آیتالله محسن اراکی
فقیه ذوابعاد و تمامعیار
استاد بزرگوار ما مرحوم علامه مصباح(ض)، یک فقیه، مفسر، فیلسوف، جامعهشناس و انسانشناس بودند. جامعیت ایشان به تفکر ایشان، پختگی و برجستگی خاصی میداد. بسیاری از بزرگان ما در چند دهه اخیر، در فلسفه احاطه خوبی داشتند؛ لکن از نظر فقهی صاحبنظر نبودند و یا حضورشان در صحنه اجتماع و سیاست کمرنگ بوده است. دلیل حضور کمرنگ آن عزیزان در مسائل اجتماعی و سیاسی، بهرغم تسلط کافی بر مبانی حِکمی و فلسفی، عدم تسلط آنها بر مبانی فقهی است؛ اما امتیاز علامه مصباح این بود که افزون بر حکمت و فلسفه، بر مبانی فلسفی قدیم و جدید مسلط بودند و در فقه نیز، یک فقیه ذوابعاد و تمامعیار بودند. تسلط بر ابعاد مختلف فقهی بود که ایشان را در مسائل اجتماعی و سیاسی نهتنها دارای مکتب و اندیشه خاص معرفی کرد؛ بلکه در جریان و مکتب اجتماعی سیاسی خود محکم و نفوذناپذیر بودند و این امر بهدلیل عمق بینش فقهی ایشان بود.
یکی از نشانههای بارز تسلط فقهی استاد بزرگوار مرحوم علامه مصباح یزدی(ره)، عمق و جامعیت مباحث حکومت اسلامی و ولایت فقیه ایشان است. البته ایشان همچون بسیاری از بزرگان، به اقتضای زمان حرکت و عمل میکرد. بهعنوان نمونه حضرت امام(ره) در یک دوران ضعف فلسفه در حوزه علمیه، به تدریس فلسفه پرداختند و زمانی که مرحوم علامه طباطبایی آن را رونق دادند، حضرت امام به تدریس فقه و اصول پرداختند.
فقیه و عالم مسئولیتشناس نیز، همینگونه عمل میکند و بر اساس نیاز جامعه و زمان خود تلاش میکند. استاد بزرگوار ما حضرت علامه مصباح در آن دوره پیش از انقلاب و اوائل انقلاب که دوره چالشهای اعتقادی و فکری و فلسفی بود، احساس کردند که وقت خود را بیشتر در زمینه مسائل مربوط به بنیادهای اعتقادی انقلاب مصروف بدارند و آثار ماندگاری را خلق کردند.
اگر وجود ایشان نبود، ما شاهد این استقامت فکری در بدنه انقلاب نبودیم. بدنه اصلی انقلاب را همین جریان مستقیم و سالم تشکیل میدهد. این فکر بعد از فقدان بزرگانی همچون علامه طباطبایی و علامه مطهری(ره) توانست قوام بگیرد؛ یعنی کسی که بعد از آن دو بزرگوار، این بدنه را قوام بخشید و در برابر چالشها و تهاجمهای اعتقادی و فرهنگی بسیار سخت و دشوار در دهه اول و دوم انقلاب بالأخص دهه دوم انقلاب قد علم کرد و سینه سپر ساخت و به مبانی دینی و هویت دینی پرداخت و با آن دانش محیط و بیان رسا و عقلانیت نیرومند و توان استدلالی که داشت، جریان اصیل انقلاب را سالم نگه داشت و از مبانی فکری انقلاب اسلامی دفاع کرد، حضرت آیتالله مصباح(ره) بود.
این یعنی همان نیاز زمان؛ آن زمانی که بزرگان در مسائل فقهی، بهقدر کافی فعالیت داشتند، ایشان در عرصه مسائل اعتقادی و فلسفی ورود کردند؛ لکن آن روزگاری که احساس نیاز شد که به بخش دیگری از مسائل فکری که بخش حکومت اسلامی و بخش ولایت فقیه و بخش مسائل حکومتی است، بپردازند، در این عرصه نیز درخشیدند. هرکسی به سخنرانی و نوشتهها و تدریسهای ایشان در عرضه حکومت فقهی مراجعه کند، ابعاد فقهی و سلطه ایشان در همه مبانی فقه را بهوضوح میبیند. علاوه بر آنکه بعدها ایشان به مسائل اجتماعی سیاسی گستردهای پرداختند که همه این مسائل اجتماعی و سیاسی گرچه ریشههای فلسفی داشته و دارند؛ لکن عمده این مسائل اجتماعی و سیاسی، مسائل فقهی هستند؛ فقه حکومتی یا فقه اجتماعی. در تحلیل مسائل آن از قبیل «آزادی» و یا «قانون» و...، از نظر فقهی پیچیدگیهایی دارند؛ بهویژه مسائل جدید و نو که کمتر کسی از فقها در این مسائل ورود کرده است؛ اما ایشان ورود کردند و موفق هم بودند و آثار گرانبهایی را بر جای گذاشتند.
فقه علامه مصباح، فقه جامعی بود. بهعبارت دیگر، فهم درست کتاب و سنت، متوقف بر این است که ریشههای فکری کتاب و سنت که همان مبانی برهانی - فلسفی کتاب و سنت است، خوب شناخته شود؛ بهعنوان مثال در نظر گرفتن و یا نگرفتن مبانی فلسفی «فکر توحیدی»، ظهور و بروزش در فقه یکی نخواهد بود. بسیاری از کسانی که در مسئله ولایت فقیه دچار ضعف علمی و معرفتی هستند، در مسائل مربوط به فقه اجتماعی - سیاسی، قدرت استنباط ضعیفی دارند. یکی از دلایل آن، میتواند ضعف اندیشه فلسفی در مسئله توحید باشد. اگر کسی در مسئله توحید، اندیشه فلسفی عمیقی مانند علامه مصباح یزدی داشته باشد، نهتنها در توحید نظری؛ بلکه در توحید عملی نیز که بخش اعظم مسائل فقهی است، اندیشه روشن و مستحکم و عمیقی خواهد داشت؛ چون روح توحید عملی در فرمانروایی انسان و جهان خلقت تجلی مییابد؛ یعنی توحید در حاکمیت از فلسفه شروع و به فقه منتهی میشود و خود را نشان میدهد. وقتی شما عالم به توحید حاکمیت باشید، دیگر نمیتوانید در عصر غیبت و ظهور، حاکمیتی برای غیرخدا قائل شوید. اگر قائل به توحید حاکمیت شدید، دیگر نمیتوانید برای غیر از خداوند متعال، منشأای برای انتخاب حاکم قائل شوید؛ در گزینش فرمانروا منبع و مبنائی بهجز خداوند قائل شوید؛ بلکه آن را یک تکلیف برای مکلفین میدانید. اینها مسائلی است که بعضی از فقها در این مسائل لغزیدند و دلیل لغزش آنها، عدم عمق فلسفی و فکری آنها بوده است.
مرحوم علامه مصباح بهدلیل ورع شدید، متصدی فتوا نشدند؛ همچنین بهدلیل اینکه احساس میکردند، وظیفه شرعی ایشان چیز دیگری است و برای تصدی فتوا افراد دیگری وجود دارند که شایسته و لایق ورود در این عرصه هستند و بهقدر کافی هم وجود دارند. اگر ایشان متصدی افتا میشدند، قطعاً یکی از برجستهترین فقهای عصر ما بودند. حضرت آیتالله مصباح(ض) شایستگی این عرصه را در سطح بسیار بالایی داشتند.
کارهای ایشان بر اساس خوشامدی این و آن و یا هوای نفس نبود؛ بلکه همه کارهای ایشان، براساس وظیفه و تکلیف شرعی بود. اینکه ایشان از چه کاری خوشش میآید، از چه کاری منفعت میبرد، مردم از چه کاری خوششان میآید، دیگران چه تعریفی از عملکرد ایشان دارند و... معیار گزینش و انتخاب ایشان برای یک تصمیم و انجام کاری نبود. معیار گزینش و انتخاب ایشان، فقط رضای خدای متعال و عمل به تلکیف الهی بود. ایشان در آن عرصهها که احساس تکلیف میکردند، بهخوبی وارد میشدند و تمام وجود و هستی و شخصیت خود، حتی آبرو، راحتی و آسایش خود را برای انجام آن تکلیف هزینه میکردند. الحمدلله در سطح بالایی و به بهترین شکل توانستند، به وظیفه و تکلیف خود عمل کنند.