«روایتی مستند از شبِ واقعه 7تیر» در گفتوشنود با آیتالله شیخ قدرتالله نجفی قمشهای
آیتالله حاج شیخ قدرتالله نجفی قمشهای
از جانبازان فاجعه 7تیرماه 1360 بهشمار میرود.
او از جمله بازماندگان این حادثه است
که این رویداد را با تمام جزئیات آن روایت
و گاه از آن استنتاجات جالبی عرضه میدارد.
وی در گفتوشنود پیش روی
شمهای از خاطرات خویش
از«شب واقعه» را بازگفته است.
□ قبل از اینکه به مرور خاطرات هفتم تیر سال 1360 بپردازیم، اجازه دهید ابتدا به دهههای پیشتر بازگردیم و اینکه چگونه با شهید آیتالله بهشتی(ره) آشنا شدید؟
آشنایی بنده با شهید مظلوم آیتالله بهشتی، از وقتی شروع شد که ایشان در آلمان و در مسجد هامبورگ مشغول تعلیم و تربیت دینی بودند؛ اما گاهگاهی به اصفهان و شهرضا تشریف میآوردند؛ چون به یک معنا همسر ایشان شهرضایی بود و در شهرضا علایق خانوادگی و احیاناً خدمترسانی هم داشتند. بنده از آنوقت با ایشان آشنایی پیدا کردم تا آنکه انقلاب شکوهمند اسلامی ایران توسط حضرت امام راحل(قد) آغاز شد و با حضور گسترده مردم به پیروزی رسید. همان اوایل پیروزی انقلاب که صحبت از برپایی مجلس شورای اسلامی بود، رهنمودهای حضرت امام(قد) و فرهیختگان دیگر شهرستان شهرضا، به من انگیزه داد تا رهسپار دور اول مجلس شورای اسلامی شوم. البته قبل از آنکه وارد مجلس شوم، آشنایی و ملاقاتهای سیاسی و اجتماعیام با سران مملکتی آن روز، بهخصوص شهید آیتالله بهشتی(ره) و مقام معظم رهبری بیشتر شده بود و در همان حزب نوپای جمهوری اسلامی، جمعی بودیم که همدیگر را یافتیم وبا همفکری و همراهی یکدیگر فعالیت میکردیم.□
در واقع اصل مراودات و همکاری شما از این زمان آغاز شد؟ بله، دقیقاً از آن هنگام مراوده ما با شهید بهشتی بسیار فراوان و نزدیک شد تا اینکه در حدود نه ماه، هر شب دوشنبه در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، با جمع یاران به رهبری و ریاست شهید مظلوم بهشتی گردهم میآمدیم و گرچه ایشان در آن زمان، رئیس قوه قضائیه کشور بود؛ اما در عین حال برنامهریزیهای سیاسی، مدیریتی و اقتصادی کشور را هم در این جلسات رهبری میکرد تا به دست مجریان داده و اجرا شود. میتوانم بگویم کلید اداره نظام جمهوری اسلامی ایران در آن جلسات، به دست دکتر بهشتی و یارانش بود.□
این همراهیها حتماً شما را با شخصیت اجتماعی ایشان هم آشنا کرد. راجع به این بُعد وجودی ایشان صحبت کنید. ایشان انسانی بود در درجه اعلای عقل، تعهد، پیروی، همراهی و کمک به آرمانهای مرادش حضرت امام(قد). مردی بود اجتماعی، اخلاقهمند، خوشبرخورد و متواضع. بهخاطر دارم خیلی از آن جلسات را با عنوان انتقاد از خود شروع میکرد. در یکی از همین شبها آیتالله دری نجفآبادی انتقادات فراوانی را یادداشت کرده بود و در جمع به ایشان متذکر شد. آیتالله بهشتی(ره) با متانت هرچه تمامتر جوابهای او را به آرامی میداد تا آنجا که جلسه قدری خستهکننده شد و از گوشه و کنار مجلس به آقای دری اشاره شد، لطف کن و امشب انتقاد را بس کن! شهید بهشتی از این نکته خوشش نیامد و با صدای بلند گفت: «اجازه دهید ایشان هرچه انتقاد دارند بکنند؛ زیرا هرچه شدیم، از این انتقادهای سازنده شدیم!». این نمونهای از روحیه اجتماعی ایشان بود که در این سخن کوتاه به عرض رسید. □
در مورد حادثه 7تیرماه سال 1360 که در آن شخصاً حضور داشتید، توضیح بدهید. چه اتفاقی افتاد و آیتالله بهشتی(ره) به چه صورتی شهید شدند؟ بله، جلسات حزب را بههمین شکل میگذراندیم تا اینکه به شب 7 تیر رسیدیم. البته آن شب همه ما غمزده و غصهدار بودیم؛ زیرا روز گذشته، یعنی 6 تیر آیتالله خامنهای را در مسجد ابوذر ترور کرده بودند. منافقین یک بمب مقابل قلب ایشان منفجر کردند که بحمدالله فقط مجروح شدند و زنده ماندند؛ لذا آن شب بعضی از خواص در جلسه حاضر نشدند؛ چون به عیادت ایشان رفته بودند. متأسفانه این منافقان که چشم دیدن موفقیتهای ا نقلاب را نداشتند، سعی کردند به انقلاب ضربه بزنند و با همین اقدامات بسیاری از یاران امام(قد) را به شهادت رساندند. □
