هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

شماره خبر : 1376
منتشر شده در مورخ : ۱۸ مرداد ۱۴۰۱
ساعت : 14:42
وقایع روز یازدهم محرم

وقایع روز یازدهم محرم

زنان و دختران و کودکان حرم حسینى را بر شتران بدون جهاز سوار کردند و آنها را بدون پوشش مناسب، میان دشمنان حرکت داده و همانند اسیران بلاد کفر و در نهایتِ مصیبت و اندوه، به سوى کوفه ‏حرکت دادند.

حضرت آیت الله مکارم شیرازی در نوشتاری به بیان وقایع روز یازدهم محرم پرداخته اند. آنچه در ذیل می خوانید رئوس این وقایع است .

تقسیم سرهای شهدای کربلا بین قبایل کوفه/حرکت کاروان اسرا از کربلا/اسامی اسرای اهل بیت (علیه السلام)/عبور کاروان اسرا از قتلگاه /حضرت زینب علیهاالسلام؛ رهبر کاروان اسیران کربلا/زینب (علیها السلام)؛ آرامش دل امام سجاد (علیه السلام)/شیوه به اسارت بردن اهل بیت(علیهم السلام)

تقسیم سرهای شهدای کربلا بین قبایل کوفه

«ابن سعد» تا حدود ظهر روز یازدهم به دفن اجساد پلید کوفیان مشغول بود. پس از اتمام کار در حالى که پیکر پاک فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و یاران پاکبازش در زیر آفتاب رها شده بود، دستور داد سرهاى دیگر شهداى کربلا را از بدن ها جدا کنند و به قصد تقرّب به ابن زیاد و گرفتن جایزه با خود به کوفه ببرند.[1]

این سرهاى پاک که مجموع آنها با سر امام علیه السلام به 72 سر نورانى مى‏ رسید اینگونه بین قبائل تقسیم شد:[2]

1. قبیله کنده به سرکردگى قیس بن اشعث، سیزده سر!

2. قبیله هوازن به فرماندهى شمر بن ذى الجوشن، دوازده سر!

3. قبیله تمیم، هفده سر!

4. قبیله بنى اسد، نه سر!

5. قبیله مذحج، هفت سر!

6. سایر قبایل، سیزده سر![3]،[4]

حرکت کاروان اسرا از کربلا

عمر سعد پس از دفن اجساد پلید سپاهیانش نزدیک ظهر روز یازدهم دستور حرکت به سوى کوفه را صادر کرد.[5]

اسامی اسرای اهل بیت (علیهم السلام)

«ابن عبد ربه» در «عقد الفرید» مى‏نویسد: در میان اسراء دوازده پسر بچه و نوجوان از جمله آنها محمد بن الحسین‏[6] و على بن الحسین علیه السلام بودند.[7]،[8]

از جمله زنان بزرگوارى که در کربلا به اسارت درآمدند عبارتند از:[9]

زینب کبرى علیها السلام، ام کلثوم‏[10]، فاطمه دختر امیرالمؤمنین علیه السلام، فاطمه دختر امام حسین علیه السلام‏[11]، سکینه دختر امام حسین علیه السلام‏[12]، و دختر چهارساله امام حسین علیه السلام (رقیه)[13]، و رباب دختر امرء القیس همسر با وفاى امام حسین علیه السلام‏[14]، رمله، مادر حضرت قاسم و همسر امام حسن مجتبى علیه السلام.[15]،[16]

اینان بازماندگان از عترت رسول اللَّه بودند که ابن سعد و سپاهش حرمت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را در حق آنها رعایت نکردند و با جسارت تمام آنان را چون اسیران جنگى به بند کشیدند و با خیل نامحرمان که قاتلان ذرارى پیامبر صلى الله علیه و آله و یارانش بودند، به سوى کوفه روانه ساختند.[17]

عبور کاروان اسرا از قتلگاه

از دشوارترین لحظات تاریخ کربلا، که در عظمت و سنگینى با همه آسمانها و زمین برابرى مى‏ کند، لحظه وداع جانسوز قافله اسیران با بدن ‏هاى پاره پاره شهیدان است.[18]

دشمنان، اسیران دل‏سوخته را از کنار آن پیکرهاى پاک شهیدان عبور دادند، همان پیکرهاى غرقه به خونى که یکجا همه عزّت ومظلومیت را در خود جمع و خلاصه کرده بودند.[19]

برابر بعضى از نقل ‏ها، اسیران خود چنین درخواستى داشتند تا براى وداع با آن عزیزان شهیدشان از کنار قتلگاهشان عبور کنند.[20]

ناگفته پیداست که ترک سرزمین کربلا در آن وضعیت غمبار و وحشتناک براى آن دل‏سوختگان بسیار دشوار و سخت بوده است. به ویژه آنکه دشمن اجساد پلید سربازانش را دفن کرده بود ولى پیکرهاى ذرارى پیامبر صلى الله علیه و آله به خصوص پیکر پاک سرور جوانان بهشت بى‏غسل و کفن در بیابان رها شده بود. دشمن بدکینه نه خود به دفن آنها اقدام نمود و نه اجازه تدفین آنها را به کسى داد.[21]

مشاهده آن صحنه ‏هاى دلخراش با آن بدن ‏هاى پاره پاره و پایمال سمّ اسبان که عمدتاً قابل شناسایى نبودند، مى‏توانست هر بیننده‏اى را از پاى درآورد ولى طمأنینه و آرامشى که در زینب کبرى‏ علیها السلام، یادگار صبر و شکوه على علیه السلام ظهور کرد و صلابت و استحکامى که در کلمات دلنشین او موج مى‏زد، تا حدود زیادى آن فضاى سنگین را شکست و آن را براى آل رسول قابل تحمل کرد.[22]

حضرت زینب علیهاالسلام ، رهبر کاروان اسیران کربلا

زنان حرم چون چشمشان به آن بدن هاى پاره پاره افتاد، فریادشان به ناله و شیون بلند شد و بر صورت خود لطمه زدند.[23]،[24]

زینب که مى‏دانست دشمن در انتظار است تا با دیدن کوچکترین نشانه ‏اى از ضعف وپشیمانى درخاندان پیامبر، قهقهه مستانه سر دهد، با دیدن پیکر به خون آغشته برادر، رو به آسمان کرد و گفت: «أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ هذا الْقُرْبانَ‏؛ خدایا این قربانى را قبول فرما!».[25]،[26] این جمله چون پتکى بر سر دشمن فرود آمد و کوس رسوایى آنها را به‏صدا درآورد.[27]

زینب (سلام الله علیها)؛ آرامش دل امام سجاد (علیه السلام)

زینب علیها السلام سنگ صبور اهل کاروان، که با نوحه سرائى بجا و به موقعش تا حدودى باعث تخلیه بغض‏ هاى فرو خفته در گلو شده بود، متوجه على بن الحسین علیه السلام شد که مى‏رفت از سر بى‏قرارى قالب تهى کند، زینب علیها السلام خود را به امام سجاد علیه السلام رساند[28] و فرزند برادر خود را تسلى بخشید و آینده کربلا و عاشورا را آن‏گونه که ما امروز بعد از حدود 14 قرن مى‏بینیم دقیقاً ترسیم کرد، آرى قلب نازنین زینب علیها السلام مى‏دانست که این آغاز کار است هر چند تاریک‏دلان بنى‏امیّه و منافقان آن را پایان کار مى ‏پنداشتند.[29]

شیوه به اسارت بردن اهل بیت(علیهم السلام)

زنان و دختران و کودکان حرم حسینى را بر شتران بدون جهاز سوار کردند و آنها را بدون پوشش مناسب، میان دشمنان حرکت داده و همانند اسیران بلاد کفر و در نهایتِ مصیبت و اندوه،  به سوى کوفه‏[30]حرکت دادند.[31]

[1] عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه ‏ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص544.

[2] همان.

[3]  بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 62، ر.ک: ملهوف( لهوف)؛ ص 190 ، انساب الاشراف؛ج 3؛ ص 412. در ملهوف، آمده است که قبیله بنى‏اسد، سیزده سر را حمل مى‏کرده‏اند.

[4] عاشورا ریشه ‏ها، انگیزه‏ ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص544.

[5] همان.

[6] ظاهراً منظورش همان محمد بن على بن الحسین، امام باقر علیه السلام است.

[7] عقد الفرید؛ ج 4؛ ص 385، و ر.ک: مقاتل الطالبیین؛ ص 79.

[8] عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه ‏ها، رویدادها، پیامدها، ص 545.

[9] همان.

[10]  مقاتل الطالبیین؛ ص 79.

[11] عقد الفرید؛ ج 4؛ ص 385.

[12] مقاتل الطالبیین؛ ص 79.

[13]  نفس المهموم؛ ص 259.

[14]  کامل ابن‏اثیر؛ ج 4؛ ص 88.

[15]  ابصار العین؛ ص 130. در برخى از کتاب‏ها نام تعدادى دیگر از بانوان بزرگوار نیز در جمع اسرا آمده است؛( ر.ک: قصه کربلا؛ ص 405- 406).

[16] عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه ‏ها، رویدادها، پیامدها، ص: 545.

[17] همان.

[18] همان ؛ ص546.

[19] همان.

[20] همان.

[21] همان.

[22] همان.

[23]  مقتل الحسین مقرّم؛ ص 306 ، نفس المهموم؛ ص 201.

[24] عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه ‏ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص547.

[25]  مقتل الحسین مقرّم؛ ص 307.

[26] عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه ‏ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص547.

[27] همان.

[28] همان ؛ ص549.

[29] همان؛ ص550.

[30] همان ؛ ص544.

[31] همان؛ ص 545.

ارسال دیدگاه