمشیرش را کشید و خواست به آشیخ عبدالحمید بزند که فوراً او را گرفتند و مأموری با اسلحه کنار ما قرار دادند تا مراقب ما باشد. ما از ترسمان تا صبح نتوانستیم بخوابیم. نزدیک صبح مقداری خوابم برد. اذان صبح را که گفتند، من از مضیف بیرون آمدم؛ اما وقتی که برگشت، دیدم آشیخ عبدالحمید نیست. خیلی ترسیدم و با خودم گفتم: شاید آن چوپان نیمه شب آمده و از طرف دیگر مضیف او را کشیده و با خود برده است؛ ولی بعد متوجه شدیم که نیمه‌شب به‌طوری که کسی متوجه نشود وسایلش را برداشته و حرکت کرده است. ما هم حرکت کردیم و دو فرسخ که آمدیم، آشیخ عبدالحمید را در یکی از باغ‌های مسیر مشاهده کردیم و از ملاقات ایشان خوشحال شدیم.

 در کنار فرات
در کنار فرات و در آب و هوای خوب و باغات و مزارع حرکت می‌کردیم و دوستان اشعاری راجع به عاشورا و کربلا می‌خواندند و گریه می‌کردیم تا به قنیطره اول رسیدیم. یک ساعت از شب گذشته بود که ما به یک مضیف رسیدیم. آنجا مختصری استراحت کردیم و با اصرار زیاد، ما را آنجا نگه داشتند. نیمه شب بیدار شدم و متوجه شدم که رفقا بیدار شد‌ه‌اند و خیلی ناراحت هستند. سؤال کردم چرا نخوابیدید؟
یکی از دوستان گفت: خوابیده بودیم که عربی شمشیر به‌دست وارد مضیف شد و می‌خواست، لحاف روی من را بکشد. من دیدم اگر حرکت کنم، با شمشیرش من را می‌زند. من کبریتی داشتم که آن را روشن کردم که ترسید و بیرون رفت.
صاحب مضیف3 آمد و تا صبح مأموری برای کشیک قرار داد. فردا صبح مجدداً به راه افتادیم.
در مسیر کبکی از یک عرب خریدیم و چون برای پختن آن ظرفی نداشتیم، آن را داخل کاسه‌ای روی آتش قرار دادیم که پخت و برای نهار آن غذا را میل کردیم. مجدداً حرکت کردیم تا به قنیطره دوم رسیدیم و آنجا استراحت کردیم.

  منزل سوم
شب سوم به منزل سوم رسیدیم. آنجا عده‌ای از عرب‌ها بودند که مقلد آیت‌الله آسید عبدالهادی شیرازی(ره)4 بودند که از ما پذیرایی خوبی کردند و به‌خوبی استراحت کردیم و خوب خوابیدیم.
روز چهارم به سمت کربلا حرکت کردیم و در یک فرسخی کربلا دیوارهای شهر را مشاهده کردیم. همان موقع ماشینی رسید و جلوتر پیاده شد. متوجه شدیم، مأموران دولتی هستند و مشغول عکسبرداری‌اند. وقتی رسیدیم، متوجه شدیم کسی را کشته‌اند و مأمورین برای بررسی آمد‌ه‌اند. ما را نگه داشتند و گفتند: شما از این جریان اطلاع دارید که گفتیم: ما اهالی اینجا نیستیم و به سمت کربلا می‌رویم. یکی از مأمورین به ما گفت: سریع دور شوید! این مأمور سنی است و شما را گرفتار می‌کند.
مقداری که آمدیم، متوجه شدم که مأموری دنبال ما فرستاد‌ه‌اند تا حرف‌های ما را گوش کند. من به‌بهانه اینکه می‌خواهم، وسایلم را جابه‌جا کنم، ایستادم و به دوستان گفتم: این شخص مأمور است، باید با ما بیاید و چاره‌ای نداریم. وقتی به کربلا رسیدیم، فیلم دوربینم را به عکاسی بردم تا ظاهر کند که دیدم، آن مأمور دولتی که در صحنه مشغول عکاسی بود، هم آنجا بود.

  عشق توصیفناپذیر مردم و علما به زیارت اباعبدالله الحسین(ع)
 آن زمان مردم به زیارت امام حسین(ع) با پیاده خیلی علاقه داشتند و آرزو داشتند که حداقل یک مرتبه با پای پیاده برای زیارت آن‌حضرت بروند. آیت‌الله مکارم شیرازی می‌گفتند: در سال 69 یا 70 موفق به این زیارت پیاده شده‌ام و مراجع تقلیدی نظیر آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی(ره) و دیگر آقایان، راجع به این ‌پیاده‌روی حرف‌های زیادی دارند و علما و طلاب و اقشار مختلف مردم نجف موفق به این زیارت بودند.

