یکی از نعمتهای بزرگ که دست آفریش در نهاد انسان به ودیعه نهاده است، نعمت «عقل و خرد» است. اگر خرد از انسان گرفته شود، در مرتبه حیوان و شاید پایینتر از آن قرار میگیرد. انسان بهخاطر این نیروی معنوی است که توانسته است، تمدنهای چندی را پایهگذاری کند. اگر این نور باطنی در وجود انسان نبود، گامی به پیش نمینهاد و از همان شیوه زندگی نخستین پا فراتر نمینهاد. خداوند بزرگ به مقام رفیع انسان در سایه خرد، اشاره میکند و میفرماید: [وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا]؛ ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا، (بر مرکبهای راهوار) حمل کردیم و از انواع روزیهای پاکیزه به آنان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کردهایم، برتری بخشیدیم. جمله [وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ]، نشانه نتیجه برتری انسان است که در پرتو صنعت که زاییده خرد است، خشکی و دریا در قلمروی او قرار میگیرد. قرآن مجید بر کرامت انسان تکیه میکند و پیوسته او را بر اندیشیدن دعوت مینماید؛ ولذ واژه «عقل» بهصورت صیغهها 49 مرتبه در قرآن آمده است. گذشته بر این واژه، «لُبْ» و «نُهی» که به یک معنی به معنی عقل و خرد است (نُهی از ماده نَهی به معنی بازداشتن است؛ زیرا که عقل، انسانها را از کارهای ناپسند باز میدارد)، کراراً بر آنها تکیه شده است و حاکی از آن است که خردورزی عقلی، تاروپود دعوت انبیاء(ع) را تشکیل میهد و اصولِ دعوت آنها، کاملاً با یافتههای عقل همراه میباشد. واژه «لُب» و جمع آن «الباب» بهمعنی عقل است 16 که مرتبه در قرآن وارد شده و بر اساس تتبع برخی مفسران، حدود 80 آیه از آیات قرآن درباره تفکر و تدبّر سخن گفته است؛ چراکه ثبوت رسالت انبیاء و معجزات آنان، همگی به رهنمایی خرد میباشد و اساساً حجیّت قول پیامبران، بدون در نظر گرفتن عقل ناتمام خواهد بود. خداوند متعال در برخی از آیات، انسان را به تدبر در آفاق و انفس دعوت میکند. مانند آفرینش آسمان و زمین و گردش منظم آنان به دور یکدیگر، آفرینش شب و روز، وزش بادها که موجبِ حرکت ابرها و نزول باران و حرکت کشتیها در دریاها شده است، همگی نشانههای بارزی از ربوبیّت خداوند عالم است که چگونه عالم هستی را مدیریت میکند و در انتها یادآور میشود: «أفلا تتفکّرون» و تعابیر «یا اولی الالباب» و امثال اینها که همگی اشاره به جایگاه عقل در آموزههای دینی است.
انسان و عقل نظری و عملی اگر بخواهیم کمی علمیتر سخن بگوییم، یادآور میشویم که علمای معقول و حُکما، عقل را بر دو قسم تقسیم کردهاند؛ عقل نظری و عقل عملی؛ مقصود از عقل، نخست یافتههای عقلانی انسان در مسائل مربوط به جهان و سنن و احکام آن است و انسان در سایه تدبر در این پدیدهها، به وجود آفریدگار پی میبرد و او را با صفات کمال و جمال توصیف میکند. از این مرحله که بگذریم، مسائل مربوط به ریاضی و مثلثات و غیره، نتیجه واکاوی خرد است و وحی الهی، کاملاً بر چنین عقلی صحت گذارده؛ مثلاً در مقام توحید ربوبی بر چنین حکم عقل تکیه میکند: [لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ؛ اگر در آسمان و زمین، جز «اللّه» خدایان دیگری بود، فاسد میشدند (و نظام جهان به هم میخورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصیفی که آنها میکنند!]