رواق شهیدان شماره 656
شهید حجتالاسلام قاسم حقپرست
روحانی شهید قاسم حقپرست در سال 1346 ش در یک خانواده مذهبی و متدین در شهر رشت دیده به جهان گشود.قاسم از همان کودکی، مهربان و دوستداشتنی بود و علاقه عجیبی به اسلام و ائمه اطهار(علیهم السلام) و روحانیت و امام خمینی(قدس سره) داشت.
با وجود سن کم از طرف مسجد در تظاهرات با شجاعت شرکت می نمود و با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی حضوری چشم گیر در برنامه ها داشت و به تحصیل علم و دانش نیز فوقالعاده اهمیت میداد. پس از اخذ دیپلم با عشق و علاقهای که به علوم حوزوی و روحانیت معظم داشت برای کسب تحصیلات دینی و حوزوی وارد حوزه علمیه شهید مقدسی رشت شد. او علاوه بر تحصیل علم، حضور در میادین نبرد با دشمنان دین و اسلام را که از هر سو به میهن اسلامی حمله ور شده بودند بر خود واجب می دانست و در فواصل برنامه های درسی برای دفاع از مرز و بوم اسلامی بسیج به جبهه و میادین نبرد می شتافت و غیورانه با دشمن مبارزه میکرد.
در پایگاهها و مساجد رشت فعالیت زیادی برای پاسداری و حفظ و حراست از کیان انقلاب امت اسلامی دنبال مینمود. قاسم با اخلاق نیکو و تقوای الهی خود، الگویی نیک برای دوستان و همسالان خود بود و پدر و مادر، بلکه همه مردم محل به چنین جوانی افتخار می کردند و خود، احترامی عجیب برای همه بخصوص پدر و مادر قائل بود .
سرانجام این سرباز دلیر اسلام در مصاف با دشمنان بعثی در عملیات بیت المقدس در منطقه شلمچه به درجه عظیم شهادت نائل آمد و پیکر مطهر قاسم تا چند سال در غربت مناطق جنگی مفقود ماند، اما سرانجام توسط عزیزان گروه تفحص به آغوش خانواده بازگشت و در جوار دوستان شهیدش در گلزار شهدای رشت ماوا گزید .
وصیتنامه شهید
خدایا! هیچگاه جان خود را در مرداب دنیا نمیپرورانم ، با تمام و کمال میل در راه تو ای بزرگوار آمادهام که دارایی خود یعنی جانم را قربانی سازم و به آتش عشق تو درآیم.
خدایا فریاد یا لثارات الحسین را شنیدم و هل من ناصر او را در دشت مجاور شناختم. دیگر مجال ماندن نیست. نمی خواهم مانند دنیا طلبان به زندگی خود خوش باشم و به طلوع و غروب خورشید نظاره کنم تا هیولای مرگ بند علاقهام را قطع کند.
خدایا خود گواهی که تنها آرزوی من و تنها خواستهام یاری فرزند مظلوم و غریب زهرای مرضیه است و درک جمال و خاک رکاب او مرا از همه آنچه که در دنیاست خوشتر است.
تو ای پسر فاطمه و تو ای گوهر زمانه! بدان و مطمئن باش آنقدر در راه تو بیابانگردی میکنم و آنقدر به کام مرگ رفته و شمشیر زنم تا تو بدانی که هیچگاه تو را در محاصره دشمنان تنها و بییاور وا نمیگذاریم و درآن لحظه که سربرخاک گذارم در خون خود بغلتم و زیر ترکشها و بمبها پاره شوم، هم قلبم خواهد گفت: مهدی جان، مهدی جان، مهدی جان
تهیه و تنظیم: علیاکبر بخشی