حجتالاسلام مصطفی محجوبزاده، مُبلّغ و مدرس حوزه علمیه/ بخش دوم و پایانی
یکی از ویژگیهای دین مبین اسلام در انجام وظایف مهم و گاه دشوار دینی، معرفی الگوهایی است که موفق به آن عمل شدهاند. این شیوه زیبای تربیتی باعث میشود که انجام آن عمل و درک ابعاد آن، برای انسانها راحتتر باشد؛ بهعنوان مثال پیامبرخدا(ص) در قرآن بهعنوان اسوه معرفی میشود تا انسان بتواند، افق قابل دستیابی برای خودش را دریابد و در میانه راه دچار خستگی یا غرور نشود؛ یعنی با معرفی این الگو، قله و مقصد به انسان نشان داده شده است و همچنین راه رسیدن به آن، از طریق آشنایی با زندگی پیامبر خدا(ص) هموار گشته است. در زمینه انتظار و همراهی با قیام حضرت حجت(عج) نیز باید گفت، برای دستیابی به این مهم، بزرگترین اتفاق تاریخ به کمک ما آمده است؛ بهنوعی میتوان عاشورا را مقدمه و آغاز راه ظهور دانست. پیوند ناگسستنی بین عاشورا و ظهور بر هیچکس پوشانده نیست و حتی اشاراتی که امام حسین(ع) در کربلا به ظهور و منتقم خونهای بهناحق ریخته در کربلا دارد، مبیّن این مسأله است. بنابراین یکی از وجوه قابل توجه، نقش الگویی کربلا برای منتظران در شناخت وظایفشان و نائل شدن به توفیق همراهی با امام عصر(عج) است. در واقع کربلا حاوی ویژگیها و الگوهای عملی فراوانی است که میتواند به شیعیان در این راه مدد برساند. بخش اول مقاله در شماره 807 نتشر گردید در این شماره نیز برخی از ویژگی های مهم و تاثیر گذار یاران امام حسین علیه السلام مورد توجه قرار گرفته و چگونگی بهره گیری از این الگوهای بی بدیل تاریخ انسانیت به اختصار بیان شده است.
شجاعت بینظیر یارانامام حسین(ع) در توصیفی شگفت در شب عاشورا و خطاب به خواهرش زینب(س) میفرماید: بهخدا سوگند! آنها را آزمودم و نیافتم آنها را مگر دلاور، غرنده (شیروار)، باصلابت و استوار (کوهوار). آنان به کشته شدن در رکاب من آنچنان مشتاق هستند؛ همانند اشتیاق طفل شیرخوار به پستان مادر! یکی از کسانی که در کربلا و همراه عمرسعد بوده است، در توصیف شجاعت یاران میگوید: گروهى بر ما یورش آورده و حملهور شده بودند که دستها به قبضه شمشیر چون شیر ژیان از چپ و راست ما را درو مىکردند و سواران و سپاهیان ما را درهم مىشکستند و خود را به کام مرگ مىافکندند. آنها نه امان مىپذیرفتند و نه به مال «جایزه» رغبت نشان مىدادند... شجاعت در کربلا ریشه در ایمان و بصیرت یاران دارد؛ نه پیرو جوان میشناسد، نه زن و مرد. رجز عمروبن جناده، یار نوجوان امام، پرتاب سر فرزند توسط مادر همین نوجوان، نبرد بیبدیل و بدون زره توسط عابس، پیر شجاع و پارسای کربلا. اصلاً قصه هرکدام از صحابی و همراهان امام، قرین با حماسه و شجاعت است و بیسبب نیست که استاد مطهری(ره) در توصیف کربلا، به آن عنوان حماسه میدهد. اگر عاشورا را ابتدای مسیر ظهور بدانیم و ما منتظرانی باشیم که باید قدم در راه پرپیچوخم همراهی با امام عصر(عج) بگذاریم، ناگزیر باید برای چنین استقامتی آماده باشیم، باید شجاعت قدم نهادن در راه حق و گذشتن از همه دارایی و حتی فدا کردن زن و فرزند و خانواده را در این مسیر داشته باشیم. در این مسیر تنها تشخیص حق کافی نیست. باید آمادگی و استقامت همراهی با حق را نیز داشته باشی؛ وگرنه مانند هرثمهبن سلیم، با وجود شناخت امام، او را رها خواهی کرد. هرثمه کسی است که در صفین در لشکر امیرالمؤمنین امام علی(ع) بوده است. او به چشم دیده است که مولا علی(ع) موقع گذشتن از سرزمین کربلا، خبر از وقوع حادثه عاشورا داده است و فرموده است: «خوشا به حال تو اى خاک! گروهى از تو محشور مىشوند که بدون حساب، به بهشت درمىآیند». همین فرد وقتی همراه با سپاهیان کوفه به کربلا میآید، آن خاک را میشناسد و نزد امام میآید و ماجرایی که دیده، باز میگوید. حسین(ع) میپرسد: «با ما هستى، یا علیه ما؟». میگوید: اى فرزند پیامبرخدا! نه با توام و نه علیه تو. خانواده و فرزندانم را بهجا گذاشتهام و از ابنزیاد، بر آنان مىترسم.
