printlogo


printlogo


آیت‌الله‌العظمی صالحی مازندرانی(ره)

 قال الصادق علیه السلام: القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله؛ (بحارالانوار/ج67/ص26)
امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: قلب حرم خداست. عش و حرم به یک معنا هستند. عش و حرم آن جایی است که حرمی‌ها رشد می‌کنند، هم‌چون جوجه و کبوتر در لانه رشد می‌کند، پر و بال در می‌آورد و بعد پرواز می‌کند. قلب انسان حرم خداوند است و در آن حرامی‌ها راه پیدا نمی‌کنند.
روایت می‌فرماید: «فلا تسکن حرم الله غیرالله»؛ یعنی اسکان و منزل نده در حرم خدا، غیر خدا را، که غیر خدا هر که باشد بالاخره می‌شود حرامی و آن‌که این حرم مال اوست، الله تعالی است.
در این زمینه حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب علیه السلام این مطلب بسیار نیکو را می‌فرمایند: «کیف یدّعی حب الله من اسکن قلبه حبّ الدنیا»؛ (غررالحکم/555)
حضرت می‌فرمایند که چگونه ادعا می‌کند حب خدا را، آن کسی که در قلبش حب دنیا را ساکن کرده و جا داده است؟! ملاحظه شود که حضرت فرمود: حبّ الدنیا نه الدنیا، زیرا وقتی دنیا از طرف بزرگان دین مذمت می شود، یک پیشوندی دارد و مصدر به حب است که فرمود: «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة»؛ وگرنه نفس دنیا نیکو و سبب برکات است؛ چنان‌چه فرمودند: «الدنیا مزرعة الآخرة». بنابراین در این‌جا سخن از دنیا نیست، صحبت از حب دنیاست. این‌که در روایت دارد؛ من سکن؛ دلیلش این است که معمولاً همه ما، آدم‌های معمولی و عادی هستیم و آن مسئله عصمت را نداریم، لذا خواه و ناخواه، کم و بیش، شدید و ضعیف به دنیا علاقه و حب غیر ساکن داریم.
البته ممکن است دنیاهای ما با هم فرق کند. یکی ممکن است دنیایش همان بساطی باشد که روی آن نشسته است و دیگر ممکن است دنیایش وسیع‌تر و گسترده‌تر باشد. همان‌طور که امام خمینی قدس سره فرمودند: دنیای هر کس همان است که در درون جانش است. هر کس ببیند که در درون‌ جانش چه چیز هست؟ در دنیا به‌دنبال چه چیزی است؟ هر غیرخدایی، می‌شود دنیایش، لذا عبارت دارد: سکن؛ که دلالت دارد دنیا آن است که در جان رسوخ کرده و ساکن شده است وگرنه مقداری به دنیا حب و علاقه داشتن، قهری و فطری است. شاید اگر حب دنیا عابر باشد و تنها بیاید و برود نشود مهارش کرد و یا به‌عنوان مسافر و رهگذار باشد باز هم خوب است؛ چون‌که قابل مهار است.
حب دنیا گاهی در قلب انسان نزول می‌کند، این هم ماندگار نیست؛ چون نازل به کسی می‌گویند که یک جایی موقتاً بار می‌اندازد، ساعتی، نصف روزی می‌ماند و بعد می‌رود. بنابراین روایت نمی‌گوید: قلبت را منزل قرار نده یا معبر قرار نده؛ زیرا این مقدار را کسی نمی‌تواند نداشته باشد. بالاخره حب دیناست، می‌آید و می‌رود و لذا می‌فرماید: «مسکن قرار نده». مسکن معمولاً جایی است که آدم آن‌جا ساکن می‌شود، آرام می‌گیرد و خورد و خوراک و معاش و زندگی و قیام و قعودش آن‌جاست. اگر حب دنیا در قلب این‌طور باشد که شخص با آن حب، در آرامش است، به آن خوش و خرم است این قلب می‌شود مسکن، لذا حضرت فرمود: «کیف یدعی حبّ الله من سکن قلبه حبّ الدنیا»؟ یعنی کسی که در قلبش حب دنیا را اسکان داده و آن‌را به‌عنوان وطن و زادگاه اصلی برگزیده، چنین شخصی چگونه می‌تواند ادعای حب خدا را در دل داشته باشد؟! ‌این استفهام، انکاری توبیخی است و می‌خواهد زشتی آن را به ما گوشزد کند و ما این اراده را در خود تقویت نماییم که حب دنیا در دل‌مان ساکن نشود
تهیه و تنظیم: علی‌اکبر بخشی