در روز بمبگذاری کلاهی (بمبگذار) هم حضور داشت؟ کلاهی از نیروهای نفوذی بود که همان دم در، ما را کنترل میکرد و بعد از بهاصطلاح بازرسی از لحاظ امنیتی، وارد جلسه میکرد. البته او حدود ده دقیقه قبل از انفجار، بهبهانه خرید بستنی برای زمانِ تنفسِ جلسه، از دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران بیرون رفت. مدیر جلسه در آن شب مرحوم شهید استکی، نماینده مردم شهرکرد بود و دستور جلسه، بررسی علل تورم و راهکارهای کم کردن آن بود. دستور قرائت شد؛ اما از گوشه و کنار گفته شد، آقای بهشتی! بهتر نیست امشب راجع به ریاست جمهوری بحث شود؛ چون همان ایامی بود که بنیصدر خبیث فرار کرده بود. از گوشه مجلس شهید شهریاری، نماینده مردم بوشهر از جا بلند شد و صدا زد: «آقای بهشتی! وقت آن نشده است، خودتان یا آیتالله خامنهای را کاندیدا کنیم؟» آیتالله بهشتی سه بار سرشان را بالا بردند و فرمودند: «نخیر، نخیر، نخیر وقت آن نشده است!» هنوز اسم آقای رجایی را به زبان نیاورده بودند. هنگام گفتن «چه کسی باشد»، درحالیکه دستشان بالا بود، دالِ «باشد» را که ادا کردند، یکباره سالن منفجر شد و در آن لحظه زبان حال بنده این بود:پروانهصفت چشم بر او دوخته بودم
وقتی شدم آگاه که خود سوخته بودم
□
مجروحیت شما به چه صورت بود؟ شما دقیقاً در کجای مجلس بودید، وقتی بمب منفجر شد؟ آن لحظات را برای ما توصیف کنید؟ بنده و شهید حیدری، نماینده نهاوند، در ردیف اول نشسته بودیم. شهید حیدری روی صندلی اول و بنده روی صندلی دوم، روبهروی تریبون شهید بهشتی نشسته بودم و آتش بمب را احساس کردم و یک لحظه صدای انفجار را شنیدم و احساس کردم، موج انفجار مرا از صندلی بلند کرد و به زمین کوبید! هنگام انفجار تکهای از دیوار جدا شده و سقف هم پایین آمده بود.□
وقتی به هوش آمدید اولین چیزهایی را که به یاد دارید، چه بود؟ بعد از مدتی به هوش آمدم و به بیمارستان منتقل شدم. چشم راستم برای همیشه نابینا شد و پردههای گوشم هم پاره شد! وقتی به هوش آمدم، متوجه شدم، هفت عمل جراحی رویم انجام شده است! در آن روزها پسر بزرگم، مصطفی که بعدها در عملیات رمضان 3 در کوشک به شهادت رسید، سخت از من پرستاری میکرد. تقریباً نیمی از بدنم سوخته بود و بعد از این واقعه جانباز 69 درصد شدم. این خاطرهای است که با من و تمام زندگیم گره خورده است. □
کلاهی دقیقاً بمب را کجا جاسازی کرده بود؟ او یکی از کسانی بود که بهعنوان مأمور حراست از طرف آیتالله بهشتی(ره) انتخاب شده و مورد اعتماد ایشان بود. بههمین دلیل توانسته بود، از فرصت استفاده کند و بمب را در تمام نقاط دفتر حزب جاسازی کند. حتی در میزی که آیتالله بهشتی پشت آن نشسته بودند.□
بنابراین بیشترین آسیب را آقای بهشتی دیدند؟ بله، دقیقاً! آیتالله بهشتی در همان لحظات اول انفجار شهید شدند.□
بعد از اینکه در بیمارستان به هوش آمدید و خبر انفجار و شهادت دوستانتان را شنیدید، چه حالی شدید؟ وقتی متوجه شهادت بعضی از یاران را شنیدم، نمیتوانستم اشک بریزم؛ چون چشمانم سوخته بود؛ ولی دلم قرار نداشت و از درون میسوختم و برای اینکه قدری دلم آرام شود، با خودم پیمان بستم، اگر بر مزارشان شرفیاب شدم و سلامتیم را بازیابم، آنقدر گریه کنم تا خون از چشمانم جاری شود! □
و اگر بخواهید یک جمله راجع به هفتم تیر بگویید؟ به نظر من هفتم تیر، شجره طیبه «لا اله الا الله» است که با قطراتی از خون مظلومانه کسانی که در این واقعه بودند، آبیاری و زنده نگه داشته شده است.منبع: پژوهشکده تاریخ معاصر