ادلّه و مؤیّدات اعتبار رؤیت با چشم مسلّح
آنچه تاکنون ذکر شد، براى تثبیت مدّعى یعنى عدم اعتبار رؤیت با چشم مسلّح بود؛ ولى باید دلیل مخالف، یعنى قائل به اعتبار آن ردّ شود تا مدّعى تثبیت گردد. ادلّه و شواهد مخالف همراه با پاسخ ما چنین است:
یک) چنانچه شارع مقدس در این امر مهم، رؤیت غیرمسلّح را معتبر میدانست، لازم بود با بیانى روشن و صریح، اعتبار رؤیت با چشم معمولى را ذکر میفرمود. بهعبارت دیگر، نمیتوان گفت شارع در امرى که مورد ابتلاى مسلمانان در هر سال و بلکه در هر ماه است، به مجرد انصراف اکتفا کند.1 پاسخ: مخالف اعتبار چشم مسلّح، عکس این سخن را بر مستدل ّوارد میکند و میگوید: اگر شارع مقدس، رؤیت با چشم مسلّح را معتبر میدانست، لازم بود با بیانى روشن و صریح، اعتبار رؤیت با چشم مسلّح را ذکر میفرمود. بهعبارت دیگر، نمیتوان گفت: شارع در چنین امر مهمى به مجرّد اطلاق (رؤیت) اکتفا کرده است.
دو) میتوان ادلّه این گروه [قائلین به اعتبار رؤیت با چشم مسلّح] را در سه دلیل زیر و یک مؤیّد خلاصه نمود:1. جریان أصالةالإطلاق نسبت بهسبب رؤیت و عدم وجود [کذا] قرینه بر انصراف.
2. استناد حقیقى رؤیت به کسى که با ابزار و وسایل، آن را انجام میدهد. آنچه از نظر صناعى لازم است، صدق و استناد رؤیت به بیننده میباشد و بهطور قطع میتوان رؤیت را به کسى که با تلسکوپ میبیند، استناد داد و این استناد حقیقى است. بهعبارت دیگر، صدق رؤیت بر رؤیت با ابزار، محرز و مسلّم است.
3. شمول اطلاق لفظ [أهلّه…] بر هلالى که مردم با چشم معمولى نمیبینند؛ اما با وسایل و ابزار، امکان رؤیت دارد.2
پاسخ: پیش از این بحث شد که اطلاق رؤیت در مسئله محل بحث ما، بهدلیل استحاله ثبوتى آن و نیز قرینه عقلى بر تقیید، ممنوع و مردود است.
امّا دلیل دوم، یعنى (استناد حقیقى رؤیت، الخ)؛ در پاسخ آن میگوییم:
درست است که (صدق رؤیت بر رؤیت با ابزار محرز و مسلّم است)؛ اما این دلیل مستقلى در قبال دلیل اوّل، یعنى اصالة الإطلاق نیست؛ بلکه مانند مقدّمهای بر آن است؛ زیرا پس از احراز صدق لغوى و عرفى رؤیت هرچند بهنحو مجاز شایع بر رؤیت با ابزار، این بحث پیش میآید که آیا این رؤیت، مشمول (صم للرؤیة) هست یا نه؟ یعنى آیا (صم للرؤیة) اطلاق دارد تا شامل این فرد محرز و مسلّم رؤیت بشود یا نه؟ و اگر صدق (رؤیت) عرفى و لغوى - هر چند بهنحو مجاز شایع - بر رؤیت با ابزار، مشکوک باشد، نوبت به بحث از اصالةالإطلاق نمیرسد.
اما دلیل سوم یعنى شمول اطلاق [اهلّه] در آیه شریفه [یَسْئلونَک عَن الأهلّةِ قُل هِیَ مَواقِیت للناسِ والحجِّ] بر هلالى که مردم با چشم معمولى نمیبینند… ؛ پاسخش آن است که آیه را با عنایت به احادیث شریف مفسّر آن باید معنى کرد. احادیثى که ذیل همین آیه و در تفسیر آن وارد شده، متعدّد است که در بخش هفتم رؤیت هلال نقل کردهام و با مراجعه به آنها معلوم میشود که (اهلّه) چنین اطلاقى ندارد.
علاوه بر آن، مفاد آیه آن است که مردم عصر رسولخدا(ص) از ایشان راجع به حکمت اهلّه سؤال کردهاند و خداوند متعال در پاسخ فرمودهاند: اهلّه میقات براى مردم است. اکنون سؤال میشود: آیا مردم درباره هلالى که با چشم عادى نمیدیدند، سؤال میکردند؟ و آیا خداوند هلالى را که مردم نمیدیدند هرچند با تلسکوپ قابل رؤیت باشد براى آنان میقات قرار داده است؟ آیا معقول است به مردم بیش از ده قرن گذشته گفته شود: اهلّه میقات براى شماست؛ ولى مثلاً روزهایى که اوّل ماه رمضان قرار دادید، در حقیقت روز دوم ماه بوده است؛ چون هلال با تلسکوپ قابل رؤیت بوده؛ هرچند شما ندیدهاید؟!
بنابراین اطلاق (اهلّه) در آیه شریفه مردود است.3
سه) چون ملاک (هلال) و رؤیت نسبت به آن طریق است، ملاک شروع ماه قمرى و وجوب صیام، یقین به (هلال) است و (هلال) یک امر واقعى است که به همان شب اوّل مربوط است؛ بنابراین دیدن با اسباب و آلات نیز کفایت میکند.4پاسخ: روشن است که مقصود مستدلّ، (هلال) در لحظات اوّلیه شکلگیرى آن است؛ وگرنه (هلال) شب دوم، ملاک شروع ماه نیست. اکنون میپرسیم: هلالى که ملاک شروع ماه است، آیا هلالى است که با چشم عادى یا مسلّح قابل رؤیت است یا حتى اگر با چشم مسلّح و بدون هیچ مانعى قابل رؤیت نباشد، باز هم ملاک شروع ماه و موضوع حکم است؟ اگر قسم دوم را اختیار کنید، میگوییم: اساساً هلال یعنى نور قابل رؤیت و اگر هلال حتى با چشم مسلّح و بدون هیچ مانعى قابل رؤیت نباشد، اصلاً هلال نیست؛5 - نه اینکه هلال هست؛ اما دیده نمیشود- و (هلال غیرقابل رؤیت حتى با چشم مسلّح و بدون موانع) فقط یک مفهوم است و مصداق ندارد و بر فرض تنزّل از این اشکال، احدى نمیتواند ملتزم شود و بپذیرد که هلال غیرقابل رؤیت با چشم مسلّح، یا وجود واقعى هلال هرچند قابل رؤیت با چشم مسلّح نباشد، ملاک شروع و حلول ماه است و اگر فرضاً کسى هم به آن ملتزم شود، پشیزى ارزش ندارد. پس حتماً باید شق اوّل را پذیرفت؛ یعنى بگوییم: هلالى که ملاک شروع ماه است، هلالى است که لولا المانع یا با چشم عادى و یا با چشم مسلّح قابل رؤیت باشد. اکنون میگوییم: (قابلیت رؤیت با چشم عادى) موضوعى و منزلى از منازل ماه (اکثر) و (قابلیت رؤیت با چشم مسلّح) موضوع و منزل دیگرى از منازل ماه (اقلّ) است و ذوالطریق و ملاک شروع ماه -ثبوتاً - نمیتواند هر دو، یا فقط (قابلیت رؤیت با چشم مسلّح) باشد، به برهانى که قبلاً گذشت. بهناچار (قابلیت رؤیت با چشم عادى) ذوالطریق و موضوع حکم و ملاک شروع ماه خواهد بود.
