فلسفه عدم ذکر نام حضرت علی(ع) در قرآن؟
نوشتاری از حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن قدردان قراملکی عضو هیأت علمی گروه کلام اسلامی و الهیّات جدید پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
آیات متعددی در قرآن کریم، در باره امامت امام علی(ع) وارد شده است که در منابع مختلف، تبیین و تقریر شده است و هر کس با انصاف به این آیات بنگرد، امامت الهی آنحضرت برایش منکشف میشود؛ اما اینکه نام آنحضرت در آیات ذکر نشده است. این شبهه در عصر ائمه اطهار(ع) مانند امام باقر(ع) هم مطرح بوده است.1 در پاسخ شبهه فوق، نکات ذیل قابل تأمل است:
الف) عدم نیاز با وجود آیات اختصاصی علی(ع)
در برخی از آیات در ظاهر بهصورت کلی صفاتی چون امامت، ولایت، طهارت و عصمت به بعض صحابه نسبت داده شده است که در مقام واقع، مصداقی جزء حضرت علی(ع) ندارد؛ مثلاً آیه ولایت«انما ولیکم الله» که شأن نزولش آنحضرت و اعطای زکات در حال رکوع است. برخی از آیات نیز در مورد شخصیت حضرت علی(ع) و معرفی ایشان بهعنوان امام، ولیّ، مولی، هادی و اهلالبیت نازل شده و دلالت شفاف دارند که مورد اتفاق همه یا اکثریت صحابه بود. پس در اصل تطبیق آیات ولایت، اهلبیت، أولیالأمر، هادی، مولی به حضرت علی(ع)، هیچ مشکل و کژفهمی وجود نداشت تا به ذکر نام خاص آنحضرت نیاز و ضرورت احساس شود.
اگر پدری هنگام مرگ وصیت کند که وصی من از میان فامیل یا پسرانم کسی است که حافظ همه قرآن یا پزشک باشد و بنابر فرض نیز، تنها یک پسر بهنام x حافظ کل قرآن یا پزشک باشد، در این فرض به ذکر نام پسر نیازی احساس نمیشود و بر پدر اشکال حقوقی گرفته نمیشود که چرا نام وصی یا حافظ قرآن را بهصورت خاص مشخص نمیکند؛ چراکه گفته میشود، حافظ کل قرآن در میان پسران یکی بیش نیست. علاوه بر این، اگر پدر قبل از فوت خود نیز به حافظ بودن پسر خود یا وصی بودنش تأکید و اهتمام داشته باشد. در مورد خلیفه و امام بودن حضرت علی(ع) نیز عین این جریان بلکه افزونتر از آن تکرار شده است.
ب) امکان شبهه در صفات منسوب به حضرت
اگر نام حضرت هم در قرآن، با انتساب صفاتی چون امام، ولی و خلیفه و معادل آنها ذکر میشد، بازهم ممکن است، در تفسیر معنای امام و خلیفه شبهه و تردید ایجاد شود. به دیگر سخن شبهه از موضوع خود (عدم ذکر نام علی در قرآن)، به شبهه دیگر (اجمال و ابهام اوصاف منسوب به علی(ع)) تأویل میگردد و این خود، شبهه دیگر میشود. در تأیید این وجه میتوان به ایجاد شبهه در روایات نبوی اشاره کرد که در آنها دقیقاً اسم آنحضرت با صفت امام، خلیفه، ولی و غیره آمده است؛ لکن مخالفان نه در مصداق علی(ع) بلکه در معنای آن جرح وارد کردند.
ج) ذکر نام حضرت در روایات نبوی
اشاره شد نام حضرت علی(ع) بهطور شفاف در روایات پیامبر اسلام(ص) بهعنوان امام و خلیفه و غیره مورد تأکید قرار گرفته است. پیامبری که در خود قرآن، کلامش عین وحی [وَمَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَى] ( نجم، ۳ و ۴) و شخصیتش هم مفسّر و مبیّن قرآن معرفی شده است. [وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ].2 [یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَکیهِمْ وَیعَلِّمَهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَهَ].3 این جواب در روایت منقول از امام باقر(ع) آمده است.4 با این وجود، مخالفان در دلالت آن بر امامت حضرت شبهه وارد کرده و به تأویل و انکار نصوص مختلف نبوی پرداختند.
باری اگر کسی بگوید که من ـ العیاذ بالله ـ پیامبر(ص) را قبول ندارم و باید نام حضرت علی(ع) در قرآن ذکر میشد، باید گفت: اولاً، کسی که آورنده قرآن یعنی پیامبر را قبول ندارد، چگونه به آسمانی بودن آن علم پیدا کرده است و ثانیاً، چنین شخصی نمیتواند مسلمان باشد و خوشبختانه ما نیز بر چنین قایلی دست نیافتهایم.
د) جلوگیری از تحریف قرآن
برخی تمام فکر و غم خودشان را برای به دست گرفتن زمام حکومت و خلافت بعد از رحلت نبوی گذاشته و برای این منظور به هر وسیلهای تمسک میکردند؛ حتی حاضر به تحریف قرآن بودند. خداوند برای صیانت از آخرین کتاب آسمانی، بهجای ذکر نام حضرت علی(ع) در قرآن، به اوصاف منحصره آنحضرت و همچنین روایات نبوی اکتفا نمود تا هم، اصل غرض یعنی معرفی و نصب حضرت علی(ع) به خلافت و هم جلوگیری از تحریف قرآن قابل تحقق باشد.
