آیتالله محمدجواد فاضل لنکرانی
کیفیت تعلیم صلوات بر پیامبر رحمت(ص) در نهجالبلاغه
در دعای آغازین خطبه ۷۲ نهجالبلاغه، امام علی(ع) خداوند را «داحی المدحوات» میخواند؛ صفتی که بر گسترش هر آنچه قابلیت بسط دارد - از زمین تا نعمتهای الهی - دلالت میکند. شاخصترین مصداق، «علم» است: حقیقتی الهی بدون حد که با توفیق خداوند بر دانایی انسان افزون میشود. قرآن نیز وعده میدهد: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»؛ شکر، علم و نعمت را توسعه میبخشد. در مقابل، دلبستگی دنیوی تنگی میآورد. این سنت، الگویی برای آغاز سال تحصیلی است: علم، همچون معنویت و صبر، با اراده الهی گسترش مییابد. عالمان، وارثان انبیا، موظفاند حق را با حق ابلاغ کنند، باطل را دفع نمایند و راه هدایت را بیکموکاست روشن سازند. امام خمینی(ره) نمونهای از این تعهد است. بر ماست که با همت علمی، در طلب رضای الهی، پیشقدم شویم و علم را چون چراغی برای هدایت دلها برافروزیم.
آیتالله محمدجواد فاضل لنکرانی در اولین جلسه درس خارج فقه و اصول سال تحصیلی 1405و۱۴۰۴ بهمناسبت میلاد فرخنده پیامبر اکرم(ص)، با بررسی و تفسیر خطبه هفتاد و دوم نهجالبلاغه (با عنوان «کیفیت تعلیم صلوات بر پیامبر»)، نکاتی در خصوصِ خاتمیت نبوی، گشایشگری رسالت، اعلان حق به حق، دفع هیاهوی باطل و درهمشکستن صولت ضلالت، نمونه تعهد امام خمینی(قد) در مقابله با انحرافات، حمل رسالت با استقامت، شتاب و پیشقدمی و...اشاره نمود که بدین شرح میباشد.
امام علی(ع) در آغاز خطبه میفرماید: «اللَّهُمَّ دَاحِيَ الْمَدْحُوَّاتِ». واژه «داحی» از ریشه «دَحْو» است؛ همان ریشهای که در «دحوُالأرض» بهمعنای گستردهشدن زمین از دل آب بهکار رفته. «المدحوات» جمع «مَدْحُوّة» است و به هر آنچه قابلیت بسط و گسترش دارد، اطلاق میشود. گرچه برخی ترجمهها آن را به «زمین» محدود کردهاند؛ اما ظاهر کلمات، شمول هر پدیدهای با استعداد توسعه را نشان میدهد.
شاخصترین مصداق این توسعه، «علم» است؛ حقیقتی الهی بدون حد و مرز که با توفیق خداوند بر دانایی انسان افزوده میشود. «معنویت» نیز چنین است؛ سلوک الیالله مرزی ندارد و هر قدمی، نورانیت را افزایش میدهد. در مقابل، دلبستگی به دنیا محدودیت و تنگی میآورد. این وصف الهی، سنتی عام را بازتاب میدهد که در عرصههای گوناگون جریان دارد.
این قاعده در نعمتهای ظاهری نیز جاری است. قرآن میفرماید: [وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ]؛ شکرگزاری، نعمت را در دنیا توسعه میبخشد. در عرصه اخلاقی هم، رسوخ «صبر» ظرفیت و ژرفای وجودی را افزون میکند. حاصل، توسعه همه ساحتهای مادی، معنوی، علمی و اخلاقی به اراده الهی است؛ زیرا خداوند «داحی المدحوات» است.
در ادامه فراز: «وَدَاعِمَ الْمَسْمُوكَاتِ، وَجَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَى فِطْرَتِهَا، شَقِيِّهَا وَسَعِيدِهَا»؛ «المسموكات» از ریشه «سَمْك» بهمعنای رفعت و برپاداشتن، به آسمانهای برافراشته اشاره دارد؛ همچنین، فطرت واحد بشر را در عین اختلاف عاقبت «شقی» و «سعید» توصیف میکند: گرایشهای فطری مشترک است؛ اما تفاوت به اختیار و اکتساب انسان باز میگردد.
تحلیل اوصاف نبوی در کلام امیرالمؤمنین(ع)
پس از این مقدمه، حضرت اینگونه درود میطلبند: «اِجْعَلْ شَرَائِفَ صَلَوَاتِكَ وَنَوَامِيَ بَرَكَاتِكَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ»؛ این تعبیر نشان میدهد که صلوات الهی مراتب دارد و اشرفِ مراتب آن، ویژه پیامبر اکرم(ص) است؛ از همینجا، ادبیات دعا به ما میآموزد که در طلبِ رحمت و برکت برای آنحضرت، عالیترین مراتب را مسألت کنیم. این هم نشانِ عظمتِ اعتقادِ امیرِمؤمنان(ع) نسبت به مقامِ نبوی است و هم بازتابِ عمقِ محبتِ ایشان به آن وجودِ مقدّس.
خاتمیت و گشایشگری
در خطبه هفتاد و دوم نهجالبلاغه، امیرالمؤمنین(ع) در ضمن تعلیم صلوات بر پیامبر اکرم(ص)، اوصاف بنیادینی را برای آنحضرت برمیشمارند. نخست دو عنوانِ محوری چنین است: «الْخاتِمِ لِما سَبَقَ»؛ «وَالْفَاتِحِ لِما انْغَلَقَ».
در «خاتمیتِ» نبوی، به نظر ما مقصود نهتنها ختم زمانیِ سلسله انبیاست؛ بلکه افزون بر آن، جامعیت و عصارهبودنِ پیامبر اکرم(ص) نسبت به همه فضائل و مواریث انبیای پیشین نیز مراد است. آن حضرت وارثِ تمام برکات نبوّتهای سابق و برخوردار از کمالاتی فراتر از آنان است؛ بدینمعنا، «خاتم» هم «جمعکننده» کامل است و هم «برتر» از مجموعِ آنچه پیش از او بوده است.
عنوان دوم، «الفاتح لما انغلق»، ناظر به کارکرد تاریخی و دائمیِ رسالت است: پیامبر اکرم(ص) گرههای معرفتی و عملی بشر را میگشاید؛ اوست که گرههای فروبسته در وادیهای عقیده و شریعت و اخلاق را میگشاید و به دست توانای اوست که راه هدایت و کمال در عرصههای دانش و عمل هموار میگردد. این گشایش منحصر به عصر بعثت نیست؛ تا قیامت نیز کلید حلّ همه انسدادها، نزد او و در دینی است که آورده است.
رسالتِ اعلانِ حق
در ادامه اوصاف نبوی، هر عنوان بعدی، بُعدی از رسالت را مینمایاند و محور روشی آن «وَالْمُعْلِنِ الْحَقَّ بِالْحَقِّ» است: محتوای دعوت حق است و شیوه اعلان آن نیز؛ نه حَقّی که با سازوکار باطل عرضه شود. این بیان دلالت دارد بر حق بودن هم محتوا و هم معیار و ابزار ابلاغ؛ نه آنکه حق با غیرحق سنجیده یا عرضه گردد. این آموزه برای سالکان طریق انبیا(ع) تکلیفآور است. بر اساس روایت مشهور «العُلَماءُ وَرَثَةُالأَنْبِياءِ»؛ هرچند وراثت حقیقی ویژه اهلبیت(ع) است؛ اما عالمان دین در مرتبه نازلتر، عهدهدار رساندن «تمامِ حق» با «تمامِ حق» هستند. انبیا وحی الهی را بیکموکاست و بیافزونی ابلاغ کردند؛ ما نیز باید در حد طاقت، به این سیره ملتزم باشیم.
گاه گفتارهایی - حتی از اهل علم- بهنام دین عرضه میشود که یا خارج از دایره دین است یا بخشی از حقیقت دینی را نادیده میگیرد. خطر این رویه، سنجش حق با غیرحق است؛ لذا باید از خداوند بخواهیم، دین را درست بشناسیم و همانگونه که هست، بیزیاده و نقصان، به مردم برسانیم. این خصلت اصیل در پیامبر اکرم(ص) متحقق بود و بر ماست که در مرتبه فروتر، خود را به آن متخلّق سازیم.
پیامبر؛ دافعِ هیاهوی باطل
امام علی(ع) بر سیاق «وَالْمُعْلِنِ الْحَقَّ بِالْحَقِّ» که روش اقامه حق را تبیین میکند، در خطبه ۷۲ میفرماید: «وَالدَّافِعِ جَيْشَاتِ الْأباطِيلِ». «جَيْشات» از ریشه «جَيْش» بهمعنای خیزشها، غوغاها و هیمنههای پرخروش است؛ نشانی از باطل که با جنجال و فریب صوتی- تصویری همراه میشود. در مقابل، حق در سکینه و استواری ظهور میکند؛ حقیقت به غوغا نیاز ندارد و وظیفه ما، بیان و اقامه حق است.