علاوه بر این، نمیتوان گفت: در مثل (إذا رأیت الهلال فصم)، رؤیت طریق است براى (وجود واقعیِ هلال) یا (ذات الهلال)؛ همچنانکه در (إذا رأیتَ الجُدْران فأتْمِمْ) یا (إذا رأیتَ بیوت مکّة فاقطَع التلبیة)، نمیشود گفت: (رؤیت طریق است براى وجود واقعى جُدْران) یا (بیوت مکّه)؛ بلکه بهاتفاق فقها رؤیت در این دو مثال طریق است براى بُعد و نقطهای خاص؛ نقطهای که از آنجا بیوت مکّه یا جدران قابل رؤیتاند. بهعبارت دیگر، رؤیت طریق است براى نقطه قابلیتِ رؤیتِ بیوتِ مکّه یا جُدران؛ یعنى متمتّع یا مسافر هنگامى که در مسیر خود به جایى برسد که بیوت مکّه یا دیوارهاى شهر قابل رؤیت باشد، باید تلبیه را قطع کند یا نماز را تمام بخواند، به بیانى که گذشت.
در بحث ما هم رؤیت هلال طریق است براى نقطهای خاص از مدار ماه که از آن نقطه به (قابلیة الهلال للرؤیة) یا (رؤیتپذیرى) تعبیر میکنیم؛ یعنى قمر بعد از مقارنه و خروج از محاق، در مدار خود به جایى برسد که هلال براى ناظر زمینى قابل رؤیت باشد. این نکته پیچیدهای نیست؛ بلکه ظهور عرفى این جملهها پس از احراز عدم موضوعیت رؤیت همین معناست.
چهار) ظاهر آن است که به مجرّد ولادت هلال، ماه آغاز میشود. - در شب اوّل که ماه از محاق خارج شده است، هلال بر آن صدق میکند؛ هرچند که مردم آن را ندیده باشند.
- برخى از بزرگان مانند مرحوم محقق خوئى در تعریف هلال، علاوه بر خروج از تحتالشعاع گفتهاند: (باید مقدارى هم از خورشید فاصله گرفته؛ بهگونهای که قابلیت رؤیت هرچند در برخى از مناطق را داشته باشد). به نظر ما اضافه نمودن چنین قیدى به تعریف هلال، وجهى ندارد.6
پاسخ: از این عبارت معلوم میشود که نویسنده معتقد است، بهصِرف خروج ماه از محاق و تحتالشعاع، هلال تشکیل میشود و تحقق مییابد؛ اما به نظر خبرگان فن، بهصِرف خروج از تحتالشعاع، هلال تشکیل نمیشود و چنانکه پیشتر گذشت، اساساً هلالِ غیرقابل رؤیت حتى با چشم مسلّح و بدون هیچ مانعى، هلال نیست؛ چون هلال بهمعناى نور قابل رؤیت ماه است.
امّا اینکه گفتهاند: (اضافه نمودن چنین قیدى وجهى ندارد)، در پاسخ میگوییم: بدون چنین قیدى اصلاً هلالى وجود نخواهد داشت؛ زیرا هلال یعنى نور قابل رؤیت.
پنج) شاهد روشن بر این مطلب آن است که در خوردن گوشت ماهى، وجود فلس در ماهى الزامى است و بر حسب روایات و فتاوا، ملاک حلیّت وجود فلس است. حال این سخن به میان میآید که اگر فلسِ یک نوع ماهى با چشم معمولى دیده نشود؛ اما بهوسیله دوربین بتوان آن را مشاهده کرد، یا اینکه توده مردم نتوانند، فلس آن را تشخیص دهند، ولى اهل فن بگویند که داراى فلس است، ظاهر آن است که این مقدار در جواز اکل آن کفایت میکند و نمیتوان گفت که باید فلس آن با چشم معمولى دیده شود. بهعبارت دیگر، جواز اکل بر وجود واقعى فلس مترتب است. در ما نحن فیه نیز، گرچه در روایات، کلمه (رؤیت) آمده؛ اما از ادلّه استفاده میشود که ملاک وجود واقعى هلال است.7پاسخ: نویسنده این نکته را شاهد بر صدق (رؤیت) بر رؤیت با ابزار دانسته است. البته صدق (رؤیت) بر رؤیت، با ابزار مسلّم است و نیازى به شاهد ندارد؛ ولى مثال مذکور بهکلّى با مسئله مورد بحث ما بیگانه است؛ زیرا در مسئله ما در لسان ادلّه (رؤیت هلال) اخذ شده است. از اینرو، این بحث پیش میآید که مراد از رؤیت، چه رؤیتى است و آیا شامل رؤیت با ابزار نیز میشود یا نه؟ ولى در شرط بودن وجود فلس براى حلال بودن ماهى چنین نیست؛ یعنى در ادلّه، وجود واقعى فلس، شرط دانسته شده است، نه رؤیت فلس تا بحث شود که آیا شامل رؤیت با میکروسکوپ و مانند آن میشود یا نه؟ بهعبارت دیگر، وجود واقعى فلس شرط است و از هر طریقى که احراز شد، کافى است:
«…أنّ أمیرالمؤمنین(ع)… یقول: لاتأکل من السمک إلاّ شیئاً علیه فلوس».8
قال الصادق(ع): «کُلْ من السمک ما کان له فلوس ولا تأکل منه ما لیس له فلس».9
بنابراین قیاس مسئله ما به فلسدار بودن ماهى، مع الفارق و نادرست است و اینکه مرقوم نمودهاند: (جواز اکل بر وجود واقعى فلس مترتّب است. در ما نحن فیه نیز، گرچه در روایات، کلمه رؤیت آمده؛ امّا… ملاک وجود واقعى هلال است)، در پاسخ میگوییم: اگر همانگونه که وجود واقعى فلس، ملاک است، وجود واقعى (هلال) ملاک باشد، پس این همه تأکید بر (رؤیت) براى چیست؟ اگر چنین بود، لازم میبود که حداقل در یک روایت مثلاً وارد شده باشد: (إذا وجد الهلال فصوموا… ) یا (إذا علمتم بوجود الهلال… ) یا (إذا تیقّنتم بوجود الهلال… ) یا (إذا تحقّق الهلال… )؛ پس چرا این همه، در احادیث بر (رؤیت هلال) تأکید شده و حتى با تعابیرى دال ّ بر حصر آمده؛ مانند (لیس على أهل القبلة إلاّ الرؤیة)، (لا تصم إلاّ للرؤیة) و (لا تصم إلاّ أن تراه)؟ بهطورىکه برخى قائل به موضوعیت (رؤیت) شده و بهشدّت از آن دفاع کردهاند.10 هرچند موضوعیت رؤیت، نادرست است؛ ولى براى مدّعاى ما که قیاس اینجا بهشرط بودن فلس صحیح نیست کفایت میکند. از اینرو، چنانکه پیشتر گفتیم، رؤیت هلال، طریق است براى (قابلیّة الهلال للرؤیة)، نه وجود واقعى (هلال). وبینهما بون بعید و اساساً ممکن نیست، رؤیت طریق براى وجود واقعى هلال باشد.
اما اینکه نوشتهاند: (از ادلّه استفاده میشود که ملاک وجود واقعى هلال است)، میپرسیم: کدام ادلّه؟ این ادلّه چیست و کجاست؟
شش) اگر کسى با دوربین ببیند که شخص (الف)، شخص (ب) را به قتل رساند یا او را مجروح کرد، چنین شخصى میتواند در محکمه شرعیه شهادت دهد و قاضى شرع باید بر این شهادت اعتماد نماید و باب شهادت که در آن شهادت حسّى معتبر است، اگر نگوییم از مسئله هلال مهمتر است، قطعاً از نظر ادلّه و مدارک، داراى لسان مشابه و مشترکاند و ظاهراً هیچ فقیهى منکر اعتبار این شهادت نیست.11پاسخ: مواردى که رؤیت با دوربین و ابزار با رؤیت عادى تفاوتى ندارد و حکماً یکى است، متعدد و غیرمنحصر به این مورد است و پارهای از آن موارد را در مقدّمه جلد اوّل رؤیت هلال ذکر کردهام؛12 ولى این نمونهها نه شاهدى براى مدّعى اعتبارِ رؤیتِ هلال با چشم مسلّح است، نه ناقض مخالف اعتبار؛ چون ربطى به مسئله محل ّ بحث ما ندارد و قیاس ما نحن فیه به آن، معالفارق و مردود است.13
هفت) روایات رؤیت را مقدّمهای براى یقین قرار داده و فرمودهاند: شهر رمضان با رأى و تظنّى حاصل نمیشود:1. عن محمّدبن مسلم، عن أبیجعفر(ع) قال: «إذا رأیتم الهلال فصوموا وإذا رأیتموه فأفطروا ولیس بالرأی ولا بالتظنّی؛ ولکن بالرؤیة».
