پیوستگان و جاماندگان از کاروان امام حسین(علیه السلام)
کاروان امام حسین(علیه السلام) در مسیر حرکت از مدینه تا کربلا، با رویش ها و ریزش هایی همراه بود.
حُرّ، نخستین کسی بود که راه امام حسین(علیه السلام) را بست و آن حضرت را از رفتن به سوی کوفه و برگشت به مدینه و مکه بازداشت، اما هنگامی که قساوت و بی رحمی سپاه ابن زیاد را دید و متوجه شد که آن ها تصمیم دارند امام(علیه السلام) را به شهادت برسانند؛ از لشکر کوفه جدا شد و خود را به سپاه سیدالشهدا(علیه السلام) رساند و اظهار ندامت و پیشیمانی کرد.
مقدمه
کاروان امام حسین(علیه السلام) در مسیر حرکت از مدینه تا کربلا، با رویش ها و ریزش هایی همراه بود. در این مدت افرادی توفیق یاری امام(علیه السلام) نصیب شان شد و به کاروان حسینی پیوستند، اما در سوی دیگر نیز اشخاصی بودند که در عین میسر بودن فرصت و زمینه یاری سیدالشهدا(علیه السلام)، از پیوستن به قافله حسینی بازماندند و از یاری آن حضرت محروم شدند.[۲] در این مقاله به سرگذشت برخی از پیوستگان و جاماندگان از قافله حسینی اشاره می شود.
* پیوستگان کاروان حسینی
۱. زُهیر بن قَین
زُهیر بن قَین از مکه به سوی عراق بازمی گشت، اما در راه عراق با کاروان سیدالشهدا(علیه السلام) هم مسیر شد. زُهیر عثمانی بود؛ یعنی معتقد بود عثمان مظلومانه کشته شده است و قاتلان او در صف یاران علی(علیه السلام) بودند؛ از این رو دوست نداشت که با امام حسین(علیه السلام) در یک جا توقف کند. در منزل زَرود، زُهیر مجبور شد با امام حسین(علیه السلام) در آنجا توقف کند، اما او در یک طرف و امام(علیه السلام) در طرف دیگر خیمه هایشان را برپا کردند.
۱/۱. دعوت امام حسین(علیه السلام) از زُهیر بن قَین
امام حسین(علیه السلام) قاصدی را به سوی زُهیر فرستاد و او را نزد خود دعوت کرد. مردی از قبیله فزار از همراهان زُهیر می گوید:
ما بر سر سفره غذا بودیم که فرستاده حسین(علیه السلام) وارد شد و به زُهیر گفت: «امام من را به دنبال شما فرستاده تا نزد او بیایی». در این هنگام ما هر چه در دست داشتیم، انداختیم و چنان شگفت زده شدیم که گویا پرنده ای روی سر ما نشسته است. دَلْهم بنت عَمرو، همسر زهیر او را تشویق کرد و گفت: «پسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تو را خواسته و قاصدی را به دنبالت فرستاده، تو نمی روی؟ سبحان الله! برو سخنانش را بشنو و بعد برگرد». زُهیر به خیمه حسین(علیه السلام) رفت، اما طولی نکشید که با چهره شادمان و درخشان بازگشت و به همراهان خود گفت: «هر کس دوست دارد به دنبال من بیاید، وگرنه این آخرین ملاقات ما خواهد بود».[۳]
۲/۱. ایثار و فداکاری زُهیر در حمایت از امام حسین(علیه السلام)
زُهیر در شب عاشورا، از نخستین اصحاب امام(علیه السلام) بود که اعلام وفاداری نمود و به آن حضرت عرض کرد: «به خدا سوگند! دوست داشتم که کشته می شدم، سپس زنده می گشتم و باز تا هزار بار کشته می شدم؛ اما خداوند به این وسیله، کشته شدن را از شما و جوانان اهل بیت شما دفع می کرد».[۴]
اخلاص، فداکاری، رشادت و توانایی زُهیر موجب شد امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا او را به عنوان فرمانده جناح راست لشکر (مَیمَنه) تعیین کند و فرماندهی بخش عظیمی از سپاه را به وی بسپارد.[۵] او هنگام نماز ظهر عاشورا همراه سعید بن عبدالله حنفی، جان خود را سپر تیرهای دشمن کردند تا امام حسین(علیه السلام) نماز بخواند.[۶]
من دسته گل پرپر گلزار حسینم
من شمع فروزان شب تار حسینم
من کنج قفس مرغ گرفتار حسینم
من عاشق دل باخته و یار حسینم[۷]
۲. حُرّ بن یزید ریاحی
حُرّ، نخستین کسی بود که راه امام حسین(علیه السلام) را بست و آن حضرت را از رفتن به سوی کوفه و برگشت به مدینه و مکه بازداشت، اما هنگامی که قساوت و بی رحمی سپاه ابن زیاد را دید و متوجه شد که آن ها تصمیم دارند امام(علیه السلام) را به شهادت برسانند؛ از لشکر کوفه جدا شد و خود را به سپاه سیدالشهدا(علیه السلام) رساند و اظهار ندامت و پیشیمانی کرد.
مُهاجر بن اَوس در روز عاشورا، وقتی او را با وضع غیر عادی دید؛ پرسید: «به کجا می خواهی بروی؟ آیا می خواهی حمله کنی ؟». حُرّ پاسخ نداد و لرزه سختی اندامش را گرفت. مهاجر گفت: «اگر از من بپرسند شجاع ترین مرد اهل کوفه کیست، تو را نام خواهم برد؛. ای حُرّ! امروز چه پیش آمده است که تو را با این حال می بینم؟». حُرّ جواب داد: «به خدا قسم من امروز اختیار دارم که یا بهشت را انتخاب کنم یا جهنم را و به خدا قسم اگر تکه تکه یا سوخته شوم، هیچ مقام و موقعیتی را جز بهشت انتخاب نمی کنم». این سخن را گفت و اسبش را به طرف خیمه های امام حسین(علیه السلام) راند و به آن حضرت عرض کرد: «آیا توبه من قبول می شود؟». امام حسین(علیه السلام) فرمود: «آری؛ خدا توبه تو را می پذیرد و تو در دنیا و آخرت آزاده هستی».[۸]
تا دلم در حرم قرب تو یابد راهی
آتشی زن که برآید ز وجودم آهی
تو به یک کاه دو صد کوه گنه می بخشی
من بیچاره چه سازم که ندارم کاهی
گر شود عمر شبی، با توام آن شب گذرد
صبح فریاد برآرم چه شب کوتاهی[۹]
به جز این دو نفر که سرنوشت مشهوری دارند، به رغم تلاش زیاد دشمن برای جلوگیری از پیوستن یاران آن حضرت در کوفه به سپاه کربلا، اما عده ای جان خود را به خطر انداختند و شبانه از مسیرهای بیابانی خود را به اردوی امام حسین(علیه السلام) رساندند یا در کربلا از سپاه ابن زیاد جدا شدند و به امام حسین(علیه السلام) پیوستند. برخی دیگر نیز اگر چه دیر به کربلا رسیدند، ولی با سپاه عمر بن سعد درگیر شدند و به شهادت رسیدند که در ادامه به سرگذشت برخی از آن ها اشاره می شود.
۳. سعد بن حرث أنصاری عجلانیّ و برادرش أبوالحتوف
این دو برادر از گروه خوارج بودند که برای جنگ با امام حسین(علیه السلام)، به سپاه عمر بن سعد پیوسته بودند؛ اما هنگامی که صدای امام را شنیدند که می فرمود: «ألا ناصرٌ فینصرنا؛ آیا کسی هست که ما را یاری کند» و نیز وقتی صدای ناله بچه ها را شنیدند، خون غیرت شان به جوش آمد و به کمک امام(علیه السلام) رفتند و در دفاع از امام(علیه السلام) دو نفری جنگیدند تا هر دو به شهادت رسیدند.[۱۰]
۴. جابر بن حجاج
جابر، قهرمانی شجاع از قبیله تیم و مردی دلیر و اندیشمند بود و از مسلم بن عقیل پیروی می کرد. پس از آنکه مردم دست از یاری مسلم برداشتند و او دستگیر شد، جابر در میان قبیله اش پنهان شد و چون شنید که امام حسین(علیه السلام) به کربلا آمده است؛ همراه عمر سعد از کوفه بیرون آمد و پیش از شروع جنگ فرصتی یافت و نزد امام حسین(علیه السلام) آمد و به امام(علیه السلام) پیوست. آن گاه همراه ایشان تا روز عاشورا ماند. هنگامی که جنگ درگرفت، به حضور امام حسین(علیه السلام) رسید و آن قدر جنگید تا به شهادت رسید.[۱۱]
۵. حارث بن امرء القیس
حارث، از کسانی بود که همراه سپاه عمر سعد از کوفه بیرون آمد تا به کربلا رسید. هنگامی که عمر سعد و یارانش شرایط امام حسین(علیه السلام) را نپذیرفتند و عبیدالله با رفتار ستمکارانه و جنایتکارانه، آب را بر آن حضرت و یارانش بست؛ خود را به امام(علیه السلام) رساند و همراه یاران کندی اش ـ که چهار نفر بودند ـ به امام(علیه السلام) پیوست. حارث در تیراندازی، سرآمد دوران خود به شمار می رفت. او پیوسته با آن حضرت بود و هنگامی که جنگ آغاز شد، با کسانی که پیشاپیش امام حسین(علیه السلام) حرکت می کردند؛ همراه و در حمله نخست به شهادت رسید.[۱۲]
۶. قاسم بن حبیب بن ابی بشر
وی مردی دلاور، پرهیزکار و دیندار بود که همواره شب ها را به عبادت و شب زنده داری می گذراند و این، رمز موفقیت و توفیق او برای حضور در کربلا بود. وی به شجاعت و قهرمانی شهرت داشت و در راه ولایت و ایمان استوار بود. او که در شمار شیعیان کوفه بود، همراه آنان به کربلا آمد و به یاران امام(علیه السلام) پیوست و تا هنگام شهادت در کنار امام خود بود. در زیارت ناحیه مقدسه بر وی چنین درود فرستاده شده است: «سلام بر قاسم بن حبیب ازدی».[۱۳]
۷. عمرو بن قرظة أنصاری
وی، محدث و فقیه و پدرش، از یاران امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود که به همراه ایشان از مدینه به کوفه آمده بود. پدرش به فرمان امام علی(علیه السلام)، فرماندار فارس بود. عمرو پیش از آنکه در روز هفتم امام حسین(علیه السلام) را محاصره کنند، به امام(علیه السلام) در کربلا پیوست. امام حسین(علیه السلام) که به علم و توانایی او مطمئن بود، او را برای گفتگو با عمر بن سعد فرستاد. نتیجه مذاکره او با عمر سعد جلوگیری از جنگ بود تا هنگامی که شمر به کربلا وارد شد و دستور آورد که باید با حسین بن علی(علیه السلام) بجنگند. او در روز عاشورا از امام(علیه السلام) اجازه گرفت و به میدان رفت، رجزخوانی کرد و پس از جنگی مردانه بر زمین افتاد. هنگامی که امام حسین(علیه السلام) بر بالینش حاضر شد، از امام(علیه السلام) سؤال کرد: «آیا من یار وفاداری بودم؟» امام فرمود: «بله؛ تو در بهشت در کنار منی».[۱۴]
۸. هفهاف بن مهنّد راسبی بصری
او یکی از قهرمانان شجاع بصره و از شیعیان مخلص و از یاران امیرمؤمنان(علیه السلام) بود و در همه جنگ های آن حضرت شرکت داشت. او پس از نماز عصر به کربلا رسید و پرسید: «حسین کجاست؟». هنگامی که اثری از امام(علیه السلام) نیافت، به سوی عمر سعد رفت و از مردم پرسید: «از حسین بن علی چه خبر دارید؟». گفتند: «تو کیستی؟». گفت: «من هفهاف راسبی بصری هستم و بعد از آنکه شنیدهام حسین(علیه السلام) از مکه به عراق آمده است، به یاری وی آمده ام». گفتند: «ما حسین و یارانش و کسانی را که به او پیوستند، کشته ایم و جز زنان و کودکان و پسر بیمارش ـ علی بن الحسین(علیه السلام) ـ کسی نمانده است. آیا نمی بینی که مردم به خیمه ها هجوم آورده اند و سرگرم غارت اموال دختران رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هستند». هفهاف پس از شنیدن خبر به شهادت رسیدن امام حسین(علیه السلام) و تهاجم مردم، شمشیرش را کشید و گفت: «من از خاندان محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع می کنم». آن گاه همانند شیر با شمشیر به آنان حمله ور شد تا به شهادت رسید.[۱۵]
در تاریخ معاصر نیز افرادی با زمان سنجی و دقت در تصمیم گیری، از فرصت انقلاب اسلامی استفاده کردند و خود را به کاروان اهل بهشت رساندند که از آن جمله می توان به شهیدی اشاره کرد که در منطقه کارخانه قند ورامین جزء اشرار به حساب می آمد؛ اما با تحول اخلاقی به انسان دیگری مبدل و با اصرار خودش به جبهه اعزام شد و چند روز از مهرماه سال ۶۱ گذشته بود که به شهادت رسید.[۱۶]
گریختگان از سپاه امام حسین(علیه السلام)
مطابق آیات قرآن، کسی حق ندارد از مقابل دشمن فرار کند و سپاه اسلام را تنها بگذارد. هر کسی این کار را انجام دهد، به خشم خدا گرفتار می شود و در آتش است:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ * وَمَن یُوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَهُ إِلّا مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ أَو مُتَحَیِّزًا إِلیٰ فِئَةٍ فَقَد باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأواهُ جَهَنَّمُ ۖ وَ بِئسَ المَصیرُ؛[۱۷] ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که با انبوه کافران در میدان نبرد روبه رو شوید، به آن ها پشت نکنید (و فرار ننمایید) و هر کس در آن هنگام به آن ها پشت کند ـ مگر آنکه هدفش کناره گیری از میدان برای حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهی (از مجاهدان) بوده باشد ـ (چنین کسی) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهی است.
در این بخش به بررسی سرگذشت کسانی پرداخته می شود که از سپاه امام حسین(علیه السلام) فرار کردند و بعدها به سختی پیشمان شدند.
۱. عبیدالله بن حُرّ جُعفی
عبیدالله بن حُرّ جُعفی، از اشراف و افراد سرشناس کوفه بود؛ اما وابستگی به دنیا و عافیت طلبی، سرنوشت او را طوری دیگر رقم زد. او از کوفه خارج شده و در بیابان خیمه زده بود تا در تحولات سیاسی خود را بی طرف نگه دارد و مجبور به حمایت از طرفداران امام حسین(علیه السلام) یا ابن زیاد نشود، ولی از قضا در مسیر امام(علیه السلام) قرار گرفت.
