هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

شماره خبر : 1266
منتشر شده در مورخ : ۲۲ فروردین ۱۴۰۱
ساعت : 17:3
مرجعیت علمی قرآن در قانون گذاری از دیدگاه استاد مطهری

مرجعیت علمی قرآن در قانون گذاری از دیدگاه استاد مطهری

از آثار استاد مطهری استفاده می شود قرآن در تعیین مبانی، اصول و اهداف علوم مرجعیت دارد، به پرسش هایی که علم تجربی از پاسخگویی به آنها ناتوان است، پاسخی روشن می دهد

 از آثار استاد مطهری استفاده می شود قرآن در تعیین مبانی، اصول و اهداف علوم مرجعیت دارد، به پرسش هایی که علم تجربی از پاسخگویی به آنها ناتوان است، پاسخی روشن می دهد و رازهایی را در طبیعیات دارد که با پیشرفت علوم قابل فهم می گردد و در علوم انسانی مسائل بسیاری را در قالب کلیات مطرح کرده که به روش اجتهاد قابل استنباط است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، استاد حسن عبدی پور قرآن پژوه و مدرس تاریخ تشیع در یادداشتی آورده است:

قرآن کریم آخرین کتاب آسمانی برای هدایت بشراست. از این رو،باید قوانین آن به صورتی باشد که تا روز قیامت، بتواند نقش هدایت گری را برای فرد و جامعه ایفا نماید. لازمه این نقش، برخوردار بودن قرآن کریم، از احکام جاودانه و انطباق با زمان های حال و آینده و نیز برخورداری از باطنی عمیق است. امام باقر (ع) می فرماید: اگر این طور باشد که وقتی آیه ای درباره قومی نازل شد، پس از آن قوم مردند آیه نیز بمیرد،چیزی از قرآن باقی نمی ماند ولی قرآن کریم تا آسمان و زمین هست جاری است.[۱]

بدون شک قرآن مجید اولین منبع احکام و مقررات اسلام است. البته آیات قرآن منحصر به احکام و مقررات است. در قرآن صدها گونه مسئله طرح شده است،ولی قسمتی از آنها که گفته شده در حدود پانصد آیه از مجموع شش هزار و ششصد وشصت آیه قرآن، یعنی در حدود یک سیزدهم به احکام اختصاص یافته است.

مسلمین از صدر اسلام برای استنباط احکام اسلامی در درجه اول به قرآن مجید رجوع کرده و می کنند، ولی تقریبا مقارن با ظهور صفویه در ایران جریانی پیش آمد و فرقه ای ظاهر شدند که حق رجوع مردم عادی را به قرآن مجید ممنوع دانستند، مدعی شدند که تنها پیغمبر و امام حق رجوع به قرآن دارند، دیگران عموما باید به سنت یعنی اخبار و احادیث رجوع کنند.

این گروه به موازات انکار حق رجوع به قرآن و انکار حجیت اجماع و عقل، اساسا اجتهاد را منکر شدند، زیرا اجتهاد – عبارت است از فهم دقیق و استنباط عمیق و بدیهی است که فهم عمیق بدون به کار افتادن عقل و اعمال نظر نامیسراست. این گروه معتقد شدند که مردم مستقیما- بدون وساطت گروهی به نام مجتهدین – باید به اخبار و احادیث مراجعه کنند، [۲]

اذن الهی در نظام تشریع

نظام تشریع یعنی چه ؟ انسان از آن جهت که موجودی دارای عقل و اراده و موثری از موثرهای عالم است، به حکم این که دارای عقل و اراده است، اثر خود را جبرا و بدون انتخاب انجام نمی دهد. همیشه در میان دوراهی است و این خود اوست که باید اثر خود و عمل خود را انتخاب و اختیار کند. کلمه اختیار از ماده "خیر" است، یعنی از دو طرف خیر وشر،مصلحت و غیر مصلحت، آن که خیراست آنرابرگزیند که در مورد انسان اگر غیر از این باشد با انسانیت انسان منافات دارد.در اینجا چه برنامه ای هست؟ در اینجا فقط برنامه راهنمایی است، خداوند متعال انسان را راهنمایی می کند. وحی ،شرع و دین، یعنی راهنمایی انسان در کارهای خودش که این گونه اختیار کند و مصلحتش در آن است و اگر آن گونه دیگر اختیار کند بر ضرر اوست.

این هم باز دو قسم است: یک قسمت تشریع الهی است، یعنی قانونی است که خداوضع کرده است و پیغمبر اکرم(ص) آن قانون را فقط به مردم ابلاغ می کند. در کنار این امر، امر دیگری هست وآن این است که خدای متعال در مسائل خصوصی و جرئی، یعنی در مسائل اجرایی، به پیغمبر حق امر و نهی داده است و بر مردم واجب استکه امر و نهی او را اطاعت کنند. این است که می فرماید:" أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ" امر خدا را اطاعت و پیروی کنید و امر پیغمبر را.

در اینجا دو احتمال هست: یکی اینکه بگوییم مقصود از اطاعت رسول همان اطاعت خداست در آنچه که خدا دستور داده است، جون هیچ چیزی را از ناحیه خودنمی گوید. هر آنچه شما در دستورات دین عمل کنید،هم عمل به دستور خداست و هم عمل به گفته پیغمبر است.

بعضی از مفسرین به گونه دیگری گفته اند و درست هم هست و از آیات دیگر قرآن هم این مطلب استنباط می شود. گفته اند مساله اطاعت خدا در قوانین دینی و مساله اطاعت پیغمبر در مسائل اجرایی است. مثلا "جهاد کنید" امر خداست،بسیار خوب، می خواهیم جهاد کنیم. پیغمبر تعیین می کند که مثلا اسامه امیر جیش باشد و زید و عمرو وبکر باید با جیش اسامه همراه شوند. این قانون کلی الهی نیست، مربوط به امر جزئی و شخصی است،ولی این هم مانند آن قانون کلی اطاعتش واجب است. خدا اورا "ولی امر مسلمین" قرار دادهاست و اطاعت امرولی امر مسلمین واجب است. در مقام تشبیه مثل این است: دستور خدا این است که اطاعت امر والدین واجب است. اگر والدین شخص، اورا از یک سفر مباح نهی کنند،آیا رفتن به این سفر مخالفت خداست یا مخالفت والدین؟ مخالفت والدین است،ولی چون مخالفت والدین است،مخالفت خدا هم هست،زیرا خدا امر کرده است که اطاعت امر والدین واجب است. درست است که خدا مستقیم نگفته است که این مسافرت را نرو،دستور مستقیم خدا این نیست،دستور مستقیم خدا این است که اطاعت والدین واجب است،ولی دستور غیر مستقیم خدا این است که رفتن به این سفر حرام است .چون والدین اینچنین امر می کنند، قهرا این،امرخدامی شود." فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَیٰ رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ" اگراعراض کردید،پشت کردید و روی گرداندید (اطاعت نکردن را روگرداندن می گویند) و امر خدا و رسول را اطاعت نکردید،جبری در کار نیست. همانا آنچه بررسول و فرستاده ماست ابلاغ ورساندن آشکار است[۳]