. اگر دو خدای بزرگ بر مجموعه آفرینش حکمرانی کنند، نظام آفرینش به هم میخورد. وحدت نظام، حاکی از وحدت پروردگار است. قرآن بر عملی تکیه میکند و یادآور میشود که یافتههای انسان در مورد زیبایی و نازیبایی، مورد قبول الهی است؛ مثلاً در مورد اینکه نیکوکار با بدکار یکسان نیست: [أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ؛ آیا مؤمنان را همچون مجرمان قرار میدهیم؟!]. از این بیان روشن میشود، گل سرسبد آفرینش در مسائل شناخت امور زیبا و نازیبا، کاملاً مستقل است و نیازی به جایی ندارد؛ یعنی آفرینش آنچنان او را آفریده است که میتواند، بایدها و نبایدها را مستقلاً درک کند. امیرمؤمنان(ع) در یکی از سخنان خود، به موقعیت عقل عملی انسان اشاره میکند و میفرماید: خدا پیامبران(ع) را برای این فرستاده است که انسانها را به دریافتهای باطنی خود توجه دهند؛ در حقیقت انبیاء(ع) در این موارد، نوآور نبوده؛ بلکه یادآور بودند. اینک جمله امام «فبعث فیهم رسله... ویثیرو لهم دفائن العقول»؛ خدا پیامبران خود را برانگیخته تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه نماید و نعمتهای فراموششده را بیاد آنها بیاورند. (نهجالبلاغه: خطبه 1) از این بیان نتیجه میگیریم، آنچه که دگراندیشان مجموع دین را، تعبّدی قلمداد میکنند و اینکه فردی متدین بخواهد یا نخواهد، باید بپذیرد، بسیار دور از حقیقت است؛ زیرا بخشی از مراسم دینی بر اساس مصالح و مفاسد، کاملاً جنبه تعبدی دارد؛ اما در مسائل اصولی و مسائل مربوط به کارهای زشت و زیبا، کاملاً مستقل است؛ لذا اثبات وجود خدا و صفات و اسمای او کاملاً مبرهن بوده و از دادههای عقل است؛ حتی بسیاری از فروع دین مانند: اقامه نماز و دادن زکات و تذّکر به معروف و بازداری از نازیبا، کاملاً با تحلیلی عقل موافق است. امام کاظم(ع) حجّتهای خدا را به دو قسم تقسیم میکند: «حجت ظاهری»، «حجت باطنی». پیامبران و امامان معصوم(ع) مصداق حجت ظاهری بودند؛ عقول و ادراکات باطنی انسان حجت درونی است؛ بنابراین انسان در این زندگی برای رسیدن به نهایت کمال با دو بال پرواز میکند. با پیروی از دادههای پیامبران و عمل به آنچه خرد به آن حکم میکند. ظهور حضرت ولیعصر(عج) که تکمیلکننده عملی دعوت انبیاء(ع) است و توحید را در تمام زمین گسترش میدهد و از شرک و دوگانهگرایی پاک میسازد، چنین هدفی در صورتی محقق میشود که انسان از نظر خرد و آگاهی، به حد کمال برسد؛ لذا در حدیثی میفرماید: «اذا قام قائمنا وضع الله یده علی رؤوس العباد وجمع بها عقولهم وکملت به احلامُهم؛ آنگاه که آخرین حجت خدا به امر الهی بر میخیزد، خدا دست او را بر سرهای بندگان نهاده و بهوسیله آن، عقول آنها را به کمال رسانده و اندیشههای آنها کاملاً متعادل خواهد بود». در اهمیت این نعمتهای الهی همین بس که شیخ کلینی(ره) در آغاز کتاب، بابی بهنام «کتاب العقل والجهل» گشوده و به نقل روایات فراوانی در ستایش از عقل و نکوهش از جهل پرداخته است؛ بنابراین گویندگان مذهبی باید در طرح اصول اسلامی، پیوسته به تشریح عقلانی آن پرداخته تا جامعه از صمیم دل آن را بپذیرد.