۱/۱. امتناع از یاری امام حسین(علیه السلام)
هنگامی که امام حسین(علیه السلام) در منزل قصر بنی مُقاتل فرود آمد، خیمه ای را دید و پرسید: «این خیمه متعلق به چه کسی است؟». گفتند: «متعلق به عبیدالله بن حُرّ جُعفی است». حضرت کسی را فرستاد تا او را دعوت کند. فرستاده امام(علیه السلام) به خیمه او رفت و گفت: «حسین بن علی(علیه السلام) شما را خواسته است». عبیدالله بن حُرّ گفت: «به خدا سوگند من از شهر کوفه به این خاطر بیرون آمدم که نمی خواستم وقتی حسین(علیه السلام) به کوفه وارد شود، من آنجا باشم. نه، من دوست ندارم او را ببینم و او من را ببیند». فرستاده امام حسین(علیه السلام) آمد و جریان را به آن حضرت گزارش داد. آن گاه امام حسین(علیه السلام) خودش برخاست و به خیمه عبیدالله بن حُرّ رفت و او را به یاری خود دعوت کرد؛ اما او همان جواب قبلی را تکرار نمود و از پیوستن به کاروان سیدالشهدا(علیه السلام) امتناع کرد. امام(علیه السلام) فرمود: «حالا که ما را یاری نمی کنی، پس از خدا بترس از اینکه در کنار کسانی باشی که با ما می جنگند. به خدا قسم هر کس که فریاد ما به گوشش برسد، ولی یاری نکند؛ هلاک خواهد شد». آن گاه از نزد او برخاست و رفت.[۱۸]
۲/۱. عبیدالله بن حُرّ تحت تعقیب ابن زیاد
اگر چه عبیدالله بن حُرّ جُعفی از مخاطرات همراهی امام حسین(علیه السلام) پرهیز کرد، اما دیری نگذشت که تحت تعقیب ابن زیاد قرار گرفت و به ندامت و حسرت ابدی گرفتار شد. ابن زیاد پس از واقعه عاشورا، وقتی خبر اشراف و بزرگان کوفه را گرفت؛ عبیدالله بن حُرّ جُعفی را ندید. پس از چند روز عبیدالله بن حُرّ، خود نزد ابن زیاد رفت. ابن زیاد پرسید: «کجا بودی پسر حر؟». او گفت: «مریض بودم». ابن زیاد گفت: «مرض قلب داشتی یا مرض بدنی؟». عبیدالله بن حُرّ گفت: «قلبم مریض نشده بود، اما بدنم را خداوند منت نهاد و عافیت بخشید». ابن زیاد گفت: «دروغ می گویی. تو با دشمن ما بوده ای». عبیدالله بن حُرّ گفت: «اگر با دشمن شما بودم، دیده می شدم؛ چون من آدم سرشناسی هستم».
در همین حال وقتی ابن زیاد لحظه ای از عبیدالله بن حُرّ غافل شد، او از فرصت استفاده کرد و از مجلس بیرون آمد و بر اسب خود سوار شد و گریخت.
۳/۱. پیشمانی عبیدالله بن حُرّ
عبیدالله بن حُرّ از کوفه خارج شد و به کربلا آمد. مزار امام(علیه السلام) را زیارت و اظهار پشیمانی کرد و حسرت و اندوه خویش را در قالب اشعاری به این مضمون بیان نمود: «فرمانده خیانتکار، فرزند خیانت پیشه به من می گوید چرا تو با آن شهید جنگ نکردی؟ آری؛ پشیمانم که چرا او را یاری نکردم. بله؛ هر کس که به موقع توفیق نیابد، پشیمان خواهد شد».[۱۹]
اگر من ترک ارباب وفا کردم، پشیمانم اگر اینگونه با ساقی جفا کردم، پشیمانم
من از عمری که با زاهد فنا کردم
من از جوری که در راه خدا کردم، پشیمانم
به هر جا پا گذارم کینه ها بینم
هزاران چهره در آیینه ها بینم
۲. هرثمة بن سلیم
هرثمه از یاران علی(علیه السلام) بود که وقتی از جنگ صفین نزد همسرش، جرداء دختر سمیر که از شیعیان علی(علیه السلام) بود، بازگشت؛ به زنش گفت: «آیا سخنی شگفت از دوستت، ابوالحسن برایت بگویم؟ چون به کربلا فرود آمدیم، قطعه ای از خاک آن خطّه برابرش بر آمد. آن را بویید و گفت: «خوشا بر تو ای خاک پاک! گروهی از تو به محشر بر آیند که بی حسابرسی به بهشت درآیند. او این علم غیب را از کجا یافته است؟». همسرش گفت: «ای مرد از این بد دلی دست بدار؛ زیرا امیرمؤمنان(علیه السلام) جز حق نگفته است». هرثمه گوید: (چندی بعد) آن گاه که عبیداللّه بن زیاد نیرویی به پیکار با حسین بن علی(علیه السلام) و یارانش فرستاد، من نیز در زمره سواران اعزام شده بودم. وقتی به گروه حسین(علیه السلام) و یارانش نزدیک شدیم، من همان منزلگاهی را که با علی(علیه السلام) در آن فرود آمده بودیم و قطعه خاکی را که برخاسته بود و گفتاری را که او گفته بود، به یاد آوردم و بازشناختم. از این رو از ادامه همراهی با آنان نفرتی در خود احساس کردم و با اسب خود، روی به قرارگاه حسین(علیه السلام) نهادم تا خدمتش ایستادم و بر او سلام کردم و آنچه را در این منزلگاه از پدرش شنیده بودم، به وی باز گفتم. حسین(علیه السلام) گفت: «آیا تو اینک با مایی یا بر ضد ما؟» گفتم: «ای پسر پیامبر خدا! نه با تویم و نه بر ضد تو. زن و فرزند خود را بازنهاده ام و بر جان آنان از گزند ابن زیاد بیم دارم». حسین(علیه السلام) گفت: «پس شتابان بگریز تا قتلگاه ما را در اینجا نبینی. سوگند بدان کس که جان محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در دست قدرت اوست، هیچ مردی نباشد که امروز ما را اینجا در قتلگاه ببیند و یاری مان ندهد، جز آنکه خدایش به دوزخ افکند». گفت: «از این رو من رو به راه نهادم و گریزان شتافتم تا قتلگاه او از دیده ام نهان شد».[۲۰]
عزیز قدردانی نیست در مصر سخن سنجی
ندارد ور نه جنسی غیر یوسف کاروان ما
گل خود می شمارد خنده صبح قیامت را
چراغی کز دل بیدار دارد دودمان ما
در تاریخ معاصر نیز بسیاری از این گونه افراد را می توان مشاهده کرد که نتوانسته اند در لحظه های حساس تصمیم درستی بگیرند و به فرموده قرآن، به دلیل گناهان قبلی، شیطان آن ها را از تصمیم درست بازداشته است: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا؛[۲۱] کسانی از شما که در روز برخورد دو گروه پشت کردند و فراری شدند، شیطان آن ها را به سبب نافرمانی و بدکرداری شان به لغزش افکند». مسعود رجوی، سرکرده منافقین یکی از این افراد است که در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی می گفت: «بگذارید همچون گذشته صراحتاً اعلام کنیم که ما در خطوط ضد امپریالیستی سربازان یک دل و یکپارچه امام خمینی هستیم و در همین رابطه خواستار ایمنی و سلامت هر چه بیشتر امام می باشیم»،[۲۲] اما به دامن صدام و آمریکا فرار کرد و دست به قتل عام هزاران نفر از هموطنان خود زد.
فهرست منابع
کتب
۱. ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت: دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.
۲. بَلاذُری، احمد بن یحیی، جُمل من أنساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۷ق.
۳. جمعی از نویسندگان، با کاروان حسینی، چاپ دوم، قم: زمزم هدایت، ۱۳۸۶ش.
۴. ــــــــــــــــــــ، مع الرکب الحسینی، چاپ دوم، قم: تحسین، ۱۴۲۸ق.
۵. دینوری، احمد بن داود، الأخبار الطوال، تصحیح جمال الدین شیال، تحقیق محمد عبدالمنعم عامر، قم: الشریف الرضی، ۱۳۷۳ش.
۶. سماوی، محمد بن طاهر، إبصار العین فی أنصار الحسین، چاپ اول، قم: دانشگاه شهید محلاتی، ۱۴۱۹ق.
۷. صدوق، محمد بن علی، الأمالی، چاپ ششم، تهران: کتابچی، ۱۳۷۶ش.
۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، بیروت: دارالتراث، ۱۳۸۷ق.
۹. محسنی، محمدسالم، پژوهش نامه عاشورا بارویکرد تاریخی به قیام و شهادت امام حسین(علیه السلام)، چاپ اول، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۴۰۰ش.
۱۰. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسة آل البیت(علیه السلام) لاحیاء التراث، قم: المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، ۱۴۱۳ق.
۱۱. منقری، نصر من مزاحم، پیکار صفین، پرویز اتابکی، چاپ دوم، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰ش.
