هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

شماره خبر : 1158
منتشر شده در مورخ : ۶ آذر ۱۴۰۰
ساعت : 11:33
معیارهای ماهوی و هویتی علم دینی

نوشتاری از استاد علی‌اکبر رشاد بنیان‌گذار و عضو هیئت علمی گروه منطق فهم دین پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

معیارهای ماهوی و هویتی علم دینی

«معیار علم دینی»، از مباحث اساسی فلسفه «علم دینی» است. در فلسفه علم دینی، از مباحثی نظیر ماهیت، هویت، معیار، امکان تصوری (معناداری عنوان علم دینی) امکان تصدیقی، مبانی هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی، انسان‌شناختی و دین‌شناختی علم دینی و نیز منابع (مصادر)، روش، موضوع، ساختار، قلمرو، انواع و مراتب، غایت، کارکرد، فرایند و عوامل دخیل در تکون و تکامل این علم، (نظریه تحول علم، علل و عوامل و انواع تحول واقع و متوقع در علم دینی)، تفاوت علم دینی و علم سکولار، انواع یا مراتب علم دینی، جایگاه آن در هندسه معرفت دینی و نسبت و مناسبات علم دینی با دیگر معرفت‌ها، سخن گفته می‌شود.

مسئله معیار علم دینی، پیوند تعیین‌کننده‌ای با اکثر مباحث فلسفه علم دینی، به‌ویژه دو مقوله ماهیت و هویت علم دینی دارد؛ فلسفه علم دینی نیز، از شاخه‌های فلسفه معرفت دینی است؛ فلسفه معرفت دینی، عهده‌دار «مطالعه فرانگر عقلانی احکام کلی معرفت حاصل از سعی موّجه برای اکتشاف داده‌های دینی» است. فلسفه علم کلام دینی، فلسفه علم اخلاق دینی، فلسفه علم احکام دینی (فقه)، از دیگر شاخه‌های فلسفه معرفت دینی است؛ همان‌گونه که فلسفه معرفت دینی، غیر از فلسفه دینی معرفت است، فلسفه علم دینی نیز، غیر از فلسفه دینی علم است. فلسفه معرفت‌ دینی و نیز فلسفه علم دینی، از زمره فلسفه‌های مضاف به علوم‌اند.

  معیار علم دینی
مراد از معیار علم دینی، شاخصی است که «‌علم دینی‌» را از علم «‌غیردینی‌» (سکولار) متمایز می‌سازد؛ شاخص‌های گونه‌گونی، به‌مثابه معیار دینی بودن علم قابل فرض است که در زیر به‌اختصار بدان‌ها اشاره می‌کنیم:
الف) دینی بودن مبانی و زیرساخت‌های نظری قضایای دانش. مبانی نیز دست کم به دولایه قابل طبقه‌بندی‌اند: مبانی قریبه، (پیش‌انگاره‌ها)، مبانی بعیده (فراپیش‌انگاره‌ها).
پیش‌انگاره‌ها آن دسته از مبانی‌اند که قضایای علم دینی بلاواسطه مبتنی برآنهایند. فراپیش‌انگاره‌ها، آن دسته از مبانی‌اند که قضایای علمی، با واسطه بر آنها مبتنی‌اند.
ب) دینی بودن اجزای قضایای علم: محمول موضوع و یا هردو.
قضایای دینی، به‌اعتبار اِخباری یا اِنشایی بودن آنها، به دو گروه حِکمی (گزاره‌ها) و حُکمی (آموزه‌ها) تقسیم می‌شوند.
قضایای اخباری به گروه‌های گونه‌گونی تقسیم می‌شوند؛ از جمله به‌لحاظ ماهوی به:
۱. گزاره‌های هستانی (وجودشناختی) که عهده‌دار گزارش از « هست بود » یا « نیست بود» موضوع خویش‌اند.
۲. گزاره های چیستانی (تحدیدی) که عهده‌دار گزارش از «چِه بود» و ماهیت موضوع خویش‌اند.
۳. گزاره‌های چسانی (توصیفی) که عهده‌دار گزارش از چسان بود افعال (حسن و قبح)، اشَیاء (طیِّب و خبیث) اعمال (صالح و سیّئ) هستند.
۴. گزاره‌های زیرایی (تعلیلی) که عهده‌دار گزارش از « چرا بود » موضوع خویش‌اند.
مجموعه گزاره‌های اِخباری به‌لحاظ ارزشی نیز، به دو دسته کلان تقسیم می شوند:
۱. گزاره‌هایی که بالاصاله متعلُّق ایمانند. این گروه همان قضایای عقیدتی‌اند.
۲. گزاره‌هایی که بالاصاله متعلق ایمان نیستند. این گروه نیز همان گزاره‌های علمی‌اند.
قضایای‌ حُکمی (انشایی) نیز، به اعتبارات گوناگون، به گروه‌های مختلف، قابل تقسیم‌اند؛ کلی‌ترین و جامع‌ترین تقسیمات، تقسیم آموزه‌ها، به اعتبار سرشت احکام است. براساس این معیار، مجموعه قضایای حُکمی به دو گروه بایانی (تکلیفی / احکام) و شایانی (تهذیبی / اخلاق) تقسیم می‌شوند.
هریک از دو گروه قضایای حکمی(بایانی و شایانی)، به اعتبارات مختلف، به گروه‌های خردتر تقسیم می‌گردند، از جمله:
الف) به اعتبار ماهوی (برخورداری و عدم برخورداری قضایا از کارکرد قدسی، به: (تعبدی، تقربی و توصلی)؛
ب) به اعتبار نوع حجت (نوع دال یا قیاس مورد تمسک در مقام اکتشاف حکم: از حیث کاشفیت، یا عدم کاشفیت، کاشفیت تامه یا ناقصه داشتن؛ از نظر درون‌خیز یا برون‌خیز بودن دلیل؛ از جهت استقلال و بساطت یا غیرمستقل و مرکب بودن قیاس (مستقلات عقلیه و غیرمستقلات عقلیه)؛
ج) به اعتبار نوع موضوع حکم؛
د) به اعتبار نوع محمول حکم؛
هـ.) به اعتبار نوع علت حکم؛
و) به اعتبار نوع غایت و دواعی فاعل(مکلف)؛
ز) به اعتبار نوع آثار فعل و عمل؛
ح) به اعتبار نوع متعلق فعل و عمل (قلمرو فعل وعمل) یا…)؛
چ) دینی بودن کاربرد علم.
کاربرد علم را به مجموعه عوائد و فوائد یک دانش اطلاق می‌کنیم. کاربرد علم به دو لایه «غایت» و« فائدت» قابل سطح‌بندی است؛ غایت علم ‌داعی یا دواعی است که تأسیس و تدوین یک ‌علم، دائرمدار آن ‌است. نسبت دانش با غایت، نسبت انگیزه و انگیخته است. مراد از فائدت دانش، کارکرد یا کارکردهایی است که با وجود یک دانش فراچنگ می‌آیند؛ هرچند چندان ارزشمند یا بایسته نبوده باشند که به انگیزه دستیابی بدان‌ها، آن دانش تأسیس شده باشد.
می‌توان گفت: غایت، مقصود بالأصاله و فائدت، محصول بالتبع است.
دینی بودن هریک از غایت و فائدت، به‌اعتبار میزان ارزش دینی آن، به‌مراتب مختلف، رده‌بندی می‌شود.
تقسیم علم در روایات، به علم‌الأدیان و علم‌الابدان، تنها به‌لحاظ موضوع علوم نیست؛ بلکه علم‌الادیان آن علم یا علومی است که به امر دین می‌پردازد و غایت و فائدت آن، به روح آدمی و استصلاح و استکمال نفس بازگشت می کند و علم‌الابدان به دانش یا دانش‌هایی اطلاق شده‌اند که به امر بدن و آنچه به آن مرتبط است، می‌پردازد و طبعاً به استصلاح و استکمال جسم و وجه مادی هستی آدمی اهتمام می‌ورزد. مراد از علم‌الادیان، دین‌شناسی بالمعنی‌الاخص نیست؛ چنانکه مراد از علم‌الابدان نیز، فقط طب نیست؛ نه علوم به این دو علم محدودند و نه آنچه مورد نیاز دین و بدن است، به کلام و طب منحصر است؛ هر آن دانشی که غایت و فائدت دینی دارد، در زمره علم‌الادیان است و هر آنچه مآل و معاد آن، بدن آدمی است، در زمره علم‌الابدان به‌شمار است.