جمود برظاهر بدون تأمل برخی از متکلمان در مورد «صفات خبریه» دچار تجسّم شدهاند. مقصود از صفات خبریه، صفاتی است که قرآن از آن گزارش داده است و از خصیصههای بشری و انسانی است؛ اما خدا در قرآن و روایات به صفاتی موصوف شده؛ مانند: «یَد» یا «وجه» و امثال اینها. این گروه بهجای اینکه از سِلاح خرد بهره گیرند و مشکل را حل کنند، جمودِ به ظاهر کرده، حداکثر میگویند: خدا دست و صورت دارد؛ ولی نه مانند دست و صورت انسان. اینک برخی از این آیات: [وَٱلسَّمَاءَ بَنَینَهَا بِأَییْد وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ؛ (الذاریات : 47) و آسمان را به قدرت خویش بنا کردیم و آن را گسترش دادیم.] ظاهرگرایان افراطی از کلمه «ید»، همان معنای لغوی را گرفته، حداکثر میگویند: دست خدا با دست ما فرق دارد (و کیفیت آن بر ما معلوم نیست). ما یادآور میشویم، کلمه ید در اینجا بیانگر یک خصوصیتی است و اینکه من نسبت به آفرینش آن عنایت خاص داشتم و اگر مقصود معنای لغوی و عنصر انسانی باشد، آوردن این قید(بأید) موضوعیت ندارد؛ چون خدا همه جهان را به یک شیوه آفریده است؛ نه اینکه آسمانها را با دست و غیرآسمان را، به غیر دست آفریده باشد. و در آیه دیگر - بر خلاف آیه پیش آسمانها که به صیغه جمع آورده است: «بأیدی»- در باره خلقت آدم(ع) از کلمه تثنیه «بیدی» بهره میگیرد؛ چنانکه میفرماید: «قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ؛ (ص: 75) گفت: «ای ابلیس! چه چیز مانع تو شد که بر مخلوقی که با قدرت خود او را آفریدم، سجده کنی؟! آیا تکبّر کردی یا از برترینها بودی؟! (برتر از اینکه فرمان سجود به تو داده شود!)». در این آیه خداوند اشاره میکند که من در خلقت آدم(ع) عنایت ویژه داشتم. مثلاً در عرف میگویند: کسی که خانه خود را میفروشد، به مشتری میگوید: «من این خانه را به دست خودم ساختهام!» کنایه از این است که در ساخت آن خانه، عنایت حداکثری داشتم. اگر مقصود از ید همان «دست» باشد، نتیجه آن تعارض در دو آیه است که در یکی بهصورت مفرد و دیگر بهصورت تثنیه آمده است. تو گویی خداوند آسمانها را با دستها آفریده ولی آدم(ع) را با دو دست آفریده است. از این نوع توالی فاسد، نتیجه میگیریم که در فهم قرآن از موهبت الهی که همان عقل است، بهره گرفته شده و در مقصود از آیه دقت نکردهاند؛ هدف آیه این است خدا به ابلیس خطاب میکند که تو با این ترک سجود، نهتنها به آدم توهین کردی؛ بلکه حق ربوبیّت را در نظر نگرفتی؛ این مخلوقی است که من در آفرینش آن عنایت داشتم ولذا گفتیم که بر آدم سجده کنند. کاوش در شناخت خدا الزام عقلی است مورد دوم مسأله «معرفتالله» است. امامیه و معتزله و کلیه کسانی که عقل و خرد را یکی از ادوات و ابزار معرفت میشناسند، معتقدند که معرفتالله وجوب عقلی دارد؛ یعنی انسان هنگامی که بهحدّ تکلیف رسید و توانست، در ریشه آفرینش مطالعه کند، خِرد او میگوید: در این باره تحقیق کند که صانعی هست یا نه؟ خرد میگوید: باید تحقیق کرد تا مسأله یکسره شود. یا الهی و یا مادی؛ ولی گروهی از متکلمین وجوب معرفةالله را شرعی میدانند؛ یعنی چون در شریعت آمده است، خدا را بشناسیم و از صفات او آگاه شویم و به تکالیف آن عمل کنیم. چنانکه فرمود: [أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ؛ (ابراهیم: 10)آیا در خدا شکّ است؟! خدایی که آسمانها و زمین را آفریده؟!]. اما سخن آنان هرچند رنگ مقدسمآبی دارد؛ ولی تا صانع جهان ثابت نشود و شریعت منسوب به او یقینی نباشد چگونه میتوانیم، شریعت را محرک خداشناسی بدانیم. از این نمونهها در کلام کسانی که خردورزی را رها کردهاند و بیشتر به تعبد میپردازند، فراوان است.
