مبانی پیشرفت در اندیشه علامه جعفری
تأمل در سنت اسلامی نشان میدهد که بحث از فرایند تحول و پیشرفت حیات انسانی از سابقه غنی و پرمایهای در اندیشه اسلامی برخوردار است.
حجت الاسلام یوسف زاده عضو اندیشکده معنویت الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در یادداشتی آورده است: تأمل در سنت اسلامی نشان میدهد که بحث از فرایند تحول و پیشرفت حیات انسانی از سابقه غنی و پرمایهای در اندیشه اسلامی برخوردار است. استفاده از دیدگاهها و نظریههای عالمان برجسته علاوه بر اینکه هزینهها را به طور قابل توجهی کاهش میدهد و ظرفیت علمی اعصار گذشته و معاصر را در اختیار ما قرار میدهد، از طریق اجماع اندیشهها، مسیر درستتری را برای رسیدن به الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به ما نشان میدهد.
این نوشتار سعی دارد مبانی و اصول زیربنایی پیشرفت را از منظر اندیشههای علامه محمد تقی جعفری مورد بررسی قرار دهد. علامه جعفری، در مبحث مبانی تعلیم و تربیت، مفهوم «مبانی» را نزدیک به ادله و اصول موضوعه به کار میگیرد. هر چند ایشان از کلمه «دلیل» در توضیح معنای «مبانی» استفاده نمیکند، بلکه به جای آن کلمه «منبع» را به کار میبرد؛ اما از توضیحات علامه روشن میشود که مقصود وی از منبع، همان دلیل است. وی میگوید مبانی تعلیم و تربیت به دو معنی است:
معنای یکم آن عبارت است: از منابع اولیه اسلام که بازگوکننده «انسان آنچنان که هست» و «انسان آنچنانکه باید باشد» میباشند.
این منابع اولیه عبارتاند از قرآن، سنت، اجماع و عقل.
معنای دوم مبانی، عبارت است از: اصول و قواعد و هدفهایی که در اسلام برای تعلیم و تربیت مورد بهرهبرداری قرار میگیرند.
این اصول و قواعد و هدفها عبارتاند از آن قضایا و دستورات کلی که از منابع چهارگانه فوق اتخاذ شده و با تحقیقات و تطبیقات تجربی و مشاهدات، مورد استفاده اخلاقیون، مربیان و معلمان میباشند. این معنی از مبانی با نظر به عمق و گستره ابعاد انسانی در حال فردی و اجتماعی خود به دو قسم مهم مبانی ثابت و متغیر تقسیم میشود.
مبانی ثابت عبارت است از:
اصول و قوانین اولیه که با نظر به ثبات استعدادها و نیروها و نیازها در معرض دگرگونی و زوال قرار نمیگیرند. مبانی متغیر، آن قسمت از قوانین و احکام هستند که با نظر به موضوعات و شرایط واقع در مجرای تغییرات، در معرض تحولات و دگرگونی میباشند.
از یک منظر دیگر، علامه جعفری مبانی شالودهای اندیشهورزی در ساحتهای مختلف فکری را به سه دسته متمایز تقسیم میکند که میتوان آنها را به ترتیب، جزمهای روانشناختی، اصول موضوعهی موجه نامحدود یا عام و اصول موضوعه پارادایمی نامید. نوع اول به اصول فکری و عملی اشاره دارد که بیشتر ناشی از علایق و تمایلات روانی افراد است و کمتر پایهای استدلالی و عقلانی دارد.
به تعبیر علامه جعفری، گاه این جزمهای روانشناختی چنان اعماق سطوح روانی فرد را تسخیر میکند که به صورت جبری و ناخواسته اندیشه و عمل او را هدایت میکند. ویژگی مهم این دسته از اصول تفکر و عمل آن است که بنیادها و ریشههای آن غالباً برای افراد ناشناخته و مغفول باقی میماند و در سطوح خودآگاه ذهن ظاهر نمیشوند. در این مورد، وی به عنوان نمونه، به اصل «شریر بودن طبیعت انسان» اشاره میکند که اندیشمندانی چون ماکیاولی و هابز به آن باور داشتند و نظام فکری خود را بر اساس آن استوار کرده بودند.
افراد یاد شده، این باور را که «طبیعت بشر شر خالص است»، چنان قاطع و مطابق واقع میدانستند که ذرهای تردید در آن روا نمیداشتند. علامه جعفری این دسته مفروضات را که برخاسته از علایق و تمایلات روانی بوده و کمتر بر پایهی استدلال و عقل ورزی مبتنی است، مهلکترین آفت اندیشهورزی میداند.
به تعبیر وی برخی افراد گاه چنان مفتون و جذب یک ایده میشود که به جا است از آنها تعبیر به «عاشق» کرد تا متفکر؛ چرا که جزمهای آنان نه مبتنی بر خرد که بر تمایلات استوار است و به همین دلیل است که این سنخ از اصول جزمی در نهایت سر از «تعصب» در میآورد؛ چیزی که مخربتر از آن برای تفکرورزی قابل تصور نیست.
نوع دوم مبانی از دیدگاه علامه جعفری، اصول موضوعی عام و نامحدود است. این اصول ناظر به آن دسته از باورهای بنیادین است که هیچ نظام فکری نمیتواند بدون پیشفرض گرفتن آنها شالودهای استوار برای اثبات و مدلل ساختن مسائل خود فراهم سازد.
اساسیترین اصول موضوعی از این دست که اسلام بیان میکند، عبارتند از «هدفدار بودن هستی»، «هستی موجود بالذات که خدا نامیده میشود»، «سلطه و نظاره او بر جهان هستی» و «تعلق خواست او به اعتلا و تکامل انسان».
به اعتقاد ایشان، بدون فهم و پذیرش این اصول هیچ نظام فکری نمیتواند اصول موضوعی خود را از بنبست جزمهای غیرمدلل و متعصبانه نجات دهد. چرا که در غیاب این دسته از مبانی، استوار ساختن کاخ اندیشه، جز با توسل به پارهای از اصول موضوعی نوع اول یعنی مفروضات فاقد پایههای عقلانی، ناممکن است.
در تحلیل عمیق، این سنخ از مبانی، پایهها و شالودههایی هستند که تمام آنچه فعالیتهای مغزی انسان را شکل میدهد، بر آنها استوار بوده و در غیر این صورت، چیزی جز پاره مدعیات بیاساس نخواهند بود. در نتیجه این دسته، عام و نامحدود است یعنی بنیاد هر نوع عقل ورزی را شکل میدهد.
سومین نوع مبانی را میتوان اصول موضوعی پارادایمی نام نهاد. اصول پارادایمی یا مکتبی به پایهها و بنیادهای اندیشگی اشاره دارد که مقبول نحلهها و مکاتب فکری خاص قرار میگیرند. به عنوان مثال، اصول فلسفه ارسطویی، اصول انتزاعی قرون وسطی، مبانی عینگرایی افراطی دوران جدید، در زمره این نوع از مبانی قرار شمرده میشوند.
در کل با توجه به این مقدمات، اندیشه و آرای علامه جعفری در بحث مبانی پیشرفت را در چند محور میتوان تشریح کرد در زیر به آن پرداخته میشود.
یکم: حیات معقول به مثابه پیشرفت
پیشرفت در اندیشه علامه پیوند وثیقی با ترسیم حیات معقول و عرصههای آن دارد. حیات معقول در اندیشه علامه جعفری یک مفهوم محوری است و پیوند وثیقی با نظام احسن الهی دارد. در واقع، حیات معقول، جا گرفتن زندگی انسانی در متن کیهان و ناموس هستی است. همه تلاش علامه بر این است که زندگی انسانی را بخشی از نظام احسن الهی فهم کند و بر این عقیدهاند که تلاش بشر برای فهم خود در متن کیهان و هستی مسیر او را برای دستیابی به حیات معقول فراهم میکند.
