
شهید قاسمی از نگاه دوستان طلبه
حجتالاسلام والمسلمین صفدر محمدی، همرزم شهید، مدير حوزههای علمیه استان آذربایجان غربی
یک دیدار، یک عشق، یک انتخاب
در سال1363در دل شب، هنگامی که سکوت میدان جنگ را فراگرفته بود، من در خط دوم عملیات بدر نشسته بودم. فضای دلتنگی و اضطراب جنگی، چون همیشه در هوا سنگینی میکرد. در همین لحظه، کسی وارد جمع ما شد. او روحانیای بود با چهرهای نورانی که حضورش، بهطور عجیبی، آرامشی بیپایان به فضا بخشید.
لباس روحانیت بر تن داشت و یک ساک دستی کوچک در دستش بود. در نگاه اول بهراحتی میشد فهمید که او از کسانی است که در این دنیای پرهیاهو، آرامش را در درون خود پیدا کرده است؛ گویی، هیچ چیزی نمیتواند او را از مسیرش منحرف کند.
چهرهاش برایم آشنا بود. خیلی زود متوجه شدم که هر دو از شاگردان استاد بزرگوار، حاج شیخ عبدالمجید بنابی هستیم. این شناخت، بر دلمان دلیلی برای ایجاد ارتباطی عمیق و سریع شد.
او بیهیچ حرفی، ساک خود را باز کرد. درون ساک، لباس رزم، پوتینها، مفاتیح و وسایل ضروری برای یک رزمنده قرار داشت. چیزهایی که نشان از آمادگی یک انسان داشت، برای رفتن به سوی جبههای که شاید هیچ بازگشتی نداشت.
در دل خود گفتم: چقدر شجاع و آرام است! گویی آمده تا جانی دوباره به دنیای ما بدهد؛ اما خود برای شهادت آماده است. در آن لحظه، نگاهش بیشتر از هر کلامی برایم گویاتر بود. این نگاه، نگاه کسی بود که در این دنیا، تنها به یک هدف فکر میکند: قربانیکردن جانش برای ابدیت.
شام آن شب، آش عدس بود. غذا ساده بود؛ اما لحظهای که با او در کنار هم بودم، هیچگاه فراموش نمیکنم. آن شب، همچنان که مشغول خوردن آش بودیم، حس میکردم که این فرد، چیزی فراتر از یک انسان عادی است. او تنها برای رضای خدا و بر اساس باورهای قلبیاش آمده بود.
پس از صرف شام، او برخاست. گفت: باید بروم. انگار میدانست که شب، آخرین شب ملاقات ماست. او رفت و ما همچنان ماندیم. او دید، ما ندیدیم. او شنید، ما نشنیدیم. او برد و ما باز هم تنها در انتظار بودیم.
نامش کمال بود و حقیقتاً، همانطور که در آن لحظههای ساده و بیادعا به جنگ میرفت، همینطور در همان مسیر عاشقانه و ایثارگرانهاش، کامل شد. او انتخاب کرد که نهتنها زندگیاش، بلکه نفس کشیدنش، در مسیر خدا و شهادت باشد.
خدایا، ما را نزد شهدا خجل نکن.
این تنها جملهای بود که از دل برآمد؛ زیرا فهمیدم که برای محشورشدن با چنین افرادی، لیاقتی میخواهد که ما هنوز به دنبال آنیم. شهید کمال، تنها در یک لحظه رفت؛ اما آن لحظه، تمام زندگی ما را تغییر داد.
یاد شهدا همیشه در دلهاست؛ چون آنها حقیقتاً به ما نشان دادند که زندگی، فراتر از آن چیزی است که تصور میکنیم. عشق به خدا، ایثار برای مردم و شهادت، هنوز هم همان راههایی است که باید پیموده شوند؛ حتی اگر گامهایشان سالها پیش برداشته شده باشد.
یکی از ویژگیهای مهم شهید کمال قاسمی این بود که اعمال معنوی خود را بهطور آشکار بیان نمیکرد. او شخصی بود که در پرتو اعمالش میدرخشید، نه در کلام. او در دل شب در خلوت خود به عبادت مشغول میشد و این عبادات بهگونهای بود که از هرگونه خودنمایی دوری میکرد. درواقع، سادگی و تواضع او در زندگی و عباداتش، نمونهای از اخلاق اسلامی و تهذیب نفس بود.
در نهایت، شهید کمال قاسمی با وجود اینکه جزئیات دقیقتری از عباداتش در دسترس نیست، از طریق رفتار و اعمال خود نشان داد که روحی پاک و عزمی راسخ برای رسیدن به کمال انسانی و الهی داشته است. این ویژگیها و رفتارهای او برای همگان بهعنوان یک الگوی معنوی و اخلاقی برجسته باقی خواهد ماند.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه