printlogo


printlogo


عطر یار - شماره 787
چشم‌های بی قرار

غصه هجران یارم کار دستم می‌دهد
روزگاری انتظارم کار دستم می‌دهد
گریه خواهم کرد هر آیینه بر احوال خویش
چشم‌های بی‌قرارم کار دستم می‌دهد
باخودم می‌گویم آقایم رهایم می‌کند
آخرش این حال زارم کار دستم می‌دهد
با گناهان روز و شب احساس سنگینی کنم
عاقبت این کوله‌بارم کار دستم می‌دهد
هم دروغ مستحبی هم خیانت هم دغل
وای من این کسب و کارم کار دستم می‌دهد
سفره پر زرق و برقی دارم اندر خانه‌ام
لقمه‌های شبهه‌دارم کار دستم می‌دهد
گرچه آزادم ولی گویم اسیری بهتر است
انتخاب و اختیارم کار دستم می‌دهد
«لیت شعری» بر لب اما بی‌تفاوت گشته‌ام
های و هوی هر شعارم کار دستم می‌دهد
فکر و ذکرم شد ردیف شعرهای تازه‌ام
این غزل‌هایی که دارم کار دستم می‌دهد