از طرح عنوان اذن الهی درنظام تشریع نتیجه می گیریم که استاد مطهری نگاه سیستمی به قوانین قران دارد و دریافت وسیع وجامع اوامر الهی را در شناخت نظام تشریع میداند از این رو صرفا نبایدبرای تشریع قوانین الهی به آیات الاحکام بسنده نمود ،لذا است با طرح یک نمونه ازاختیارات و اطاعت از ولی امر مسلمین فضای جدیدی را در امر دریافت قوانین و اوامر الهی را تبیین می نمایند

روش شناسی موضوع

شهید مطهری تنها راه شناخت و داوری در مورد چگونگی هماهنگی اسلام با مقتضیات زمان را، مطالعات اسلامی می داند و می نویسد: " از این رو ما اگر بخواهیم درباره اسلام و مقتضایات زمان قضاوت کنیم تنها راه این است که با معارف اسلامی آشنا شویم و روح قوانین اسلامی را درک کنیم و سیستم خاص قانون گذاری اسلامی را بشناسیم تا روشن شود که آیا اسلام ،رنگ یک قرن معین و عصر مشخص دارد و یا از مافوق قرون و اعصار وظیفه رهبری و هدایت وسوق دادن بشر را به سوی تکامل بر عهده گرفته است[۴]

از این مطلب شهید مطهری به دست میآید که برای شناخت چگونگی پاسخ گویی قرآن به نیازهای زمان،لازم است:

۱ - با معارف قرآن آشنا شویم ۲- سیستم قانون گذاری قرآن را بشناسیم ۳- روح قوانین قرآن را درک کنیم.

راه کارها

شهید مطهری راه کارهای چگونگی پاسخ گویی قرآن به نیازهای جامعه معاصر را در دو سطح تحقیق کرده است:

اول: کارها در حوزه منابع دین

منابع دین شامل قرآن ، سنت و عقل می شود

الف) عقل قانون گذار

قرآن کریم بارها از تفکر، عقل و خردمندان به نیکی یاد کرده است و اعتبار عقل را پذیرفته است. برهان ها و داده های قطعی عقل معتبر است و این مطلب در اسلام به ویژه در مذهب شیعه برجسته شده است و عقل یکی از منابع دین و حجت باطنی به شمار می رود

عقل می تواند در کنار قرآن و سنت، پاسخ گوی بسیاری از مشکلات و مسائل بشر معاصر باشد.

استاد مطهری به این توجه داده و می گوید:

" اسلام در اساس قانون گذاری، روی عقل تکیه کرده است؛ یعنی عقل را به عنوان یک اصل و به عنوان یک مبدا برای قانون به رسمیت شناخته است و لهذا شما می بینید فقهای ما این مطلب را به طور قطع قبول کرده اند، یعنی مسئله ای است مورد اجماع و اتفاق. وقتی که پرسیده می شود مبادی استنباط احکام چیست؟ می گویند چهار چیز است: کتاب (قرآن) ، سنت (قول و عمل پیغمبر و یا ائمه اطهار که آن هم باز از سنت پیغمبر کشف می کند)، اجماع ( اگر در جایی از کتاب و سنت چیزی نبود، ما به دلیل اجماع کشف می کنیم) و عقل این خیلی عجیب به نظر می رسد که در دینی، در مبادی استنباط ، عقل را در ردیف کتاب آسمانی قراربدهند و بگویند این مبادی چهار چیز است و یکی از آنها عقل است. این اولا متضمن این مطلب است که آن دین به تضاد میان عقل و کتاب آسمانی و سنت معتقد نیست و اگر معتقد به این تضاد بود محال بود که آن را در عرض این قرار بدهد، بلکه آن طوری رفتار می کرد که در بعضی ادیان دیگر هست که می گویند: دین فوق عقل است و عقل حق مداخله در مسائل دینی را ندارد، آنها از آن جا که تضادی میان عقل و آن چه که خود دارند احساس می کنند، ناچار می گویند عقل حق مداخله ندارد.

این که فقه اسلامی عقل را به عنوان یک مبدا برای استنباط می شناسد، چیزی است که راه را باز کرده است. چگونه راه را باز می کند؟ ریشه اش این است که می گویند: احکام اسلامی، احکامی است زمینی؛ یعنی مربوط به مصالح بشریت. تعبیر فقها این است که احکام،تابع مصالح و مفاسد واقعی است؛ یعنی واجب ها تابع مصلحت های ملزمه برای بشر است و حرام ها تابع مفسده های ملزمه. اگر چیزی را گفته واجب است به این دلیل است که یک مصلحت ملزمه ای در کار بوده و اگر چیزی ر گفته حرام است به دلیل یک مفسده بسیار مهمی است. فقها می گویند آن مصلحت ها و مفسده ها به منرله علل احکامند.

حال اگر در جایی ما بدون آن که در قرآن یا سنت چیزی داشته باشیم،به حکم عقل مصلحت یا مفسده ای را کشف کنیم، به حکم آن آشنایی که با روح اسلام داریم – که اگر مصلحت مهمی باشد اسلام از آن صرف نظر نمی کند و اگر مفسده مهمی باشد اسلام اجازه نمی دهد – فورا به حکم عقل ، حکم شرع را کشف می کنیم. اسلام دینی است که اعلام کرده: ما از مصلحت ها و مفسده های مهم نمی گذریم. امروز عقل ما { که البته علم هم (یعنی علمی که کشف می کند) عقل است و هر چه علم کشف می کند برای عقل انسان هم روشن می شود} مصلحت را کشف کرده، پس لزومی ندارد که در قرآن و سنت دلیلی داشته باشیم. شما باید بر اساسش فتوا بدهید. عقل این مفسده را کشف کرده، حتما باید براین اساس فتوا بدهی. پس چون احکام تابع مصالح و مفاسد نفس الامری هستند واین مصالح و مفاسد هم غالبا در دسترس ادراک عقل بشراست، پس عقل بشر هم می تواند قانون اسلام را کشف کند. اگر بگویید : چنان چه اسلام چنین چیزی می خواست خودش می گفت، می گوییم: چه می دانی؟ شاید گفته و به ما نرسیده و لزومی هم ندارد که گفته باشد. وقتی که همین قدر به ما گفته ، عقل خودش یک حجت است – خداوند دو حجت دارد: حجت ظاهری وحجت باطنی؛حجت ظاهری، پیغمبرانند که عقل خارجی هستند و حجت باطنی، عقل است که پیغمبر درونی است- همین برای ما کافی است. این همان چیزی است که خود اسلام گفته است" [۵]

ب) تکمیل قرآن با نبوت و امامت (مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام)

شهید مطهری،سه مقام اساسی برای پیامبر (ص) برمی شمارد:

اول، مقام رسالت و ابلاغ احکام الهی؛

دوم، مقام داوری و قضاوت؛

سوم، مقام حکومت بر مردم.

سپس ایشان یادآور می شود که این سه مقام از پیامبر (ص) به امامان معصوم (ع) تفویض شده است و بدین سان خط نبوت به وسیله امامت استمرار یافته است.

استاد مطهری می فرماید: "یک مطلب این است که آیا خدا به پیغمبر دستور داده است که بعد از خودش این مراتب را به دیگران تفویض کند یا نه؟ آری ، ولی به این معنی، پیغامبری اودیگر نایب بردارنیست؛ یعنی اصلا بعد از پیغمبر خاتم پیغمبر دیگری نیست.اما پیغمبر مبین احکام است. باید معین کند که بعد از من، احکام را چه کسی بیان می کند، با این تفاوت که پیغمبر خودش هر چه احکام می گرفت از وحی الهی می گرفت، ولی شخص بعد از او باید احکام را از پیغمبر گرفته باشد وبه مردم ابلاغ کند. این همان امامت است. امامت ، مقام علمی و مرجعیت علمی است.

مقام قضاوت هم همین طور است. پیغمبر که می میرد مقام قضاوت که نمی میرد،(موضوعات و مسائل جدیدی شکل می گیرد که قوانین و احکام جدیدی رئ می طلبد از سوی ما معتقدیم که دین اسلام دین خاتم و دارای جامعیت است) چون مردم به قضاوت احتیاج دارند. بعد از پیغمبر هم بین مردم مشاجرات صورت می گیرد و باید مقامی باشد که بین آنها فصل خصومت و قضاوت کند. (قوانین رو بیان کند) بنابراین پیغمبر باید تکلیف قضاوت را برای بعد از خودش مشخص کند که بعد از من چه کسی باید قاضی باشد. دراین جا هم اختلاف است، اهل تسنن می گویند همان کسی که خلیفه است قاضی هم اوست یا باید قاضی را معین کند. ما شیعیان می گوییم این مقام مقام امامت است، مقام حکومت است. با مردن پیغمبر که حکومت ساقط نمی شود، چون بعد از پیغمبر مردم به آن احتیاج دارند و باید کسی این مقام را داشته باشد."[۶]

شهید مطهری استمرار امامت در ادامه نبوت را یکی از نعمت ها و امتیازات شیعه برمی شمارد که نقش موثری در حل مشکلات و پاسخ گویی به مسائل زمان داشته است. ایشان می فرماید:

"اما دوره عصمت برای ما شیعیان منحصر به ۲۳ سال نیست. برای ما دوره عصمت ۲۷۳ سال است، زیرا ۲۳ سال زمان پیغمبر را که آنها دارند ما هم داریم، ۲۵۰سال – یعنی از سال دهم هجری تا ۲۶۰ که سال وفات امام عسکری است- ما ۲۵۰سال دیگر دوره عصمت، یعنی دوره امام معصوم ظاهر داریم که سیره اش برای ما حجت است. آنها فقط ۲۳ سال دارند که سیره پیغمبر برایشان حجت است. عرض شد در ۲۳ سال پیغمبر، اوضاع زمان چهار پنج رنگ گرفت. قهرا در این ۲۵۰ سال،اوضاع بیش از این تغییر کرد. و لهذا این امر، مشکل اقتضای زمان رابرای ما شیعیان حل کرده است."[۷]

قوانین قرآن،قضایای حقیقی

استاد مطهری هم جون علمای اسلام، قوانین اسلامی از جمله قوانین قرآن را"قضایای حقیقی" می داند که حکم روی عنوان می رود و در هرزمان بر مصادیق جدید تطبیق می شود، نه از قبیل احکام خارجی و شخصی که مخصوص مکان، زمان و افراد خاص است.{البته ذر قرآن و احادیث گاهی قضایای شخصیه هم داریم، مثل جریان زید در سوره احزاب، آیه ۳۷، یا احکام خاص زنان پیامبر(ص) در سوره احزاب،آیه ۳۰-۳۴ و ۵۰ که شاید در این موارد نیز بتوان الغای خصوصیه کرد و حکم کلی گرفت.} واین یکی از راهکارهای انطباق قرآن برنیازهای هر عصر است. ایشان دراین مورد می فرمایند: "منطقیین اصطلاحی دارند {به نام } "قضیه" {مانند این که می گوییم "الف ب است" یا " هر الف ب است".}، می گویند قضیه (قضایای کلی نه قضایای جزئی و شخصی) بر دو قسم است: خارجیه و حقیقیه، قضیه خارجیه قضیه ای است که در عین این که کلی است ولی از اول یک مجموعه افراد محدود و معینی را در موضوع قضیه در نظر می گیرد و بعد حکم رابرای آن مجموعه افراد در نظر گرفته شده بیان می کنند. مثلا شما می گویید: همه مردم ایران زمان حاضر مسلمانند. حال، این، مجموعه افراد برده اید. طبعا موضوع محدود می شود.

منطقیین برای قضایای خارجیه،ارزش زیادی قائل نیستند، می گویند قضایایی که در علوم مورد استفاده است قضایای خارجیه نیست.

نوع دوم، قضایای حقیقه است. درقضایای حقیقه حکم روی افراد نمی رود، روی یک عنوان کلی می رود، چون شما خاصیت را از این عنوان به دست آورده اید، می گویید: هرچه که تحت این عنوان قرار بگیرد،الا و لابد دارای این خاصیت است. اگربگوییم : آیا مقصود ، همه افرادی است که در زمان ما موجود است؟ می گویید: نه، در گذشته هم هرچه بوده مشمول این هست. در آینده چطور؟ در آینده هم همین طور، آن گاه شما می گویید: هرچه که در عالم ،وجود پیدا کند، همین که مصداق این"کلی" شدباید این حکم را داشته باشد و نمی تواند نداشته باشد؛ این، غیر از آن قضیه اول است که گفتیم: افرادی که در این جا جمع اند، همه بیدارند، که درباره همین افراد محدود درست است. دوساعت دیگر ممکن است افراد دیگری اینجا باشند، نصفشان بیدار باشند، نصفشان خواب. این حکم فقط برای اینها صادق بود یا می گوییم: همه مردم ایران امروز مسلمانند. این قضیه ، امروز ممکن است صادق باشد ولی دو هزار سال پیش صادق نبود. ممکن است دو هزارسال بعد هم صادق نباشد.

ولی یک وقت شما می گویید: هر مثلثی چنین است،وقتی می گویید: هر مثلث چنین است، مجموعی از مثلث ها رادر نظر نگرفته اید که بخواهید حکم آنها را گفته باشید؛ می کویید: حکم مال مثلث است. می گوییم آیا مثلث های این جا را می گویید؟ می گویید: این جا و آن جاندارد. مثلث های این زمان را می گویید؟ این زمان و آن زمان ندارد. شامل مثلث هایی است که در گذشته بود یا در حال حاضر است و یا در آینده خواهد بود و حتی شامل مثلث های فرضی هم هست.

علما معتقد هستند اسلام که قانون وضع کرده، به شکل قضایای حقیقیه وضع کرده؛ یعنی طبیعت اشیاء را در نظر گرفته و روی طبیعت، حکمی برده، مثلا گفته است، خمر حرام است یا گوشت گوسفند حلال و یا غصب حرام است.

وقتی می گوید گوسفند، فقط گوسفند را در نظر می گیرد؛می گوید گوسفند از آن جهت که گوسفند است حلال است، نه این که یک عده گوسفند را یک جا جمع کرده باشد، بگوید این گوسفندها حلال است. این ها نتیجه اش فرق می کند

هم چنین می گوید،دردی از آن جهت که دزدی است و مال دزدی ازآن جهت که مال دزدی است، حرام است. خاصیت قضایای حقیقیه این است. ممکن است یک شیء از یک جبث حرام باشد و از یک حبث حلال . چطور یک شیء ممکن است هم گوسفند باشد و هم دزدی؟" [۸]

یادآوری: قوانین قرآنی در مورد ارث،دیات ، قصاص، حدود، ازدواج ،طلاق و ... از باب قضایای حقیقی است که مربوط به زمان، مکان، اشخاص و فرهنگ خاص نیست و در تمام زمان ها و مکان ها جاری می شود.

سیستم قانون گذاری

مکانیزم قانون گذار در قرآن و اسلام به گونه ای طراحی شده است که پاسخ گوی بسیاری از مشکلات و مسایل نوپدید جامعه بشری خواهد بود. استاد مطهری با عنایت به نقش عقل و اجتهاد در دین اسلام، به تاثیر سیستم قانون گذاری اسلامی و قرآن در پاسخ گویی به مسایل انسان معاصر و حل مشکلات او اشاره کرده است. ایشان دراین باره به چند نکته ظریف در قانون گذاری قرآنی و اسلامی توجه کرده است:

۱. قوانین ثابت و متغیر (ازوم درک روح فوانین ثابت قرآن و اشراب آن در قوانین متغیر)

شهید مطهری دراین مورد می فرمایند:

"نیازهای بشر دوگونه است: ثابت و متغیر.درسیستم قانون گذاری اسلام برای نیازهای ثابت،قانون ثابت وضع شده و برای نیازهای متغیر، قانون متغیر. ولی قانون متغیر قانونی است که {اسلام} آن را به یک قانون ثابت وابسته کرده و آن قانون ثابت را به منزله روح این قانون متغیر قرارداده که خود آن قانون این قانون را تغییر می دهد،نه ما،تا بشود نسخ ؛درواقع خود اسلام است که آن را عوض می کند."[۹]

سپس با ذکر مثالی قرآنی می فرماید: "قرآن می گوید:" وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ "

[۱۰]

درمقابل دشمن تا آخرین حد امکان نیرو تهیه کنید. زمانی بود که چهار تا آهنگر می توانستند آن وسایل نیرو را با همان معلومات تجربی زمان خودشان تهیه کنند. ولی یک زمان دیگر آنجام این وظیفه معلومات بسیاری می خواهد، علم ساختن بمب اتمی هم لازم است. پس برای آن وظیفه آنجام داده شود، واجب است که این {مبحث} هم خوانده شود.{شاید بگویید} مگر پیامبر (ص) گفت: ایها الناس ؟ بروید اتم شناسی یاد بگیرید،تا ما امروز یاد بگیریم ؟ می گوییم پیغمبر چنین چیزی نگفته، لازم هم نبوده بگوید،ولی پیغمبر چیزی گفته که اگر بخواهیم به آن عمل کنیم باید این مقدمه را هم آنجام بذهیم، چون روح این،حکم آن است."[۱۱]

۲. احکام اولیه و ثانویه

تغییر حکم اولی به ثانوی یکی از راهکارهای حل مشکلات بشراست و قرآن کریم به این مطلب توجه داده است. برای مثال خوردن گوشت مردار و خون وگوشت خوک و ... حرام است . اما در هنگام اضطرار خوردن آنها را جایز اعلام کرده است." فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ"[۱۲]

استاد مطهری نیز به این مسئله توجه کرده و می گوید:

" گاهی ممکن است تکلیف مردم در دو زمان فرق بکند: در یک امر حرام باشد،یا در یک شرایط و در یک مکان یک امر حرام باشد، همان چیز در زمان دیگری و در شرایط دیگر حلال و گاهی واجب باشد؛ برای این که در آن زمان که حرام بود حکم اولی اش این بود که حرام است، در زمان دیگر و در شرایط دیگر حلال یا واجب شد برای این که در این زمان با امور دیگری مواجه شده که آن امور از نظر اسلام اهمیت بیشتری دارند. مجتهد زمان پیش فتوا می داد که فلان چیز حرام است، مجتهد زمان بعد همان چیز را با در نظر گرفتن شرایط جدید فتوا می دهد که واجب است."[۱۳]

تفویض قانون گذاری در جزئیات به مردم

کلیات قوانین اسلامی در قرآن و سنت (ص) بیان شده است اما برخی از مقررات جزئی مشخص نشده است، چون در آن عصر نیاز به آنها نبوده است، مثل قوانین راهنمایی و رانندگی، در این موارد مسلمانان حق دارند در چارچوب قوانین شرعی به وضع قانون و تنظیم امور زندگی امور زندگی خود بپردازند و این یکی از راه کارهای پاسخ گویی به نیازها است. شهید مطهری با اشاره به آیه " إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَه" [۱۴] و نفی برداشت خوارج و جمود گرایان از آن – که حق قانون گذاری رابه صورت کل از بشر نفی می کنند- در این مورد می فرماید:

" معنای قانون اسلامی و قانون دینی این نیست که مردم درتمام جزئیات زندگی خود باید بروند ببینند که در قرآن یا سنت، این حکم چگونه بیان شده است. مثلا اوضاع شهرها تغییر می کند،وسایل نقلیه جدیدی به کار می آید و مردم احتیاج دارند قوانینی داشته باشند که آن قوانین وضع رانندگی را منظم کند. چون اگر بنا بشود رانندگی قانون نداشته باشد، هرآن هزاران تصادف رخ می دهد ،باید قانون داشته باشد.

اینها جزء اموری است که اسلام آنها رابه خود مردم تفویض کرده است، نظیر این است که پدر در داخل خانواده خودش حق دارد یک سلسه مقررات وضع کند. قانون دیگر این است که پدر حق حکومت دارد،ولی حق تحکم ندارد، رئیس خانواده است، حق دارد در حدود مصالح خانوادگی امر ونهی کند ولی زورگویی ندارد، یعنی حق ندارد که برخلاف مصالح خانوادگی رفتا کند.اما آیا خدا در مورد امور جزئی داخل خانواده هم قانون وضع کرده است که مثلا پدر این کار رابکند و آنکار را نکند؟ نه، خدا می گوید ای فرزندان ؟ از پدرانتان اطاعت کنید و ای پدرها عادلانه با افراد خانواده رفتار کنید[۱۵]

قوانین کنترل کننده

استاد مطهری با طرح دیدگاه شیخ انصاری در مسئله "حکومت" در احادیث و احکام و تفاوت آن با تخصیص وتقیید، به توضیح قوانینی می پردازد که بر قوانین عادی اسلامی حاکم است و در قرآن و سنت بیان شده ونام آنها را " قوانین کنترل کننده" می گذارد. یکی از راه کارهای انطباق اسلام با مقتضیات زمان استفاده از همین قوانین کنترل کننده است که حق وتو دارد و انعطاف خاصی در قوانین اسلامی ایجاد می کند.

ایشان می فرماید:" راه دیگر- که چیز عجیبی هم هست- دین است که در متن قوانین اسلام یک سلسله قوانین وضع شده که کارشان کنترل قوانین دیگراست. من خیال نمی کنم که در هیچ سیستم قانون گذاری دیگری چنین تعبیه بسیارعالی در متن خودش شده باشد که آن را قابل انعطاف کند

اسلام قاعده ای به نام"لاضر" و قاعده ای به نام "لاحرج" وضع کرده است،این قاعده در تمام قواعد و قوانینی که اسلام درغبادات،معاملات ودر هر مورد وضع کرده حاکم وناظر است. در یک جا می گوید: " إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ"[۱۶] خواستید نماز بخوانید، وضو بگیرید . این قانونی است در عبادت.جای دیگر می گوید: " وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ" [۱۷] او یک جا می گوید:ولاضرر ولاضرار فی الاسلام" در اسلام ضرر وضرار نیست،گفته ما وضو بگیریم.من اگر بخواهم آب به دستم بزنم برایم ضرر دارد، لاضرر می گوید: وضو نگیر،یعنی این جا قانون وضو را کنترل و محدود می کند. آیه دیگر می گوید: " کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ."[۱۸] "لاضرر" می گوید: ولی نه ضرر،یعنی آن قانون را محدود می کند به آن جا که روزه برای من ضرر نداشته باشد.[۱۹]

شهید مطهری قاعده‏های «لاضرر» و «لاحرج» را که از قواعد کنترل کننده و حاکم بر قواعدند، به عنوان راه‏هایی برای تطبیق اسلام با مقتضیات زمان مطرح می‏کند. در یک زمان ممکن است دستوری به حکم قانون «ضرر» یا به حکم قانون «حرج» برداشته شود و در یک مکان و در شرایط دیگر به قانونی عمل نشود. «این هم عاملی است که نرمش و انعطاف در قانون اسلام ایجاد می‏کند و آن را با شرایط مختلف قابل انطباق می‏کند

استاد، ساختمان تفسیری و نگاه کلان نگر خویش را بر پایه‏هایی استوار ساخته است.

برخی از پیش فهم ‏ها، علایق و انتظارات تفسیری استاد مطهری چنین است:

۱ ) اصول شریعت اسلامی جزء انفکاک‏ناپذیر اسلام است و نمی‏شود آن را از اسلام جدا کرد، ولی باید در فهم اصول شریعت اسلامی و حدود آن اجتهاد مستمر کرد و اجتهاد گذشتگان کفایت نمی‏کند.

۲ ) شریعت دارای اصول ابدی است. شریعت، با توجه به معلومات و معقولات انسان امروز قابل فهم و عرضه است.

۳ ) شریعت ثابت اختصاص به جنبه‏های ثابت زندگی انسان دارد و تعیین تکلیف جنبه‏های متغیر زندگی برعهده‏ی خود انسان - دولت اسلامی - گذاشته شده است.

۴ ) اسلام واقعی، یک فلسفه‏ی اجتماعی و یک ایدئولوژی الهی و یک دستگاه سازنده‏ی فکری و اعتقادی و همه جانبه و سعادت بخش است. (مطهری،

۵ ) باید از دو چیز پرهیز کنیم تا بتوانیم آن مقداری که قرآن کریم دستور داده است عمل کنیم؛ از افراط کاری‏ها و دخل و تصرف‏های جاهلانه و از جمود یعنی خشکی‏های بی‏معنی و بی‏جا. [۲۰]

۶ ) کتاب آسمانی ما، قرآن، ستون فقرات و تکیه گاه اسلام است. این کتاب آسمانی محفوظ و مصون و پاک باقی مانده است و هیچ قدرتی نتوانسته در خود این کتاب دخل و تصرف بکند ... قرآن کریم یک مقیاس و یک دستگاه تصفیه‏ای است برای آلودگی‏هایی که در طول تاریخ پیدا شده است. [۲۱]

۷ ) دین هدف و راه رسیدن به هدف را معین می‏کند، اما تعیین وسیله‏ی تأمین احتیاجات در قلمرو عقل است. عقل کار خودش را به تدریج تکمیل می‏کند و هر روز وسیله‏ی بهتری انتخاب می‏کند و بشر به حکم قانون اتم و اکمل می‏خواهد از هر راه که ساده‏تر و کم خرج‏تر باشد به هدف خودش برسد.

۸ ) حاجت‏های اولی بشر ثابت است. حاجت‏های ثانوی، یعنی حاجت‏هایی که انسان را به حاجت‏های اولی می‏رساند، متغیر است. (مطهری،

۹ ) قوانین اصلی و فطری که اصول هستند، ثابت و لایتغیرند، ولی یک سلسله قوانین هستند که مربوط به اوضاع و احوال و شرایط و محیط و زمان و مکان‏اند که فرع و شاخه می‏باشند. این فرع‏ها و شاخه‏ها متغیرند. [۲۲]

۱۰ ) تعلیمات اسلامی جانشین‏ناپذیر است، برای این که اسلام در تعلیمات خود هرگز دنبال هدف‏های جزئی و موقت برای بشر نرفته است. (مطهری، ۱۳۷۳ خ ، ۷۳)

۱۱ ) قرآن مانند طبیعت است. در طبیعت، بسی رازها وجود دارد که حل نشده و در شرایط فعلی نیز برای ما امکان حل آنها وجود ندارد، اما این مسائل در آینده حل خواهد شد. بنابر این هیچ ضرورتی ندارد که بتوانیم همه‏ی مسائل قرآن را حل کنیم.

۱۲ ) قرآن مثل بعضی کتاب‏های مذهبی نیست که یک سلسله مسائل رمز آسا در مورد خدا و خلقت و تکوین مطرح کرده باشد و حداکثر یک سلسله اندرزهای ساده‏ی اخلاقی هم ضمیمه کرده باشد و بس، به طوری که مؤمنین ناچار باشند دستورها و اندیشه‏ ها را از منابع دیگر اخذ کنند. قرآن، اصول معتقدات و افکار و اندیشه‏هایی را که برای یک انسان، به عنوان یک موجود «با ایمان» و صاحب عقیده، لازم و ضروری است و همچنین اصول تربیت و اخلاق و نظامات اجتماعی و خانوادگی را بیان کرده و تنها توضیح و تفسیر و تشریح و احیانا اجتهاد و تطبیق اصول بر فروع را بر عهده‏ی سنت و یا برعهده‏ی اجتهاد گذاشته است. این است که استفاده از هر منبع دیگر موقوف به شناخت قبلی قرآن است. قرآن مقیاس و معیار همه‏ی منابع دیگر است.

۱۳ ) قرآن حاضر، عین همان کتابی است که آورنده‏ی آن حضرت محمد بن عبداللّه‏ صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله به جهان عرضه کرده است. ... معارف قرآن التقاطی و اقتباسی نیست، بلکه ابتکاری است ... معارف قرآن از افق ماوراء ذهن و فکر حضرت رسول به ایشان افاضه شده است و ایشان صرفا حامل این وحی و این پیام بوده‏اند.

۱۴ ) آیات قرآن مجموعا یک ساختمان بهم پیوسته را تشکیل می‏دهند. یعنی اگر یک آیه از آیات قرآن را جدا کنیم و بگوییم تنها همین یک آیه را می‏خواهیم بفهمیم، شیوه‏ی درستی اتخاذ نکرده‏ایم.

۱۵ ) قرآن دارای دو زبان است. مخاطب برخی از آیات قرآن، عقل انسان است و قرآن با زبان منطق و استدلال با او سخن می‏گوید. اما به جز این زبان، قرآن زبان دیگری نیز دارد که مخاطب آن عقل نیست بلکه دل است و این زبان دوم، احساس نام دارد.

۱۶ ) قرآن، نه کتاب طب، نه کتاب فلسفه، نه کتاب تاریخ، نه کتاب ریاضی و...، بلکه کتاب هدایت است. [۲۳]

این مبانی و مقبولات و مانند این‏ها، که دیدگاه استاد مطهری را نسبت به وحی و قرآن ترسیم می‏کنند، پیش فهم‏های ایشان هستند که برخی به انسان‏شناسی، برخی به جامعه‏شناسی، برخی به علم، برخی به فلسفه و برخی به اخلاق مربوط می‏شود. به دیگر سخن، استاد مطهری با نگرش خاصی به فلسفه، عرفان، انسان، جامعه، تاریخ، اخلاق و سیاست و جز این‏ها به سراغ فهم قرآن رفته است.

این نکته را نیز بیفزاییم که تبلیغ اسلام ناب محمدی و پاسخ به شبهات مخالفان و معاندان اسلام و دفاع از اصول و قوانین اسلام، دغدغه‏ ی اصلی استاد مطهری در طول عمر پربرکتش بوده است. به طوری که این مسأله بر تمام ذهن و فکر و آثار استاد سایه افکنده و رد پای آن را در جای جای گفتارها و نوشتارهای ایشان می‏توان جستجو کرد. از سوی دیگر، آیات روح فزای قرآن محور اصلی این پاسخ‏گویی و دفاع از اسلام بوده‏اند. از این رو، انتظار اصلی استاد از قرآن، جامعیت و پاسخ‏گویی قرآن به نیازهای هر عصر و نسلی است. با توجه به آیات قرآن، ایشان دقیقا در راستای هدف اصلی نزول قرآن که هدایت، شکوفایی استعدادها و تکامل انسان‏ها در تمام اعصار است، حرکت کرده و نگرش تفسیری خویش را با دیدگاه هدایتی قرآن همسو و همگام ساخته است.


علامه مطهری، از یک سو، با درک شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دهه‏ی چهل و پنجاه و شبهات و سؤالات گوناگون مکاتب و فرقه‏های نو پیدا و از سوی دیگر، اعتقاد به کارامدی دین در حوزه‏های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... معتقد بود؛ تنها راه پویایی و بالندگی دین در مقابل جریان‏های اعتقادی و هجمه‏های فکری درونی و بیرونی، احیای تفکر دینی بر پایه‏ی معارف ناب قرآنی است. تأمین این هدف از رهگذر تدبر و تفکر عمیق در معارف حیات بخش قرآن و بررسی هندسه وار آیات آن، در راستای کشف دیدگاه قرآن درباره‏ی یک موضوع خاص، میسور است. آثار تفسیری به جای مانده از مفسر گرانقدر، علامه مطهری، نه تنها کارامدی این روش را در پاسخ‏گویی به سؤالات و شبهات مطروحه و گره گشایی معضلات دینی به تصویر کشیده است، بلکه نشان‏گر این نکته است که استاد با تسلط کامل بر آیات قرآن و به مدد بهره‏گیری از روش تفسیر موضوعی، توانسته است به خوبی بر مشکلات دینی عصر خویش فایق آید و تصویری زندگی ساز، هدایت آفرین و روز آمد از قرآن در عرصه‏ی فعالیت‏های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ارائه دهد و در آوردگاه اندیشه‏ های نوآمد بشری، به میدان داری و میان داری برخیزد و معارف وحیانی را، فرازمند، بر ساحت اندیشه‏ها، ذهن‏ها وانگارها استوار سازد

تکنیک های قانوگذاری از دیدگاه شهید مطهری‏

پدیده ‏های زمان دو حالت دارند: حالت پیشرفتگی (تکامل) و حالت انحطاط. [۲۴] از نظر شهید مطهری، تطبیق قوانین اسلام با مقتضیات زمان به مفهوم نسخ آنها نیست؛ بلکه در سیستم قانونگذاری اسلام، عناصری وجود دارد که به موجب آنها قانون در دامن خودش تغییر می‏کند، بدون این که نیاز به نسخ شدن داشته باشد.[۲۵] بنابراین، این تغییری است که خود اسلام آن را اجازه داده است.

مطهری همچنین بر عدم تأکید اسلام بر شکل (صورت) نیز به عنوان مبنایی برای انطباق اسلام با مقتضیات زمان اشاره می‏کند. بر این اساس، در اسلام یک وسیله مادی و یک شکل ظاهری نمی‏توان یافت که جنبه تقدس داشته باشد. در واقع، هیچ شکلی جز قالب‏های مربوط به احکام عبادی [با توجه به روح آنها]، دارای تقدس نیست. از این رو، پرهیز از تصادم با مظاهر توسعه علم و تمدن، از جهاتی کار انطباق دین را با مقتضیات زمان آسان می‏کند و مانع بزرگ جاوید ماندن آن را از میان برمی دارد.

مطهری یکی از علل گرایش طبقه روشنفکر به ایسم‏های غربی را رکود و جمود فکری در اندیشه اسلامی می‏داند. وی باز ایستایی فقه اسلامی از تحرک، پیدایش روح نگرش به گذشته، و پرهیز از مواجهه با روح زمان را از مظاهر این رکود می‏داند. [۲۶] در واقع، دیدگاه اخیر با دیدگاه‏های فوق همخوانی ندارد، اگر اسلام در ذات خود دارای چنین قابلیتی است که توانایی تطبیق با تحولات مختلف زمان را داراست، چرا در عمل دچار رکود و باز ایستایی شده است؟ آیا این رکود و گذشته‏نگری، نقضی بر این مدعا محسوب نمی‏شود؟

مطهری راهکارهای مختلفی را که دین اسلام برای تطبیق با مقتضیات عصر پیش‏بینی کرده مورد بحث قرار می‏دهد. یکی از مهم‏ترین این راهکارها، اجتهاد است. از نظر وی اجتهاد یکی از مهم‏ترین راه‏هایی است که برای کشف قوانین متحول، در فقه اسلامی تعبیه شده است. در عین حال، اجتهاد یک مفهوم «نسبی» و متکامل است و در هر عصر و زمانی بینش و درک مخصوصی ایجاب می‏کند. مطهری این نسبت را ناشی از دو امر می‏داند: قابلیت و استعداد پایان‏ناپذیر منابع اسلامی برای کشف و تحقیق، و تکامل طبیعی علم و افکار بشری.[۲۷]

راه دیگری که مطهری برای تطبیق اسلام با مقتضیات زمان مطرح می‏کند عقل است. مطهری بر عقل به عنوان یکی از منابع اساسی مکتب شیعه تأکید بسیار دارد. او به این عقل نیاز دارد تا تشخیص مقتضیات زمانه و احتیاجات واقعی بشری را در هر زمانی بر عهده او بگذارد و مسائل اجتماعی روزگارش را حل کند. از سوی دیگر، به نظر او بنای احکام بر مصالح و مفاسد واقعی است و این امر را نیز به پیوند عقل و دین مرتبط می‏کند[۲۸]

از نظر مطهری، قرار دادن عقل در کتاب و سنت به عنوان یکی از منابع استنباط و اجتهاد دارای معانی بسیاری است؛ از جمله این که بین عقل و کتاب و سنت هیچ گونه تضادی نیست. [۲۹] مهم‏تر از آن این که هر چه در کتاب و سنت نیامده، عقل مرجع یافتن قانون آن است.