حیات معقول یعنی «حیات آگاهانهای که نیروها و فعالیتهای جبری و جبرنمای زندگی طبیعی را با برخورداری از رشد آزادی شکوفان در اختیار، در مسیر هدفهای تکاملی نسبی تنظیم کرده، شخصیت انسانی را که تدریجاً در این گذرگاه ساخته میشود، وارد هدف اعلای زندگی میکند. این هدف اعلا، شرکت در آهنگ کلی هستی وابسته به کمال برین است». محوریت حیات معقول در اندیشه و آثار علامه به حدی است که میتوان گفت همه آثار ایشان، درصدد تبیین و توصیف حیات معقول است.
بدیهی است که در این میان دین و مبانی دینشناختی در جایگاهی مهم قرار میگیرد؛ چرا که فهم کیهان و جایگاه انسان در آن بیش از همه از طریق آموزههای اسلامی میسر است و به همین دلیل هم علامه، قرآن را «نماد حیات معقول» تلقی میکند و از آن با عناوینی مانند «قرآن کتاب وحدت»، «قرآن کتاب زندگی»، «قرآن قانون برتر»، «قرآن کتاب انسان» و مانند آن یاد میکند.
فهم حیات معقول، مؤلفهها و ویژگیهای آن به این دلیل اهمیت مضاعف پیدا میکند که دستیابی به حیات معقول در حقیقت دستیابی به پیشرفت است. همچنان به نظر او «تمدن در دیدگاه انسانمحوری رسیدن به حیات معقول است». به میزانی که بشر به حیات معقول دسترسی پیدا کند، به همان میزان به پیشرفت نائل میشود.
دوم: امکان تحقق حیات معقول (پیشرفت)
زندگی اکثریت بشر در حیات طبیعی و خروج معدودی از افراد به سمت حیات معقول ممکن است دانشمندان را نسبت به امکانپذیری حیات معقول با تردید جدی مواجه کند، مبنی بر اینکه آیا امکان تحقق حیات معقول با ویژگیهایی علامه جعفری توصیف میکند، وجود دارد؟ آیا اساساً قانون کلی حیات جمعی همان نیست که اکثریت مردم در زندگی در پیش گرفتهاند؟ اهمیت این پرسش از این جهت است که در مورد پیشرفت، چنین پرسشی عیناً مطرح میشود؛ یعنی آیا پیشرفت واقعی ممکن است و بشر از عهده چنین کاری بر میآید؟ علامه که همواره اعتقاد راسخ به «خواستن توانستن است» داشته، تلاش کرده در لابهلای آثار خود به پرسشهایی از این سنخ جواب دهد.
به نظر علامه درست است که در تاریخ میبینیم که انسانهای رشد یافته در اقلیت هستند ولی استثنا به معنای خلاق قانون نیست. علامه توصیه میکند که گردانندگان اجتماع و مربیان جامعه باید تلاش کنند تا افراد طعم حیات آگاهانه را بچشند. اگر کارگردانان جوامع به توجیه ضرورت حیات آگاهانه بپردازند، افراد هیچگاه از خود مقاومت نشان نخواهند داد.
اگر انسانها از عظمت عدالت و صدق و تعقل در کارها، گفتارها و احساس عظمت تکلیف و نوعدوستی آگاه شوند، پذیرای آنها خواهند بود. توصیه علامه به کارگردانان و مربیان جامعه امروز در ادبیات الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و ضرورت آن بازتولید میشود؛ گو اینکه «خروج از حیات طبیعی به سوی حیات معقول» همان «حرکت از وضعیت موجود به سوی وضعیت مطلوب» است. نقشی که امروز بر عهده مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت گذاشته شده است، همان نقشی است که علامه از کارگردانان اجتماعی و مربیان آن انتظار دارد.
سوم: ظرفیت طراحی عرصههای پیشرفت
برای ترسیم عرصههای پیشرفت در اندیشه علامه جعفری دو پیشنهاد به نظر میرسد. اگرچه علامه از تعبیر عرصههای پیشرفت استفاده نکرده است. پیشنهاد اول ناظر به ارکان حیات معقول (زندگی و عقلانیت) است. در تعابیر علامه همنشینی دو مفهوم «معرفت» و «عمل» که ۴۶ بار در ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه تکرار شده است دو مفهوم زندگی و عقلانیت را تداعی میکند.
«در مراحل اولیهی گردیدنهای تکامل عرفانی معرفت و عمل دو حقیقت جداگانه به نظر میرسند که آن دو را با تشبیهات گوناگون بیان کردهاند، مانند بینایی چشم و حرکت با پا و غیر ذلک. این تفکیک و جدایی هر اندازه که شخصیت عرفانی به کمال بیشتر نائل میشود، از بین میرود و به وحدت عالی تبدیل مییابد»، «باید گفت: وحدت معرفت و عمل متن شخصیت آدمی را مانند گوهری مینماید که از فروغ معرفت مستمر تابناکتر میشود و عظمت گوهر شخصیت را بالاتر میبرد، تا آنجا که شخصیت آدمی نورانی و عقل محض میشود».
به نظر علامه پیشرفت دو بال دارد: معرفت و عمل: «مطلوبترین عامل پیشرفت معرفت و عمل است و بدون آن هیچگونه حرکت تکاملی در حوزه دو حقیقت مذکور (معرفت و عمل) امکانپذیر نخواهد بود»؛ «هدف اعلای زندگی گفتهایم: عبارت است از ورود به حوزه جاذبهی کمال ربوبی که فقط با معرفت و عمل امکانپذیر خواهد بود».
«با نظر به مجموع آیات وارده در قرآن دربارهی حکمت، میتوان گفت: تعریف حکمت عبارت است از معرفت و عمل هدفدار در همهی شئون حیات معقول که در آیات فراوانی به عنوان هدف بعثت پیامبران عظام معرفی شده است».
«پیامبران الهی و حکمای راستین با نظر به واقعیتهای دو قلمرو انسان و جهان که با نظر مستفاد از وحی (که مستند علم پیامبران است) و یا دریافت مشیت خداوندی (که مستند معارف حکیمانهی حکمای ربانی به وسیلهی تصفیه و تزکیهی درون میباشد) زندگی را یک حقیقت بسیار عالی و با عظمت معرفی میکنند و این پدیده را قابل ترقی و اعتلا تا منطقهی جاذبهی ربوبی میدانند.
از دیدگاه آنان اگر این حقیقت عظمی با دو بال معرفت و عمل سازنده به پرواز درآید و از آلودگیهای گوناگون طبیعت حیوانی آزاد شود، در مسیر حیات اخروی قرار میگیرد و حیات معقول نامیده میشود».
با توجه به اینکه یکی از مسائل مهم این نوشته، دستیابی به عرصههای پیشرفت در اندیشه و آرای علامه جعفری است، این پرسش مطرح میشود که آیا میتوان به این نتیجه رسید که ارکان حیات معقول (زندگی و عقلانیت) همان عرصههای پیشرفت به شمار میروند؟
به تعبیر دیگر، اگر از تعابیری که مقام معظم رهبری برای عرصههای الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به کار بردهاند، استفاده شود، آیا میتوان گفت که عرصههای پیشرفت در اندیشه علامه عبارتاند از «زندگی» و «فکر / عقلانیت»؟
در این صورت، پیشرفت تنها دو عرصه خواهد داشت و با تسامح میتوان علم، فکر و معنویت (در تقسیمبندی مقام معظم رهبری) را ذیل عقلانیت به عنوان یک عرصه قرار داد و زندگی نیز عرصهای دیگر در عرض عقلانیت قرار میگیرد.
اما به نظر میرسد چنین برداشتی درست نباشد؛ چرا که علامه زندگی و عقلانیت را در عرض هم قرار نمیدهد و همه تلاش علامه این است که زندگی را عقلانی کند و از همه ظرفیتها در جهت عقلانی ساختن حیات استفاده کند.
بنابراین، عقلانیت در نگاه علامه «عرصه» نیست، بلکه آهنگ کلی هستی است که بشر باید بتواند خود را با آن هماهنگ کند. در واقع این جهان و طبیعت نیست که باید به خواست و علاقه بشر تفسیر شود؛ بلکه بشر باید تلاش کند با فهم هستی و آهنگ آن، خود را با آن هماهنگ کند و بدین ترتیب به «حیات معقول» دست یابد و پیشرفت هم جز این نیست. علامه تلاش کرده است به جای عباراتی همچون توسعه و پیشرفت، از مفهوم قرآنی «حیات معقول» استفاده کند و ترجمان حیات معقول امروز در کلام حضرت آیتالله خامنهای به شکل پیشرفت تبلور یافته است.
گو اینکه پیشرفت در اندیشه علامه در عرض مفاهیمی همچون اعتلا، تکامل میگیرد و آن جامعیت لازم را ندارد که بتواند همه مفاهیم دیگر را در خود جای دهد؛ به رغم اینکه مفهوم پیشرفت یکی از مفاهیم مهم و کلید اندیشه اجتماعی علامه است که دستکم ۴۰۶ مرتبه تنها در ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه به کار رفته است که همنشینی آن با «تکامل» و اعتلا از سایر مفاهیم کلیدی بیشتر است و نمیتوان به راحتی حدس زد که آیا این سه کلمه میتوانند جانشین همدیگر باشند یا خیر. اما به راحتی میتوان گفت که پیشرفت در ذیل حیات معقول قرار میگیرد، همانطور که عدالت، آزادی، اعتلا و تکامل نیز از چنین ویژگیای برخوردار هستند.
به علاوه، اینکه علامه مکرر از ترکیب «پیشرفت تکاملی» هم استفاده میکند و این ترکیب حاکی از آن است که اصطلاح «پیشرفت» در اندیشه ایشان میتواند دو پهلو باشد. «البته این را هم میدانیم که هر پیشرفت علمی و جهانبینی با امتیازاتی که دارد، غالباً همراه با خوشبینیهای ناشی از عشق به مسائل پیشرفته است. این خوشبینی عاشقانه میتواند نقش بزرگی در بستن سیستم معرفتی انسانی داشته باشد.
به عنوان مثال، هنگامیکه پیشرفت تعقلی در قرونوسطی را در نظر میگیریم، میبینیم که بعضی از متفکران با دست یافتن بر چنین روش تعقلی، اگرچه امتیازاتی را مانند توسعه فکری و گسترش فعالیتهای تجریدی عقلانی و اندیشههای قیاسی به دست آوردهاند، ولی خوشبینی ناشی از عشق به چنین روش فکری، آنان را در محاصره تعقلهای دور از تجربه و مشاهدات عینی انداخته، عظمت و ارزش، بلکه ضرورت تجربه و مشاهدات عینی در طبیعت و انسان را به بوتهی فراموشی انداخت». البته جملهای در ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه وجود دارد که جای تأمل بسیار است و مدعای ما مبنی بر این ترجمه حیات معقول به پیشرفت را (البته نه با قاطعیت)، تأیید میکند:
«پس مقصود آیات قرآن آن عقل است که با هماهنگی وجدان و فطرت و هدفگیریهای معقول برای حیات معقول فعالیت میکند و راه را برای پیشرفت مادی و معنوی انسانها هموار میکند».
در این جمله عقل به سمت حیات معقول جهتگیری میکند و راه پیشرفت را هموار میکند.