تکلیف در گروی بیان آیین اسلام، آیین سهل وآسان است که تکالیف آن در حدّ توان بشری است و کراراً در قرآن مجید میفرماید: [لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا؛2 خداوند هیچکس را، جز بهاندازه تواناییش، تکلیف نمیکند.]. در این مورد حدیث شریفی است که برای بسیاری از افراد تندرو، تذکر میدهد که آیین اسلام، آیین سهل و ساده است و نباید آن را بهگونهای تبلیغ کنند که برای مردم ناخوشایند باشد. امام صادق(ع) از رسولخدا(ص) نقل میکند که آن حضرت خطاب به علی(ع) فرمود: [إنَّ هذاَ الدِّینَ مَتینٌ فَأَوغِل فیهِ بِرِفقٍ؛ ولا تُبَغِّض إلى نَفسِکَ عِبادَةَاللّه؛ ِ فَإِنِّ المُنبَتَّ یعنی المفرط لا ظَهرا أبقى ولا أرضا قَطَعَ ]3: «این دین استوار است. از آن رو با رفق و مدارا در آن وارد شو و کاری نکن که عبادت خدا نزد تو خوشایند جلوه کند؛ بهسان کسی نباش که با مرکب بهسرعت میدود؛ ولی نه به مقصد میرسد و نه مرکب سالم میماند».
بهرهگیری از دادههای طبیعت روی این اساس درباره دادههای نوظهور طبیعت دو نظر هست: 1. آنچه که خداوند در درون طبیعت نعمتهایی به ودیعت نهاده که بهوسیله خردمندان استخراج گشته تا آنجا که با موازین شرع مخالف نباشد، اشکالی ندارد؛ لذا از همان روزی که صنایع نوظهور رخ داده و بشر در سایه عقل خود توانسته است، قدرت خود را گسترش دهد، همگی حلال است؛ مگر آنجا که با اصول اسلامی درگیر باشد. 2. در مقابل، گروهی بر خلاف آن هستند و میگویند: اصل در همه موارد احتیاط است تا دلیل شرعی بر هر موضوع نوظهور در اختیار نباشد، اجتناب لازم است. اکنون این دو نظر را ما بر آیات قرآنی و احادیث عرضه میداریم. امام صادق(ع) میفرماید: «کل شیء مطلق حتی یرد فیه النهی».4 و به دیگر سخن، نعمت الهی بهنام عقل، عقاب بلا بیان را قبیح و نازیبا شمرده و اتفاقاً آیه قرآن بهصراحت بر آن صحت گذارده است. آنجا که فرموده است: [وَلَوْ أَنَّا أَهْلَکْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى؛5اگر ما آنان را پیش از آن (که قرآن نازل شود)، با عذابی هلاک میکردیم، (در قیامت) میگفتند: پروردگارا! چرا پیامبری برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم، پیش از آنکه ذلیل و رسوا شویم!]. حاصل آیه هر گاه گروه کافر ناسپاس را پیش از آنکه رسولان خود را برای هدایت آنان برانگیزیم، به ما اعتراض میکردند و میگفتند: خدایا! چرا معلمانی و آموزگارانی برای هدایت اعزام نکردی تا ما بتوانیم به فرامین تو عمل کنیم. بنابراین ظاهر آیه این است که اعتراض آنها مورد پذیرش خدا بود ولذا راهنمایانی اعزام کرد و حجت را بر آنان تمام نمود؛ بنابراین اصل در تمام اشیاء بهرهگیری از فراوردههای طبیعت و غیره، حلال و آزادی است؛ مگر آنگاه که از آن شرعاً بازداری شود. البته بحث در این مورد طولانی و گسترده است و علمای اصول، برای این موضوع بخش مخصوصی دارند که دلایلش را بیان کردهاند. از این نتیجه میگیریم که آیین اسلام آیین عقلی و خردورزی است تا آنجا که عقل و خرد انسان میتواند، بهواقع راه یابد؛ هرچند در امور جزئی مانند: عدد رکعات نمازها و امثال آن، به تعبّد پرداخته است که البته خودِ تعبّد نیز - تسلیم در برابر آفریدگار جهان است که این همه نعمت مادی و روحی در اختیار بشر قرار داده است - آن هم دلیل عقلی دارد. .............................................. پی نوشتها 1. اصول کافی، ج 1؛ 2. بقره: 286؛ 3. وسائل، ج 1، باب 26 از ابواب طهارات، حدیث 7؛ 4. وسائل، ج 18، باب 12، از ابواب صفات قاضی، حدیث 6؛ 5. طه،134.