هـ) پیشگیری از آسیبهای سیاسی و امنیتی
نکته دیگر که به نظر نگارنده خطور کرده و آن اینکه خداوند متعال در عدم ذکر نام حضرت امام علی(ع) بهعنوان جانشین و امام و حاکم بعدی تعمد داشته است؛ نه بهدلیل اینکه خداوند از این طریق مؤمن واقعی و بهاصطلاح سره را از ناسره معلوم و امتحان کند؛ بلکه به این دلیل که خداوند با علم ازلی خویش میدانست، بحث حکومت و سیاست، عرصه و جولانگاه مناقشات، رقابتها و چهبسا جنگهای داخلی سیاسی و خونین است. اگر در قرآن و وحی بهطور خاص و بهصورت یک اصل و رکن نام حضرت علی(ع) بهعنوان خلیفه و امام بعدی ذکر شود، طرفداران و مخالفان حضرت علی(ع)، یکی بهدلیل دفاع از اصل قرآنی و دیگری به بهانههای مختلف مانند: توجیه مقام امامت، خلافت یا گرفتن زمام حکومت و قدرت به مقابله و ستیز با همدیگر روی آورده و این، برای درخت نوپای اسلام، آفت بود؛ بلکه چهبسا اصل حیات آن را تهدید میکرد.
چنانکه متعصبان اهل سنت و تشیع، یکدیگر را به کفر و خروج از اسلام متهم نموده و به قتل و ترور مخالف خود نیز دست زدهاند و تاریخ صدها بلکه هزاران نفر را در خود ثبت کرده است؛ درحالیکه اسلام و قرآن هیچ بیان و اختلافی از مخالف حضرت علی(ع) بالصراحه ذکر نکرده است. حال اگر چنین نصی در قرآن بود، آمار نزاعها، درگیریها، قتلها و تکفیرها بهصورت جهشی بالا میرفت و این خود بزرگترین آسیب اسلام و مسلمانان میشد؛ درحالیکه هدف از امامت، تقویت اسلام و رهبری بوده و این خلاف غرض محسوب میشد؛5 لذا خداوند برای پیشگیری از تضعیف و آسیب اسلام و مسلمانان، امامت حضرت علی(ع) را مطلقاً ترک ننمود؛ بلکه آن را با ذکر اوصافی در قرآن یا روایات پیامبر ذکر و تبیین نمود تا هم، اصل مطلب بیان و روشن گردد و هم از بسترسازی برای ظهور مناقشات و آسیبها جلوگیری شود.
و) لحاظ مصلحت مسلمانان
نکته دیگری که به نظر میرسد، اینکه اگر نام حضرت علی(ع) در قرآن بهعنوان یک اصل یا آموزه دینی در کنار آموزههای مانند نبوت، معاد یا احکام فقهی مثل نماز، روزه وارد میشد، تردید یا انکار آنها بهمنزله انکار پیامبر و خداوند تلقی و با کفر، الحاد و ارتداد مساوی میشد که لازمه آن، خروج از دایره اسلام و صراط مستقیم است. بنابراین اگر نام حضرت علی(ع) در قرآن ذکر میشد، مخالفان حضرت با انواع حیلهها و راهکارها به انکار و تکذیب اصل فوق روی آورده و کثیری از مردم را نیز به سوی اهداف خود میکشیدند که این، موجب خروج جمع زیادی از اسلام و مسلمانی میشد و این برخلاف غایت حکمت و رحمت الهی است.
عالمان شیعه که امامت را نه رکن دین(اصول دین)؛ بلکه از فروع مذهب تلقی میکنند و معتقدند، برادران اهل سنت با انکار اصل امامت حضرت علی(ع)، نه از دین؛ بلکه از مذهب تشیع خارج شدهاند؛6 اما اگر اسم حضرت علی(ع) به-عنوان امام و خلیفه بلافصل در قرآن ذکر میشد، برای این تلقی و قرائت از «امامت»، مجالی باقی نمیماند؛ چراکه منکر امامت حضرت علی(ع) مانند منکر اصل نبوت یا نماز تلقی و بر وی حکم مرتد جاری میشد.
پس خداوند از باب لطف و خیرخواهی مسلمانان، نام حضرت علی(ع) را در قرآن بهعنوان فوق ذکر نکرده است.
..............................................
پی نوشتها
۱. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۹۱، (۲۰۳).
۲. نحل: 44؛
3. آلعمران، ۱۶۴؛
۴. شواهدالتنزیل، ج ۱، ص ۱۹۱؛
۵. نگارنده بعد از تدوین این جواب، آن را در ضمن پاسخ امام خمینی(قد) یافتم. (کشفالاسرار، ص ۱۱4 ـ ۱۱2).
۶. برای توضیح بیشتر ر.ک: نگارنده کلام فلسفی، فصل امامت از اصول مذهب.