هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

روحانیت در هشت سال دفاع مقدس چه نقشی داشت؟ روایت سختی‌ها و شیرینی‌های روزهای غرور و افتخار

روحانیت در هشت سال دفاع مقدس چه نقشی داشت؟ روایت سختی‌ها و شیرینی‌های روزهای غرور و افتخار

در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌ والمسلمین احمد فرخ‌فال قائم‌مقام مدیر حوزه‌های علمیه کشور

۳۱ شهریورماه آغاز هفته دفاع مقدس و یادآور هشت سال مجاهدت رزمندگان اسلام است. در آن دوران روحانیت نیز، به‌عنوان پرچمداران انقلاب اسلامی نقش فراوانی در تشویق مردم برای حضور در جبهه‌ها داشتند. بسیاری از طلاب نیز، حجره‌های خود را رها کردند و برای دفاع از اسلام و وطن و تقویت و استمرار فضای معنوی در بین رزمندگان راهی جبهه‌های جنگ شدند. به‌مناسبت هفته دفاع مقدس، خبرگزاری حوزه، پای صحبت‌های حجت‌الاسلام‌ والمسلمین احمد فرخ‌فال قائم‌مقام مدیر حوزه‌های علمیه کشور که در دوران دفاع مقدس به‌عنوان طلبه و بسیجی حضور داشته است، نشسته تا از خاطرات سال‌های غرور و افتخار به ما بگوید. این گفت‌وگو تقدیم خوانندگان فرهیخته افق حوزه می‌شود.

چرا جنگ تحمیلی «دفاع مقدس» نامیده شده است؟
  این دفاع در مقابل هجمه ناجوانمردانه استکبار بود که به‌وسیله رژیم بعث عراق به ما تحمیل شده بود و به‌خاطر اینکه به مقدسات اسلام حمله شده بود، دفاع مقدس نامیده شد. پرچم‌دار حرکت عظیم انقلاب اسلامی یک مرجع تقلید بود و شعارهای آن نیز، شعارهای قرآنی بود و حمله‌ای که صورت گرفت، برای انهدام این مقدسات بود.

روحانیت چگونه وارد جبهههای حق علیه باطل شد و چه ارتباطی بین روحانیت و دفاع مقدس وجود داشت؟
  وقتی رژیم بعث عراق حمله همه‌جانبه خودش را به نظام مقدس جمهوری اسلامی آغاز کرد، مردمی که تازه از زیر یوغ استکبار درآمده و رژیم طاغوت را برکنار کرده بودند، با یک حمله‌ای که از سوی دشمن‌ترین دشمنان ما یعنی آمریکا شکل‌ گرفته بود و توسط پلیدترین رژیم‌ها که رژیم آدم‌کش بعث عراق بود، مواجه شدند. مردم یکپارچه به امام(قد) لبیک گفتند و برای جلوگیری از این حملات که می‌توانست، چالش جدی برای نظام نوپای جمهوری اسلامی باشد، یکپارچه صف کشیدند و در این میان حوزه‌های علمیه پیش‌قدم بودند.

چه زمانی به جبهه اعزام شدید؟
  در آن دوران حدوداً ۲۰ سال داشتم و در مدرسه فیضیه تحصیل می‌کردم. شبی که حملات هوایی رژیم بعث عراق شروع شد، غوغایی در فیضیه راه افتاد. اوایل مهرماه همراه با حدود هزار نفر از طلاب بانشاط و جوان، عازم تهران شدیم و در یکی از پادگان‌ها، دوره آموزش‌های نظامی را فرا گرفتیم که بسیاری از این افراد، در دفاع مقدس به شهادت رسیدند. آموزش‌ها حتی برای طلبه‌هایی که دوران رژیم طاغوت و سختی‌های مواجهه با ساواک و حبس، دستگیری و شکنجه را تجربه کرده و در تنگناهای امنیتی و تبلیغی مواجه شده بودند، هم واقعاً سخت بود؛ اما طلاب جوان این آموزش‌ها را با موفقیت پشت‌سر گذاشتند. بعد از گذراندن این دوره، من به‌همراه تعدادی دیگر از طلاب در هشتم آبان‌ماه به گلف اهواز که مرکز آموزش‌های تخصصی و سنگین بود، اعزام شدیم و بعد از چندروز راهی خطوط جبهه دارخوین شدیم.
دارخوین سه خط داشت که خط اول (خط مقدم) به‌نام خط‌شیر بود، خط بعد سلمانیه بود که یک مرحله عقب‌تر از جبهه مقدم بود و خط بعدی، محمدیه بود. بین خط شیر تا خط سلیمانیه وسیله تردد نبود.
زمانی که وارد شدیم، گفتند که سلاح و کلاه نظامی نداریم به شما بدهیم. ما که در مجموع پنج طلبه بودیم، التماس کردیم که اسلحه افرادی را که به مرخصی رفته‌اند، به ما بدهند. سرانجام پنج اسلحه ژ۳ را به ما دادند. در آن دوره فرماندهی نیروهای مسلح به عهده بنی‌صدر بود و رزمندگان به‌شدت در تنگنا بودند؛ زیرا امکانات داده نمی‌شد.
همه دغدغه ما این بود که با لباس نظامی و عمامه در خط مقدم و بین رزمندگان باشیم؛ به‌همین خاطر به خط ‌شیر که خط مقدم دارخوین بود، رفتیم.

