هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

چرا 50 سال بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) واقعه عاشورا اتفاق افتاد؟

عاشورا پیامد تغییر ارزش‌ها

چرا 50 سال بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) واقعه عاشورا اتفاق افتاد؟

▪ پرس‌وجو نبشتار پیش روی در تلاش است تا با نگاهی جامعه شناختی، به این پرسش پاسخ دهد که چه اتفاقی در جامعه نبوی رخ داد که روزی مردم هنگام وضو ساختن پیامبرمکرم اسلام(ص) پروانه‌وار گرد حضرتش حلقه می‌زدند و برای تبرّک جستن به قطرات آب وضوی آن وجود نازنین، گوی سبقت از هم می ربودند؛ اما روز دیگر گردهم آمدند تا میوه باغ نبوّت را در گودال غربت، تنها و بی‌معین با تیغ کین سربریده، دامن عفّت را به آتش کشند و خاندان عصمت(ع) را به اسارت برند و بر این همه بیدادگری پای کوبند و جشن پیروزی گیرند؟

  نقطه آغازین
جوامع در طول تاریخ و طی زندگی اجتماعی خود، همواره شاهد تغییر و تحوّلاتی بوده‌اند. آنچه در این دگرگونی‌ها، مهم و قابل ملاحظه است، جهت و سمت و سوی آن است: آیا سیر صعودی داشته و به‌تعبیر برخی از جامعه‌شناسان، تکا ملی‌اند یا نزولی؟ مطمئناً تغییراتی که در جهت رشد و تکامل بشر صورت می‌گیرد، نه‌تنها نکوهیده نیستند؛ بلکه پسندیده و مورد استقبال کمال‌جویان قرار خواهند گرفت.
بدون تردید، جامعه نبوی به‌عنوان یک جامعه نیز، شاهد تغییر و تحوّلاتی بوده است؛ اما آنچه باعث حساسیت متفکران و متدیّنان شده، سمت و سوی این تغییرات است. براساس شواهد تاریخی، این تحوّل و تغییر پس از رحلت رسول گران‌قدر اسلام(ص)، سیری نزولی داشته است. جامعه‌ای که با عنایت خداوند و همّت محمدی و غیرت علوی و همراهی مهاجر و انصار، بر پایه ارزش‌های معنوی شکل گرفت، چندی پس از رحلت جان‌گذار بنیان‌گذارش راه سقوط پیشه کرد و ارزش‌های عصر جاهلیت جای گزین ارزش‌های ناب محمدی گردید. در این زمینه، آنچه بایسته پژوهش است، بررسی سازوکارهای این تغییر است تا معلوم شود که چگونه و چه عاملی در این تغییرات نقش اساسی داشته‌اند.
هسته اصلی هر جامعه را فرهنگ آن جامعه تشکیل می‌دهد و به‌تعبیر جامعه‌شناسان و دانشمندان علوم اجتماعی، فرهنگ به‌مثابه هواست که هیچ جامعه‌ای بدون آن شکل نخواهد گرفت. بدین روی، نقطه آغازین تغییر در جامعه را باید تغییر در فرهنگ آن دانست و اگر گروهی بخواهند، جامعه‌ای را به دل‌خواه خود تغییر دهند، نقطه شروع آن را در فرهنگ و به‌خصوص ارزش‌ها و اندیشه‌های آن، قرار می‌دهند؛ چه اینکه فرهنگ عبارت است از: «مجموعه‌ای از اعتقادات، آداب و رسوم، اندیشه‌ها و ارزش‌ها... که افراد به‌عنوان اعضای گروه یا جامعه آن‌ها را کسب کرده و یا پدید آورده اند.»1
بر این اساس، تغییر در ارزش‌ها و اندیشه‌ها تغییر در سایر بخش‌های فرهنگ را در پی خواهد داشت؛ زیرا سایر عناصر فرهنگ تحت تأثیر مستقیم اندیشه‌ها و ارزش‌ها هستند.
بدین‌سان، نقطه آغازین تغییر در جامعه را باید، تغییر در ارزش‌های آن دانست و قدرت‌مداران نیز برای در دست گرفتن سرنوشت جامعه، ابتدا به سراغ ارزش‌های آن رفته و سعی در سوق دادن آنها به سوی اهداف خود داشته و دارند.