  شیخالطایفه
دوست طلبه‌ای داشتیم که به او شیخ‌الطایفه می‌گفتیم و در مدرسه سید در نجف اشرف درس می‌خواند. ایشان صدای بسیار خوبی داشت و در جلسه‌ای من دیدم که زن‌های عرب گردنبندهای‌شان را برای ایشان فرستادند. در یک سفر دوست‌مان شیخ‌الطایفه با ما بود. وقتی ایشان در باغات مسیر حرم حسینی، مرثیه‌خوانی می‌کرد و صدایش می‌پیچید، برای ما خاطره‌های فراموش‌نشدنی ایجاد می‌کرد. امیدوارم خداوند به احترام امام حسین(ع) این زیارت پیاده را قسمت همه بفرماید.

  شما درستان را بخوانید!
حوزه‌های علمیه در ایام اربعین همیشه تعطیل بود و علما و طلاب هر هفته برای زیارت کربلا با پای پیاده حرکت می‌کردند؛ البته استاد ما آقای شیخ محمدعلی سرابی5 که از اولیاء و سالکان راه حق بودند، هر چقدر در ایام عزا و حتی در عزای حضرت زهرا(س) از ایشان خواهش می‌کردیم که اجازه بدهید، درس را تعطیل کنیم تا به عزاداری برسیم، قبول نمی‌کرد و می‌فرمود‌: به‌همان زهرا(س)! او راضی است که شما درستان را بخوانید و وقت خودتان را ضایع نکنید، عمر کوتاه است؛ ولی سایر علما در وقفه‌ها و مخصوصاً در عید غدیر، عاشورا و اربعین از نجف تا کربلا حرکت می‌کردند.

  دیدار با علما در مسیر پیادهروی
با علمای زمان در مسیر ‌پیاده‌روی ملاقات‌هایی داشتیم که به ما توصیه می‌کردند که با نیت خالص و قوت قلب به زیارت بروید تا مقام شامخ امام حسین(ع) را درک کنید که چه زحمتی متحمل شد تا از حق دفاع کرده و تسلیم ظلم و ظالم نشود.

  پذیرایی از زائران
آن زمان روستائیانی که در مسیر بودند، با پلو و انواع خورشت از زائرین پذیرایی می‌کردند؛ ولی زائرین همراه خودشان فقط نان خشک می‌بردند؛ چراکه هوا گرم بود و غذا خراب می‌شد؛ اما روستائیان مسیر با علاقه زیادی از زوار پذیرایی می‌کردند. آن زمان در مسیر خشک دوازده فرسخی، راه بیابانی بود و تعداد روستاها بسیار کم بود؛ اما در مسیر شط آبادانی بیشتر بود. در مدارس علمیه کربلا حجره‌ای می‌گرفتیم و یکی دو شب اقامت می‌کردیم. آن زمان هم این‌طور بود که حرم اباعبدالله(ع) در ایام زیارتی شلوغ می‌شد.