فراز بعدی: «وَالدَّامِغِ صَوْلاَتِ اَلْأَضَالِيلِ». «دامغ» از «دَمْغ» بهمعنای درهمشکستن صولت و هیمنه است؛ همانگونه که قرآن ترسیم میکند: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ». بر این اساس، مواجهه با باطل باید قاطعانه و بدون مجامله باشد؛ ملاحظهکاری در برابر ضلالت، جایگاهی ندارد. با این حال، قاطعیت ذیل قاعده «إعلانِ حق، به حق» است: صراحت بیانی، استحکام استدلال، همراه با عدالت در روش، امانت در نقل و پرهیز از وسایل ناروا. این سیره نبوی، شرط اثرگذاری حقیقی در دفع اباطیل است.
افسوس که در روزگار ما، نمودهای باطل فراوان است؛ حتی در قرائتها و ترجمههای قرآن، لغزشهای آشکار دیده میشود. باید در برابر انحرافات ایستاد و خطاها را بیپرده اصلاح کرد. نمونه برجسته، موضع امام خمینی(ره) در «کشفالاسرار» است؛ ایشان چند ماه تدریس را تعطیل کردند تا به شبهات «اسرارِ هزارساله» پاسخ دهند. این نشان میدهد، هرگاه وظیفه دفع باطل احراز شود، تقدّم با آن است و همّت کامل بر اقامه حق متمرکز گردد.
حاملِ رسالت و روشنگرِ راه
در ادامه «إعلانِ حق، به حق» و «دفعِ اباطیل»، امام علی(ع) در خطبه ۷۲ اوصاف دیگری را از پیامبر خاتم(ص) مینمایاند: «وَالدَّامِغِ صَوْلاَتِ اَلْأَضَالِيلِ كَمَا حُمِّلَ فَاضْطَلَعَ قَائِمًا بِأَمْرِكَ». «اضطلاع» بر برکشیدن بار سنگین رسالت با توانمندی و استقامت دلالت دارد؛ تصویری از عهدهداری بیتعطیل مسئولیت. وصف شتاب قدسی آن: «مُسْتَوْفِزًا فِي مَرْضَاتِكَ»؛ «مستوفِز» آمادگی، چابکی و حضور دائم در میدان تکلیف را نشان میدهد. این الگوست که ما نیز باید بهقدر وسع، در طلب رضای الهی محقق سازیم.
سپس: «غَيْرَ نَاكِلٍ عَنْ قُدُمٍ»؛ «قدم» کنایه از پیشقدمی و جهش به صف نخست است؛ پیامبر(ص) هرگز در رسالت عقب ننشست و پیوسته پیشگام بود. بعد: «وَلَا وَاهٍ فِي عَزْمٍ»؛ تذکری برای اهل علم و تبلیغ: سستی در تحصیل و هدایت روا نیست. پایداری حقیقی با توفیق الهی میسر است؛ لذا باید نشاط و همّت علمی- عملی را از خداوند طلب کنیم. روایات نیز این نشاط را موهوب الهی میدانند.
در ادامه: «وَاعِيًا لِوَحْيِكَ، حَافِظًا لِعَهْدِكَ»؛ ستونهای رسالت: فهم درست وحی و وفای کامل به میثاق ربانی. سپس: «وَأَضَاءَ الطَّرِيقَ لِلْخَابِطِ»؛ «الْخَابِط» کسی است که بیچراغ در ظلمت دستوپا میزند؛ رسالت، چراغ راه اوست. نیز: «وَهُدِيَتْ بِهِ الْقُلُوبُ بَعْدَ خَوْضَاتِ الْفِتَنِ وَالآثَامِ»؛ «خَوْضات»: غوطهوریهای مکرر در بلاها و لغزشهاست؛ هدایت نبوی، دلها را از این گردابها بیرون میکشد. بعد: «وَأَقَامَ بِمُوضِحَاتِ الأَعْلَامِ وَنَيِّرَاتِالأَحْكَامِ»؛ «الأعلام» نشانههای راه و «نَيِّراتِالأحكام»، احکام نورانی است که مسیر عمل دینی را روشن میسازد.
فراز خاتمه: «فَهُوَ أَمِينُكَ الْمَأْمُونُ وَخَازِنُ عِلْمِكَ الْمَخْزُونُ وَشَهِيدُكَ يَوْمَالدِّينِ وَبَعِيثُكَ بِالْحَقِّ وَرَسُولُكَ إِلَى الْخَلْقِ»؛ تصویری جامع از رسالت خاتمی در ساحتهای امانت، علم و شهادت که ابلاغیبودن آن را مهر میزند. برآیند رسالت خاتمی جامع فضائل پیشین، گشاینده انسدادهای بعدی، ناظر حقیقت بیکموکاست و دافع تهاجمات باطل است. ما نیز در مرتبه فروتر، باید این اوصاف را محقق کنیم؛ تعهد به ابلاغ بینقصان، شتاب در رضای الهی، پایداری در عزم و پاسداری از عهد.