مطهری بر این باور است که راه شیعه، راه عقل است و عقل از نظر شیعه دارای اصالت است.[۳۰] اما این مسئله را مورد توجه قرار نمی‏دهد که چرا عقل با وجود این همه تأکید، در نزد برخی فرقه‏ها متروک و مهجور و مغضوب است. شهید مطهری توضیح نمی‏دهد که این شکاف در نظر و عمل یا ذهن و عین، چگونه قابل توجیه است.

در شرایطی که در قرآن یا سنت درباره موضوعی - به ظاهر - حکمی نداشته باشیم، به حکم آشنایی با روح اسلام و به حکم عقل می‏توانیم حکم شرع را کشف کنیم. مطهری، کشف علم را کشف عقل می‏داند: علم همان عقل است. هر چه علم کشف می‏کند برای عقل انسان هم روشن می‏شود. [۳۱] راه دیگری که مطهری برای تطبیق اسلام با مقتضیات زمان ارائه می‏دهد اختیارات وسیع حاکم اسلامی است. از نظر مطهری، اختیارات وسیع حاکم اسلامی راهی است که اسلام در بطن خودش قرار داده تا تطبیق با نیازهای واقعی را آسان کند..[۳۲] این اختیارات وسیع، قوانین اسلام را جاودانه می‏کند، چون براساس آن حکومت اسلامی در شرایط و نیازمندیهای جدید می‏تواند با توجه به اصول و مبانی خود، یک سلسله مقررات وضع کند که در گذشته اصولاً منتفی بوده است.[۳۳]

شهید مطهری از سویی، از تبعیت محض از مقتضیات زمان نیز به شدت انتقاد می‏کند.. [۳۴] به نظر مطهری، راز جاودانگی قوانین اسلام، پیوند دین و عقل در اسلام، جامعیت اسلام، توجه اسلام به روح زندگی به جای شکل ظاهری، در نظر گرفتن قوانین ثابت برای احتیاجات ثابت و قوانین متغیر برای احتیاجات متغیر است.[۳۵] وی چندان این نیازهای ثابت و نیازهای متغیر را معلوم نمی‏کند، در حالی که اصولاً تعیین احتیاجات ثابت و تفکیک آنها از احتیاجات متغیر و چگونگی به کارگیری عقل در حوزه امور دینی و استنباط های سیاسی و اجتماعی از دین، امور پیچیده‏ای هستند که بالقوه می‏توانند منشأ اختلاف‏های فکری و سیاسی بسیاری باشند.

تمام این راهکارها در برخی موارد، به خصوص در زمینه تطبیق اسلام با یافته ‏های علوم طبیعی، می‏تواند مؤثر باشد؛ ولی در تطبیق اسلام با اندیشه‏های جدیدی که مقبولیت عام پیدا می‏کنند دشواری‏هایی خواهند داشت.

جمع بندی و نتیجه گیری

از آثار استاد مطهری استفاده می شود قرآن در تعیین مبانی، اصول و اهداف علوم مرجعیت دارد، به پرسش هایی که علم تجربی از پاسخگویی به آنها ناتوان است، پاسخی روشن می دهد و رازهایی را در طبیعیات دارد که با پیشرفت علوم قابل فهم می گردد و در علوم انسانی مسائل بسیاری را در قالب کلیات مطرح کرده که به روش اجتهاد قابل استنباط است. به باور ایشان، در قرآن هیچ مطلب اجتماعی، تاریخی، اخلاقی، فقهی، فلسفی، حقوقی، و غیره با زبان معمول و در قالب اصطلاحات رایج بیان نشده است؛ ولی مسائل بسیاری از آن علوم کاملًا قابل استنباط است و اصول تربیت و اخلاق و نظامات اجتماعی و خانوادگی را بیان کرده و فقط تفسیر و احیاناً تطبیق اصول بر فروع را بر عهده سنت و یا بر عهده اجتهاد گذاشته است.

قرآن یک نگاه کلان و جامع نگر ئ سیستمی دارد از این رو قرآن جهان متکثر را یک واحد به هم پیوسته می بیند که پروردگار حکیم آن را ساماندهی وبرنامه ریزی کرده ومسیر آن را به سوی تکامل و سعادت انسان ، سازماندهی و هماهنگ سازی نموده است

از نظر شهید مطهری:جهان ماهیت "از اویی" (انالله) و" به سوی اویی " (اناالیه راجعون) دارد. موجودات جهان با نظامی هماهنگ به یک "سو" و به طرف یک مرکز، تکامل می یابند. آفرینش هیچ موجودی عبث و بیهوده و بدون هدف نیست. جهان با یک سلسله نظامات قطعی که :سنن الهیه" نامیده می شود، اداره می شود. انسان در میان موجودات از شرافت و کرامت مخصوص برخوردار است و وظیفه و رسالتی خاص دارد، مسئول تکمیل و تربیت خود و اصلاح جامعه خویش است. جهان مدرسه انسان است و خداوند به هر انسانی بر طبق نیت و کوشش صحیح و درستش پاداش می دهد

بنابراین هریک از برنامه های راهبردی وجهان بینی قرآنی در بعد مادی و معنوی در روش قانون گذاری و تدوین اهداف و غایات حقوق انسان تاثیر گذار است .

جاودانگی و کلان نگری قرآن

قرآن مشتمل برهمه جزئیات مسائل علوم انسانی نیست؛ زیرا اولا قرآن کتاب علمی به معنای رایج بشری نیست تا به انواع گزاره های علمی پاسخ دهد؛ ثانیا قرآن براساس روش شناسی خود ، به کلیات پرداخته است .شناخت ظرفیت های کلان قرآن بدون توجه به ساختار کلان نگری آن میسر نمی باشد

در طول تاریخ بسیاری از مفسران به گزاره ها ی جزیی قرآن توجه داشته اند و تلاش کرده اند این نگاه قرآن را تبیین و توسعه دهند در صورتیکه ما برای فهم درست از فلسفه نزول قرآن و مقاصد قرآن کریم و مرجعیت ثابت قرآن و همچنین فرازمانی بودن قران نیازمند شناخت کلان نگری و جامع نگری قرآن کریم هستیم

استاد مطهری می گوید:

قرآن همواره مسائل را به صورت کلی و اصولی طرح می کند، ولی استنباط و تطبیق کلی برجزیی بسته به فهم ودرک صحیح ماست... قرآن یکی یکی اسم نمی برد... و نباید هم وارد جزئیات بشود. قرآن آمده است تا جاودانه بماند؛پس باید اصول و کلیات را روش کند تا در هر عصری باطلی رو در روی حق قرار می گیرد، مردم با معیار آن کلیات عمل کنند.

تطبیق کلیات بر جزئیات

از دیگر راهکارهای تثبیت مرجعیت علمی قرآن در قانون گذاری تطبیق کلیات بر جزئیات است چرا که قرآن نازل شد تا جاودانه بماند و ذکر جرئیات بدون تدوین کلیات و مبانی حوزه قانون گذاری با جاودانگی قرآن سازگار نیست استاد مطهری می گوید:

قرآن همواره مسائل را به صورت کلی و اصولی طرح می کند؛ ولی استنباط و تطبیق کلی بر جزئی بسته به فهم و درک صحیح مااست؛ قرآن آمده است تا جاودانه بماند؛ پس باید اصول و کلیات را روشن کند تا در هر عصری باطلی رو در روی حق قرار می گیرد، مردم با معیار آن کلیات عمل کنند...

قرآن می خواهد مسلمانان رشد عقلی و اجتماعی داشته باشند و به موجب همان رشد عقلی حق را از غیر حق تمیز دهند. قرآن نیامده است که برای همیشه با مردم مانند ولی صغیر یا صغیر عمل کند، جزئیات زندگی آنها را قیمومیت شخصی انجام دهد و هر مورد خاص را با علامت و نشانه حسی تعیین نماید

بیان اصول ، مبانی و کلیات و محورهای کلان به عنوان اصول ثابت ، مهمترین اصل راهبردی برای فهم عصری از مسائل و نیازهای انسان معاصر است که در مقام تطبیق بر جزئیات ،بخشی از فهم و شناخت مسائل توسط عموم جامعه قابل فهم و تشخیص بوده و بخشی دیگر نیازمند یک نگاه تخصصی و کارشناسی شده می باشد که می بایست توسط فقهاء و مفسران قران از طریق اجتهادی صورت گیرد.

در قران کریم در حوزه احکام حقوق قرآن مانند: حقوق خصوصی ، حقوق جزا و جرم شناسی ، حقوق عمومی ف حقوق بین الملل ، آئین دادرسی (اصول محاکمات و ادله اثبات دعوی) حقوق بشر و شهر وندی و تکالیف شهروندان ،قواعد حقوقی

بدیهی است که در فلسفه حقوق و نظام حقوقی قرآن کریم نکات فراوانی از این کتاب مقدس قابل استنباط است که نیازمند نگاه سیستمی و کلانگر به مباحث حقوق قران می باشد

· قرآن کریم دارای یک منظومه و نظام فکری در سطح کلان است . شناخت این نظام نیازمند شناخت عمیق و احاطه بر معنای و تفسیر ومقاصد قرآن است.

· قرآن کتابی جاوندان و متناسب با حیات مادی و معنوی است

· قرآن کتاب زندگی است و می بایست سرلوحه تمامی عرصه های زندگی بشر قرار گیرد

· سعادت و رستگاری انسان در گروه عمل به دستورات و قوانین الهی است

· ارزش ها و باید های حقوقی قرآن فرازمانی و فرا ادیانی هستند و برای هر عصر و نسلی کلیات و معیارهایی را بیان کرده است.

· قرآن کتاب قانون و سرمایه کل بشریت است

· قرآن اصول و مبانی نظام های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی را بیان کرده و تنها توضیح و تفسیر ئ تشریح و احیانا تطبیق اصول بر فروع رابر عهده مفسران و مجتهدان گذاشته است

پی نوشت ها:

[۱] مرتضی مطهری ؛۱۳۷۵ شناخت قرآن ص۴۴۱

[۲] مطهری ، مجموعه اثار،چ ۲۰ص۳۰

[۳] مرتضی مطهری ، مجموعه آثار :ج ۲۷ص۳۸۰و۳۸۱

[۴] مرتضی مطهری؛ اسلام و نیازهای زمان:۱۳۸۶ص۱۶

[۵] مرتضی مطهری؛ اسلام و نیازهای زمان:ج ۲ ،۱۳۸۶ص۲۶و۲۷

[۶] مرتضی مطهری؛ اسلام و نیازهای زمان:۱۳۸۶،ج ۱ص ۱۰۵و ۱۰۶

[۷] مرتضی مطهری؛ اسلام و نیازهای زمان:۱۳۸۶ص۱۳۳

[۸]۲ص۱۲-۱۵

مرتضی مطهری؛ اسلام و نیازهای زمان:۱۳۸۶ج

[۹] همانص۵۳

[۱۰] بقره ؛ ایه ۱۸۵

[۱۱] مرتضی مطهری؛ اسلام و نیازهای زمان:۱۳۸۶ج ۲ص۵۴و ۵۵

[۱۲] مائده آیه ۳

[۱۳] مرتضی مطهری؛ اسلام و نیازهای زمان:۱۳۸۶ج۲ص۵۶ و۵۹

[۱۴] انعام ؛آیه۵۷

[۱۵] مرتضی مطهری؛ اسلام و نیازهای زمان:۱۳۸۶ج۱ ،۱۰۱و۱۰۲

[۱۶] مائده آیه ۶

[۱۷] حج، آیه ۷۸

[۱۸] بقره ،آیه ۱۸۴

[۱۹] مطهری، اسلام ئ نیازهای زمان ۱۳۸۶،ج دو /۵۹-۶۲

[۲۰] مرتضی مطهری، ۱۳۷۶ ، ۱۳۳ / ۱بی جا

[۲۱] مطهری، ۱۳۷۶ ، ۱۳۴ / ۱ / بی جا

[۲۲] مطهری، ۱۳۷۶ ، ۲۵۹ / ۱ / بی جا

[۲۳] مطهری، ۱۳۶۸ ، ۱۲۹ / ۲

[۲۴] اسلام و مقتضیات زمان، مرتضی مطهری، ج ۲ ص۱۱۴

[۲۵]۲۰ اسلام و مقتضیات زمان، مرتضی مطهری، ج ۲ ص

[۲۶] مجموعه آثار، ج ۳، ص ۱۹۹

[۲۷] مجموعه آثار، ج ۳، ص ۲،۲.

[۲۸] مجموعه آثار، ج ۳، ص ۲،۲.

[۲۹] سلام و مقتضیات زمان، ج ۱، ص ۱۹۳.

همان، ج ۱، ص ۶۷.

[۳۰]

[۳۱] همان، ج ۲، ص ۲۷.

[۳۲] همان، ص ۴۵.

[۳۳] همان، ص ۱۹۵.

[۳۴] همان، ص ۱۸۷.

[۳۵] همان، ج ۱، ص ۱۹۰ - ۱۹۱

برچسب ها : قرآن مرجعیت علمی شهید مطهری

ارسال دیدگاه