هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

شماره خبر : 3593
منتشر شده در مورخ : ۱۶ خرداد ۱۴۰۲
ساعت : 9:49
عرفان در وصیت امام خمینی(ره)

عرفان در وصیت امام خمینی(ره)

عرفا معتقدند که «ذات حق»، از هر اسم و وصفی رها است؛ و او، مقام «لا اسم و لا رسم له» است؛ زیرا هر اسم و وصفی به‌خاطر دلالت بر معنای خاصی، مثل علم، قدرت و حیات، حقیقتی محدود و متعیّن است.

حجت‌الاسلام حسین عشاقی، عضو شورای علمی گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی به مناسبت ایام ارتحال حضرت امام خمینی(ره)، به بررسی تعبیر «الحمدُ للَّه و سُبحانَک» در پیش‌گفتار وصیتنامه سیاسی الهی ایشان پرداخت. متن این یادداشت به شرح زیر است:

امام خمینی(ره) در پیش‌گفتار وصیت‌نامه سیاسی الهی خود، وصیت خود را با یک ستایش کوتاه شروع کرده و چنین می‌فرماید: «الحمدُ للَّه و سُبحانَک» یعنی ستایش مخصوص خدا است؛ در عین حال ای خدا تو از هر ستایشی منزه و مبرّایی.

در دید بدوی، به نظر می‌رسد که بین دو جمله «الحمدُ للَّه» و «سُبحانَک» ناسازگاری وجود دارد؛ زیرا مفاد جمله اول این است که ستایش، به خدا اختصاص دارد؛ ولی مفاد جمله دوم این است که خداوند از هر ستایشی منزّه و مبرّا است؛ لذا اشکال به نظر می‌رسد که اگر طبق جمله اول، ستایش مخصوص خدا است پس چرا در جمله دوم او از هر ستایشی تنزیه شده و مبرّا می‌گردد!

پاسخ به این اشکال را در مبانی عرفانی امام خمینی باید جستجو کرد؛ عرفا معتقدند که «ذات حق»، از هر اسم و وصفی رها است؛ و او، مقام «لا اسم و لا رسم له» است؛ زیرا هر اسم و وصفی به‌خاطر دلالت بر معنای خاصی، مثل علم، قدرت و حیات، حقیقتی محدود و متعیّن است؛ روشن است مصداق حقیقی هر معنای محدود و متعینی، به حدود آن معنای متعین، محدود خواهد بود؛ حال آنکه «ذات حق» هیچ‌گونه محدودیت و تعینی ندارد؛ بنابراین «ذات حق» را نمی‌توان مصداق حقیقی این معانی متعین و محدود قرار داد بلکه ‌باید او را از چنین معانی محدود تنزیه کرد؛ حتی اگر چنین معنایی در دید عرفی از معانی کمالی باشد؛ زیرا این کمالات برای او کمال محسوب نمی‌شوند.

برهان دیگر این که هر مفهوم خاصی، دارای یک ما به الامتیاز مفهومی خاصی است که این مفهوم را از سایر مفاهیم، متمایز می‌سازد؛ مثلا مفهوم «انسان» واجد معنای اختصاصی نطق است که در سایر مفاهیم نیست؛ و روشن است مصداق حقیقی هر مفهوم، لازم است واجد مطابَق خارجی آن معنای اختصاصی باشد حال آن که مصداق حقیقی مفهوم دیگر لازم نیست که واجد مطابَق خارجی آن معنای اختصاصی در مفهوم اول باشد مثلا مصداق حقیقی مفهوم «انسان» لازم است واجد مطابَق خارجی معنای نطق باشد؛ اما مصداق حقیقی مفهوم «اسب» لازم است واجد مطابَق خارجی معنای نطق باشد.

بر این اساس اگر «ذات حق» مصداق حقیقی اسماء و صفات متعدد و متفاوت المعنی باشد لازم می‌آید مطابَق معنای اختصاصی هر مفهوم، هم ثبوتش در مصداق (که همان «ذات حق» است)، لازم و ضروری باشد هم ثبوتش لازم و ضروری نباشد؛ زیرا «ذات حق» بخاطر این که مصداق معنای اول است پس حتما باید واجد مطابَق معنای اختصاصی مفهوم اول باشد و بخاطر این که مصداق معنای دوم است پس حتما لازم نیست که واجد مطابَق معنای اختصاصی مفهوم اول باشد.

و این تناقضی است آشکار؛ بنابراین باید ذات بسیط حق را از این که مصداق حقیقی معانی گوناگون اسما باشد تنزیه کرد لذا عرفا «ذات حق» را منزّه از هر اسم و وصف متعینی می‌دانند؛ و از این‌رو امام خمینی در این جمله مذکور «ذات حق» را با تعبیر «سُبحانَک» از هر اسم و وصفی تنزیه می‌کند.

از سوی دیگر «ذات حق» به‌خودی خودش منشأ هر کمالی است؛ بلکه ذات او عین کمال است؛ زیرا هر کمالی بدون «وجود» معدوم است؛ و معدوم بهره‌ای از کمال ندارد؛ بنابراین هر کمالی در کمال بودن به حقیقت «وجود» کمال می‌گردد پس خود «وجود» که همان «ذات حق» است، و ملاک هر کمالی است به کمال بودن سزاوارتر است.

لذا امام خمینی در این جمله مذکور «ذات حق» را با تعبیر «الحمدُ للَّه» ستایش می‌کند؛ بدون این که بین جمله اول و جمله دوم ناسازگاری باشد؛ پس او ستوده است چون همان حقیقت «وجود» است که ملاک هر کمالی است؛ و او از هر اسم و وصف متعینی رها است چون دو برهان مذکور دلالت دارند که ذات حقانی مصداق حقیقی معانی متعینه نیست.

ارسال دیدگاه