  سخن پایانی
جابربن عبدالله انصاری با اینکه از دو چشم نابینا بود و از اصحاب سرّ رسول خدا(ص) بود، در اولین اربعین همراه یکی از دوستانش به‌نام عطیه از مدینه به سمت کربلا حرکت کرد. آن زمان کربلا به‌صورت بیابانی بود که قبور مطهر امام حسین و حضرت اباالفضل(س) و اصحاب در آن وجود داشت. وقتی به کربلا رسیدند، جابر به عطیه گفت: دست مرا بگیر و به فرات برسان. شعبه‌ای از فرات به‌صورت نهر باز شده که امروزه به آن نهر حسینی می‌گویند. جابر غسل زیارت کرد و به عطیه گفت: دست مرا به قبر امام حسین(ع) برسان که عطیه دست او را گرفت و به قبر آن‌حضرت رساند. وقتی دست جابر به قبر امام حسین(ع) رسید، سه مرتبه صدا زد: حسین! حسین! حسین!؛ اما دید جوابی نمی‌آید. جابر گفت: یا حسین! حبیب لا یجیب حبیبه؟؛ آیا دوست به دوستش جواب نمی‌دهد؟ من از اصحاب جد بزرگوار تو هستم که بارها تو را در آغوش گرفته‌ام، چقدر تو مرا دیده‌ای و به من محبت کرده‌ای و از این حرف‌ها زد تا غش کرد و وقتی حال او به‌جا آمد، دوباره زیارت امام حسین(ع) را شروع کرد. ان‌شاءالله زیارت امام حسین(ع) در اربعین روزی همه ما بشود.
..............................................
    پی نوشتها
1. ایشان در سال 1313 هجری شمسی در شهر تبریز در میان خانواده‌ای که معروف به علم و تقوی و فضیلت بودند، دیده به جهان گشود. خاندان بزرگ و محترم غروی علیاری، با ریشه 250 ساله علمی آیت‌الله الکبری حضرت علامه مولی علی عیاری(قد) فقیه، محدث، حکیم، طبیب، ریاضی‌دان، منجم، مورخ، نسابه و جامع علوم و فنون بوده است و از محضر اساتید بزرگواری چون آیات عظام شیخ مرتضی انصاری، شیخ راضی نجفی، شیخ مهدی آل‌کاشف، سیدحسن شیرازی و...(ره) کسب فیض نموده است که از ایشان بیش از 40 جلد تألیف و آثار گران‌قدر در علوم مختلف باقی مانده است.
2. آیت‌الله شیخ علی غروی از بارزترین شاگردان مرحوم آیت‌الله‌العظمی خوئی بود و از نخستین کسانی بود که تقریرات فقهی استاد (التنقیح فی شرح العروةالوثقی) را به رشته تحریر درآورد و آراء و نظریات او را در میان دانش‌پژوهان منتشر ساخت. به‌نوشته «ویکی‌فقه» به‌خاطر تبحر و عمق علمی و معنوی وی، جلسات بحث ایشان با حضور انبوه طلاب پررونق می‌شد؛ به‌طوری که در این اواخر درس وی از بزرگ‌ترین و سودمندترین بحث‌های خارج نجف اشرف شمرده می‌شد و از جهت کمی و کیفی درس‌ها بین او و آیت‌الله سیدعلی سیستانی تقسیم شده بود. آیت‌الله میرزا علی غروی، پس از زیارت مرقد مطهر امام حسین(ع) در راه بازگشت در شب جمعه ۲۳ صفر ۱۴۱۹هـ ق (۲۸/۳/۱۳۷۷هـ ش) در کنار پست خروجی بازرسی سازمان امنیت عراق به‌اتفاق همراهانش حجت‌الاسلام حاج شیخ محمدعلی فقیه لبنانی (متولد‌: بیروت، ۱۹۷۴م) دامادش و مستخدم و راننده‌اش به شهادت رسید.
3. اسم مکان ضیافت و محل مهمانخانه؛ فضایی از خانه که مجزا یا پیوسته در کنار خانه‌های مردم عرب ساخته می‌شود و مصالح آن از جنس مصالح خانه است؛ اما مضیف‌هایی که در مناطق اهواز و جنوب عراق ساخته می‌شوند، از جنس نی مردابی است و فضایی بسیار زیبا و جلوهای فاخری از معماری دارد که تمام اجزای این خانه که به‌شکل یک سالن بزرگ است، از جنس نی ساخته می‌شود.
4. سید عبدالهادی شیرازی(ره) (۱۳82-۱۳05ق) فقیه، اصولی و مرجع تقلید شیعیان در قرن چهاردهم هجری است. وی پس از درگذشت سیدابوالحسن اصفهانی(ره) مرجعیت را عهده‌دار شد. آیت‌الله شیرازی در دوره عبدالکریم قاسم، حاکم عراق، در مقابله با تبلیغات حزب بعث، فتوای ضد کمونیستی صادر کرد.
5. استاد محمد امینی گلستانی در معرفی استاد خود جناب آقای سرابی در گفت‌وگویی که با هفته‌نامه افق حوزه داشته است، این‌چنین می‌گوید‌:
آشیخ محمدعلی سرابی که استاد نهج‌البلاغه ما بود، از اولیاء و اوتاد و سالکان راه حق بود و تا آخر عمر شریفش در نهایت فقر زندگی می‌کرد؛ به‌طوری‌که تا سن 55 سالگی توانایی مالی ازدواج نداشت و در مدرسه سیّدکاظم یزدی(قد) ساکن بود و استاد دیگرم شیخ مجتبی لنکرانی(قد) دخترش را برای رضای خدا با شرایط سهل و آسان به ایشان تزویج نمودند؛ ولی جایی برای سکونت نداشت و یک نفر از حاجیان تبریز، مقبره خانوادگی خود را در اختیار ایشان قرارداد که در قسمت جلوی مقبره ساکن شود و در همان مقبره یک دختر به دنیا آورد و در همان مقبره نیز از دنیا رفت. من هنگام وفات ایشان در نجف نبودم؛ اما شنیدم تشییع جنازه عجیبی از ایشان به‌عمل آمد.
مصاحبه و تنظیم‌: حمید کرمی

 

ارسال دیدگاه