علم نافع
در ادبیات دینی، از« علم نافع»، سخن رفته است. قطعاً نفع در هریک از دو حوزه یادشده (علم‌الادیان و علم‌الابدان) باید به‌حسب خود معنی شود؛ یعنی نفع در آنچه که در خدمت روح است، معنای خاصی دارد و در علومی که در خدمت بدن است نیز، معنای مناسب این حوزه را دارد؛ طبعاً علوم ناظر به نفس و روح آنگاه نافع‌اند که به کمال نفس منتهی شوند. الهیات به‌معنای عام آن و فلسفه و شاخه‌های آن که به فلسفه های مضاف تعبیر می‌شود، از جمله فلسفه علم دینی که بحث ما نیز در چارچوب آن قرار می‌گیرد، کلاً از این دست است. برای اینکه به‌تعبیر فلاسفه، فلسفه، کمال ثانی برای نفس است؛ نفس آدمی، خود یک کمال است و وقتی نفس با فلسفه آشنا می‌شود، کمال‌ثانی به دست می‌آید. بنابراین فلسفه کمال برای نفس است و در نتیجه نافع بودن آن، در خدمت کمال نفس بودن است و اگر یک مبحث فلسفی منتهی به کمال نفس آدمی نشد، علم غیرنافع خواهد بود. اما نفع در علم‌الابدان همیشه و یا لزوماً به این معنا نیست که موجب کمال بدن بشود و الاّ فقط علوم تغذیه و علوم ورزشی مصداق علم‌الابدان نافع می‌بود. علمی را که صرفاً برای راحت و رفاه جسمانی آدمی ـ و نه کمال بدن او ـ نافع باشد نیز، علم نافع قلمداد می‌کنیم؛ لهذا « نافع بودن» معنای عامی دارد که تعیین شاخص و مصداق آن به‌حسب موارد متفاوت است. نه‌تنها در اقسام کلی بلکه در شاخه‌های این دو دسته از علوم هم ممکن است، نفع، معانی متفاوت پیداکند. در نتیجه نفع در هر رشته، شاخه و دانشی، معنای متناسب آن را می‌یابد. در برخی از روایات آمده: اَلکَمالُ کُلُّ الکمالِ فی‌التَّفَقُّهِ فِی‌الدّین؛ کمال، همه کمال در تفقه در دین است و اگر سایر علوم نیز، به‌نحوی صفت دینی بیابند، مشمول این ارزش خواهند شد؛ زیرا تفقه در علم دینی تفقه در دین خواهد بود.
د) دینی بودن عوامل تکون علم، می‌تواند معیار دیگر علم دینی  قلمداد شود؛ عوامل تکون را به عناصر انسانی، اجتماعی و طبیعی دخیل در پدید‌آیی و پدیدآوری دانش‌ها اطلاق می‌کنیم.
علوم تحت تأثیر عوامل بی‌شمار شناخته و ناشناخته شکل می‌گیرد. این عوامل به گونه‌ها و گروه‌های مختلف دسته‌بندی می‌شود؛ مؤسسان و مدونان و ظروف تمدنی، تاریخی و شرایط فرهنگی و اجتماعی ظهور دانش‌ها، در زمره عوامل تکون علوم جای می‌گیرند.