شجاعت آقا سیدروحالله در دربار شاه! هر ماشینی که میخواست وارد دربار شود، رنگ آن باید مشکی میبود و حتماً یک سرنشین میداشت. او باید دم در ورودی از ماشین پیاده میشد و کلاهش را برمیداشت. لباس ملاقات میپوشید و وقتی وارد اتاق میشد، میایستاد تا اجازه نشستن بیابد؛ حتی وضع طوری بود که چند ساعت قبل، به فرد آداب ملاقات را یاد میدادند. اما حضرت امام خمینی(قد) سوار ماشین سفیدرنگی شد و به درِ کاخ که رسید، گفت: «روحالله از طرف آیتاللهالعظمی بروجردی». نگهبان گفت: « باید از ماشین پیاده شوید». امام گفت: «پس برمیگردم». نگهبان هم بالاجبار در را باز کرد و ماشین تا دم در کاخ رفت. با همان وضعیت و بدون تغییر لباس داخل شدند و روی صندلی شاه نشستند! شاه که وارد شد، صندلی نبود و مجبور شد، بایستد تا صندلی بیاورند. به شاه گفت: «آیتالله بروجردی فرمودند که قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند». شاه گفت: «شاه مشروطه چنین کاری از دستش برنمیآید». دوباره پیام آیتالله را تکرار کرده، بلند میشوند و میروند. هیبت امام شاه را گرفته بود و همان روز فرمان آزادی قاتلان بهائیان صادر شد. این عزتی که امام برای انقلاب به ارمغان آوردند، نتیجه شجاعت بود. بدون شجاعت مگر کسی میتواند در اعلامیه خود بگوید: «من سینه خودم را برای آماج گلولهها آماده کردهام».
بصیرت بصیرت در لغت، بهمعنای عقیده قلبی، شناخت، یقین، زیرکی و عبرت آمده است و در فرهنگ قرآنی بهمعنای رؤیت قلبی و ادراک باطنی است. یکی از نشانههای اهل بصیرت تشخیص بین حق و باطل است. نوعی نگاه همه سونگرانه و عمیق که میتواند به لایههای درونیتر نفوذ یابد و آن سوی ظواهر را تشخیص دهد. بصیرت آنچنان عنصر مهم و تعیینکنندهای در عرصه حیات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است که حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در هنگام هجوم دشمن، آن را بهمثابه سلاحی کارآمد بیان میکند: «آگاه باشید که شیطان سواره و پیادهاش را فراخوانده و بر شما تاخته، در چنین موقعیتی بصیرت و بینش من با من است.» کربلا عرصه انتخابهای سخت بود و کسانی که صاحب نگاه نافذ نبودند، به اشتباه افتادند؛ امام حسین(ع) با آن نگاه دقیق و حقیقتبین دریافته بود که اگر یزید به خلافت برسد و درامت اسلامی صدایی به مخالفت برنخیزد و اقدامی جدی صورت نگیرد، دیری نخواهد پایید که در اثر نیرنگها و زمینهسازیهای معاویه و بیپروایی و فساد بیحد حصر یزید، نام و نشانی از اسلام راستین باقی نخواهد ماند و آنچه میماند، اسلام اموی است؛ یعنی اسلام و امویّت چنان به هم آمیخته خواهند شد که تشخیص دین صحیح بسیار دشوار میشود و سکوت امام؛ حتی اگر از ایشان بیعت هم نخواهند، مهر تأییدی خواهد بود بر این وضعیت. این همان حقیقتی بود که بسیاری از به اصطلاح بزرگان زمانه امام بهدرستی تشخیص نمیدادند و نهتنها هیچ حرکتی نمیکردند که برخی از آنها سعی در متوقف کردن حرکت امام داشتند. بسیاری از بزرگان زمان امام حسین(ع)، شرایط را برای قیام مناسب نمیدانستند و حتی این حرکت را باعث به هلاکت افتادن امام و یاران میدیدند؛ یعنی تفاوتی بین شهادت پیروزمندانه و اثرگذار