علامه در جملهای دیگر، «پیشرفت» را در مسیر «حیات معقول» قرار داده است:
«بشر در تاریخ طولانی خود هر کار اساسی که برای پیشرفت انسانها در (حیات معقول) انجام داده است، مبنی بر احساس عمیق این وحدت بوده است که …» و همینطور: «نگرش در آیات الهی در جهان هستی، نگرش در خیر است و نگاه در آن حقایقی که موجب پیشرفت تفکر در واقعیابی و حرکت در (حیات معقول) است».
به همین دلیل هم، علامه پیشرفت واقعی را مدیون شخصیتهای دینی و ربانی میداند. «به طورکلی هیچ مکتب و متفکری همانطور که هویت مغزی و روانی انسان و تجارب تاریخی او نشان میدهد، کمترین قدمی در طریق پیشرفت انسان با کرامت و حیثیت ارزشی نخواهد برداشت، مگر اینکه از بعد ربانی برخوردار باشد».
فرازهایی از ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه نشان میدهد که حیات معقول یک نقطه نیست، بلکه فرآیند است: «انسان عادل اشتیاق وافر دارد به پیشرفت حیات معقول خویش و جامعهای که در آن زندگی میکند». دقیقاً همان وصفی که در بیان ویژگیهای پیشرفت گفته شده است.
همچنین باید گفت که احتمالاً ما میتوانیم «شئون زندگی انسانی» در اندیشه علامه را به عرصههای حیات جمعی تفسیر کنیم که در این صورت پیشرفت شامل عرصههای دهگانه خواهد بود. لکن با توجه به همپوشانی که میان عناوین دهگانه وجود دارد، نمیتوان ادعا کرد که اینها همان عرصههای پیشرفت هستند.
به عنوان مثال، جهانبینی نمیتواند در عرض سایر عناوین، به عنوان یک عرصه از پیشرفت قلمداد شود. جهانبینی حاکم بر همه شئون دیگر است. همانطور که اخلاق نمیتواند در عرض اقتصاد، سیاست و تعلیم و تربیت به عنوان یک عرصه مطرح شود.
اما چنانچه در آرای علامه منطق و تقسیمبندی دیگری بر ترسیم عرصهها وجود نداشته باشد، با تسامح میتوان «شئون زندگی انسانی» را به عنوان عرصههای پیشرفت در نظر گرفت و بدین ترتیب دستکم ده عرصه برای پیشرفت وجود خواهد داشت.
روش دیگری هم برای ترسیم عرصههای حیات اجتماعی در اندیشه علامه وجود دارد، مبنی بر اینکه ابتدا مسائل و حوزههای حیات جمعی استحصا و در مقام پرسش به اندیشه علامه مراجعه شود. در این خصوص توان نظریههای جامعهشناختی مرسوم را مبنای عرصههای اجتماعی موجود قرار داد.
به عنوان مثال، تالکوت پارسونز عرصههای زندگی را به چهار نظام اجتماع، سیاست، اقتصاد و فرهنگ تقسیم میکند.
اگر این معیار پذیرفته شود، مبانی عرصهای شامل چهار خرده نظام خواهد بود که بایستی گزارههای مبنا شناختی علامه در این خصوص بازخوانی و طبقهبندی شود.
اما بیتردید ظرفیت روابط چهارگانه انسان با خدا، خود، خلق و خلقت در مقایسه با دیگر پیشنهادها برای ترسیم عرصههای پیشرفت بالاتر است. اگر منطق طراحی عرصهها را بر اساس روابط چهارگانه انسان طراحی کنیم، بایستی گفت که دستکم سه عرصه کلان برای الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت قابل ترسیم است:
الف) ساحت علوم الهی (همه علومی که موضوع آنها ارتباط بشر با خدا است)؛
ب) ساحت علوم تجربی (همه علومی که به نوعی به شناخت جهان مرتبط میشوند)؛
ج) علوم انسانی (علومی که ارتباط انسان با خود و دیگران را در سطوح خرد و کلان تنظیم میکنند. که از آن جمله میتوان به جامعهشناسی، روانشناسی، فقه، اخلاق، حقوق، اقتصاد، سیاست، فرهنگ و … اشاره کرد که در این میان تعلیم و تربیت از اهمیت شایانی برخوردار است چرا که وظیفه آن انتقال نسلها از حیات معمول به حیات معقول است).
آنچه در این نوشتار مورد توجه است ترکیبی از همهی روشهایی است که در این متن تحت عنوان ظرفیتهای طراحی عرصههای پیشرفت مورد اشاره قرار گرفت که البته این بحث هنوز نیازمند تبیین بسیار است.
چهارم: سطوح مبانی
یکی از پرسشهای مهم این پژوهش ناظر به مبانی و سطوح پیشرفت در اندیشه علامه است. استخراج سطوح مبانی کار چندان سادهای نیست؛ چرا که این تعبیر در میان فلاسفه چندان رایج نیست به خصوص تعابیری که در اندیشکده مبانی مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت تحت عنوان مبانی پایهای، عام عرصهای، خاص عرصهای و اخص عرصهای تعریف شده است، به سختی در آثار فلسفی و کلامی به چنین تعابیری بر میخوریم. حتی در مورد تعابیری همچون مبانی بعیده و وسیطه و قریبه هم اتفاقنظر وجود ندارد. عمده مباحث تحت عنوان فلسفه مطلق و فلسفه مضاف مطرح شده است.
علامه جعفری برای تعابیر پایهای از تعابیری همچون مبانی اصیل، مبانی بنیادین، مبانی اساسی و مبانی عالی استفاده کرده است: «مبانی اصیلِ حوادث طبیعی و انسانی مربوط به خود آن دو قلمرو نیست، بلکه از پشت پردهی طبیعت سرازیر میشود». «افکار نافذ بزرگترین مغزهای بشری در فهم اصول و مبانی بنیادین طبیعت از ناچیزترین رویدادش گرفته تا مجموع آن، خیره و سرگشته و درمانده میشود». «اندیشه برین عبارت است از آن جریان هدفدار ذهنی که در مبانی عالی رابطهی انسان با جهان و هویت اصلی آن دو، به کار میافتد». «این حقایق و واقعیات مستند به درک مبانی عالی حیات معقول است که معانی قرآن و اصول عقل سلیم و وجدان پاک و تصفیه شده به وجود آمده است».
نکتهای که اشاره به آن در اینجا لازم است، این است که، علامه در بیشتر موارد مبانی را به اصول و یا برعکس عطف کرده و سطوح زیرینتر مبانی را با اضافه کردن مفاهیمی همچون عالی، بنیادین و مانند آن نشان داده است.
از ۱۸۶ مورد اصطلاح مبانی که در ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه آورده، در ۲۱ مورد مبانی به اصول و در ۱۱ مورد اصول را به مبانی عطف کرده است. این در حالی است که فراوانی اصول بیش از ۱۶۰۰ مورد در همین اثر است. بنابراین، باید گفت که در آثار علامه جعفری در خصوص مبانی آنگونه که اندیشکده مبانی تقسیمبندی کرده، ترکیبهایی از قبیل: مبانی هستیشناسی، مبانی انسانشناسی و مبانی جامعهشناسی وجود ندارد. اما در عین حال میتوان اذعان کرد که همه آثار علامه جعفری ناظر به مبانی است.
به تعبیر یکی از محققان، تمام یا اغلب بحثهای علامه محمدتقی جعفری مشمول قضیه فکر و گزارههای جدی و بنیادینِ آن است. تمام شواهد و قرائن حاکی از آن است که او همواره در حال اندیشیدن و پیشتاختن با اضلاع فکر در دنیای اندیشه است.
برچسب ها : پیشرفت علامه محمدتقی جعفری