2. عن عثمانبن عیسى، عن سماعة، قال: «صیام شهر رمضان بالرؤیة ولیس بالظنّ».
3. عن إسحاقبن عمّار…: «صم لرؤیته وإیّاک والشک والظنّ».
4. عن أبیأیّوب إبراهیمبن عثمان الخرّاز…: «… إن ّ شهر رمضان فریضة من فرائضالله؛ فلا تؤدّوا بالتظنّی».
از این روایات بهخوبى استفاده میشود که اوّلاً، مقصود از رؤیت در روایات، نفى رأى، ظن ّ و گمان بوده است و براى لزوم صوم باید یقین به هلال حاصل شود.
ثانیاً، ملاک در شروع ماه رمضان خود هلال است؛ نه اصل وجود ماه [کذا] و چنانچه یقین به هلال حاصل شود، ماه قمرى شروع شده، باید روزه گرفت و با نو شدن ماه، هلال آغاز میشود [کذا].14
پاسخ: این مطلب را که: (از این روایات بهخوبى استفاده میشود… الخ)، پیش از این مرحوم آیتالله خوئى(ره) هم گفتهاند:
«وکان الأمر بالصوم للرؤیة لأجل لزوم إحرازه لخصوص شهر الصیام وعدم الاکتفاء بالامتثال الظنّی أو الاحتمالی کما یشهد للأوّل ذیل صحیحتی ابنمسلم والخرّاز وموثّق ابنعمّار وللثانی روایة القاسانی.15
اما این سخن ناتمام است؛ زیرا:
اولاً، درست است که از این روایات استفاده میشود که نباید به رأى و شکّ و تظنّى اعتماد کرد؛ ولى این، دلیل نمیشود که مقصود از رؤیت، نفى این امور بوده است، نه دخالت رؤیت در ثبوت هلال (بهگونهای که گفتیم نه بهنحو موضوعیت). بهعبارت دیگر، از اثبات یکى، نفى دیگرى (دخالت رؤیت) استفاده نمیشود و بر فرض که استفاده شود، مگر روایات رؤیت منحصر بههمین چهار روایت است؟ چرا سایر روایات متعدّدى که در آنها فقط سخن از رؤیت هلال است، بدین معنى حمل شوند و ادعا شود: این همه تأکید بر رؤیت، فقط براى (حصول یقین به هلال است)؟16
ثانیاً، مفاد این روایات آن است که چون رؤیت طریق است، فقط به رؤیت اعتماد کنید و آنچه رؤیت طریق براى آن است، ظنّ و شک و رأى نمیتواند طریق آن باشد؛ نه اینکه ملاک، یقین به وجود هلال و رؤیت هم طریقى براى آن است.
هشت) نکته دقیق آن است که شارع در مورد شروع ماه قمرى، هیچگونه اعمال تعبّدى ننموده است. فقط تنها نکتهای را که شرط نموده آن هم براى وجوب صوم نه براى شروع ماه عدم اعتماد بر شکّ، ظنّ، رأى و گمان است. پاسخ: اینکه مرقوم داشتهاند: (آن هم براى وجوب صوم نه براى شروع ماه)، عجیب است؛ زیرا شارع، ظرف صوم را (شهر رمضان) میداند. بنابراین اگر چیزى را براى احراز وجوب صوم شرط کرد، شرط شروع ماه نیز خواهد بود و معنى ندارد چیزى را، مثل یقین، براى وجوب صوم شرط کند و براى شروع ماه شرط نداند.