  نخستین گام
حال که دانستیم، نقطه آغاز تغییر در جامعه فرهنگ آن است و ریشه تغییرات فرهنگی، دگرگونی ارزش‌هاست، عامل و یا مهمترین عامل تغییرات فرهنگی را چه باید دانست؟ برخی از جامعه‌شناسان بر این باورند که نقش کارگزاران در تغییرات اجتماعی و فرهنگی، نقشی برجسته و قابل ملاحظه است؛ زیرا کنش‌ها و تصمیمات آنهاست که سرنوشت جوامع را مشخص می‌سازد.2 و در این میان، نقش دولت از سایر عوامل تأثیرگذار در تغییرات اجتماعی برجسته‌تر است؛ زیرا خط‌مشی‌ها و اهداف کلی دولت‌ها می‌تواند، باعث ایجاد تغییرات وسیعی در سطح جامعه در زمینه‌های متفاوتی نظیر هنجارها، ارزش‌ها، گرایش‌ها و باورداشت‌ها گردند. 3
براساس واقعیت مذکور است که ماجرای «سقیفه» را به‌عنوان نخستین گام در جهت تغییر ارزش‌ها می‌دانیم؛ جریانی که پس از رحلت پیامبر مکرّم(ص) به‌جای حضور در خانه علی(ع) و دست بیعت دادن با او که منصوب خدا و رسولش بود، در سقیفه بنی‌ساعده گردهم آمدند و حاکمیت جامعه نبوی را به‌برکت رأی مردم  بیعت   طوعاً او کرهاً  به عهده گرفتند؛ چراکه اصحاب سقیفه خوب می‌دانستند که تغییر ارزش‌ها بدون تسلّط اجتماعی که ساز و کارش حکومت است، ممکن نیست.
اگر تحوّل و دگرگونی، جامعه نبوی را تا آنجا درنوردید که پس از نیم‌قرن مردمی که خود را امّت محمد(ص) می‌دانستند، در سرزمین کربلا جنایتی مرتکب شدند که زمین و آسمان در عزای مصیبتش تا قیامت مویه‌کنانند، ریشه این تحوّل را در سقیفه باید جست‌وجو کرد.
چه خوب سروده است مهیار دیلمی:
فیوم السققیفة یاابن النبی وغصب ابیک علی حقّه وامّک حسّن أن تُقتلا. 4
طرّق یومک فی کربلا وامّک حسّن أن تُقتلا  وامّک حسّن أن تُقتلا.
ای فرزند مصطفی! این سقیفه بود که راه کربلایت را هموار کرد و آنگاه که حق پدرت علی(ع) و مادرت [فاطمه(س)]  را غصب کردند، کشته شدنت خوب جلوه کرد.
به هر تقدیر، سقیفه عامل اصلی پدیدارشدن حادثه خون بار کربلاست، که خود پیامد تغییر در ارزش های جامعه نبوی بود؛ چه اینکه منشأ دگرگونی‌های ارزشی، ماجرای سقیفه بود؛ در آنجا بود که عنان حکومت به دست افراد نالایق افتاد و آنان با بهره‌گیری از این ساز و کار بر جامعه مسلّط گشتند و هرآنچه توانستند، کردند و جامعه را به سویی کشاندند که خود خواستند، به‌نحوی که در جامعه‌ای که در آن آب وضوی پیامبر مکرّم(ص)، سرمه چشم مردم بود، پس از پنج دهه، کشتن فرزند دل‌بندش را نه‌تنها مذموم ندانستند که حتی پس از کشته شدن مظلوم کربلا، به‌شکرانه این پیروزی، در کوفه مسجد بنا نهادند.
پیش از آنکه به سازوکار تغییر در ارزش‌ها که نقطه آغاز آن ماجرای سقیفه بود، پرداخته شود، لازم است، به زمینه اجتماعی پذیرش سقیفه اشاره شود:

  زمینه اجتماعی پذیرش سقیفه
چرا مردمی که چندماه پیش از رحلت نبی مکرّم(ص) در حجة‌الوداع، قضیه غدیرخم را به عیان دیدند و شنیدند که رسول‌خدا(ص) فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه» و باز هم به چشم خود دیدند که عمر و ابوبکر جزء نخستین کسانی بودند که به خلیفه خدا و رسولش گفتند: «بخٍ بخٍ لک یا اباالحسن! لقد اصحبت مولای و مولا کلّ مؤمنٍ و مؤمنه»، با این همه، پس از رحلت رسول‌خدا(ص) تن به ماجرای سقیفه دادند؟
در پاسخ به این پرسش، مباحث زیادی مطرح شده است؛ اما در این نبشتار برآنیم که زمینه اجتماعی آن را مطمح نظر قرار دهیم. برای این منظور، باید به وضعیت اجتماعی جامعه حجاز توجه کرد: بیشتر مردم مدینه پس از هجرت پیامبراکرم(ص) به آن شهر، مسلمان شدند؛ مردم مکّه نیز در سال هشتم هجری، آنگاه که مکّه به دست پیامبر(ص) و یارانش فتح گردید، اسلام آوردند. بنابراین، بقایایی از سنّت‌های جاهلی وجود داشت که حتی در زمان حیات رسول‌خدا(ص) کاملاً از بین نرفته بود؛ از جمله این سنّت‌ها می‌توان به «مشروعیت مبتنی بر اقتدار سنّتی» اشاره کرد. در این مشروعیت، پایگاه اجتماعی «سن» اهمیت خاصی داشت؛ چنان‌که توانسته بود، ساختار منش اجتماعی ثابت و مقاومی را بر رفتارهای اجتماعی جامعه مسلّط گرداند و این واقعیت را در قضیه فرماندهی اسامه، به‌خوبی می‌توان دید.
اسامه، جوانی کم‌سن‌وسال که گویا هنوز محاسن کاملی نداشت، وقتی به فرمان رسول‌الله(ص) فرمانده سپاه شد، برخی از افراد سپاه در برابر این فرمان عصیان کرده، ایراد آوردند که چرا با وجود افراد مسنتر، پیامبر(ص) اسامه را انتخاب نموده است؟5 این ایرادها موجب تأخیر در حرکت سپاه اسلام از لشکرگاه «جرف» گردید و پیامبر(ص) در اثنای بیماری آگاه شدند که در حرکت سپاه از لشکرگاه، کارشکنی‌هایی می‌شود و گروهی به فرمان‌دهی اسامه طعن می‌زنند. از این موضوع سخت خشمگین گردیدند و درحالی‌که حوله‌ای بر دوش انداخته و دستمالی بر سر بسته بودند، آهنگ مسجد کردند تا از نزدیک با مسلمانان سخن بگویند و آنان را از خطر این تخلّف بیم دهند. با آن تب شدید بالای منبر قرار گرفتند و پس از حمد و سپاس فرمودند: «هان ای مردم! من از تأخیر حرکت سپاه سخت ناراحتم. گویا فرماندهی اسامه بر گروهی از شماها گران آمده و زبان به انتقادگشوده‌اید...»6 حتی پیامبر اکرم(ص) به کسانی که می‌خواستند از سپاه او جدا شوند و در مدینه بمانند، لعنت فرستادند.7 شهرستانی در ملل و نحل نوشته است که برخی از صحابه از فرمان رسول‌الله(ص) سرباز زدند و در مدینه ماندند. از جمله این صحابه عمر و ابوبکر بودند که به‌بهانه-هایی از قبیل اداره امور جاری از پیوستن به اسامه اجتناب کردند و امر مولای جهانیان را زیر پای گذاردند.8
برخی نیز بر این باورند که ترسْ عاملی بود که موجب تن دادن به ماجرای سقیفه گردید. بلاذری در کتاب انساب الاشراف می‌گوید: انصار تن به جریان سقیفه دادند و سکوت کردند؛ چون می‌ترسیدند؛ ترس از حاکمیت قریش و انتقام کشته‌های «بدر» داشتند؛ چنانچه حباب‌بن منذر گفت: «ما ترس از آن داریم که کسانی از شما بر سر کار آیند که ما پدران و برادران آنها را در جنگ کشته‌ایم؛ ترس از آنکه این افراد از ما انتقام گیرند».9
جاحظ نیز عامل ترس را مؤثر می‌داند و می‌نویسد: ترس هریک از اوس و خزرج از حاکمیت یکدیگر و بازگشت کینه‌های گذشته بود که انصار را وادار به قبول جریان سقیفه کرد؛ چنانکه ابوبکر در سقیفه به آنها گفت: «اگر از میان شما انصار، هریک از اوس و خزرج خلافت را بگیرد، به‌خاطر مسائل جاهلیت باهم جنگ خواهید کرد».10
البته نقش منافقان را که از قبل از رحلت پیامبر(ص) در جهت تضعیف اسلام و پیامبر تلاش می‌کردند، نباید نادیده گرفت. علّامه طباطبائی(ره) در این‌باره می‌نویسد: «چگونه ممکن است، حرکت منافقین با رحلت پیامبر(ص) منقطع شده باشد و هیچ‌گونه ضدیت و دسیسه بر ضد دین نداشته باشند؟! بنابراین، یا منافقان بعد از رحلت پیامبر متأثر شدند و در اثر تأثر مخلصانه ایمان آوردند؛ یا آنان با مسؤولین حکومت اسلامی  قبل یا پس از رحلت آن‌حضرت  توافق سرّی داشتند که کسی مزاحم آنان نشود و امنیت داشته باشند و یا یک مصالحه اتفاقی بین آنان و مسلمانان رخ داده بود و همه در یک مسیر قرار گرفته‌اند؛ لذا، درگیری‌ها از بین رفته است».11
به هر روی، عوامل مذکور، هر یک به‌نحوی در پذیرش سقیفه نقش داشتند و اصحاب سقیفه با بهره‌گیری از عوامل مذکور توانستند، مسیر حکومت را عوض کرده، حاکم منصوب خدا و پیامبر(ص) را کنار گذاشته، خود بر مسند حکومت تکیه زنند و در حفظ و استحکام حاکمیت خود تلاش نمایند.
پیش از ورود به بحث تغییرات فرهنگی ماجرای سقیفه، اشاره‌ای کوتاه به داستان سقیفه مفید می‌نماید:

  داستان سقیفه
در این که سقیفه به چه صورت و چگونه برگزار گردید، ابن‌هشام در سیره نبویه می‌نویسد: «پس از رحلت رسول‌خدا(ص)، مردم چند دسته شدند: گروهی از انصار، خود را به سعدبن عباده رسانده و در سقیفه بنی‌ساعده اجتماع کردند. علی‌بن ابی‌طالب(ع) و زبیر و طلحه نیز به خانه فاطمه(س) رفتند، مابقی مهاجرین با اسید‌بن حضیر و قبیله بنی عبدالاشهل به نزد ابوبکر رفتند و در این حال، شخصی به نزد ابوبکر و عمر آمد و گفت: گروه انصار به نزد سعدبن عباده رفته و در سقیفه بنی‌ساعده اجتماع کرده‌اند و اگر شما خواهان خلافت هستید، پیش از آنکه کارشان سر بگیرد، خود را به آنها برسانید. در آن حال، جنازه رسول‌خدا(ص) همچنان در اتاق روی زمین بود و خاندانش در را بسته بودند. عمر گوید: من به ابی‌بکر گفتم: برخیز تا به نزد برادران انصار خود برویم و ببینیم چه می‌کنند».12
در کتاب تاریخ یعقوبی آمده است: «روز وفات رسول‌خدا(ص) انصار در سقیفه بنی‌ساعده فراهم شدند... پس سعد‌بن عباده خزرجی را نشانیده، دستمالی به سر او بسته، مسندی برای او دوتا کردند. خبر به ابوبکر و عمر و مهاجران رسید، پس با شتاب آمدند و مردم را از پیرامون سعد براندند و ابوبکر و عمربن خطاب و ابوعبیدةبن جرّاح پیش آمدند و گفتند: ای گروه انصار! پیامبر خدا(ص) از ماست. پس به جانشینی او سزاوارتریم و انصار گفتند: از ما امیری و از شما امیری. پس ابوبکر گفت: امیران از ما و وزیران از شماست. آنگاه ثابت‌بن قیس‌بن شمّاس که خطیب انصار بود، بپا خاست و سخن گفت و برتری آنان را یادآوری کرد. پس ابوبکر گفت: شما را از بزرگواری دور نمی‌داریم و آنچه از برتری یادآور شدید، راستی که شما اهل آن هستید؛ لیکن قریش از شما به محمد سزاوارترند و این عمربن خطاب است که پیامبر خدا(ص) گفته است: خدایا! دین را به او سربلند گردان و این ابوعبیدةبن جرّاح است که پیامبر خدا(ص) گفته است: امین  ل. ب امیر  این امّت است. پس با هر کدام از این دو خواهید، بیعت کنید. آن دو زیر بار نرفتند و گفتند: به خدا قسم! با اینکه تو همسفر پیامبر خدا و دوم دوتایی، ما بر تو پیشی نخواهیم گرفت. پس ابوعبیده دست به دست ابوبکر زد و عمر دومی بود؛ سپس هرکه از قریش همراه او بود، بیعت کرد و آنگاه ابوعبیده فریاد کرد: ای گروه انصار! شما نخستین یاوران بودید. پس نخستین کس نباشید که تغییر و تبدیل دهد».13
به این صورت، خلافت را از مسیر خود منحرف کردند و حکومت را به دست فردی سپردند که تنها امتیازش همسفر بودن با رسول‌خدا(ص) بود و شخصیتی را که در فضیلت و برتری مانندی نداشت و تا امروز هم، بمانند او را عالم به خود ندیده است، به‌بهانه جوانی در خانه نشاندند و در آن خانه را به آتش کشیدند و یادگار رسول‌خدا(ص) را در پشت آن در مجروح کردند و فرزند شش‌ماهه‌اش را به‌جرم بی‌گناهی کشتند و این، آغاز حرکت اصحاب سقیفه در راستای تغییر ارزش‌های ناب محمدی بود.

  آغاز دگرگونی ارزشها
اصحاب سقیفه خوب می‌دانستند که اگر ارزش‌های الهی و فرهنگ ناب محمدی به سرداری اهل‌بیت رسول‌الله(ص) در جامعه نبوی جاری و ساری باشد، حاکمیت آنان متزلزل و ناپایدار خواهد بود؛ از این‌رو، چاره را در انحراف جامعه و دوری آنان از عترت پیامبر(ص) دیدند و در مقابل کلام نورانی پیامبر(ص) که فرمود: «انّی تارک فیکم الثقلین کتاب‌الله و عترتی اهل‌بیتی فانّهما لن‌یفترقا حتی یردا علیّ الحوض»،14 نغمه «حسبنا کتاب‌الله» سر دادند تا بدین‌سان، اهل‌بیت را مهجور گردانند که پیامدش مهجوریت خود قرآن است؛ زیرا قرآن کلام صامت است و زبان ناطق اهل‌بیت(ع) بازگشای رمز و راز کتاب‌الله و کلید فهم سخن خدا.
امام خمینی(قد) نیز به این مهم اشاره کرده، می‌فرماید: «شاید جمله لن‌یفترقا حتی یردا علیّ الحوض، اشاره باشد بر اینکه بعد از وجود مقدّس رسول‌الله، هرچه بر یکی از این دو گذشته است، بر دیگری نیز گذشته است و مهجوریت هر یک، مهجوریت دیگری است تا آنگاه که این دو مهجور بر رسول‌خدا در حوض وارد شوند.15
کنار گذاشتن علی(ع) و خانه‌نشین کردنش ضربه جبران‌ناپذیری بر پیکر جامعه نوبنیاد نبوی بود؛ زیرا مردم تازه‌مسلمان، شدیداً نیاز به تفسیر و تبیین معارف الهی داشتند، به‌خصوص مناطقی که پس از رحلت رسول‌خدا(ص) در قلمروی حکومت اسلام قرار گرفتند؛ و این ضربه دو چندان گردید، آنگاه که دستور به منع نشر و کتابت کلام نبوی دادند. به‌گفته مرحوم سید شریف‌الدین: «روایات درباره ممانعت خلیفه دوم از تدوین علم و جلوگیری از جمع‌آوری احادیث و اخبار، متواتر است و شیعه و سنی به‌طرق مختلف، نقل کرده‌اند، تا جایی که وی صحابه را از نوشتن احادیث پیامبر(ص) مطلقاً برحذر داشت. علاوه بر آن، بزرگان ایشان را در مدینه نگاه داشت تا احادیث آن‌حضرت را در اطراف منتشر نسازند».16
ابن‌سعد نیز در طبقات می‌نویسد: «در عصر عمربن خطاب، احادیث پیامبر(ص) فراوان بود. او مردم را قسم داد، آنها را نزد او بیاورند. هنگامی که احادیث را پیش او آوردند، دستور سوزاندن آنها را صادر کرد».17
باری، این ممانعت عمر زمینه تفسیربه‌رأی قرآن و اجتهادات، بی‌اساس گشت و ارزش‌های ناب، جای خود را به کجی‌ها و انحرافات و تمایلات دنیاگرایان و راحت‌طلبان داد و این واقعیتی است که امام‌المتقین امیرالمؤمنین علی(ع)  به‌هنگامه جنگ صفین می‌فرماید: «انّما اصبحنا نقاتل اخواننا فی الاسلام علی ما دخل من الزیغ والاعوجاج والشبهة والتأویل»؛18 هم‌اکنون با برادران اسلامی خویش به‌واسطه تمایلات نابه‌جا و کجی‌ها و انحرافات و شبهات و تأویلات ناروا می‌جنگیم.
مسلّما ممانعت از نشر و کتابت و ترویج احادیث رسول‌خدا و اهل‌بیت(ع)، پیامدهای منفی زیادی در پی داشته که ناهنجاری‌های اجتماعی و انحرافات رفتاری از جمله آن است. انشاءالله در بخش دوم، به این مسأله اشاره خواهد شد.
حجت‌الاسلام والمسلمین شمس‌الله مریجی، رئیس دانشگاه باقرالعلوم(ع)
..............................................

   پی نوشتها
1. جان. ب. تامپسون، ایدئولوژی و فرهنگ مدرن، ترجمه مسعود اوحدی، تهران، 1358، مؤسسه فرهنگ آینده-پژوهان، ص 152؛
2. گی روشه، تغییرات اجتماعی، چ دوم، ترجمه منصور وثوقی، نشرنی، 1368، ص 145؛
3. ملوین دفلور و دیگران، مبانی جامعه‌شناسی، اقتباس حمید خضر نجات، دانشگاه شیراز، 1370، ص 243؛
4. ابوالحسن تنهایی، جامعه‌شناسی تاریخی اسلام، نشر روزگار، 1378، ص 262؛
5. شهرستانی، ملل و نحل، ترجمه سید محمدرضا جلالی نائینی، تهران، کتاب‌فروشی اقبال، 1362، ج 1، ص 29؛
6. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، نشر دانش اسلامی، ج 2، ص 487؛
7. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، احیاءالتراث العربی، بیروت، ج 2، ص 20؛
8. شهرستانی، پیشین، ص 29؛
9. بلاذری، انساب الاشراف، تصحیح محمد حمیدالله، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، ج 1، ص 582؛
10. حسین عبدالمحمدی، زمینه‌های قیام امام حسین(ع)، به‌نقل از: جاحظ، التبیان والتبیین، ج 3، ص 298، نشر منبع، 1379، ص 132؛
11. سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ پنجم، 1371، ج 19، ص 290؛
12. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ترجمه سیدهاشم رسولی، چاپ سوم، کتابخانه السلامیه، 1366، ج 2، ص 430؛
13. احمدبن یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371، ج 1، ص 222؛
14. سلیمان‌بن ابراهیم القندوزی، ینابیع المودة لذوی‌القربی، تهران، اسوه، 1416 ق، ج 1، ص 106؛
15. امام خمینی، وصیت‌نامه الهی سیاسی، انتشارات اسوه، ص 2؛
16. سید شرف‌الدین عاملی، الاجتهاد فی مقابل النص، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ص 164؛
17. ابن‌سعد، طبقات، ج 5، ص 140؛
18. نهج‌البلاغه، خطبه 122.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه