عطر یار - شماره 715
مجنون صحرا
علیاکبر لطیفیان
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جادهی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا!
پیش طبیب آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیست، مداوا کنی مرا!
من آمدم که این گرهها وا شود همین!
اصلا بنا نبود، ز سر وا کنی مرا!
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا!
من سالهاست میوهی خوبی ندادهام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا!
آقا برای تو نه! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا!
من گم شدم؛ تو آینهای گم نمیشوی!
وقتش شده، بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانهات ببین
شاید غلام خانه زهرا(س) کنی مرا!