همچنین اگر بپذیریم، شارع براى شروع ماه، اعمال تعبّد نکرده است، باید حتماً تعبیر (شهر رمضان) و مانند آن را در کلام شارع، بر معنایى حمل کنیم که عرف مخاطب شارع از آن میفهمیده است و چنانکه گذشت، عرف مخاطب شارع، ملاک شروع (شهر) را رؤیت هلال با چشم غیرمسلّح میدانستهاند، نه با چشم مسلّح. علاوه بر این، میتوان گفت: شارع با بیان احادیث فراوان رؤیت، درصدد بیان ملاک شروع ماه قمرى است، به بیانى که گذشت، چه این را اِعمال تعبّد بنامیم، چه ننامیم.
گفتنى است که فقیهان بزرگ و دقیق النظرى مانند محقق نائینى، امام خمینى، آیتالله خوئى و آیتالله شهید سید محمدباقر صدر، به عدم اعتبار رؤیت با چشم مسلّح فتوا دادهاند و هیچیک به اطلاق رؤیت در روایات تمسّک نکردهاند، با اینکه اطلاق و تمسّک به آن، نخستین وجهى است که به ذهن هر فقهپژوهى میرسد، تا چه رسد به این بزرگان. بنابراین تمسّک به اطلاق، کشفى مهم به حساب نمیآید و معلوم است که این بزرگان، اطلاق رؤیت در احادیث را نپذیرفتهاند و اینکه ادعا شده است که این بزرگان رؤیت را به رؤیت متعارف منصرف میدانستهاند و با ابطالِ انصراف، مدّعاى آنان باطل میشود، سخنى است بىدلیل و چهبسا این فقیهان به ادلّهای که ذکر شد، رؤیت را مطلق نمیدانستهاند، نه بهدلیل انصراف.
در پایان میافزایم که آنچه از مجموع ادلّه استفاده میشود، این است که رؤیتپذیرى هلال هنگام غروب و بهعبارت دیگر، قابلیة الهلال للرؤیة، با چشم معمولى و غیرمسلّح، در هر افقى، تنها ملاک حلول (ماه) و موضوعِ منحصرِ ثبوت ماه نو، فقط در همان افق و آفاق متّحد با آن است و رؤیت در ادلّه رؤیت هلال طریق بر همین موضوع است و سایر طرق معتبر، مانند بیّنه و حکم حاکم شرع، طریق بر این طریقاند و بههمان رؤیت برمىگردند. گذشتِ سىروز از اوّل ماه قبل نیز، همین حکم را دارد. بنابراین صحت و سقم و اعتبار و عدم اعتبار سایر طرق، مثل تطویق و غروب هلال پس از شفق را میتوان با همین معیار سنجید.
..............................................
پینوشتها
1. فقه اهلبیت(ع)/ 199، مقاله (اعتبار ابزار جدید در رؤیت هلال)؛
2. همان/ 182 181، مقاله (اعتبار ابزار جدید در رؤیت هلال)؛
3. ر. ک: رؤیت هلال، ج2/ 925 923، 937 936، 1024، 1092، 1245؛
4. فقه اهلبیت(ع)، شماره 43/203؛
5. در العین خلیل و برخى از دیگر منابع لغوى؛ از جمله تهذیب اللغة، ج4/ 3785، ماده (هلل) آمده است: (الهلال غُرّة القمر حتّى یُهلّه الناس فی غرّة الشهر)، غرّة القمر؛ یعنى پیشانى نورانى کره ماه و بهعبارت دیگر نور پیشانى ماه؛
6. فقه اهلبیت(ع)، (اعتبار ابزار جدید در رؤیت هلال)، شماره43/178 177، 180؛
9. همان/ 129، أبواب الأطعمة والأشربة، باب8، ح7؛
10. رک: رؤیت هلال، ج2/850 849، 861، 880، 881، 928 917، 1013 1012، 1035، 1038؛
11. فقه اهلبیت(ع)، (پاسخى به نقد مقاله اعتبار ابزار جدید در رؤیت هلال)، شماره 45/ 115؛
12. رؤیت هلال، ج1/93 97، مقدّمه؛
13. ر. ک: همان/104 93، مقدّمه.
14. فقه اهلبیت(ع)، (اعتبار ابزار جدید در رؤیت هلال)، شماره43/186 185؛
15. رؤیت هلال، ج2/ 862؛
16. ر. ک: همان/ 883؛
برچسب ها :
ارسال دیدگاه