تا کشته شدن بیهدف قائل نبودند؛ بهعنوان مثال عبداللهبن عمر که به زهد و پارسایی معروف است، به امام میگوید: «اباعبدالله! خدایت رحمت کند. از خدایی که بازگشت تو به سوی اوست، پروا کن! تو نسبت به دشمنی و ستم این خاندان بر خودتان آگاهی. مردم این مرد را به حکومت برگزیدهاند. من ایمن نیستم از اینکه مردم بهخاطر این زرد و سفیدها [زر و سیم] به او بگروند و تو را بکشند و شمار بسیاری به راه تو، به هلاکت برسند. . . . من به تو پیشنهاد میکنم که شما نیز همانند مردم با او صلح کنید و همانند دوران معاویه شکیبایی بورزید؛ باشد که خداوند میان شما و قوم ستمگر قضاوت کند!» - در دیداری که امام در واپسین روزهای حضور در مدینه با برادرش عمر اطرف دارد، او نیز از امام میخواهد که تسلیم شود و بیعت کند تا خود را به کشتن ندهد. - احنفبن قیس، یکی از سران اخماس بصره در پاسخ نامه امام مینویسد: أمّا بعد «فاصبر ان وعداللَّه حق ولا یستخفنک ألّذینلا یوقنون»؛ به این معنی که الآن زمان مناسبی برای این حرکت نیست. به این موارد اضافه کنید، بزرگان کوفه را که برای امام نامه نوشتند؛ اما در هنگام قیام مسلمبن عقیل و آمدن امام به کربلا، امام را همراهی نکردند. البته گروه دیگری از بزرگان نیز هستند که با اصل قیام مخالفتی ندارند؛ اما کوفه را بهدلیل سابقه تاریخی آن، مقصد مناسبی نمیدانند؛ از جمله مهمترین این افراد ابنعباس و محمد حنفیه هستند. حال این افراد را مقایسه کنید با سردار شجاع و بصیر کربلا، عباسبن علی(ع) که امام صادق(ع) درباره ایشان فرمود: «کانَ عَمُّنَا العَبَاسُبنُ عَلِی نَافِذَ البَصِیرَةِ صُلبَ الاِیمَانِ جَاهَدَ مَعَ أَبِیعَبدِاللهِ وَأَبلَی بلاءً حَسَناً وَمَضَی شَهِیداً.» و یارانی که آمدند و استقامت ورزیدند و وقتی در شب عاشورا که روشن بود، هیچکس فردا زنده نخواهد ماند، امام از آنها خواست بروند؛ اما یاران بهشکلی که گفته شد، اعلام وفاداری کردند و اصل حرفشان این بود که «انّا على نیّاتنا وبصائرنا»؛ یعنی این راه را آگاهانه و با بصیرت انتخاب کردهایم و راهی که چنین انتخاب شود، خللی در آن راه نمییابد. و این یکی از درسهای بزرگ کربلای اباعبدالله(ع) برای کسانی است که داعیه همراهی با امام عصر(عج) و پیوستن به کاروان ظهور را دارند. اینکه بیشک هرچه به دوران ظهور نزدیکتر میشویم، بر اساس روایات فتنهها بیشتر و تشخیص حق و باطل سختتر میشود؛ در چنین شرایطی، جز نیتی استوار و بصیرتمندانه نمیتواند، ما را در مسیر نگه دارد. فـرموده است رهبر فرزانه بارهـا آنچه رواست ملت ما را بصیرت است هشدار! در مواقع فتنه به هر زمان تنها ره نجات، شما را بصیرت است ٭ ٭ ٭ چون کوه در مصاف ستم ایستادهایم هیهات اگر کم به برِ خصم تا کنیم دشمن به گور میبرد این خواب شوم را امـروز دیدههای بصیرت که واکنیم
