printlogo


printlogo


آیت‌الله العظمی سبحانی
ترویج علامه ترویج علم و کمال است

به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت آیت‌الله سبحانی، در پیامی تصویری به کنگره بین‌المللی چهل و دومین سالگرد ارتحال علامه طباطبایی عنوان کردند:
[أولم یروا أنا نأتی الأرض ننقصها من أطرافها
والله یحکم لا معقب لحکمه وهو سریع الحساب]
«از برگزارکنندگان این همایش تشکر می‌کنم؛ زیرا در حقیقت معرفی یک شخص نادرالوجود در میان افراد ماست و در حقیقت ترویج این شخصیت، ترویج علم و کمال است. همچنین مراتب شکر مضاعف خود را از همه دوستانی که در این مجلس هستند، عرضه می‌دارم.
قرآن می‌فرماید: گاهی یک فرد به‌صورت فرد است؛ اما از نظر خدمت به‌صورت امت است؛ «إن إبرهیم کان أمة». ابراهیم فردی در بابل بود، بعد آمد فلسطین و بعد هم آمد حجاز. به‌ظاهر یک فردی است؛ اما قرآن او را امتی تلقی می‌کند؛ زیرا خدماتی که انجام داد، خدمات عظیمی بود و بشریت را از بت‌پرستی نجات داد؛ حتی حاضر شد، سوخته شود؛ اما این ایده زنده بماند.
آیه‌ای را که من تلاوت کردم، درباره علماست؛ امام باقر(ع) این آیه را بر علما تطبیق می‌کند: [أولم یروا أنا نأتی الأرض ننقصها من أطرافها].
مگر مردم نمی‌بینند که ما از زمین می‌کاهیم. می‌فرماید: مراد از «کاستن زمین»، مردن علما و بزرگان است؛ کانه این علما بخشی از این زمین هستند که رفتن اینها، رفتن زمین است. [أولم یروا أنا نأتی الأرض ننقصها من أطرافها]؛ مرحوم علامه طباطبایی یکی از مصادیق این آیه و مصادیق آیه قبلی بود. او به‌ظاهر فرد بود و مانند یک فرد زندگی کرد؛ اما آثاری که گذاشت، آثار امتی بود.
البته زندگی ایشان در آن مقاله‌ای که نوشتم، اجمالا آمده است. من نمی‌خواهم در آن باره سخن بگویم؛ بلکه می‌خواهم نظر شخصیت‌ها را درباره ایشان یادآور شوم. مرحوم آیت‌الله بروجردی اعلی‌الله‌‌‌‌‌‌مقامه کسی نبود که بی‌حساب درباره افراد سخن بگوید. خیلی در این مسئله دقت می‌کرد.
من در یکی از مجالس ایشان بودم و اتفاقاً مرحوم آقای طباطبایی هم در آن مجلس بود و آمده بودند برای عرض تشکر از اینکه ایشان مدرسه‌ای برای مرحوم طباطبایی تبریزی گرفته بود. ناگهان خادم ایشان آقای حاج‌احمد آمد و گفت: پسرعموی آسید ابوالحسن اصفهانی با پزشک سوئدی آمدند که خدمت شما برسند. اجازه می‌فرمایید؟ کمی تأمل کرد و سپس گفت: اشکالی ندارد.
اینها آمدند. البته اتفاقاً پسرعموی آسید ابوالحسن نشست روی زمین؛ اما آن دکتر موفق نشد و به زحمت بین القیام و الجلوس بود. سؤال این بود که ما آمده‌ایم، کنگره‌ای در آنکارا داریم، درباره مواد مخدر و بالأخص خمر. می‌خواستیم نظر اسلام را بفهمیم. شما نظر اسلام را بیان کنید. من در فکر رفتم که آقا چه موضوعی را می‌خواهد بیان کند. اگر ضررهای پزشکی را بخواهد بگوید که اینها واردند. خب، حقیقت بر قلوب اولیاء الهام می‌شود؛ فرمود: امتیاز انسان با عقل است و الکل ضد عقل است.
من دیدم خیلی تعجب کردند. بعداً سؤال دیگری مطرح کرد که من نمی‌گویم. بعداً گفتند: آقا شما مطلبی بنویسید و ما از طرف شما نظر اسلام را بیان کنیم. ایشان نگاهی به مجلس کرد و چشمش به آیت‌الله طباطبایی افتاد. تمام نظرم این کلمه ایشان است؛ گفت: «آقای آسید محمدحسین طباطبایی تبریزی از علمای اسلام هستند؛ یعنی دایره‌اش دایره بزرگی است و تفسیری دارند. ایشان می‌توانند در این موضوع چیزی بنویسند و در کنگره خوانده شود». تکریم آیت‌الله بروجردی از آیت‌الله طباطبایی با همین کلمه است.
مقدمه‌ای که در چاپ‌های اول المیزان از دارالتقریب مصر آمده است، مبین مقام علمیت ایشان است که این تفسیر، تفسیر ممتازی است. تفسیری نوشته که توانسته است، مشکلات آیات را با آیات حل کند، توانسته است، اختلاف روایات را به‌وسیله قرآن رفع کند.
از این نظر می‌توان گفت، ایشان امتی بود؛ ولو به‌صورت فرد. رفتن ایشان در حقیقت نقصی از زمین بود.
اما یکی از چیزی‌هایی که مخفی است، عرض کنم: در سال ۱۳۲۴ به‌خاطر شورشی که در آذربایجان شد، به قم آمدند و تا سال ۳۰ خیلی مخفیانه زندگی کردند و کمتر کسی او را می‌شناخت؛ یعنی کمتر خود را نشان می‌داد. من روزی، ۱۳۳۰ یا ۱۳۳۱ بود، منزل آقای طباطبایی بودم، زمستان بود و کرسی گذاشته شده بود. یک مرتبه دیدم حاج علی‌اصغر کرباسچیان با مرحوم آیت‌الله مطهری آمدند.
مرحوم مطهری را به ایشان معرفی می‌کرد. معلوم می‌شود تا آن روز علامه طباطبایی برای ایشان شناخته شده نبود.
سؤال ایشان این بود که آقا! تمام ادله‌ای که برای بطلان تسلسل اقامه کرده‌اند، براهین ریاضی است؛ درست است همان براهینی که مثلاً در منظومه سبزواری است، براهین ریاضی است و این برای محدودهاست و مسلماً تسلسل در محدود معنا ندارد؛ اما شما ثابت کنید که تسلسل حتی در نامحدود باطل است.
ایشان با آن آهستگی که سخن می‌گفت، جملات کوتاهی گفت. دیدم مرحوم آیت‌الله مطهری رویش باز شد و قانع شد و گفت: «نسبت معلول به‌علت، از قبیل نسبت معنای حرفی به اسمی است و معنای حرفی، بدون معنای اسمی معنا ندارد. و به‌اصطلاح تمام این علل و معلولی که بی‌نهایت است، معنایش این است که معلولی است؛ اما در میان آن‎ها علت مستقلی نیست».
از همان زمان، مرحوم علامه مطهری، نسبت به ایشان علاقه‌مند شد؛ نه‌تنها علاقه‌مند شد، در حقیقت خیلی وابسته به او بود. در نوشته‌های خودش می‌گوید: «علامه طباطبایی روحی له الفداء».
خدمات ایشان در حوزه، خیلی خدمات چشم‌گیری است.
اولاً ایشان آمد مسائل فلسفی را اشاعه داد. مسائل فلسفی در حوزه خیلی محدود بود. حضرت امام(قد) هم به‌صورت محدود تدریس می‌کرد. مصلحت در همین دید؛ اما ایشان آمد و این مسئله را گسترش داد؛ بالاتر اینکه مسائل فلسفی را از آن حالت بغرنجی به‌صورت ملموس درآورد.
یکی از خدماتشان این است که رساله‌ای دارند در «حرکت جوهریه» که ظاهراً چاپ هم شده است. ۷۰ مسئله را در آن رساله حل کرده است. البته عباراتشان، عبارات خیلی مختصری است. در حقیقت، در این راه، راه شیخ‌الرئیس را دارد؛ همان‌طوری که شیخ‌الرئیس با عبارات کوتاه، مفاهیم عالی را بیان می‌کند، ایشان هم در این رساله، مفاهیم عالی را با عبارات کوتاه بیان می‌کنند.
یکی از خدماتشان در حوزه این است که توانست، مسائل روایی را با قرآن تطبیق کند. گاهی در گوشه و کنار حوزه و خارج حوزه، نسبت به بعضی از روایات اظهارنظرهای صحیحی نبود که ایشان آمد و بسیاری از روایات را از قرآن درآورد که اگر امام این را می‌فرماید، از این نکته عالی استفاده کرده است که توانست، بسیاری از روایات را که بعید به‌نظر می‌رسید، مدرک آن‌ها را از خود آیات بیان کند.
البته خدماتشان زیادتر است. قلم فارسی در حوزه کم بود. یکی از خدمات ایشان این بود که جمعی را برای مقاله‌نویسی دعوت کرد؛ آن هم در یک مجله‌ای که یکی از مراکز دینی تهران آن را منعکس کند.
جمعی که در اینجا دعوت کرد، مرحوم مطهری، مرحوم قدوسی، مرحوم مفتح بود و مرحوم آقای بهشتی، آقای موسی‌صدر بود و کم و بیش این‌ها شروع به مقاله نوشتن کردند و قلم فارسی در حوزه راه افتاد.
«هوالبعد من‌ای النواحی اتیته»؛ این دریاست؛ من سخن گفتن را از کجا شروع کنم. یکی از مزایای ایشان این است که خیلی حاضر نبود، تظاهر به علم کند. اگر کسی با ایشان یک ماه در یک خانه زندگی می‌کرد، اصلاً احساس نمی‌کرد، این مرد، فرد باسوادی است.
خیلی نسبت به این مسئله، کتوم بود. علاوه بر این، کسانی که مستعد بودند، اینها را در سیر و سلوک راه بیندازد، این‎ها را می‌پذیرفت. البته نه همه افراد را. همه افراد لایق این مقام نیستند. آنچه را که از استادش آسیدعلی قاضی(رض) آموخته بود، برای شاگردانش القا و عده‎ای را تربیت کرد.
بنابراین فردی است، از شمار دو چشم، یک تن کم؛ ‌وزشمار خرد، هزاران بیش. البته عرائض من، عرائض افتتاحیه است؛ حتما باید مختصر و کوتاه باشد والّا بیشتر سخن می‌گفتم. ان‌شاء‌الله تقدیر از ایشان تقدیر از علم است و تقوا و تقدیر از این است که دیگران این راه را بروند.
البته ایشان نسبت به مسائل عرفانی صعودی کتوم بود. چیزی اظهار نمی‌کرد؛ گاهی چیزی از زبانش بیرون می‌رفت.
اما از نظر ادب؛ ادب عربی و ادب فارسی، ایشان منظومه‌هایی در نحو، صرف، و خط داشت. آن دو از بین رفت؛ اما خطش باقی است و ادب فارسی‌شان، از نظر شعرشناسان درجه یک است.
والسلام علیکم ورحمةالله وبرکاته