هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

 آثار قرب به خدا

اخلاق در حوزه - شماره 804

 آثار قرب به خدا

آیت‌الله مصباح یزدی(ره)

در روایات، راجع به قرب خدا مطالب ارزشمندی بیان شده است که از آنها می‌توان پی برد، کمال انسانی چگونه حاصل می‌شود و چه آثاری می‌تواند داشته باشد. یکی از این روایات، روایت معروفی است که در اصول کافی آمده است و سندهای متعددی دارد. همچنین از جمله احادیثی که شیخ بهایی آن را در اربعین خود آورده، همین روایت است. بزرگان علمای اخلاق هم، به این روایت بسیار استناد کرده‌اند. در بخشی از آن می‌فرماید: «وانه لیتقرب الیّ بالنافلة... کنتُ اذا سمعه الذی یسمع به وبصره الذی یُبصر به ولسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها.»1 خداوند می‌فرماید: بنده من تدریجاً به من نزدیک می‌شود. «تقرّب» یعنی نزدیکی تدریجی به خدا. «یتقرب الیّ بالنافلة»؛ یعنی آدمی از طریق نوافل که از ابزار قرب الهی است، به خدا نزدیک می‌شود. در همین روایت آمده آنچه را که من بیش از هر چیز دوست دارم، چیزی است که بر بندگانم واجب کرده‌ام. واجبات به‌دلیل اهمیتی که نزد خدا دارند، بر انسان واجب شده‌اند. اگر کسی آنها را ترک کند، سقوط می‌کند؛ ولی نزدیکی تدریجی به خدا، به‌وسیله نوافل حاصل می‌شود: «وانّه لیتقرب الیّ بالنافلة»؛ یعنی آدمی طبعاً پس از انجام واجبات خود، هر قدر بیشتر اهتمام به عبادات مستحبی داشته باشد، تدریجاً به خدا نزدیکتر می‌شود. طبیعی است مستحبی که موجب ترک واجب شود، مطلوب نیست. پس فرض پرداختن به نوافل، جایی است که انسان از انجام واجبات فارغ شده و دیگر تکلیف واجبی نداشته باشد: [ومن اللیل فتهجد به نافلة لک.] (اسراء: 79) این فضلی است از سوی خدای متعال که برای انسان به‌وسیله عبادات مستحبی حاصل می‌شود. هرچند به‌حسب روایات، مسأله تهجّد برای پیامبر اکرم(ص) واجب بوده؛ اما آیه مزبور می‌فرماید: «نافلة لک.» این خود یک فضل است؛ اما آنچه در اثر تهجّد برای انسان حاصل می‌شود، فضل بالاتری است؛ البته این آثار برای سایر افراد هم هست.

نوافل و نقش آن در تحكیم رابطه بنده با الله

بنابراین یکی از راه‌های حصول قرب به خدا، انجام نوافل است؛ اما انجام مستحبات، چگونه موجب قرب به خدا می-شود و این نزدیکی به کجا می‌انجامد و آثار آن چیست؟ تعبیر عجیبی در این روایت به کار رفته است که بزرگان در تفسیر آن به زحمت افتاده‌اند. می‌فرماید: آن قدر بنده به من نزدیک می‌شود که من می‌شوم گوش او؛ همان گوشی که با آن می‌شنود. من می‌شوم چشم او؛ همان چشمی که با آن می‌بیند. می‌شوم دست او؛ همان دستی که با آن تلاش می‌کند: «حتی کنتُ اذا سمعه الذی یسمع به وبصره الذی یُبصر به... ویده التی یبطش بها»؛ تعبیر عجیبی است. آدمی در اثر عبادت، قرب به خدا پیدا می‌کند. قرب به خدا این‌گونه حاصل می‌شود؛ خدا می‌شود گوش و چشم و دست انسان. اینکه خدا گوش و چشم و دست انسان می‌شود؛ یعنی چه؟ تفاسیر بسیار مختلفی در ذیل این عبارت بیان شده است. آنچه مسلم است، اینکه خداوند می‌خواهد بفرماید: آن‌قدر من به انسان نزدیک هستم و آن‌قدر به او عنایت دارم که کارهای او درست و بدون عیب و نقصی صورت گیرد که گویا من چشم و گوش و دست او هستم. هرچند ممکن است، عبارت مزبور معنای حقیقی دیگری هم داشته باشد.

  توکل بر خدا تضمینکننده آرامش و امید
کسانی که توکل به خدا دارند، فراوان تجربه و مشاهده کرده‌اند که وقتی کارشان را به خدا واگذار می‌کنند، خدا بی‌زحمت مشکلات آنان را حل می‌کند. همه افراد، به‌خصوص طلبه‌ها، در زندگی خود این چیزها را کمابیش تجربه کرده-اند؛ به‌ویژه در شرایط سختی که اسباب ظاهری برای زندگی وجود ندارد، خدا گوشه و کنار، وسایلی فراهم می‌کند که خواسته‌های آنها تأمین شود. این معنایش این است که خداوند تدبیر این‌گونه اشخاص را به عهده گرفته است؛ یعنی فرد به‌جای اینکه خودش بنشیند، فکر کند که چه کار کنم و مقدمات کار را چگونه فراهم کنم و از کجا شروع کنم، گویا با یک نقشه طراحی‌شده دیگران، خواسته او تأمین می‌شود.
در دعای عرفه می‌خوانیم: «الهی اغننی بتدبیرک عن تدبیری وباختیارک عن اختیاری»؛ خدایا! کاری کن که من به تدبیر تو مستغنی شوم؛ احتیاج نباشد که خودم برای کارهایم تدبیر کنم. البته، این دعا به‌خاطر تنبلی و بی‌حوصلگی نیست؛ بلکه حضرت می‌خواهد وقت خود را صرف عبادت و کارهای واجب کند؛ صرف ارشاد مردم و خدمت به خلق خدا کند. نمی‌خواهد وقت خود را صرف کارهای شخصی خود کند. می‌گوید: خدایا! کارهای شخصی مرا تو عهده‌دار باش؛ به‌جای اینکه من گزینش کنم، تو گزینش کن. این معنای دقیق [من یتوکل علی الله فهو حسبه] (طلاق: 3) است. توکل یعنی وکیل گرفتن. انسان وکیل تام‌الاختیار می‌گیرد و به وی می‌گوید: [افوض امری الی‌الله] (غافر:44)؛ یعنی کارهایم را به تو واگذار کردم.
کسی که صادقانه خدا را وکیل خود می‌کند، خدا کار وی را عهده‌دار می‌شود؛ یعنی آن جایی که باید ببیند، خدا به جای او می‌بیند. آنجا که باید چیزی بشنود، خدا به‌جای او می‌شنود. این ساده‌ترین معنای تعبیر «کنتُ اذا سمعه الذی یسمع به وبصره الذی یبصر به... ویده التی یبطش بها» است.
یکی از نشانه‌های قرب به خدا، اجابت دعای بنده است؛ یعنی انسان در اثر قرب، مستجاب‌الدعوه می‌شود: «وان سألنی اعطیته»؛2 وقتی بنده چیزی از من می‌خواهد، به او می‌دهم. این نشانه قرب است؛ از این‌رو، کسانی گفته‌اند: قرب یعنی اینکه شخصی پیش دیگری منزلت داشته باشد و آن شخص خواسته‌های او را برآورده سازد.
اما باید گفت: اینها از آثار قرب است. اثر قرب این است که خدا کار انسان را انجام می‌دهد.
..............................................
   پی نوشتها
1و2. محمدبن یعقوب کلینی(ره)، اصول کافی، ج2، ص352، روایت 8.

ارسال دیدگاه