توکل و ایمان به خدا داشتن تکیهگاهى قدرتمند و استوار در شداید و حوادث، عامل ثبات قدم و نهراسیدن از دشمنان و مشکلات است. توکّل، تکیه داشتن بر نیروى الهى و نصرت و امداد اوست. قرآن کریم دستور مىدهد که مؤمنان تنها بر خدا تکیه کنند و در روایات اسلامى آمده است که هرکه به غیر خدا اتکاء و پشت گرمى داشته باشد، خوار وضعیف مىشود. امام حسین(ع) در آغاز حرکت خویش از مدینه، تنها با توکّل بر خدا این راه را برگزید و هنگام خروج از مکّه به سوى کوفه، گرچه براى پاسخگویى به دعوتنامههاى کوفیان آهنگ آن دیار کرد؛ ولى باز هم تکیهگاهش خدا بود؛ نه نامهها و دعوتهاى مردم کوفه. بههمین جهت وقتى میان راه خبر بىوفایى مردم و شهادت جناب مسلمبن عقیل را شنید، باز نگشت و براى انجام تکلیف با توکل بر خدا، راه را ادامه داد. حتى توکّلش بر یاران همراه هم نبود. از اینرو از آنان نیز خواست که هرکه مىخواهد برگردد. با این توکّل بود که هیچ پیشآمدى در عزم او خلل وارد نمىکرد. در وصیّتى که به برادرش محمد حنفیّه در آغاز حرکت از مدینه داشت، ضمن بیان انگیزه و هدف خویش از این قیام، در پایان فرمود: «ما توفیقى الّا بالله، علیه توکّلت والیه انیب». صبح عاشورا با شروع حمله دشمن به اردوگاه امام، آنحضرت در نیایشى به درگاه خدا، این اتّکال و اعتماد به پروردگارش را در هر گرفتارى و شدّت و پیشامد سخت، چنین بیان کرد: «اللَّهُمَّ انْتَ ثِقَتى فى کُلِّ کَرْبٍ وَانْتَ رَجائى فى کُلِّ شِدَّةٍ وَانْتَ لى فى کُلِّ امْرٍ نَزَلَ بى ثِقَةٌ وَعُدَّةٌ. . . » و نمونههای فراوان دیگری از اعتماد و توکل به خدای متعال در نگاه و کلام امام(ع) و یاران ایشان، حتی در سختترین شرایط دیده میشود. توکل عاملی است که به کاروان اسرا و در رأس آنها حضرت زینب و امام سجاد(ع) کمک میکند تا آن شرایط سخت را نهتنها تحمل که تهدید را به فرصت بدل کنند و کاری کنند که هیمنه پوشالی دستگاه اموی در هم شکسته شود. این سطح از توکل قطعاً از اعتقاد و ایمان راسخ به خدای متعال سرچشمه میگیرد و محصول ارتباط عارفانه و عاشقانه با خدای متعال است. در دورانی که ما زندگی میکنیم، نیز روزبهروز شرایط سختتر و فتنههای پیچیدهتری به وجود میآید؛ شرایط دردناک غزه امروز و یمن دیروز، نمونههایی از قدرت توکل و اعتماد به خداوند متعال است که باعث میشود، انسان بر هدف و آرمانش بماند و پا پس نکشد. ما در فردای ظهور به این عنصر سخت نیازمندیم و چه الگویی بهتر و کاملتر از کربلا!
ولایتمداری و اطاعت از امام از مهمترین اصول اسلام، «ولایت» است. ولایت بهمعناى پذیرفتن رهبرى پیشواى الهى و نیز اعتقاد به اینکه امامان معصوم، پس از پیامبر اسلام، از سوى خداوند بر مردم ولایت دارند. نظام سیاسى اسلام و شیوه حکومتى دین بر پایه ولایت است. «ولىّ خدا»، حاکم الهى بر مردم است و اطاعت او بهعنوان «اولىالامر» واجب است. ولایت، هم یک مسأله عاطفى و درونى نسبت به «اهلبیت(ع)» است و هم یک مسأله اعتقادى است. ولایتمداری یعنی حرکت همراه ولی و امام و طی طریق کردن با او. امام و ولی را معیار و مبنا قرار دادن و در شدت فتنهها و غبارهای زمان، ولی را دیدن و حرکت سیاسی و اجتماعی خود را بر اساس حرکت ایشان تنظیم کردن. در واقع در امواج پرتلاطم فتنه، ولی حکم قطبنما را برای انسان دارد و انسان را از سرگردانی نجات میدهد. در روایتی است که ابوالجارود از اصبغبن نباته درباره منزلت امیرالمؤمنین(ع) سؤال میکند و او پاسخ میدهد: نمیدانم چه میگویی. ما شمشیرهای خود را روی شانه نهادهایم و هر کس را آنحضرت اشاره کند، بر او فرود میآوریم. معنایش این است که دیگر نمیپرسیم: چرا؟ کی؟ و برای چه؟ چون به یقین رسیدهایم که امام، جز به خیر و صلاح و معروف امر نمیکند: «المعروف ما امرتم به والمنکر ما نهیتم عنه».(زیارت جامعه) صحنه عاشورا زیباترین الگوی ولایتمداری برای همیشه تاریخ است؛ یارانی پاکباز که بارها آزموده شدهاند و در راه اطاعت از ولایت، از بذل جان و مال و آبرو و. . . دریغ نکردند. یکی از بزرگترین جلوههای ولایتپذیری در کربلا، حضرت عباس(ع) است. ایشان ازلحاظ جایگاه علمی و خانوادگی در بالاترین سطح بعد از امام قرار دارد. امام علی(ع) درباره حضرت عباس(ع) میفرماید: «انّ ولدى العباس زقّ العلم زقّاً»؛ بهراستى فرزندم عباس (در کودکى) علم را مکیده و چشیده است. یعنی آنحضرت در جایگاهی بالاتر از بسیاری از رجال سیاسی زمانهاش ایستاده است؛ بزرگانی که مدام امام را نصیحت میکنند و پیشنهاد میدهند؛ اما در تمام جریانات نهضت عاشورا، حتی یکجا نمیبینید که ایشان پیشنهادی به امام بدهد؛ شانه به شانه امام حرکت میکند و فرمان امام را بدون چون و چرا انجام میدهد و حتی لحظهای دست از این کار برنمیدارد. آن سردار شجاع، بارها محاصره دشمن را میشکند و به یاری صحابه میرود، سه برادرش مقابل نگاهش به شهادت میرسند؛ اما تا زمانی که امام اذن میدان نداده است، دم برنمیآورد. رجز شکوهمند حضرت عباس(ع) در تاریخ طنینانداز است که: «والله ان قطعتم یمینی/ انی احامی ابداً عن دینی وعن إمام صادق الیقین/ نجل النبیَّ الطاهر الامین» ما در دورانی هستیم که بهنوعی دوران تمرین ولایتپذیری است. درست مثل زمانی که مسلم به کوفه میرود؛ عیار ولایتمداری ما با همراهی و اطاعت از ولیفقیه زمانه روشن میشود و چهبسا اگر امروز کم بگذاریم، فردای ظهور نتوانیم، در طرف درست تاریخ بایستیم و این، یکی از درسهای بزرگ کربلاست؛ اینکه برای همراهی و دفاع از ولایت باید آماده بود. یاران امام حسین(ع) مطیع محض اوامر امام خود بودند و حتی در سختترین شرایط نیز، نهتنها از ایشان اطاعت میکردند که حتی نگفته منظور ولیشان را میفهمیدند و عمل میکردند؛ کما اینکه امام در شب عاشورا دعوت به رفتن میکند؛ اما آنها با نگاه نافذ و اعتقاد راسخی که به امام دارند، میمانند و در رکاب امام به شهادت میرسند.
ولایتمداری شهداشهید محمدرضا تورجیزاده یک روز قبل از ظهر آمد خانه و مشغول جمع کردن وسایلش شد. گفتم: محمد! جایی میخواهی بروی؟ عازم جبهه بود. گفت: اگر تا امروز صبر کردم، بهخاطر احترام و رضایت شما بود؛ اما امام پیام دادند، جبهه رفتن نیازی به اجازه پدر ندارد. ظهر با پدرش خداحافظی کرد و آنقدر برای ما دلیل آورد تا رضایت ما را هم کسب کند. شهید بروجردی حرف شهید اندرزگو توی گوشش زنگ میزد که «مادام که در خط امام نباشید، کارتان فایده که ندارد، وزر و وبال هم دارد». خودش را رسانده بود قم، دفتر امام خمینی. گفته بودند: «ایجاد آمادگی برای مبارزه در مرحله اول است؛ ولی مبارزه مسلحانه باید با اجازه مجتهد جامعالشرایط باشد». خودش را به آب و آتش میزد که برود نجف و از امام، اذن مبارزه مسلحانه بگیرد که نتیجهاش شد، بازداشت در مرز هویزه و شکنجه ششماهه در سوسنگرد.