آنگاه که پی‌گذار و پدیدآورنده یک دانش مسلمین باشند، به این اعتبار می‌توان بدان دانش اسلامی اطلاق کرد؛ چنانکه همه علوم و معارف پدیدآمده در بستر تمدن اسلامی را در زمره علوم اسلامی قلمداد می‌کنند؛ انتساب علم‌ها و فلسفه‌ها به مقاطع تاریخی، مناطق جغرافیایی، اشخاص و حتی گاهی ادیان و مسالک، بدین جهت است؛ چنانکه مثلاً فلسفه‌ها را به باستانی و میانه، مدرن و معاصر، شرقی و غربی، بودایی، یهودی، مسیحی، اسلامی و فلسفه اسلامی را نیز به سینوی، سهروردی، صدرایی و غیره تقسیم می‌کنند.
خلاصه اینکه: دینی‌انگاری علم، می‌تواند به اعتبارهای گوناگونی توجیه و تجویز گردد:
۱. برساختگی آن بر فراپیش‌انگاره‌های دینی؛
۲. برساختگی آن بر پیش‌انگاره‌های دینی؛
۳. برساختگی علم از قضایایی که تنها محمول و حکم آنها، یا تنها موضوع و متعلق آنها، یا هر دو جزء آنها، (محمول و موضوع) دینی باشند؛
۴. برساختگی دانش، بر زیرساخت های نظری دینی، توأم با برساختگی قضایای دانش از اجزاء دینی؛
۵. اکتشاف مبانی، بناها، یا هر دو از مصادر معتبر؛ (دینی بودن می‌تواند به ملاک‌های زیر نیز باشد):
۶. تحصیل فقط مبانی علم به‌مدد منطق موجه دینی سپس ابتناء قضایا بر آن مبانی؛
۷. تحصیل برخی یا همه اجزای قضایا، یا تحصیل هم مبانی هم بناها، یا کار بست روش‌شناسی مقبول و معتبر دینی.
اگر ملاک‌های برخورداری دانش از « غایت » و « فائدت » دینی و نیز عوامل انسانی و تمدنیِ دخیل و ذی‌نقش در پیدایی علم‌ها بر معیارهای پیش‌گفته افزوده شود، معاییر طولی علم دینی، ازده شاخص نیز فراتر می‌رود.
از مقارنه و درهم‌کرد گوناگون هریک از شاخص‌ها با دیگری و تجمیعِ ملاک‌ها با همدیگر، وضعیت‌های متعددی پدید می‌آید که شرح آن حاجت‌مند مجال کافی است.
فروض ۱و۲و۳و۴و۵و۶و۷ را می‌توان معاییر«درونی» و «ماهوی» قلمداد کرد؛ شاخص‌های دیگر را معاییر برونی و«هویتی» نامید.

  وجوه و مراتب صدق عنوان علم دینی
معرفت دستگاه‌وار جامع‌المعاییر (درونی و برونی)، مصداق تام و جامع علم دینی است؛ کما اینکه معرفت حاوی همه معاییر ماهوی نیز، می‌تواند مصداق حقیقی علم دینی قلمداد گردد. اطلاق عنوان علم دینی به معرفت دستگاه‌واری که مبانی یا بناهای آن یا هر دو، حاصل کاربست منطق موجه دینی است، در رتبه بعدی صدق عنوان قرار داد؛ چنانکه علم دینی خواندنِ معرفت، برآمده از مصادر معتبر نیز به نوبه خود، از صحت و صواب برخوردار است؛ سایر وضعیت‌های متصور، به‌نحو نسبی و به‌ترتیب، مراتب نازل‌تر صدق عنوان را احراز می‌دارند. بدین‌سان می‌توان اطلاق عنوان علم دینی را، به‌اعتبار انواع معیارها، ذومراتب (با توجه به مراتب معاییر درونی) و ذووجوه (با عنایت به تنوع معیارهای بیرونی) انگاشت.

برچسب ها : استاد علی اکبر رشاد علم دینی حوزه

ارسال دیدگاه