هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

شماره خبر : 3616
منتشر شده در مورخ : ۳۱ تیر ۱۴۰۲
ساعت : 16:27
طلبه شهید رحمت‌الله زکی‌پور شال

رواق شهیدان - شماره ۷۰۱

طلبه شهید رحمت‌الله زکی‌پور شال

در چهارمین روز از فروردین‌ماه سال ۱۳۴۱در روستای شال از توابع خلخال، استان اردبیل دیده به جهان گشود.

در چهارمین روز از فروردین‌ماه سال ۱۳۴۱در روستای شال از توابع خلخال، استان اردبیل دیده به جهان گشود. نام پدر ایشان زکریا بود. ایشان دوران کودکی‌اش را در دامان مادر و پدری مذهبی و متدین  همراه با آموزش قرآن سپری نمود. در سال ۱۳۴۸ در زادگاهش روستای شال تحصیلات خود را آغاز نمود. زمان تحصیلش مصادف بود با اوایل انقلاب اسلامی که هنوز امام در پاریس تشریف داشتند. ایشان فعالیت‌های بسیاری انجام می‌داد. از جمله پخش پوستر و عکس‌های امام و سخنرانی‌ها که در دهات و روستاها پخش می‌نمود و همین امر باعث شد که تحت تعقیب قرار گیرد و برای ادامه تحصیل، به منزل اقوام در جاهای مختلف می‌رفت. در سال ۱۳۵۳ همراه با برادر بزرگ خود در اطراف همدان به ادامه تحصیل پرداخت. وی همچنین در سال ۱۳۵۵ به شهرستان ماسال استان گیلان عزیمت نموده و در یکی از شهرهای استان گیلان، چندبار تحت تعقیب قرار گرفت و از آنجا به شال و روستاها اطراف می‌رفت تا ایشان را دستگیر نکنند.
در سال ۱۳۵۹بعداز کسب نمودن مدرک سیکل  و ورود به دبیرستان و تحصیل نمودن تا مقطع اول دبیرستان با دو تن از دوستان خود، به حوزه علمیه قم جهت فراگیری علوم دینی رهسپار شد و تا مقطع مقدمات تحصیل نمود. بعداز انقلاب اسلامی در روستای شال عضو فعال بسیج بود و اولین کسی بود که برای تشکیل انجمن اسلامی و کتابخانه عمومی نقش مهمی داشت و خود نیز مسئولش بود و همیشه و در همه حال کمک‌حال فقیران بود.
ایشان پس از آنکه برای تحصیل به قم عزیمت نموده بودند، مشغول روزنامه‌فروشی و وقت‌های دیگر را برای درس گذاشته بود. بسیار پرکار و پرتلاش بود. در سال ۱۳۶۰در روستای شال همراه با پدرش در باغداری و کشاورزی کمک می‌کرد که رادیو هم در دست داشت و اخبار را دنبال می‌نمود. پدرش می‌دید ایشان رفته‌رفته بی‌حال‌تر و عصبی‌تر می‌شود؛ گویا اتفاق مهمی افتاده است. ناگهان دیدند که ایشان رادیو بر زمین گذاشته و شروع به گریه کرد؛ هرچه از او می‌پرسند: چه شده است، قادر به جواب دادن نبود. پس از مدتی حالش به‌جا آمد و به پدر و برادرش گفت: آیت‌الله دکتر بهشتی به‌همراه ۷۲تن به شهادت رسیدند. ایشان علاقه بسیار زیادی به شهید بهشتی داشت و شیفته ایشان بود.
پس از شهادت آیت‌الله دکتر بهشتی و یارانش و با آغاز جنگ، وی در ضمن تعلیم علوم حوزوی به یادگیری آموزش نظامی مشغول گردید تا در صورت لزوم، راهی جبهه‌های حق علیه باطل شود. در تعطیلات تابستان در انجمن اسلامی زادگاه خود، به فعالیت پرداخت و ضمن تبلیغات، با دو تن از اعضای انجمن روستای محل، عازم تهران شد و به عضویت جنگ‌های نامنظم شهید چمران درآمد. وی بعد از سپری کردن ۲۵ روز دوره نظامی در تاریخ پنجم اردیبهشت سال ۱۳۶۰برای اولین‌بار با عضویت در بسیج عازم جبهه گردید. مدت حضور ایشان در جبهه مدت چهارماه و هجده روز از طرف بسیج سپاه خلخال اعلام شده است. ایشان در زمان حضورش رشادت‌های بسیاری از خود باقی گذاشت. سرانجام در تاریخ بیست و چهارم شهریورماه سال۱۳۶۰ با عضویت بسیج و مسئولیت رزمی تبلیغی، در جبهه کرخه حضور یافته و در اثر اصابت گلوله به شهادت ‌رسید و پیکر پاک و مطهر ایشان را در استان اردبیل و در شهر خلخال و در روستا شال و در قبرستان عمومی روستا به خاک سپردند.


 قسمتی از وصیت‌نامه شهید
سلام به برادران انجمن اسلامی وحدت، برادرانی فعال در سنگر انقلاب فرهنگی؛ برادرانی که بسیار با آن‌ها بودم و از این بابت خاطره‌ها دارم و استفاده‌های زیادی از محضرشان بردم. شاید هنوز نقش جا پاهایمان شاهد باشند که دور هم نشسته‌‌ایم و یا مشغول زدن پوستر روی دیوار هستیم و یا مشغول عبادت معبود در مسجد و دعای کمیل. هر موقع که به دعای کمیل یا مشغول عبادت خدای عالمیان هستید، ما را دعا کنید.
اکنون برادران انجمن اسلامی در سراسر جبهه پخش شدند برای یک هدف؛ «الله». آیا مگر ما نیستیم و نبودیم که سال‌های سال بر سر و سینه خود می‌‌زدیم و می‌گفتیم: ای سیدالشهدا حسین جان(ع)! کاش با شما بودیم. ای کاش حسین(ع) فرمانده می‌‌شد و جان خود در راه خدا برای رضای او هدیه می‌‌کردیم و به توفیق شهادت نایل می‌گشتیم؟
منبع: شهدای روحانیت شیعه در یکصدساله اخیر
 

ارسال دیدگاه