عطر یار - شماره 851
            دیدۀ یعقوب 
            غلامرضا شکوهی 
            
            
                
                    خوش باد نوایی که تواَش نغمهزن آیی!
صد سینه صدف داری اگر در سخن آیی!
ای مانده به غربتکدۀ مصر بلاخیز!
دل منتظر توست که سوی وطن آیی!؟
روشن شود از یادِ رخت دیدۀ یعقوب
آن لحظه که در خاطرۀ پیرهن آیی!
گل، پیرهن از شوق زند چاک به گلزار
ای غنچۀ موعود، اگر در چمن آیی!
صد قاصدک از عشق تو آواز بر آرند
آن لحظه که در خاطرِ دشت و دمن آیی!
عطر از نفس خویش ببارد، گل نرگس
وقتی که در آغوشِ گل یاسمن آیی!
یابنالحسن ای کاش! که تا چشم به راهیم
با حسن خدادادِ حسین و حسن آیی!