با چه هدفی به خط مقدم رفتید؟ میتوانستید در همان اهواز بمانید.
  ما با هدف دفاع از نظام و انقلاب رفته بودیم و به‌طور طبیعی هدف نهایی شهادت بود. طلبه‌ها بدون علقه به مباحث دنیوی و... از حضور در آنجا عشق می‌کردند. جبهه خط ‌شیر خاک‌ریز، سنگر و... نداشت؛ چون زمین‌های زراعی جنوب بود. وقتی وارد می‌شدیم، با سرنیزه گودالی می‌کندیم و خاک این گودال را جلوی‌مان می‌ریختیم تا گلوله‌ها مستقیم به ما اصابت نکند. هیچ امکاناتی در آنجا وجود نداشت و شرایط بسیار سخت و سنگین بود؛ اما شیرینی فراوانی برای افراد داشت. این در حالی است که کسانی که آنجا بودند، در شبانه‌روز شاید یک وعده غذای گرم هم نداشتند.
برای تهیه غذا هر روز از هر ده نفر، یک نفر را انتخاب می‌کردند و این فرد، باید قابلمه‌ها را برمی‌داشت تا برای تهیه غذا پیاده به عقب برود. این فرد باید از گودال‌ها می‌رفت تا هدف تیربارهای مستقیم دشمن قرار نگیرد. بسیاری از مواقع، وقتی با قابلمه غذا برمی‌گشتیم، حملات خمپاره‌ای دشمن شروع می‌شد و روی زمین می‌افتادیم و ظرف غذا نیز ریخته می‌شد و دست خالی به خط مقدم جبهه خط شیر برمی‌گشتیم و مجبور بودیم، اگر نان خشک یا کنسرو لوبیایی بود، استفاده کنیم.

کی و چگونه مجروح شدید و به افتخار جانبازی نائل آمدید؟
  ۲۱ روز از حضورم در جبهه دارخوین می‌گذشت که در یک شب بارانی، رژیم عراق حمله‌ سختی را آغاز کرد و من دچار مجروحیت شدم. در این حمله گلوله به گردنم اصابت کرد و تقریباً استخوان فک پایینم کامل خرد شده بود. من را به خط محمدیه و سلمانیه بردند و محل ورود و خروج گلوله را بخیه زدند و خون‌ریزی تقریباً متوقف شد؛ سپس به اهواز و بعد به یکی از بیمارستان‌های تهران منتقل شدم. شش‌ماه در اهواز، تهران و اصفهان بستری بودم و بعد برای گذراندن دوران نقاهت به قم آمدم. سال ۱۳۶۱ وضعیت صورتم بهبود پیدا کرد و دوباره راهی جبهه شدم و عملیات بعدی که توانستم حضور پیدا کنم، عملیات بیت‌المقدس بود.

بعد از مجروحیت از رفتن به جبهه منصرف نشدید؟
  در دوران هشت سال دفاع مقدس، هیچ جانباز، مجروح و آسیب‌دیده‌ای را ندیدم که پشیمان شده باشد؛ بلکه همه بعد از هر بار مجروحیت با علاقه، شوق و اشتیاق بیشتری به جبهه بازمی‌گشتند؛ زیرا تصور می‌کردند، از قافله شهدا عقب افتاده‌اند و شوقاً إلی الثواب بودند و دعا می‌کردند، هرچه زودتر بهبودی حاصل شود و توانشان را به دست بیاورند تا دوباره عازم جبهه‌ها شوند. دومین اعزام
در اردیبهشت ۱۳۶۱ دوباره به دارخوین اعزام شدم. در آن زمان فرماندهی به عهده شهید خرّازی و شهید ربانی به‌عنوان معاون شهید خرّازی بود. بعد از اینکه وارد فرماندهی شدم، گفتند که امشب عملیات بیت‌المقدس شروع می‌شود.
بعد از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم و خواستم که اسلحه بگیرم تا همراه گردان بروم. آن شب با لباس نظامی و عمامه، همراه با گردان پیاده حضرت موسی‌بن جعفر(ع) از تیپ امام حسین(ع) راهی منطقه شدم.

خاطراتی از جبهه

در خط ‌شیر برای صرف چای هیچ امکاناتی نبود. قوطی‌های کنسرو لوبیا را نگه می‌داشتیم و در آن آب می‌ریختیم و خرج‌های خمپاره‌ها را (نوارهای واشری انفجاری) را که متناسب با نیاز کم یا زیاد می‌کردند، تکه‌تکه می‌کردیم و در گودال می‌گذاشتیم و آتش می‌زدیم و آب درون قوطی کنسرو را با آن جوش می‌آوردیم و چای دم می‌کردیم.

شیرین
ترین لحظات
عملیات بیت‌المقدس در سه مرحله انجام شد و یک ماه به‌طول انجامید. این عملیات در اردیبهشت شروع شد و رزمندگان سوم خرداد به خرمشهر رسیدند. وقتی رزمندگان به مسجد جامع خرمشهر رسیدند، تعداد زیادی از دوستان-شان شهید شده بودند؛ اما شور و حال مسجد جامع خرمشهر به‌گونه‌ای بود که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است و همه مشغول شستن مسجد شدند و اولین نماز جماعت را در مسجد برگزار کردند و این لحظات، شیرین‌ترین لحظات عمر من در طول دفاع مقدس بود.

لحظات سخت

در عملیات فاو وقتی به منطقه رسیدم، تقریباً عملیات تمام شده بود؛ اما منطقه یکپارچه شیمیایی شده بود؛ به‌طوری که می‌گفتند: حتی خرمایی که از نخل به روی زمین افتاده است، هم هرگز استفاده نکنید. در عملیات فاو شرایط سخت و سنگینی وجود داشت؛ زیرا از طرفی عملیات بسیار سنگین بود و از سوی دیگر، حفظ این منطقه برای رزمندگان بسیار مهم بود.
استقرار در جزایر مجنون بسیار سخت بود. در این عملیات رزمندگان باید در هور و آب، خاکریز ایجاد می‌کردند. این عملیات شب جمعه بود.
حفظ این خطوط بسیار سنگین و سخت بود. اواخر جنگ یعنی سال ۱۳۶۷ بود که آمریکا و غرب به‌ویژه اروپایی‌ها، صدام را کامل تجهیز کرده بودند تا رژیم بعث این جزایر را بگیرد و رزمندگان ما جان‌فشانی‌های فراوانی کردند که این منطقه حفظ شود. حتی گردان عاشورا تحت هیچ شرایطی حاضر به عقب‌نشینی نشد و تا آخرین نفراتش به شهادت رسیدند و بسیاری از رزمندگان در آن منطقه غرق شدند.
بعثی‌ها وقتی متوجه شدند که نمی‌توانند جزایر را بگیرند، از گاز خردل استفاده کرد و من برای دومین‌بار در آنجا مجروح شدم.
حملات این منطقه بسیار سنگین بود؛ به‌طوری که هواپیماهای عراقی شکار فردی می‌کردند؛ یعنی ماشین‌های فرماندهان نظامی و گردان ما را دنبال می‌کردند و گردان‌ها را با موشک می‌زدند و در آخرین مرحله یکپارچه جزایر مجنون را با گاز خردل شیمیایی کردند. بسیاری از رزمندگان آنجا به شهادت رسیدند و بسیاری هم، هنوز مبتلا هستند.
گاز خردل به‌گونه‌ای بود که برخی در همان‌جا حالت خفگی پیدا می‌کردند و به شهادت می‌رسیدند. برخی را هم که سریع به بیمارستان می‌رساندند، در بیمارستان اهواز شست‌وشو داده می‌شدند؛ اما آثار آن گاهی تا ده‌ها سال باقی می‌ماند و برخی از این افراد، به‌ویژه کسانی که با گاز خردل شیمیایی شدند، بارها تا مرز شهادت می‌روند و برمی‌گردند.

روحانیون در جبههها چه فعالیتهایی داشتند؟
  در دوران دفاع مقدس، روحانیت هم کار تبلیغ و هم کار رزمی انجام می‌داد و فعالیت ما رزمی - تبلیغی بود. به تصاویر روحانیون در جبهه که دقت کنید، برخی روحانیون لباس روحانیت بر تن دارند که این گروه وظیفه تبلیغی داشتند و عده‌ای نیز، با عمامه و لباس نظامی و سلاح رزم بودند که وظیفه این گروه رزمی- تبلیغی بود که ما جزء این گروه بودیم. ما در کنار نیروهای پیاده در عملیات شرکت می‌کردیم و در جایی که نیاز بود، کار تبلیغی نیز انجام می‌دادیم.