پایگاه ها
۱. خبرگزاری تسنیم، «زندگی به سبک شهدا»، ۱۴/۰۴/۱۴۰۰، کد خبر: ۲۵۳۲۶۸۰.
۲. خبرگزاری فارس، «انقلابی هایی که ضد انقلاب شدند»، ۱۵/۰۷/۱۳۹۹، کد خبر: ۱۳۹۹۰۷۱۵۰۰۱۰۸۱.
پی نوشت ها:
[۱]. صف: ۴: «خداوند کسانی را دوست میدارد که در راه او پیکار میکنند گویی بنایی آهنیناند».
[۲]. برای مطالعه بیشتر درباره منابع و مستندات مطالب مقاله ر.ک: محمدسالم محسنی، پژوهشنامه عاشورا، فصلهای اول و دوم.
[۳]. احمد بن یحیی بَلاذُری، أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۳۷۸ و ۳۷۹؛ احمد بن داود دینوری، الأخبار الطوال، ص۲۴۶ و ۲۴۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۳۹۶؛ محمد بن محمد مفید، الإرشاد، ج ۲، ص۷۲ و۷۳.
[۴]. احمد بن یحیی بَلاذُری، أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۳۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج ۵، ص۴۱۹ و ۴۲۰؛ محمد بن علی ابناعثم، الفتوح، ج ۵، ص ۹۵؛ محمد بن محمد مفید، الإرشاد، ج ۲، ص ۹۲ و ۹۳.
[۵]. احمد بن یحیی بَلاذُری، أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۳۹۵؛ احمد بن داود دینوری، الأخبار الطوال، ص ۲۵۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۴۲۲.
[۶]. ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۴۴۱.
[۷]. شاعر غلامرضا سازگار.
[۸]. احمد بن یحیی بَلاذُری، أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۳۹۷ و ۳۹۸؛ احمد بن داود دینوری، الأخبار الطوال، ص ۲۵۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۴۲۷ و ۴۲۸؛ محمدبن علی صدوق، الأمالی، ص ۱۵۹؛ محمد بن محمد مفید، الإرشاد، ج ۲، ص ۱۰۱ ـ ۹۹.
[۹]. شاعر حاج غلامرضا سازگار.
[۱۰]. جمعی از نویسندگان، مع الرکب الحسینی، ج ۴، ص ۳۲۹.
[۱۱]. همان، ص ۱۵۸.
[۱۲]. همان، ص ۱۸۳.
[۱۳]. همان، ص ۱۶۵.
[۱۴]. محمد بن طاهر السماوی، إبصار العین، ص ۱۵۵ .
[۱۵]. جمعی از نویسندگان، با کاروان حسینی، ج ۴، ص ۳۱۳.
[۱۶]. خبرگزاری تسنیم، «زندگی به سبک شهدا»، ۱۴/۰۴/۱۴۰۰، کد خبر: ۲۵۳۲۶۸۰.
https://www.tasnimnews.com/fa/news/۲۵۳۲۶۸۰/۱۴/۰۴/۱۴۰۰
[۱۷]. انفال: ۱۵ و ۱۶.
[۱۸]. احمد بن یحیی بَلاذُری، أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۳۸۴؛ احمد بن داود دینوری، الأخبار الطوال، ص۲۵۰ و۲۵۱؛ محمد بن جیریر طبری، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۴۰۷؛ محمد بن محمد مفید، الإرشاد، ج ۲، ص ۸۱ و۸۲.
[۱۹]. محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۴۶۹ و۴۷۰.
[۲۰]. نصر بن مزاحم منقری، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، ص ۱۹۶.
[۲۱]. آلعمران: ۱۵۳.
[۲۲]. خبرگزاری فارس، «انقلابیهایی که ضد انقلاب شدند»، ۱۵/۰۷/۱۳۹۹، کد خبر: ۱۳۹۹۰۷۱۵۰۰۱۰۸۱.
نویسندگان:
حجت الاسلام والمسلمین محمدسالم محسنی*
حجت الاسلام والمسلمین احمد فلاح زاده