نتیجهگیری همانطور که گفته شد، یکی از مهمترین وظایف ما در این دوران، انتظار فرج است؛ دوران غیبت، دوران آماده شدن برای حضور حضرت ولیعصر(عج) است و تا زمانی که شیعیان و پیروان آنحضرت به آمادگی لازم نرسند، این امر محقق نخواهد شد. مقام معظم رهبری در اینباره میفرماید: «انتظار یعنی چه؟ انتظار بهمعنای مترصّد بودن است. در ادبیّات نظامی یک چیزی داریم بهنام «آمادهباش»؛ انتظار یعنی «آمادهباش»! باید «آمادهباش» باشیم. انسان مؤمن و منتظر، آنکسی است که در حال «آمادهباش» است. اگر امام که مأمورِ به ایجاد عدالت و استقرار عدالت در کلّ جهان است، امروز ظهور بکند، باید من و شما آماده باشیم. این «آمادهباش» خیلی مهم است و انتظار به این معناست. انتظار بهمعنای بیصبری کردن و پا به زمین کوبیدن و چرا دیر شد و چرا نشد و مانند اینها نیست؛ انتظار یعنی باید دائم در حال «آمادهباش» باشید!». یکی از راههای رسیدن به این آمادگی تمرین فضایل و ویژگیهایی است که ما را به امام نزدیک خواهد کرد. همان کاری که مجاهدینی مانند شهیدان حاج قاسم، احمدیروشن، طهرانی مقدم، آیتالله رئیسی، آیتالله آلهاشم(ره) و دیگران در تمام زندگی انجام دادند و مزد این آمادگیشان نیز، شهادت و عزتی بود که خداوند به ایشان عطا کرد. به بیان حاج قاسم عزیز: «تا کسی شهید نباشد، شهید نمیشود. شرط شهید شدن، شهید بودن است». شهدا چراغ راه بشریتاند و شهدای کربلا، در اوج این قله قرار دارند. کسانی که امام حسین(ع) دربارهشان فرمود: «بهتر از آنها سراغ ندارم». بنابراین بر کسانی که امید به همراهی با امام عصر(عج) را دارند، لازم است تا این قلههای ایثار و شهادت و ولایتمداری و بصیرت را بشناسند و تلاش کنند تا هرچه بیشتر به آنان شبیه باشند و به این ترتیبف برای ظهور آماده شوند. .............................................. پی نوشتها 1. المقرّم، السید عبد الرزاق، مقتل الحسین(ع)، ص 219 2. خاتمى، سید احمد ، یاران امام حسین(ع)، نشریه پاسدار اسلام، 1375 ، شماره 174 3.مجلسی، محمّد باقر، بحار الأنوار،ج45، ص 27-28 4.همان، ص 28-29 5. محمدی ریشهری، محمد، دانشنامه امام حسین(ع)، ج 3 ، ص 277. 6. حاشیههای مهمتر از متن ص ۴۸ و ۴۹؛ به نقل از: خاطرات آیت الله مسعودی خمینی، ص228. 7. ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۴، ص۶۵، واژه «بصر». 8.ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة ، ج ١ ، ص .٢٣٩ 9. الشاوی، علی، با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، ج1،ص142. 10. طبسی، نجم الدین، باکاروان حسینی از مدینه تا مدینه، ج2، ص261. 11.آخرین فرزند ذکور حضرت امیرالمؤمنین(ع)، که در 77 سالگی وفات یافت. 12. الشاوی، علی، با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، ج1،ص330. 13. جمعی از نویسندگان ، ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین(ع)، ج 1 ، ص 395. 14. طبسی، نجم الدین، باکاروان حسینی از مدینه تا مدینه، ج2، ص193و 227. 15. ابصارالعین فی انصارالحسین، ص 57. 16. ذهنی تهرانی، سید محمد جواد، از مدینه تا مدینه( مقتل)، ص 334. 17. محمد رضا عاصی 18. یوسف رحیمی 19. محدثی، جواد، پیامهاى عاشورا، ص67 20. همان، ص214 21. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص65. 22. شبدینی باشاکی ، محمد، ولایت مداری اصحاب امام حسین، ص19. 23.شبّر، جواد، أدب الطّف أو شعراء الحسین(ع)، ج 1 ، ص 224. 24. همان، ص 225. 25. گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، کتاب یا زهرا(ع) (زندگی نامه و خاطرات شهید محمد رضا تورجی زاده)، نشرامینیان، چاپ: ششم- آذر ۱۳۸۹؛ ص ۴۳ -۴۲ 26. رمضانی، عباس، غریب غرب( روایتی کوتاه از زندگی شهید بروجردی)ناشر: روایت فتح، ۱۳۸۹، ص32-34. 27. بیانات،20/2/ 1396