روایت شهادت شهید روزبه

گاهی در بین جنگیدن در جایی که لازم بود، شروع به روحیه دادن به رزمندگان می‌کردیم؛ مثلاً در عملیات بیت‌المقدس به نزدیکی یک ساختمان بزرگ رسیدیم که محل اجتماع فرماندهان بعثی بود. رزمندگان بالگردی را که در بالای این ساختمان پرواز می‌کرد، از داخل خرمشهر زدند و باعث شد، بالگرد آتش بگیرد. آتش گرفتن بالگرد، باعث شد که سربازان بعثی مأیوس شوند؛ چون تا آن لحظه می‌جنگیدند و فرماندهان‌شان فرماندهی می‌کردند.
شهید روزبه که مدیر ارشاد اسلامی اصفهان بود، به من گفت که همه‌چیز از این ساختمان هدایت می‌شود و بسیاری از نیروهای‌شان از آنجا تیراندازی می‌کنند. گفتم که چه کاری باید انجام بدهیم؟
ایشان بلندگوی ماشین تبلیغاتی را گرفت و نزدیک ساختمان رفت تا من به عربی بگویم که تسلیم شوند که در آن لحظه ما را به رگبار بستند و شهید روزبه در کنار من به شهادت رسید.
در عملیات بیت‌المقدس ما حمله کرده بودیم؛ به‌همین خاطر پناهگاهی نداشتیم و وضعیت روحی خیلی سنگینی حاکم شده بود. یادم هست در مرحله اول عملیات بیت‌المقدس وقتی رسیدیم، فقط ۶۰ نفر مانده بودیم. خط را از عراق گرفته بودیم؛ اما سیصد نفر از نیروهای‌مان شهید و مجروح شده بودند. همین امر سبب شده بود که روحیه افراد حتی فرمانده نیز ضعیف شود. در این شرایط به کنار فرمانده رفتم و گفتم: ما خط را گرفته‌ایم و این مهم است و الآن باید درخواست نیرو کنیم تا بتوانیم، خط را حفظ کنیم. این سخنان باعث شد که فرمانده دوباره روحیه‌اش را به دست بیاورد.
این اقدامات در صورتی ممکن بود که فرد رزمی تبلیغی باشد؛ زیرا اگر رزمی نبود، نمی‌توانست در کنار افراد در عملیات‌ها حضور پیدا کند.
طلبه‌ها در نقش‌های خیلی بهتر از من حضور داشتند؛ برای مثال شهید مصطفی ردانی در حد فرماندهی تیپ و لشکر کار می‌کرد. روحانیت در دوران دفاع مقدس بسیار سرفراز است؛ زیرا هم به‌عنوان تبلیغی و هم، رزمی تبلیغی در طول تاریخ دفاع مقدس ایفای نقش کرده است.

​​​​​​​همراهی همه
جانبه حوزه علمیه در دفاع مقدس
روحانیت از مراجع عظام تا طلبه‌ها خودشان خود را به‌عنوان حافظ و امانت‌دار انقلاب از سوی شهدا می‌دانستند. روحانیت هیچ‌گاه دفاع مقدس، رزمندگان و فرماندهان را تنها نگذاشت.
برخی مواقع جلساتی با حضور فرماندهان رده اول جنگ اعم از ارتش و سپاه برگزار می‌شد و فرماندهان به طلاب می‌گفتند که دچار بحران جدی شده‌ایم و می‌خواهیم، به حضرت زهرا(س) توسل پیدا کنیم؛ به‌همین خاطر روضه‌ای برای‌مان بخوانید.
اینها نشان می‌دهد که مراجع و بزرگان و روحانیون به چه اندازه برای فرماندهان و رزمندگان قوت قلب بودند. در همه گردان‌ها، وقتی یک طلبه با عمّامه در کنار رزمندگان حضور داشت، همه آرام می‌شدند.
نقش روحانیت در دفاع مقدس نقش بسیار مؤثر بود. رهبری جمهوری اسلامی یک مرجع تقلید بود و وقتی اعلام می‌کرد، به نیرو نیاز داریم، خانواده‌ها فرزندان‌شان را به جبهه‌ها اعزام می‌کردند.
روحانیت هم در پشتیبانی از امام(قد) در سال ۱۳۴۲ و هم در پیدایش انقلاب و هدایت جامعه به سمتی که امام راحل(قد) می‌خواستند، نقش مهمی داشت؛ زیرا امام در تبعید بودند و روحانیت از طرف امام خمینی(قد) مردم را با مسیر امام آشنا می‌کرد.
نوزادانی که در سال ۱۳۴۲ در قنداق بودند، به مبارزین و مدافعان انقلاب تبدیل شدند و این روحانیت بود که این افراد را از شیرخوارگی تا نوجوانی آموزش داد.
روحانیت سهم بسزایی در هدایت جامعه داشته و دارد و به‌لطف حق‌تعالی همین روحانیت با رهبری خردمند و بصیر حضرت امام خامنه‌ای، عَلَم این انقلاب را به امام زمان(عج) می‌دهد.

 

ارسال دیدگاه