هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

عاشورامعلم اخلاق بشریت

اخلاق در حوزه - شماره 809

عاشورامعلم اخلاق بشریت

آیت‌الله ‌العظمی مظاهری

باید بگوییم خدا یک معلم اخلاقی به‌نام مکتب حسین(ع) به ما داده است. از همان وقتی که می‌خواهد از مدینه به مکه و از مکه به کربلا حرکت کند، می‌فهماند که حرکت من برای شهادت است. شهادت هم برای امر به معروف و نهی از منکر است. شهادت هم برای این است که دین در مخاطره است و من حاضر شدم، برای اینکه دین را نجات دهم، همه چیزم را فدای دین کنم. این جمله را می‌فرمود که: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَ‌ الْحَقَ‌ لَا یُعْمَلُ‌ بِهِ‌ وَأَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَی عَنْهُ لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّا» 1
آیا نمی‌بینید که حق پایمال شده و تشیّع زیر پرده‌ها رفته است و باطل رو افتاده است. مثل یزید حکومت بر عالم اسلام می‌کند. جا دارد که مؤمن بمیرد، جا دارد برای این حرف، مؤمن جان دهد: «لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّا». به ما می‌گوید ما باید همه چیزمان را فدای دین کنیم. دَوَران امر بشود بین مال‌مان یا دین، مال فدای آن است. دَوَران امر شود بین جان دادن و دین، جان دادن خومان فدای دین. دَوَران امر شود بین زن و بچه و دین، زن و بچه فدای آن است؛ لذا محمدبن‌حنفیه می‌گفت: نرو. امام(س) می‌فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلا»؛ باید بروم، برای اینکه خدا می‌گوید: برو و کشته شو، برای اینکه دین من زنده شود. می‌گفت: پس عیال را نبر. می‌فرمود: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاهُنَ‌ سَبَایَا»؛ 2 باید زن و بچه هم فدا شوند. این دین فعلاً خون می‌خواهد؛ مثل خون من و اصحابم. اسارت می‌خواهد، مثل اسارت زینب و عیالم. این یک پیام است که از وقتی که از مدینه بیرون آمد تا وقتی که شهید شد، همه همین است. ما از این جمله چیز دیگری هم استفاده می‌کنیم که خدا اسلامش را دوست دارد و حتی حاضر است، حسین و زینب(س) فدای آن شوند.

  درس جوانمردی
اول چیزی که باید در این هفت هشت ده روز از این مکتب یاد بگیریم، این است که اگر دَوَران امر شد بین دین و غیر دین، آن دین مقدم است. جان باشد یا مال و اهل و عیال باشد یا چیز دیگری. این گذشت و فداکاری است؛ لذا علاوه بر اینکه این را به ما می‌فهماند، ایثار و گذشت و فداکاری را هم به ما می‌فهماند. ما باید جوانمرد باشیم. باید در ما ایثار و گذشت و فداکاری زنده شود. گاهی گذشت راجع به دشمن است و گاهی گذشت و ایثار و فداکاری راجع به دوست است. گاهی ایثار و گذشت و فداکاری راجع به دیگران است و گاهی هم ایثار و گذشت و فداکاری راجع به دین است. در همه اینها انسان باید جوانمرد باشد. این هفت هشت ده روزه باید این حال جوانمردی در ما زنده شود.

  فلسفه گریه بر امام حسین(ع)
امام حسین(ع) بارها می‌گفت: «أَلَا وَإِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ، قَدْ رَکَزَ بَیْنَ‌اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السَّلَّةِ وَالذِّلَّةِ وَهَیْهَاتَ‌ مِنَّا الذِّلَّةُ» 3.
این روح آقامنشی را در مقابل هر چیز از امام حسین(ع) یاد بگیریم. گریه برای امام حسین(ع) خوب است؛ اما مهم‌تر از گریه، برداشت از گریه و برداشت از این مکتب است. این مکتب امام حسین(ع) یعنی معلم اخلاق، به ما می‌گوید: گذشت و ایثار و فداکاری داشته باش. به ما می‌گوید: وفا داشته باش. اگر امام حسین(ع) را دوست داری، آدم باوفایی باش. آن وفای حسین با خدا، ما هم وفا داشته باشیم با امام حسین(س) و وفای اینجا این است که دین در خانه و اجتماع ما زنده باشد. همه می‌دانیم که امام حسین(س) کشته شده برای اینکه نماز زنده شود؛ لذا همه ما به فکر نماز و به فکر خدمت به خلق خدا و به فکر امر به معروف و نهی از منکر باشیم.
این زیارت‌ها به ما خیلی چیز می‌دهد: «أَشْهَدُ أَنَّکَ‌ قَدْ أَقَمْتَ‌ الصَّلَاةَ وَآتَیْتَ الزَّکَاةَ وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ»؛ 4 این مکتب است؛ یعنی حسینم! برای دین آمدی و دین یعنی نماز و رابطه با خدا. دین یعنی رابطه با مردم و خدمت به خلق خدا. دین یعنی زنده کردن ما با امر به معروف و نهی از منکر. در این زیارت‌ها، این جمله خیلی تکرار شده است: «أَشْهَدُ أَنَّکَ‌ قَدْ أَقَمْتَ‌ الصَّلَاةَ وَآتَیْتَ الزَّکَاةَ وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ»؛ بنابراین واجب و لازم است که ما از مکتب امام حسین(ع) این درس‌ها را برداشت کنیم. این از امتیازهای مکتب امام حسین(ع) است. مکتب امام حسین(ع) تعلیم فرهنگ عملی است. اما[تعالیم] دیگر ائمه(ع) چون: امامین باقرین و امام علی(ع) تعلیم علمی است؛ یعنی قال الباقر وقال الصادق(ع) و نهج‌البلاغه که تعلیم علمی است؛ اما تعلیم عملی مهمتر از تعلیم علمی است.
..............................................
   پی نوشتها
​​​​​​​
 1. تحف العقول، ص ۲۴۵؛
2. اللهوف، ص ۶۵؛
3. اللهوف، ص ۹۷؛ اثبات الوصیه، ص ۱۶۶؛
4. الکافی، ج ۴، ص ۵۷۴.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه